آیات مهدوی : آیه 95 سوره انبیاء

آیات مهدوی : آیه 95 سوره انبیاء

سوره انبیاء آيه 95(مشاهده آیه)

أَتَىٰ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ
و اهل دیاری را که ما هلاک گردانیم دیگر زندگانی بر آنها حرام است و هرگز (به دنیا یا به ایمان) باز نخواهند گشت.

نام تفسیر شرح تفسیر
تفسیر اثنی عشری در مجمع- مفسران را در اين آيه چند وجه است: 1- (لا مزيده) يعنى حرام است بر اهل قريه كه به عقوبت هلاك شده باشند آنكه به دنيا برگردند. 2- حرام به معنى واجب آمده در كلام عرب، يعنى واجب است بر اهل قريه‏اى كه هلاك يافته‏اند آنكه هرگز بازنگردند به دنيا. و اين تخويف است كفار مكه را كه اگر معذب شوند، رجوع نخواهند كرد به دنيا بعد از استيصال مانند غير تفسير اثنا عشري، ج‏8، ص: 441 ايشان از امم مهلكه. 3- (لام علت باشد) يعنى حرام است بر اهل قريه ‏اى كه هلاك شده‏اند به سبب گناهان، آنكه عملشان مقبول باشد به جهت آنكه بازنگردند، و توبه و انابه نتوانند كرد بعد از استيصال. 4- (لام اصلى) يعنى حرام و ممتنع است بر هالكان، يعنى نشايد كه رجوع نكنند بعد از ممات به حيات در نشأه آخرت، بلكه محشور خواهند شد براى مجازات. محمد بن مسلم از حضرت باقر روايت نموده كه: كلّ قرية اهلكناها بعذاب فانّهم لا يرجعون «1». تبصره: آيه شريفه دال است بر صحت رجعت، چنانچه على بن ابراهيم قمى از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت نموده كه فرمودند: هر قريه‏ اى كه هلاك فرموده باشد اهلش را به عذاب، برنمى ‏گردند در رجعت «2». پس اين آيه از اعظم دلالات است در رجعت، زيرا هيچكس از اهل اسلام منكر نيست كه مردم برمى‏ گردند به قيامت، چه آنها كه به عذاب هلاك شده و چه آنها كه هلاك نشده‏اند. پس «لا يرجعون» در آيه و در فرمايش حضرت، مختص به رجعت است. و اما در قيامت بازگشت كنند تا آنكه داخل آتش شوند، و هيچ استبعادى ندارد از ثبوت رجعت، زيرا همينقدر كه دليل بر امتناع آن نيست وقوع آن ممكن باشد. و بو على سينا حكيم معروف گويد: (كلّما قرع سمعك من غرائب الاوهام فذره فى بقعة الامكان ما لم يردك قاطع البرهان) هر چه به گوش تو خورد از غرائب اوهام، پس واگذار او را در بقعه امكان مادامى كه رد ننمايد آن را قاطع برهان. ايضا بالاترين دليلها بر امكان چيزى، وقوع آن است، و در امم سابقه رجعت واقع شده، چنانچه آيات قرآنى اخبار فرمايد. از جمله قضيه هلاك شدن هفتاد نفر زمان حضرت موسى به صاعقه به جهت تقاضاى رؤيت حق، و زنده شدن آنان بعد از مردن كه «ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ» «3». و همچنين قضيه عزير و ميراندن او صد سال و بعد زنده شدن او. و نيز جماعتى كه از طاعون فرار و به كنار شطى فرود آمدند، خطاب «موتوا» رسيد، تمام مردند، بعد مدتى به دعاى ارمياء پيغمبر زنده شدند. و بنا به فرمايش مأثوره نبوى صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: واقع شود در امت من آنچه در امم سابقه واقع شده. اما از اخبار قريب به دويست حديث از چهل راوى موثق در پنجاه كتاب معتبر مى ‏باشد كه نقل آن موجب تطويل است، «4» و شخص سليم را يك دليل كافى و جاحد را هزاران برهان مكفى نخواهد بود، و مصدق آنكه مراد آيه رجعت به دنيا است آنكه: حق تعالى خروج يأجوج و مأجوج را در دنيا كه از علائم قيامت است غايت آيه مذكوره گردانيده. پی نوشت: (1) مجمع البيان، ج 4، ص 62 و 63. [.....] (2) تفسير برهان، ج 3، ص 71. (3) سوره بقره، آيه 56. (4) از جمله به كتب زير مراجعه شود: 1) اثبات رجعت- مرحوم آية اللّه سيد ابو الحسن رفيعى قزوينى. 2) الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة- شيخ حرّ عاملى. 3) الشيعة و الرجعة- مرحوم آية اللّه شيخ محمدرضا طبسى نجفى. 4) بحار الانوار، ج 53- علامه مجلسى. 5) العبقرى الحسان، ج 2- مرحوم آية اللّه شيخ على اكبر نهاوندى. 6) بيان الفرقان، ج 5- مرحوم شيخ مجتبى قزوينى. 7) تحفة الشيعة- مرحوم سيد حسن عرب باغى
تفسير جامع در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود اگر مردم شهرى را خداوند بخشم و غضب خود گرفتار عذاب فرموده و هلاك نمايد آن مردم ديگر در زمان رجعت بدنيا مراجعت نمى‏ نمايند و اين آيه يكى از بزرگترين دلايل رجعت است زيرا تمام فرق مسلمين در اين عقيده اتقان دارند كه روز قيامت تمام مردم محشور ميشوند تا بپاداش و كيفر اعمال خود برسند چه آنها كه بعذاب پروردگار هلاك شده‏اند و چه كسانيكه از اهل ايمان بوده و مرده باشند و البته در آن روز رستاخيز داخل بهشت شده يا بدوزخ ميروند و مراد از لا يَرْجِعُونَ در اين آيه شريفه همان رجعت ميباشد و اين آيه براى تهديد كفار نازل شد.
