فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف و

فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف و

وادی السلام
بزرگترین گورستان در جهان اسلام است که در نجف اشرف واقع شده. مقام حضرت مهدی (ع) در وادی السلام، یکی از قدیمی ترین مقامات منتسب به حضرت است. امام صادق (ع) مکرر به این نقطه تشریف آورده، در آن جا نمازگزارده،

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ   ر   ز س ش

ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

وادی السلام

بزرگترین گورستان در جهان اسلام است که در نجف اشرف واقع شده. مقام حضرت مهدی (ع) در وادی السلام، یکی از قدیمی ترین مقامات منتسب به حضرت است. امام صادق (ع) مکرر به این نقطه تشریف آورده، در آن جا نمازگزارده، و آن جا را به عنوان محل منبر حضرت مهدی (ع) معرفی فرموده است. در روزهای آغازین دولت حقه، حضرت مهدی (ع) از این نقطه عبور کرده، به سوی پایتخت دولت کریمه، کوفه، رهسپار می شود. پیامبر اکرم (ص) و امیرمؤمنان (ع) به هنگام رجعت، در این نقطه دیدار می فرمایند. احادیث بسیاری در عظمت و قداست این مکان مقدس از معصومین (ع) رسیده است.

منابع

مجله انتظار، شماره 11-12، ص 431

وادی یابس

تبه معنای سرزمین خشک و سوزان است. در روایت است که سفیانی از وادی یابس خروج می کند و وارد دمشق می شود. 1 مراد از وادی یابس، منطقه خشک و بی آب و علفی است که در شرق فلسطین و غرب اردن قرار دارد و نیز منطقه ای سنگلاخی است که از سنگ های آن جا، سنگ آسیاب می سازند و خانواده سفیانی در آن منطقه زندگی می کند.2 در برخی منابع آمده است که «یابس» نام دیگر «بیداء» است.3

منابع

1.بحارالانوار، ج 52، ص 205
2.روزگار رهایی، ج 2، ص 1083
3.مهدی موعود، علی دوانی، پاورقی ص 773

وارث : میراث پیامبر اکرم

از القاب آن حضرت است. یعنی حضرت، وارث علوم و کمالات و مقامات جمیع انبیاء و اوصیاء و آباء طاهرین خود (ع) است. در خطبه غدیریه رسول خدا (ص) آمده است: «الا انه وارث کل علم و المحیط به» در روایت هم داریم که صاحب الامر (ع) با میراث پیامبر اکرم (ص) بیرون می آید

منابع

نجم الثاقب، باب دوم
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای

واقفه

اگرچه واقفه اسم عام براي هر گروهي است که بر خلاف جمهور در يکي از مسائل امامت در قبول رأي اکثريت توقف مي‏کردند ولي در مباحث مهدويّت مقصود فرقه‏اي از شيعه هستند که امام موسي بن جعفرعليه السلام را آخرين امام مي‏دانند و مي‏گويند: او زنده است و همو مهدي منتظر مي‏باشد. بنيان گذاران اين مذهب، از قبيل علي بن ابي حمزه بطائني، زياد قندي، عثمان بن عيسي رواسي و احمد بن ابي بشر سرّاج نمايندگان آن حضرت در کوفه، مصر، خراسان و... بودند. در دوراني که امام‏عليه السلام در زندان هارون بود، اموال فراواني از خمس به نزد آنان گرد آمده بود و چون امام وفات يافت، نزد خود گفتند که اگر به امامت علي بن موسي الرضاعليه السلام اعتراف کنند بايستي همه اين اموال را به آن حضرت تسليم کنند. طمع به مال دنيا، آنها را بر اين داشت که منکر امامت حضرت رضاعليه السلام شده، دست از دين خود بکشند و خود و گروهي را به الحاد و زندقه سوق دهند!!يونس عبدالرحمن گويد: «موقعي که امام موسي بن جعفرعليه السلام وفات يافت، نزد زياد بن مروان قندي، هفتاد هزار دينار و نزد علي بن ابي حمزه، سي هزار دينار بود.

آن دو سمت نمايندگي آن حضرت را داشتند، من در آن روزگار حسب وظيفه، مردم را به حضرت رضاعليه السلام دعوت کردم که حقيقت امر بر من روشن بود. آن دو به من پيغام دادند: تو از اين کار دست بردار که اگر مال بخواهي، تو را بي‏نياز سازيم... هم اکنون ده هزار دينار به تو خواهيم داد. من گفتم: ما از پيشوايانمان شنيده‏ايم که چون بدعت ظهور کند، دانشمند وظيفه دارد علم خويش را به مردم برساند و مردم را از فتنه و ابهام نجات دهد؛ وگرنه نور ايمان از او سلب گردد.

