معرفت امام زمان علیه السلام؛ چيستی، چرايی و چگونگی

معرفت امام زمان علیه السلام؛ چيستی، چرايی و چگونگی

معرفت امام زمان علیه السلام؛ چيستی، چرايی و چگونگی
«اي اباخالد! به خدا سوگند بنده اي ما را دوست ندارد و از ما پيروي نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده اي را پاكيزه نمي كند تا اينكه تسليم محض ما شده و با ما آشتي كرده باشد. پس چون با ما از در آشتي درآمد، خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز رستاخيز ايمنش سازد».
اشاره:
همة ما كم و بيش تاكنون در مورد لزوم «معرفت امام زمان(ع)»، مطالبي خوانده يا شنيده ايم و به اجمال مي دانيم براساس روايات قطعي و ترديدناپذيري كه از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده، نداشتن معرفت نسبت به امام زمان(ع) به منزلة مرگ در زمان جاهليّت؛ يعني مردن در حال كفر و شرك است. همچنين از جايگاه و نقشي كه در آموزه هاي اسلامي براي امامان معصوم(ع) ترسيم شده است، شناخت داريم، ولي شايد بسياري از ما نسبت به كمّ و كيف و لوازم اين معرفت چندان آگاه نباشيم و به درستي ندانيم كه چه شناخت تفصيلي بايد نسبت به امام عصر خود داشته باشيم. اين وضعيت براي كساني كه همة افتخار خود را در پذيرش امامان معصوم و اعتقاد به امام عصر(ع) مي دانند، هرگز زيبنده نيست. از اين رو، همه بايد در حدّ توان و درك خود براي رسيدن به سطحي قابل قبول از شناخت و معرفت امام بكوشيم و معرفت اجمالي خود را به معرفت تفصيلي تبديل كنيم.
عيد غدير، عيد امامت و ولايت، فرصت ارزشمندي براي شناخت بيشتر امامان(ع) و مروري بر دانسته هايمان در اين زمينه است. با تبريك اين عيد سعيد، توجّه شما را به مقاله اي كه به اين مناسبت تهيه شده است، جلب مي كنيم.
1. معناي لغوي و اصطلاحي امام
الف) معناي لغوي
امام، واژه اي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.1 راغب اصفهاني دربارة اين واژه مي نويسد: «امام كسي است كه به او اقتدا مي شود، چه شي ء مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شي ء ديگري، چه اين اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».2
برخي ديگر از لغت نگاران نيز چنين معنايي را از امام ارائه داده اند.3 برخي متكلّمان كه به معناي لغوي اين واژه پرداخته اند، نوشته اند: «معناي لغوي واژة امامت آن است كه ديگري مورد تبعيّت و پيروي قرار گيرد؛ يعني رئيس باشد و امام كسي است كه مورد تبعيت و اقتدا قرار مي گيرد. از آن جهت كه در مفهوم امامت تبعيّت و اقتدا نهفته است، به كسي كه نماز جماعت برگزار مي كند امام گويند؛ زيرا مردم در قيام و ركوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا كرده و از او تبعيت مي كنند، بنابراين او مورد تبعيّت است».4
بنابراين، امامت در لغت به معناي رهبري و رياست امّت است كه طبعاً نوعي تبعيّت و پيروي گروهي را به همراه دارد.
از آنچه گفتيم مي توان دريافت كه واژة امامت از يك سو «پيشوايي و راهبري» و از سوي ديگر «تبعيّت و پيروي» را مي رساند، ولي اينكه اين پيشوايي و پيروي در چه حوزه و قلمروي باشد يا در چه بعدي از ابعاد زندگي انسان مطرح شود، از مفهوم لغوي واژة امامت خارج است؛ همچنان كه عموميّت يا اختصاص در حوزه اي كه تبعيّت و پيشوايي انجام مي شود از اين واژه استفاده نمي شود. همچنين اين واژه به خودي خود تعيين كنندة بار ارزشي مثبت يا منفي نيست.
بنابراين، از معناي لغوي اين واژه استفاده نمي شود كه امامت و پيشوايي در حوزه و قلمرو ديني مردم است يا در حوزة دنيايي آنها. در واقع قراين و شواهد خارجي است كه تعيين كنندة هر يك از اين جنبه هاي ياد شده است.5
واژة امام در قرآن 12 بار به صورت مفرد يا جمع به كار رفته است.6 در اين استعمال ها، امامت به همان معناي لغوي است؛ يعني به معناي مطلق رهبري و پيشوايي به كار رفته و چيزي بر معناي آن اضافه نشده است و هرگاه ويژگي و خصوصيتي مدّنظر بوده با قيد و قرينه بيان شده است؛ مثلاً در يكي از آيات قرآن مي خوانيم: «و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا؛7 و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كنند».
از «يهدون بأمرنا» مي فهميم كه امامت مطرح شده در اين آيه، امامت حق است. در آية ديگري مي خوانيم: «و جعلناهم أئمّةً يدعون إلي النّار؛ 8 و آنان را پيشواياني كه به سوي آتش مي خوانند، گردانيديم».در يكي ديگر از آيات قرآن چنين آمده است: «فقاتلوا أئمّة الكفر؛ 9 پس با پيشوايان كفر بجنگيد». از دو قرينة «يدعون إلي النار» و «أئمة الكفر» مي فهميم كه آنچه در اين دو آيه طرح شده، امامت باطل است.
همچنين از بررسي موارد متعددي كه واژة امامت در گفتار معصومين(ع) به كار رفته است، درمي يابيم كه اين واژه در اصل به معناي مطلق پيشوايي و رهبري است و هر يك از خصوصيات پيش گفته، با قرينه و قيد ديگري فهمانده شده است.10
در روايات اسلامي، واژه هاي امام و امامت از جايگاه بسيار برجسته اي برخوردار بوده، از آن به عنوان مقامي الهي ياد شده است كه دست اختيار و انتخاب بشر به آن نمي رسد. از جملة اين روايات، مي توان به روايتي كه از امام رضا(ع) نقل شده است، اشاره كرد: «همانا امامت، قدرش والاتر، شأنش بزرگ تر، منزلتش عالي تر، جايگاهش بلندتر و ژرفايش بيشتر از آن است كه مردم با خردهاي خود به آن برسند يا با آرائشان آن را دريابند يا با انتخاب خود، امامي منصوب كنند. همانا امامت، مقامي است كه خداي عزّوجلّ پس از رتبة نبوّت و خلّت در مرتبة سوم به ابراهيم خليل(ع) اختصاص داده است... . همانا امامت، مقام پيامبران و ميراث اوصيا است. همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) است».11