تفسيرمنهج الصادقین مزد كار نيكوان ضايع نباشد نزد حق (لا يضيع اللَّه فى الدارين اجر المحسنين) وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ و ممتنع است بر اهل ديهى كه ما أَهْلَكْناها هلاك كرديم ايشان را يعنى حكم كرديم با هلاك ايشان يا ايشان را هلاك يافتيم أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ آن گه بازگردند بدينى يعنى متصور نيست از هلاك شدگان كه بدينى رجوع كنند براى تلافى اعمال و تدارك احوال و بكر حرم بكسر حا و سكون را ميخواند كه همان بمعنى حرام است چون حل و حلال و حرم و حرام اينجا مستعارند از براى چيزى كه ممتنع باشد وجود آن و منه قوله تعالى إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ اى منعهما منهم و ابى ان يكونا لهم و بعضى لا را اصلى ميدانند نه زايد و معنى آيه را بر اين وجه تفسير ميكنند كه تمنعست بر هالكان يعنى نشايد كه رجوع نكنند بمحشر براى حساب بلكه البته بيايند بآنجا و محاسب شوند و ايشان را از آن گريزى و چاره نيست و قول اول اشهر است و بدانكه أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ مبتدا است و خبر آن حرام كه مقدم بر او واقع شده بجهت وجوب تقديم خبر بر آن و بر معمول وى تا مشتبه به ان مكسوره نشود و ميتواند بود كه حرام مبتدا باشد و خبر محذوف و انهم لا يرجعون دال بر آن اى (حرام على قرية اهلكناها توبتهم و حياتهم او عدم بعثهم) و در مجمع البيان آورده كه مفسران را در اين آيه چند وجه است يكى آنكه لاء مزيده باشد و معنى اينكه حرام است بر اهل قريه كه بعقوبت هلاك شده باشند آن گاه رجوع بدنيا كنند و اين قول جبائى است و دوم آنكه حرام بمعنى واجبست در كلام عرب حرام بمعنى واجب آمده كقول الخنفساء و ان حراما لا ارى الدهر باكيا على شجوة الا بكيت على عمرو يعنى واجبست بر اهل قريه كه سمت هلاكت يافته باشند آنكه هرگز باز نگردند بدنيا و اين قول قتاده و عكرمه و كلبى است و نزد عطا مراد حقتعالى آنست كه واجب حتميست از من بر آن كسى كه هلاك گردانيده ‏ام آنكه مراجعت نكند بدنيا و اين تخويفست مر كفار مكه را از آنكه ايشان اگر معذب شوند و بهلاكت گرفتار شوند رجوع نخواهند كرد بعد از استيصال بدنيا مانند غير ايشان از امم مهلكه سوم آنكه حرامست بر اهل قريه كه هلاك شده‏اند بجهت ذنوب آنكه عمل ايشان مقبول باشد بجهت آنكه بازنگردند و توبه و انابه نتوانند كرد بعد از استيصال بنا بر اين معنى لام علت در انهم محذوف باشد چهارم آنكه حرام و ممتنع باشد بر ايشان كه رجوع نكنند بعد از ممات بحياة در نشئه آخرت بلكه محشور خواهند شد از براى مجازات و اين مرويست از ابى مسلم و محمد بن مسلم از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه كل قرية اهلكها اللَّه بعذاب فانهم لا يرجعون انتهى كلام صاحب المجمع و جابر جعفى گويد كه از امام محمد باقر (ع) حديث رجعت پرسيدم اين آيه برخواند و بظاهر ، آيه استدلال ميتوان كرد بر صحت رجعت براى آنكه ظاهر وى باين معنى است كه حرامست بر دهى كه ايشان را هلاك كرده باشيم كه باز نيايند بدنيا و مصداق اينست كه از صادق (ع) پرسيدند كه در وقت رجعت كه باز آيد فرمود كه من محض الايمان محضا و محض الكفر محضا و ابن بابويه ره در اعتقادات خود آورده كه رجعت حقست قال اللَّه تعالى أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ و بعد از آن فرموده كه اينها هفتاد هزار خانواده بودند كه هر سال طاعون در ميان ايشان واقع ميشد پس اغنيا بجهت قوتى كه داشتند بيرون آمدند و فقرا بجهة ضعف ماندند و آنها كه بيرون