من به امامت علي بن موسي علم دارم؛ از اين جهت موظفم آن حضرت را به مردم معرفي کنم. آنان چون دانستند که من تسليم آنها نخواهم شد، سخت با من دشمن شدند«.

احمدبن حماد گويد: «يکي از نمايندگان حضرت کاظم‏عليه السلام عثمان بن عيسي در مصر بود که اموال فراواني از امام به نزدش گرد آمده بود. حضرت رضاعليه السلام اموال را طلبيد؛ اما وي به حضرت نامه نوشت که پدرت نمرده است! حضرت در پاسخ فرمود: پدرم در گذشت و جمع بسياري از مردم بغداد شاهد مرگ او بودند و اموالش ميان ورثه تقسيم شده است. وي در پاسخ حضرت نوشت: اگر پدرت زنده باشد، تو حق مطالبه اموال او را نداري و اگر مرده باشد، او به ما نگفته: اموالش را به تو بسپاريم. اينک اموال به مصرف رسيده و کنيزان را آزاد و تزويج کرده‏ام!»

کشي نيز در «رجال» خود به اين واقعه تصريح کرده مي‏نويسد: در هنگام محبوس بودن حضرت امام موسي کاظم‏عليه السلام دو وکيل او در کوفه سي هزار دينار بابت سهم امام از شيعيان آن حضرت جمع‏آوري کردند و چون امام در زندان بود با آن پول براي خود خانه‏ها و چيزهاي ديگر خريدند و چون خبر مرگ امام را بشنيدند براي اين که پول‏ها را پس ندهند با کمال بي‏شرمي منکر مرگ امام موسي کاظم‏عليه السلام شدند و درباره او درنگ و توقف کردند از آن جهت پيروان ايشان را «واقفه» خواندند.1

منابع

1.ر.ک: المقالات والفرق، ص 236؛ مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 100؛ فرهنگ فرق اسلامي، ص 455.
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص780

وظایف منتظران

درباره وظایف و تکالیف شیعیان در دوران غیبت، سخن های بسیاری گفته شده است و حتی در بعضی کتاب ها از جمله کتاب «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم» تا هشتاد وظیفه برای منتظران حضرت مهدی (ع) برشمرده شده است. [1] ما در این جا به تعدادی از مهم ترین این وظایف اشاره می کنیم:

1. شناخت حجت خدا و امام عصر (ع)؛ نخستین وظیفه منتظران، کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خویش است. این موضوع تا بدان درجه از اهمیت است که در روایات بسیاری که به طریق شیعه واهل سنت از پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) نقل شده آمده است: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.» [2]توجه به مفاد دعاهایی که خواندن آن ها در عصر غیبت تاکید شده است، نیز ما را به اهمیت موضوع شناخت حجت خدا رهنمون می سازد: «خدایا! خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی، پیغمبرت را نخواهم شناخت، بار الها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه می گردم...» [3]

2. پیراستگی از بدی ها و آراستگی به خوبی ها: امام صادق (ع) می فرماید: «هر کس دوست دارد از یاران قائم (ع) باشد، باید که منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید...» [4]امام زمان (ع) نیز می فرماید، «هر یک از شما باید آن چه را که موجب دوستی ما می شود، پیشه خود سازد و از هر آن چه موجب خشم ما می گردد، دوری گزیند...» [5] در توقیعی که از ناحیه مقدسه به مرحوم شیخ مفید صادر گردیده، اعمال ناشایست و گناهانی که از شیعیان حضرت سر می زند، یکی از اسباب و یا تنها سبب طولانی شدن غیبت و دوری شیعیان از دیدار آن حضرت شمرده شده است. [6]

3. پیوند با مقام ولایت: حفظ و تقویت پیوند قلبی با حضرت و تجدید دائمی عهد و پیمان با آن حضرت. در روایتی از امام باقر (ع) می خوانیم: «... برانجام واجبات صبر کنید و با دشمنانتان پایداری کنید و پیوند خود را با امام منتظرتان مستحکم نمایید.» [7] اگر شیعه منتظر، در آغاز هر روز با حضور و توجه، عهد و پیمانی را با مقتدای خود تجدید نماید، هرگز به رکود، ذلت، ظلم و بی عدالتی تن نخواهد داد. در همان توقیع حضرت به شیخ مفید آمده است، «اگر شیعیان ما ... در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شد، یک دل و مصمم باشند، نعمت لقای ما از آنان به تأخیر نمی افتد...»