 

ب) معناي اصطلاحي امام
گروهي از متكلّمان اماميه، امامت را به «رياست عام ديني و دنيايي» تعريف كرده اند؛ مثلاً شيخ مفيد در تعريف و توصيف امام مي نويسد: «امام، كسي است كه در امور ديني و دنيايي مردم به جانشيني از پيامبر(ص)، رياستي فراگير دارد».12 همچنين خواجة طوسي پس از آنكه مسائل مهم بخش امامت را پاسخ گويي به پنج پرسش «[معناي] امام چيست؟ آيا امام موجود است؟ براي چه امام موجود است؟ امام چگونه است؟ و امام كيست؟» مي داند،13 در پاسخ پرسش نخست مي نويسد: «امام كسي است كه رياست فراگير در امور ديني و دنيايي را اصالتاً نه به نيابت از ديگري در اين دنيا به عهده دارد».14
گرچه اين دو عبارت به توصيف امام مي پردازد، ولي تا حدّ بسياري مفهوم امامت را بيان مي كند، لذا خواجة طوسي آن را كامل تر از ساير تعريف ها و منطبق بر معناي اصطلاحي و كلامي «امامت» مي داند. در اين تعريف ها صراحتاً آمده است كه امامت در معناي اصطلاحي و كلامي خويش دو حوزة دين و دنيا را دربرمي گيرد؛ يعني امامت همان گونه كه رياست و مرجعيت در امور ديني است، مرجعيت در امور دنيايي نيز مي باشد.15