آمدند از طاعون سالم ماندند و آنها كه ماندند اكثر ايشان هلاك شدند پس آنها كه ماندند گفتند لو خرجنا لما اصابنا الطاعون و آنها كه بيرون رفته بودند گفتند لو اقمنا لاصابنا كما اصابوا پس در سال ديگر كه وقت طاعون بود همه از آن شهر بيرون آمدند و بر شط بحر نزول كردند و چون رحال خود را آنجا نهادند حق تعالى بر ايشان ندا كرد كه موتوا همه آنجا بمردند و مدت مديد پيغمبرى از بنى اسرائيل بر ايشان بگذشت و او را ارميا گفتندى دست بدعا برداشت و گفت لو شئت يا رب لأحيينهم فيعمروا بلادك و يلدوا عبادك و عبدوك مع من يعبدك يعنى بار خدايا اگر مشيت تو باشد ايشان را زنده گردانى تا شهرهاى تو را آبادان كنند و بندگان تو را متولد سازند و تو را بپرستند با جماعتى كه عبادت تو ميكنند حقتعالى اجابت دعاى او كرده همه را زنده گردانيد و بدنيا رجوع كردند و بعد از آن هر يك بآجال خود مردند و عزيز نيز صد سال بمرد باز حق تعالى او را زنده گردانيد و بعد از آن باجل خود فوت شده كما قال اللَّه تعالى أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها الى قوله ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً و تفصيل اين در سورة البقره گذشت و نيز قوم موسى كه بميقات رفته بودند و كلام خدا شنيده تصديق بآن نكردند و بموسى گفتند تا خدا را مشاهده نبينيم تصديق نميكنيم حقتعالى صاعقه فرستاد و ايشان را هلاك گردانيد و باز احياى ايشان نمود در همانجا كقوله تعالى ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و مثل اين در امم ماضيه بسيار بوده و حضرت رسالت (ص) فرموده كه يكون فى امتى ما كانت فى الامم السالفة خذوا النعل بالنعل يعنى واقع شود در ميان امت من آنچه در امم سالفه واقع شده بود كما طابق النعل بالنعل يعنى امت من مساوى و مطابق امم سابقه باشند بدون زياده و نقصان پس رجعت در امت مرحومه نيز واجب باشد و بتواتر ثابت شده كه عيسى در وقت خروج مهدى (ع) از آسمان بدنيا رجوع نمايد و در نماز اقتدا بآن حضرت كند و در احاديث صحيحه آمده كه هر مؤمنى كه آرزوى لقاى صاحب الزمان (ع) داشته باشد و تمناى وى آنكه در خدمت آن حضرت بشرف شهادت مشرف شود حق تعالى او را زنده گرداند و وى را بتمناى خود رساند و مصداق آنكه مراد بآيه رجوعست بدنيا اين است كه حقتعالى خروج ياجوج و ماجوج را در دنيا كه از علامات قرب قيامت است غاية آيه مذكوره گردانيده فرموده حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يعنى هلاك شدگان و مردگان ممتنعست كه بازگردند تا وقتى كه گشاده شود.
جلاء الأذهان و جلاء الأحزان وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ] و حرام است بر شهرى و ديهى كه ما اهل آن را هلاك كرديم كه بازآيند و بعضى گفتند كه: [حرام‏] بمعنى واجب است يعنى واجب است بر اهل شهرى كه ما آن را هلاك كرديم كه بازنيايند يعنى هلاك شدگان ما هرگز بازنيايند. زجّاج گفت كه: معنى آنست كه: حرام است بر أهل شهرى كه ما هلاك كرده باشيم قبول عمل ايشان براى آنكه ايشان بازنيايند و توبه نكنند. جابر الجعفى گفت: از باقر عليه السّلام حديث رجعت پرسيدم اين آيت برخواند. و باين آيت [1] استدلال توان كردن بر صحّت رجعت براى آنكه ظاهر آيت اينست پی نوشت: 1- مولى فتح اللّه (ره) در ذيل اين آيه بيانات مبسوطى نسبت برجعت ياد كرده و در آخر گفته: «و در احاديث صحيحه آمده كه: هر مؤمنى آرزوى لقاى امام زمان صلوات اللّه عليه را داشته باشد و تمنّاى وى آنكه در خدمت وى بشربت شهادت مشرّف شود حق تعالى او را زنده گرداند و بتمنّائى كه داشته برساند.