4. کسب آمادگی برای ظهور: از امام صادق (ع) روایت است که فرمودند: «هر یک از شما باید برای خروج حضرت قائم (ع) (سلاحی) مهیا کند؛ هر چند یک تیر باشد. خدای تعالی هرگاه بداند کسی چنین نیتی دارد، امید آن است که عمرش را طولانی کند تا آن حضرت را درک نماید...» [8] در روایت دیگری از امام موسی کاظم (ع) نقل شده که: «هر کس اسبی را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالی که او منسوب به ماست، خداوند روزی اش را فراخ می گرداند...» [9] رمز این که شیعه باید هر لحظه آماده یاری امام خود باشد، این است که زمان ظهور برای ما مشخص نیست. البته نحوه آمادگی بستگی به شرایط زمان و مکان دارد و اگر در بعضی روایات سخن آماده کردن اسب، تیر و شمشیر به میان آمده، ذکر این موارد تنها به عنوان تمثیل و بیان لزوم آمادگی برای یاری آن حضرت است.

5. ارتباط با فقها و مراجع تقلید: ائمه (ع) تکلیف ما را در زمان غیبت امام و عدم دسترسی به امام معصوم (ع) مشخص کرده و به ما امر فرموده اند که به فقهای جامع الشرایط مراجعه کنیم. [10]

امام عصر (ع) نیز در یکی از توقیعات خود در پاسخ «اسحاق بن یعقوب» می فرماید: «و اما رویدادهایی که پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آن ها حجت بر شما هستند و من حجت خدا بر ایشان»[11]

6. دعا برای تعجیل فرج: امام عصر (ع) فرمود: «برای تعجیل فرج، بسیار دعا کنید که فرج شما همان است.»[12]

7. بزرگداشت نام و یاد مهدی (ع). [13]

منابع

[1] مکیال المکارم، ج 2، ص 104
[2] بحارالانوار، ج 8، ص 368؛ ینابیع الموده، ج 2، ص 372
[3] کمال الدین، ج 2، ص 512
[4] غیبه نعمانی، ص 200
[5] بحارالانوار، ج 53، ص 176
[6] بحارالانوار، ج 53، ص 178
[7] غیبه نعمانی، ص 199
[8] غیبه نعمانی، ص 321
[9] کافی، ج 6، ص 535
[10] وسایل الشیعه، ج 18، ص 95
[11] کمال الدین، ج 2، ص 483
[12] غیبه طوسی، ص 176
[13] برترین های فرهنگ مهدویت در مطبوعات، ص 84
- موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای

ويژگي‏هاي ياران خاص

بيشتر ياران خاصّ حضرت در سن جواني‏اند و بزرگسالان در ميان آنان کم هستند. اين ياران داراي افکاري متحد و آرايي يکنواخت بوده و دل‏هاي‏شان به هم پيوسته است. امام علي‏عليه السلام در اين باره فرموده است: «اِنَّ اَصحابَ القائِمِ شَبابٌ لا کُهولَ فيهِم اِلاَّ کَالکُحْلِ فِي العَينِ، اَوْ کَالمِلْحِ فِي الزّادِ، وَاَقَل الزّادِ المِلْحُ؛ 1 »همانا ياران قائم‏عليه السلام همگي جوانند و پير در ميانشان نيست، مگر به اندازه سرمه در چشم يا به قدر نمک در توشه راه و کمترين چيز در توشه راه نمک است«.

در آنان اختلافي در انديشه و رأي و يا گفتار نتوان يافت. گويي همه ايشان داراي دل وانديشه و زباني واحدند. از تنهايي هراسي ندارند؛ چرا که انساني که با خداي عزوجل مرتبط باشد، هرگز هراس ندارد. آرزويشان اين است که در راه خدا شهيد شوند.2

منابع

1.الغيبة، ص 315، ح 10.
2.ر.ک: امام مهدي‏ عليه السلام از ولادت تا ظهور، ص 507 - 506.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص387

وقت ظهور

در فرهنگ «مهدويّت» يکي از موضوعات مهم و مورد توجّه، مسأله «وقت ظهور» است؛ به گونه‏اي که حتي سال‏ها قبل از ولادت حضرت مهدي‏عليه السلام، درباره آن از معصومين‏عليهم السلام پرسش مي‏شد. (1).