 

2. معرفت امام در آموزه هاي اسلامي
«معرفت امام» جايگاه و اهميّت ويژه اي در آموزه هاي اسلامي دارد و در سخنان پيامبر گرامي اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) تأكيد فراواني بر آن شده است. براي روشن تر شدن اين موضوع به برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است، اشاره مي كنيم:
1. در روايتي كه به صورت متواتر16 و از طريق شيعه و اهل سنّت از پيامبر اعظم(ص) نقل شده، نشناختن امام زمان و معرفت نداشتن نسبت به او با مردن در عصر جاهليت (عصر كفر و شرك) برابر دانسته شده است. در اين روايت مي خوانيم: «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است».17
2. امام باقر(ع) در اين زمينه مي فرمايد: «هر كس در حالي كه امامي نداشته باشد، بميرد، مردنش، مردن جاهليت است و هر آن كه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن يا تأخير اين امر [دولت آل محمد(ع)]، او را زيان نرساند و هر كس بميرد در حالي كه امامش را شناخته، همچون كسي است كه در خيمه قائم[(ع)] با آن حضرت باشد».18
3. حارث بن مغيره از امام صادق(ع) چنين نقل مي كند: «به ابوعبدالله [امام صادق](ع) عرض كردم: آيا رسول خدا(ص) فرمود: «كسي كه بميرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است»؟ فرمود: «آري». گفتم: جاهليت كامل يا جاهليتي كه امامش را نشناسند؟ فرمود: «جاهليت كفر و نفاق و گمراهي».19

 