ائمه معصومين‏عليهم السلام نيز همواره مسائل مربوط به حضرت مهدي‏عليه السلام - به ويژه زمان ظهور آن حضرت - را از اسرار الهي دانسته و وقت‏گذاران را تکذيب کرده‏اند.

با سيري کوتاه در بوستان کلام الهي و بيانات نوراني ائمه اطهارعليهم السلام درباره وقت ظهور، به مطالب ذيل بر خواهيم خورد:

1. علم و آگاهي از زمان دقيق ظهور، تنها به خداوند متعال اختصاص دارد.

2. همواره معصومين‏عليهم السلام مردم را از تعيين وقت و وقت‏گذاري درباره ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام، برحذر داشته و وقت‏گذاران را تکذيب کرده‏اند.

3. روايات فراواني رخداد ظهور را ناگهاني دانسته و احاديث ديگري اصلاح امر فرج را يک شَبِه ذکر کرده است (البته اين نيز با تعيين وقت ظهور منافات دارد).

4. اگر چه پنهان بودن زمان ظهور از اسرار الهي است و حکمت الهي اقتضا نموده اين وقت نزد مردم مجهول و مکتوم باشد؛ ولي در بعضي روايات به پاره‏اي از حکمت‏هاي آن، اشاره شده و تا حدودي محدوده زماني آن معين گشته است.

5. با مراجعه به کلام نوراني معصومين‏عليهم السلام مي‏توان چگونگي آگاه شدن حضرت مهدي‏عليه السلام از هنگام ظهور را به راحتي دريافت.

از رواياتي که علم به زمان ظهور را ويژه خداوند دانسته، مي‏توان به موارد ذيل اشاره کرد:

در روايت مشهوري آمده است: «وقتي دعبل، شاعر بلند آوازه شيعي، در محضر امام رضاعليه السلام در ضمن قصيده‏اي، سخن از ظهور و قيام حضرت مهدي‏عليه السلام بر زبان جاري ساخت؛ آن حضرت در حالي که سرشک از ديدگانش جاري بود، رو به دعبل کرد و فرمود: اي خزاعي! همانا روح القدس بر زبانت اين دو بيت را جاري ساخت. آيا مي‏داني اين امام کيست؟ و چه زماني قيام مي‏کند؟

آن گاه خود آن حضرت به معرفي امام مهدي‏عليه السلام پرداخت. سپس درباره زمان ظهورش چنين فرمود: «وَاَمَّا »مَتي« فَاِخْبارُهُ عَنِ الوَقْتِ. فَقَدْ حَدَّثَني اَبي عَنْ اَبيهِ عَنْ آبائِهِ‏عليهم السلام اَنَّ النَّبِيّ‏صلي الله عليه وآله قيلَ لَهُ يا رَسُولَ اللَّهِ مَتي يَخْرُجُ القائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِکَ؟ فَقالَ‏ صلي الله عليه وآله: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ اَلَّتي لا يُجَلّيها لِوَقْتِها اِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالاَرْضِ لا تَأْتِيَنَّکُم اِلاَّ بَغْتَةً». «اما اينکه »چه زماني ظهور خواهد کرد«، اين خبر دادن از وقت است.

پدرم از پدرش و ايشان از پدرانش از رسول گرامي اسلامي‏صلي الله عليه وآله نقل کرده‏اند که وقتي از آن حضرت سؤال شد: اي رسول خدا! چه زماني قائم از ذريه شما ظهور مي‏کند؟ آن حضرت فرمود: مثل او مانند قيامت است که [خداوند درباره زمان وقوع آن چنين] فرمود: هيچ کس جز او به هنگامش آن را آشکار نمي‏سازد. اين امر بر [اهل] آسمان‏ها و زمين دشوار است، جز به صورت ناگهاني به سراغ شما نمي‏آيد«. (2). (3).