3. ضرورت معرفت امام
حال اين پرسش مطرح مي شود كه چرا در آموزه هاي اسلامي اين همه بر لزوم معرفت امام تأكيد شده است؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش، لازم است كه نگاهي اجمالي به جايگاه امام و امامت در مكتب اسلام داشته باشيم:
1. در روايتي كه از امام رضا(ع) نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است: «امامت، زمام دين و ماية نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس رشد يابنده اسلام و شاخة بلند آن است. تماميت نماز و روزه و حج و جهاد و گردآوري ماليات و صدقات و اجراي حدود و احكام و حراست از مرزهاي اسلام، همه به دست امام است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي كند و حدود خدا را برپا مي دارد و از دين خدا دفاع مي كند. او با حكمت و اندرز و حجّت رسا [مردم] را به راه پروردگارش فرامي خواند».20
با توجه به اين روايت به خوبي روشن مي شود كه بقاي همة اصول و فروع اسلام به وجود امام بسته است و آموزه هاي اسلامي جز با وجود امام تحقّق عيني و عملي نمي يابد. از اين رو كسي كه امام زمانش را نشناسد، هيچ بهره اي هم از اعمال خود نخواهد برد.
2. در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده، اين موضوع با صراحت بيشتري بيان شده است. آن حضرت مي فرمايد: «بالاترين مرتبة امر [دين] و كليدش و در همه چيز و ماية خرسندي خداي رحمان، پيروي از امام بعد از شناخت اوست. همانا خداي عزّوجلّ مي فرمايد: «هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت خدا را فرمان برده و هر كس روي گردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده ايم»، همانا اگر مردي شب ها را به عبادت به پاخيزد و روزها را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود و امر ولايت وليّ خدا را نشناسد تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، براي او از ثواب خداي عزّوجلّ حقّي نيست و او از اهل ايمان نباشد».21
اين روايت، ضرورت و فلسفة تأكيدهاي فراوان اسلام بر شناخت امام را به خوبي آشكار مي كند و روشن مي سازد كه معرفت امام از آن رو اهميّت دارد كه مقدمة پيروي و اطاعت از اوست. به همين دليل است كه مي بينيم در بسياري از روايت هاي «من مات» به جاي تعبير «و لم يعرف إمام زمانه»، عبارت هايي چون «و ليس عليه إمامٌ»22 يا «و ليس له إمامٌ»23 يا «و ليس له إمامٌ يأتمّ به»24، «و ليس له إمام يسمع له و يطيع»25 «و ليس عليه طاعةٌ»26، «و ليس في عنقه بيعةٌ»27 آمده است كه همة آنها بر مقدمه بودن معرفت براي پيروي و اطاعت از امام، به عنوان شرط نجات و رستگاري دلالت مي كند.
3. توجّه به روايت ذيل كه از امام حسين(ع) نقل شده است اين موضوع را روشن تر مي سازد. آن حضرت در اين روايت با اشاره به فلسفة آفرينش انسان  مي فرمايد: «هان اي مردم! همانا خداوندـ بزرگ باد ياد او ـ بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او، از بندگي هر آنچه جز خداست، بي نياز شوند.
مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند».28
بنابراين، مي توان گفت: فلسفة آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست. اين معرفت حاصل نمي شود مگر به معرفت امام و حجّت عصر(ع)؛ زيرا امام، آينة تمام نماي حق و واسطة شناخت خداست، چنان كه امام صادق(ع) فرمود: «ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطة ما خدا شناخته و پرستيده مي شود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نمي شد». 29
در روايت زير كه از امام علي(ع) نقل شده، ارتباط بين معرفت امام و سعادت و رستگاري انسان ها، به بيان ديگري توضيح داده شده است: «خوشبخت ترين مردم كسي است كه فضل و مقام ما را بشناسد و به وسيلة ما به خدا نزديك شود و در دوستي ما يكدل و مخلص باشد و به آنچه ما بدان فراخوانديم عمل كند و از آنچه ما نهي كرديم دست بردارد. چنين كسي از ماست و در سراي ماندگاري (بهشت) با ماست».30
4. توجه به مفاد دعاهايي كه خواندن آنها در عصر غيبت مورد تأكيد قرار گرفته است، نيز ما را به اهميّت موضوع شناخت حجّت خدا و نقش آن در زندگي انسان رهنمون مي سازد. بر اساس روايتي كه زرارة بن اعين از امام صادق(ع) نقل مي كند، آن حضرت پس از پيش گويي غيبت قائم(ع) در پاسخ اين پرسش زراره كه: اگر آن زمان را درك كردم، چه عملي را پيشة خود سازم؟ مي فرمايد: «اي زراره! اگر آن زمان را درك كردي پيوسته اين دعا را بخوان: بار الها! خودت را به من بشناسان؛ كه اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را نخواهم شناخت. بار الها! فرستاده ات را به من بشناسان؛ كه اگر فرستاده ات را به من نشناساني، حجّت تو را نخواهم شناخت. بار الها! حجّت خود را به من بشناسان؛ كه اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه مي شوم».31
اين دعا با اندك تفاوتي، در يكي از توقيعات امام عصر(ع) نيز آمده است.32

 

4. مفهوم معرفت امام
شيخ صدوق(ره) دربارة ضرورت معرفت امام و آنچه كه هر مسلمان بايد در مورد امام خود بداند، مي نويسد: «بر ما واجب است كه پيامبر [اسلام] و امامان پس از او را كه درود خدا بر آنان باد، با نام ها و ويژگي هايشان بشناسيم. اين امر، فريضة واجبي است كه بر ما لازم آمده است و خداوند عذر هيچ كس را در مورد آن نمي پذيرد، خواه جاهل [قاصر] باشد و خواه [جاهل] مقصّر».33 نويسندة كتاب ارزشمند «مكيال المكارم»، مراد و مقصود از «معرفت امام» را كه در روايت ها بر آنها تأكيد شده است، چنين توضيح مي دهد: «بدون ترديد، مقصود از شناختي كه امامان ما ـ درودها و سلام هاي خداوند بر ايشان باد ـ تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، اين است كه ما آن حضرت را چنان كه هست بشناسيم، به گونه اي كه اين شناخت سبب درامان ماندن ما از شبهه هاي ملحدان و ماية نجاتمان از اعمال گمراه كنندة مدّعيان دروغين باشد. چنين شناختي جز به دو امر به دست نمي آيد: شناختن شخص امام به نام و نسب و دوم، شناخت ويژگي هاي او. به دست آوردن اين دو شناخت از اهمّ واجبات است».34
بايد دانست شناخت ويژگي هاي امام، در عصر ما از اهميّت بيشتري برخوردار است و در واقع، اين نوع شناخت مي تواند در زندگي فردي و اجتماعي منتظران منشأ اثر و تحوّل باشد؛ زيرا اگر كسي به حقيقت به صفات و ويژگي هاي امام عصر(ع) و نقش و جايگاه آن حضرت در هستي و فقر و نياز خود نسبت به او آگاه شود، هرگز از ياد و نام آن حضرت غافل نمي شود.
نكته اي كه بايد در نظر داشت، اين است كه شناخت امام زمان(ع) از شناخت ديگر امامان معصوم(ع) جدا نيست. اگر كسي به طور كلي به شأن و جايگاه ائمة هدي آگاه شد، صفات و ويژگي هاي آنها را شناخت و به مسئوليت خود در برابر آنها پي برد، به يقين، به شناختي شايسته از امام عصر(ع) نيز دست مي يابد.

 

5. راه هاي به دست آوردن معرفت
معرفت امام زمان(ع) نيز چون برخي ديگر از معرفت ها از دو طريق حاصل مي شود:
 

الف) معرفت اكتسابي:

يكي از راه هاي پي بردن به مراتب و مقامات بلند امامان معصوم شيعه به طور كلي و امام عصر(ع) به طور خاص، مطالعه و تأمّل در كتاب ها و مقاله هايي است كه در اين زمينه نگاشته شده است.35 همچنين خواندن زيارت جامعة كبيره و تأمّل و تدبّر در اوصافي كه در اين زيارت براي ائمه معصومين(ع) نقل شده، در حصول معرفت نسبت به مقام و جايگاه امام در هستي بسيار مؤثراست.36 شايد بتوان گفت شناخت نشانه هاي ظهور نيز يكي از فروع شناخت امام عصر(ع) است؛ زيرا شناخت دقيق نشانه هاي ظهور سبب مي شود انسان، فريب مدعيان دروغين مهدويت را نخورد و در دام شيّاداني كه ادّعاي «مهدي» بودن دارند، نيفتد.
براي ظهور منجي آخرالزّمان، نشانه هاي حتمي و ترديدناپذيري شمرده شده است كه با مشاهدة آنها به حقّانيت آن منجي و اينكه او واقعاً همان امام منتظر؛ يعني امام مهدي(ع) است، مي توان پي برد. بنابراين، بر همة منتظران لازم است كه پس از شناخت كامل امام عصر(ع)، به مطالعه و شناسايي نشانه هاي ظهور نيز بپردازند.37

ب) معرفت اعطايي:

در آموزه هاي اسلامي بر تأثير پرهيزكاري و انجام اعمال شايسته در حصول معرفت راستين و نهادينه شدن آن در وجود آدمي بسيار تأكيد شده است. بر اساس اين آموزه ها انسان مي تواند با عمل كردن به آموخته هاي خود، مرزهاي دانايي اش را گسترش دهد و به آنچه نمي داند دست يابد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «يا أيّها الّذين آمنوا إن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً؛38اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما [نيروي]تشخيص حق از باطل قرار مي دهد». و در جايي ديگر مي فرمايد: «إليه يصعد الكلم الطّيّب و العمل الصّالح يرفعه؛39 سخنان پاكيزه به سوي او بالا مي رود و كار شايسته به آن رفعت مي بخشد».
علّامة طباطبايي در تفسير اين آيه و بيان مراد از «كلم الطيّب؛ سخن هاي پاكيزه» چنين مي نويسد: «مراد از آن صرف لفظ نيست، بلكه لفظ بدان جهت كه معنايي طيّب (پاكيزه) دارد منظور است. پس در نتيجه مراد از اين «كلم طيب» عقايد حقّي مي شود كه انسان اعتقاد به آن را زيربناي اعمال خود قرار مي دهد».40
ايشان در ادامه، به بررسي رابطة علم و عمل و تأثير عمل شايسته در رفعت علم پرداخته و مي نويسد: «عمل از فروع علم و آثار آن است، آثاري كه هيچ گاه از آن جدا شدني نيست. هر چه عمل مكرر شود، اعتقاد راسخ تر، روشن تر و در تأثيرش قوي تر مي گردد».41
امام باقر(ع) نيز در زمينة نقش عمل به دانسته ها در افزايش دانايي مي فرمايد: «هر كس به آنچه مي داند، عمل كند، خداوند آنچه را نمي داند به او مي آموزد».42 بنابراين، كساني كه در پي امام عصر، معرفت امام عصر(ع) و راه يافتن به ولايت ايشان هستند بايد افزون بر مطالعه و تحقيق و تدبّر در ويژگي هاي امامان معصوم(ع)، در پيروي از اين بزرگواران و دوري از مخالفت آنها نيز بكوشند و خود را از همه آلودگي هايي كه پيشوايان معصوم نمي پسندند، پيراسته سازند. در اين صورت است كه مي توان اميدوار بود انوارمعرفت اين حجّت هاي الهي در قلب ما راه يابد.
در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم: «اي اباخالد! به خدا سوگند بنده اي ما را دوست ندارد و از ما پيروي نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده اي را پاكيزه نمي كند تا اينكه تسليم محض ما شده و با ما آشتي كرده باشد. پس چون با ما از در آشتي درآمد، خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز رستاخيز ايمنش سازد». 43 ناگفته نماند كه در اين راه بايد از عنايت حضرت حق نيز مدد جوييم و ـ همچنان كه در دعايي كه پيش از اين بدان اشاره كرديم، ملاحظه شد ـ از درگاه الهي نيز توفيق شناخت حجّتش را درخواست كنيم تا بدين وسيله از گمراهي و سرگرداني نجات يابيم.