از آنجايي که آن حضرت، مخفي بودن زمان ظهور را همانند زمان قيامت و رستاخيز قلمداد فرموده است؛ مي‏توان نتيجه گرفته که: با مخفي بودن قيامت، يک نوع آزادي عمل براي همگان پيدا مي‏شود و از سوي ديگر چون وقت آن به طور دقيق معلوم نيست و در هر زمان محتمل است، نتيجه‏اش حالت آماده باش دائمي است. درباره قيام حضرت مهدي‏عليه السلام نيز اگر تاريخ تعيين مي‏شد و زمان ظهور دور بود، همه در غفلت و غرور و بي‏خبري فرو مي‏رفتند و اگر زمانش نزديک بود، ممکن بود آزادي عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطراري پيدا کند.

همان گونه که علم به زمان قيامت فقط در اختيار خداوند است، علم به زمان ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام نيز در عهده خداوند است. در احاديث فراواني از ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام در کنار قيامت ياد شده است؛ از اين رو، برخي از ويژگي‏هاي آن همانند رستاخيز است.

خداوند در ادامه آيه ياد شده، علم به قيامت را حتّي از پيامبر خود منتفي ساخته است: «از تو مي‏پرسند، چنان که گويا تو از چون و چند آن آگاهي، بگو همانا علم آن نزد خداوند است».

از اينجا مي‏توان نتيجه گرفت که حتي پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله نيز به زمان دقيق ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام آگاه نيست و اينکه عده‏اي به خود جرأت مي‏دهند و به راحتي وقت ظهور را تعيين مي‏کنند، جاي بسي تأمل است!!

نه تنها اين سؤال از اولين معصوم پرسيده شد و ايشان اين گونه جواب فرمود که علم به زمان ظهور نزد خداوند است؛ بلکه وقتي از آخرين معصوم نيز چنين پرسشي شد، آن حضرت در ضمن توقيعي اين سان جواب داد: «و اما ظهور فرج همانا در اختيار خداوند متعال است و وقت‏گذاران دروغ گفتند». (4).

آن حضرت در آخرين توقيع به سفير چهارم خود، ظهور را تنها در اراده و اختيار خداوند دانسته، مي‏فرمايد: «و ظهوري نخواهد بود مگر آن گاه که خداوند تبارک و تعالي اجازت فرمايد». (5).

پس روشن مي‏شود که زمان آغاز ظهور، يکي از اسرار الهي است و انديشه و فکر بشر از رسيدن به آن، سخت کوتاه و ناتوان است.

همان گونه که بيان شد در روايات فراواني از ظهور آن حضرت به عنوان حادثه‏اي ناگهاني ياد شده و واضح است ناگهاني بودن آن، با تعيين قبلي وقت منافات دارد؛ چرا که وقتي براي امري زمان مشخص شد، ديگر دفعي و ناگهاني بودن آن معنا نخواهد داشت. به طور مسلم کساني که تعيين وقت مي‏کنند، سخنشان خلاف اين گروه روايات است.

پاره‏اي از اين روايات را اين گونه مي‏توان دسته بندي کرد: 

الف . اصلاح شدن‏امرظهور دريک شب

امام علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: «پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: مهدي از ما اهل بيت است که خداوند امر [فرج] او را در يک شب اصلاح مي‏فرمايد». «اَلْمَهْدِيُّ مِنَّا اَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّه لَهُ اَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ» (6).؛

امام باقرعليه السلام نيز اين معنا را اين گونه بيان کرده است: «خداوند امر [فرج] او را در يک شب اصلاح مي‏کند». (7). 

ب . آمدن همانند شهاب فروزان

امام باقرعليه السلام پس از بيان غيبت حضرت مهدي‏عليه السلام، فرمود: «او همانند شهابي شعله‏ور ظاهر خواهد شد». (8) پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله نيز در اين باره مي‏فرمايد: «در آن هنگام همچون شهابي فروزان خواهد آمد». (9).

روشن است که کلام معصومين‏عليهم السلام گزاف نيست و تشبيهات ايشان بدون حساب نبوده است. از سوي ديگر، «فرا رسيدن همچون شهاب» سخن از ناگهاني بودن، بدون پيش‏بيني قبلي، غافل‏گيرانه و سريع بودن آن مي‏باشد.

البته در برخي روايات به صورت محدود زمان‏هايي براي رخداد اين حادثه بزرگ ذکر شده است.

اين گونه روايات به چند دسته تقسيم مي‏شود.

يک. رواياتي که «جمعه» را به عنوان روز ظهور معرفي کرده است:

امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد: «قائم ما اهل‏بيت در روز جمعه ظهور خواهد کرد». (10).