پي نوشت :
1. ابن منظور، لسان العرب، ج1، صص 213 و 214.
2. ابوالقاسم حسين بن محمد، راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق: نديم مرعشلي، ص 20.
3. براي نمونه ر.ك: اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح تاج اللغـ[ و صحاح العربيه، تحقيق: احمد الغفور عطار، ج 5، ص 1865؛ احمد بن محمد الفيومي، المصباح المنير في غريب شرح الكبير، ص 23.
4. محمود حمصي رازي، المنقذ من التقليد، ج 2، ص 235.
5. سعيد ضيائي فر، جايگاه مباني كلامي در اجتهاد، ص 552.
6. گاهي امام به معناي پيشوا و رهبر، بدون اشاره به خصوصيات آن مي باشد؛ مثل آيه: «يوم ندعو كلّ أُناس بإمامهم» (سورة اسراء (17) آية 71) و گاهي به چيزي اطلاق مي شودكه در پيش روي انسان قرار دارد؛ مثل آية: «و إنّهما لبإمامٍ مبينٍ» (سورة حجر (15) آية 79) و گاهي به معناي رهبري به سوي حق يا رهبري به سوي باطل است.
7. سورة انبياء (21)، آية 73.
8. سورة قصص (28)، آية 41.
9. سورة توبه (9)، آية 12.
10. براي مطالعة بيشتر در اين زمينه ر.ك: جايگاه مباني كلامي در اجتهاد، صص 553 ـ 555.
11. الكافي، ج 1، باب نادر جامع في فضل الإمام و صفاته، صص 198ـ200، ح 1.
12. شيخ مفيد، النكت الاعتقاديـة، مندرج در: سلسله مصنفات الشيخ المفيد، ج 10، ص 39.
13. خواجه نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل نقد المحصل، ص 425.
14. همان، ص 426؛ وي در ادامه، اين تعريف را كامل تر از ساير تعريف ها و غير قابل اعتراض مي داند؛ زيرا مي توان معناي اصطلاحي را به گونه اي كه در موارد استعمالش اطراد و رواج داشته باشد، به كار برد.
15. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: جايگاه مباني كلامي در اجتهاد، صص 564 ـ 565.
16. «تواتر» [در لغت] يعني يكي پس از ديگري و همراه با فاصله... و در اصطلاح، حديث «متواتر»، خبر جماعتي است كه سلسله روّات آن تا به معصوم در هر طبقه به حدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب به طور عادي محال باشد و موجب علم گردد.» سيدرضا مؤدب، علم الحديث: پژوهشي در مصطلح الحديث يا علم الدرايـة، ص 23، ر.ك: كاظم مدير شانه چي، علم الحديث و درايـ[ الحديث، ج 2، ص 33. خبر متواتر به لفظي، معنوي و اجمالي تقسيم شده است. «متواتر لفظي، خبري است كه همة ناقلين، مضمون آن را يكسان و با الفاظ واحد ذكر نمايند و با هم تطابق لفظي دارند... متواتر معنوي، خبري است كه همة ناقلين مضمون واحدي را با عبارات مختلف نقل مي نمايند» علم الحديث: پژوهشي در مصطلح الحديث يا علم الدرايـة، ص 27. «متواتر اجمالي و آن علم اجمالي به صحّت يكي از چند حديثي است كه در يك موضوع وارد شده» علم الحديث و درايـ[الحديث، ص 37.
17. ر.ك: الكافي، ج 1، ص 376، ح 2، ص 377، ح 3 و ج 2،
ص 21، ح 9؛ الغيبـة، 1كتاب الغيبة نعماني، ص130، ح 6؛ كمال الدين و تمام النعمـة، ج 2، ص 409، ح 9؛ بحار الأنوار، ج 8 ،
ص 368، ج 32، صص 321 و 331، ج 51، ص 160 و ج 68، ص 339؛ سليمان بن ابراهيم القندوزي، ينابيع المودّة، ج 3،
ص 372؛ براي مطالعه بيشتر در زمينه جايگاه اين روايت در متون روايي شيعه و اهل سنت، ر.ك: مهدي فقيه ايماني، شناخت امام يا راه رهايي از مرگ جاهلي، او خواهد آمد، صص 93ـ115.
18. الكافي، ج 1، ص 371، ح 5.
19. همان، ص 377، ح 3.
20. همان، ص 200، ح 1؛ كمال الدين و تمام النعمـة، ج 2، ص 676.
21. الكافي، ج 2، ص 19، ح 5.
22. ر.ك: همان، ج 1، ص 376، ح 1.
23. ر.ك: همان، ح 2.
24. ر.ك: محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج 2، ص 185، ح1699.