دو. رواياتي که روز ظهور را مصادف با روز عاشورا ذکر کرده است: امام باقرعليه السلام ضمن بياناتي درباره روز عاشورا فرمود: «... و اين روز (عاشورا) روزي است که در آن قائم قيام خواهد کرد». (11).

سه. رواياتي که ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام را در سال فرد ذکر کرده است:

امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد: «قائم ظهور نمي‏کند مگر در سال فرد». (12).

چهار. برخي روايات نيز روز ظهور را شنبه ذکر کرده است:

امام باقرعليه السلام فرمود: «قائم در روز شنبه‏که روزعاشورااست خروج‏مي‏کند». (13).

اگرچه قرائني چند بر ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام در روز جمعه وجود دارد؛ ولي اين روايت و امثال آن را مي‏توان به اين صورت توجيه کرد که اولين روز ظهور جمعه است و از آنجايي که قيام و خروج آن حضرت پس از ظهور است، قيام و خروج آن حضرت در روز شنبه اتفاق خواهد افتاد.

اطلاع حضرت مهدي از وقت ظهور

حال اين پرسش پيش مي‏آيد که اگر خود حضرت مهدي‏عليه السلام، از زمان دقيق ظهورآگاهي‏ندارد، پس چگونه درآستانه ظهور از وقت آن آگاه خواهد شد؟

در اين بخش نيز روايات فراواني ذکر شده که راه‏هاي حصول علم حضرت به زمان ظهور را بيان کرده است؛ مانند: 

يک. آگاه شدن از طريق الهام

بدون شک معصومين‏عليهم السلام مورد الهام خداوند قرار مي‏گيرند و اگر چه وحي به صورت رسمي با رحلت پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله پايان گرفت؛ ولي در موارد فراواني به اهل بيت‏عليهم السلام الهاماتي مي‏شده و خواهد شد. برخي روايات چگونگي آگاه شدن حضرت مهدي‏عليه السلام از زمان ظهور را از طريق الهام ذکر کرده است. امام صادق‏عليه السلام ذيل آيه شريفه «فَاِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور»، فرمود: «به درستي که از ما امامي پنهان است و چون خداي تعالي بخواهد او را ظاهر سازد، نکته‏اي در قلبش ايجاد مي‏کند، پس او ظاهر شود و به دستور خداي تعالي قيام نمايد». (14). 

دو. آگاه شدن از طريق برافراشته شدن پرچم قيام

در رواياتي چند اشاره شده که وقتي ظهور آن حضرت نزديک شد و زمان قيام فرا رسيد، پرچمي که آن حضرت هنگام ظهور در دست خواهد داشت، به اذن و اراده الهي برافراشته شده، امام‏عليه السلام را به فرمان قيام آگاه خواهد کرد. (15). 

سه. آگاه شدن از طريق بيرون آمدن شمشير آن حضرت از غلاف

رسول گرامي اسلام فرمود: «براي او شمشيري است در غلاف، پس هنگامي که وقت ظهورش فرا رسيد، آن شمشير از غلافش خارج مي‏شود. خداوند آن شمشير را به سخن در مي‏آورد و شمشير به حضرتش مي‏گويد: اي ولي خدا! خارج شو که ديگر نشستن در مقابل [ستم] دشمنان خدا جايز نيست. پس او ظهور مي‏کند». (16).

در پايان گفتني است که مخفي بودن زمان ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام، داراي حکمت‏هاي فراواني است؛ از جمله:

1. زنده نگه داشتن روح اميد و انتظار در جامعه در طول غيبت حضرت مهدي‏عليه السلام؛

2. معنا پيدا کردن امتحان شيعيان در عصر غيبت؛

3. غافلگير کردن مخالفان و دشمنان.

از آنجايي که يکي از دلايل غيبت حضرت مهدي‏عليه السلام تلاش دشمنان براي نابودي آن حضرت بود؛ از اين رو روشن بودن زمان ظهور، دشمنان را براي از بين بردن و مقابله با آن حضرت آماده مي‏سازد؛ در حالي که نامعلوم بودن و ناگهاني بودن زمان ظهور، باعث غافلگيري دشمنان خواهد شد.