25. ر.ك: محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد، الإختصاص، تصحيح و تعليق: علي اكبر غفاري، صص 268و269.
26. ر.ك: ابن حجر هيثمي، مجمع الزوائد، ج 5، ص 223
27. علي بن حسام الدين المتقي البرهان الفوري، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، ق، ج 1، ص 103، ح 263.
28. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) (ترجمه موسوعـة الكلمات الإمام الحسين (ع)  صص 604 و 605 .
29. بحار الأنوار، ج26، ص260، ح38. همچنين ر.ك: همان، ص247، ح14.
30. شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج2، ص 461، ح 3297؛ محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه همراه با ترجمه فارسي، ترجمه: حميدرضا شيخي، ج5، ص 2480، ح 8584.
31. كمال الدين و تمام النعمـة، ج 2، باب 33، صص 342 و 343، ح 24.
32. ر.ك: همان، باب 45، ص 512، ح 43.
33. محمد بن علي بن حسين شيخ صدوق، الهدايـة [في الاصول و الفروع]، صص 28 و 29.
34. مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم، ج 2، ص 107.
35. از جمله آنها به كتاب هاي زير مي توان اشاره كرد: الكافي، ج1، كتاب الحجـة، صص 168 ـ 438؛ الهدايـة، صص 30 ـ 50؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمي، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد(ع) ، لطف اللّه صافي گلپايگاني، معرفت حجت خدا شرح دعاي أللّهمّ عرّفني نفسك، سيدمحمد بني هاشمي، معرفت امام عصر(ع)؛ سيد حسن ميرجهاني طباطبايي، ولايت كليّه، تحقيق و تصحيح: سيدمحمد لولاكي؛ «جايگاه امام معصوم(ع) درنسبت با كل هستي»؛گفت وگوبا آيت اللّه محمدعلي گرامي، موعود، سال اول، ش2، خرداد و تير1376 و ش13، مرداد و شهريور 1376؛ سيدمحمد مهدي ميرباقري، «معرفت الله، معرفت ولي خداست»، موعود، سال پانزدهم، ش70، آذر 1385؛ «معرفت امام عصر(عج): اقتراح با حضور حجج الاسلام و المسلمين محمدباقر تحريري، سيد محمدمهدي ميرباقري و دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني»، موعود، سال دوازدهم، ش 86 و 87 ، فروردين و ارديبهشت 1386.
36. برخي از شرح هاي زيارت جامعه كبيره كه علاقه مندان را در درك مفاهيم بلند مطرح شده در اين زيارت ياري مي كند، به شرح زير است: سيدحسين همداني درود آبادي، الشموس الطالعـة في شرح الزيارة الجامعـة، احمد زمرديان، مقام ولايت در شرح زيارت جامعه كبيره، عبدالعلي گويا، علي و زيارت جامعة كبيره؛ عبدالله جوادي آملي، ادب فناي مقربان: شرح زيارت جامعه كبيره، تحقيق و تنظيم محمد صفايي؛ محمدباقر تحريري، جلوه هاي لاهوتي: شرح زيارت جامعة كبيره، 3 ج.
37. براي آشنايي با نشانه هاي ظهور مي توان به كتاب هاي زير مراجعه كرد: سيدحسن ميرجهاني، نوائب الدهور في علايم الظهور، دو جلد در چهار مجلد؛ علي كوراني، عصر ظهور، ترجمه كتاب عصر الظهور، ترجمه: عباس جلالي؛ كامل سليمان، روزگار رهايي يوم الخلاص، ترجمه: علي اكبر مهدي پور، ج 2، صص 817 ـ 887؛ محمد خادمي شيرازي، نشانه هاي ظهور او.
براي آشنايي بيشتر با منابع مطالعاتي موضوع نشانه هاي ظهور، ر.ك: ابراهيم شفيعي سروستاني، «آخرالزمان شناسي در آثار اسلامي» مندرج در كتاب پيشگويي ها و آخرالزمان مجموعه مقالات.
38. سوره انفال (8)، آية 29؛ ر.ك: سورة طلاق (65)، آية 2 و 3.
39. سورة فاطر (35)، آية 10.
40. سيد محمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوي همداني، ج 17، ص29.
41. همان.
42. بحار الأنوار، ج 75، ص 189، ح 44.
43. الكافي، ج 1، ص 194، ح 1.

نویسنده: سید جمعه

منبع اصلی: 
سایت تا آخر ایستاده ایم