منابع

(1). الکافي، ج 1، ص 368، ح 2.
(2). اعراف، 187.
(3). عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 266؛ کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 372.
(4). کتاب الغيبة، ص 291.
(5). الخرايج والجرايح، ج 3، ص 1128؛ کتاب الغيبة، ص 395.
(6). کمال‏الدين، ج 1، ص 152.
(7). الغيبة، ص 163.
(8). کتاب الغيبة، ص 159؛ کمال‏الدين، ج 1، ص 324.
(9). کمال‏الدين، ج 1، ص 287.
(10). الخصال، ح 2، ص 394.
(11). تهذيب الاحکام، ج 4، ص 300.
(12). کتاب الغيبة، ص 453؛ روضةالواعظين، ص 263؛ اعلام الوري، ص 459.
(13). تهذيب الاحکام، ج 4، ص 333؛ کمال‏الدين، ج 2، ص 653.
(14). الکافي، ج 1، ص 343؛ کتاب الغيبة، ص 164؛ رجال کشي، ص 192.
(15). ر.ک: کمال‏الدين، ج 1، ص 155؛ الخرائج والجرائح، ح 2، ص 550، کفايةالاثر، ص 266.
(16). کمال‏الدين، ج 1، ص 155.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص380

وقت معلوم

عبارت «وقت معلوم» يک بار در آيه 38 سوره «حجر» و بار ديگر در سوره «ص» آيه 81 به کار رفته است. آن هنگام که ابليس مأمور به سجده بر آدم شد؛ ولي سجده نکرد، خداوند فرمود: «اي ابليس! چه چيز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقي که با قدرت خود او را آفريدم گرديد؟ آيا تکبر کردي. يا از برترين‏ها بودي؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفريده‏اي و او را از گل! فرمود: از آسمان‏ها [و از صفوف فرشتگان] خارج شو که تو رانده درگاه مني! و مسلماً لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود. عرض کرد: پروردگار من! مرا تا روزي که انسانها برانگيخته مي‏شوند، مهلت ده. فرمود تو از مهلت داده شدگاني؛ ولي تا روز و زمان معيني». 1ابليس هنگامي که خود را رانده درگاه خدا ديد و احساس کرد که آفرينش انسان سبب بدبختي او شده، آتش کينه در دلش شعله‏ور گشت و خواست انتقام خويش را از فرزندان آدم بگيرد.

البته مقصد اصلي خود او بود - نه آدم و نه فرمان خدا - ولي غرور و خودخواهي توأم با لجاجتش اجازه نمي‏داد اين واقعيت را درک کند. از اين رو عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنين است مرا تا روز رستاخيز مهلت ده. اين اجازه گرفتن براي اين بود که به لجاجت، عناد، دشمني و خيره سري خود ادامه دهد!

خداوند هم اين خواسته او را پذيرفت و فرمود: مسلما تو از مهلت يافتگاني؛ ولي نه تا روز مبعوث شدن خلايق در رستاخيز، بلکه تا وقت و زماني معين.

مفسّران در اينکه منظور از «يوم الوقت المعلوم» چه روزي است، احتمالات متعددي داده‏اند. برخي آن را پايان اين جهان مي‏دانند؛ چرا که در آن روز همه موجودات زنده مي‏ميرند، و تنها ذات خداوند مي‏ماند. 2

گروهي احتمال داده‏اند: منظور از آن روز قيامت است؛ ولي اين احتمال نه با ظاهر آيات مورد بحث مي‏سازد - که لحن آن نشان مي‏دهد با تمام خواسته او موافقت نشد - و نه با آيات ديگر قرآن که خبر از مرگ عموم زندگان در پايان اين جهان مي‏دهد.

اين احتمال نيز وجود دارد که آيه ياد شده، اشاره به زماني باشد که هيچ کس جز خدا نمي‏داند. 3

آنچه اين عبارت را در بحث «مهدويّت» وارد ساخته؛ برخي رواياتي است که «يوم الوقت المعلوم» را دوران ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام دانسته است.

از وهب بن جميع آزاد شده اسحاق بن عمار نقل شده که گفت: «از حضرت صادق‏عليه السلام درباره اين گفته ابليس پرسيدم که. پروردگارا پس مرا تا روزي که خلايق برانگيخته شوند، مهلت ده؛ خداوند فرمود: البته تو از مهلت داده شدگاني تا به روز و هنگام معيّن و معلوم» - آن چه روزي خواهد بود؟ فرمود: وقت معلوم روز قيام قائم آل محمد است. هرگاه خداوند او را برانگيزد... ابليس مي‏آيد، در حالي که بر زانوانش راه مي‏رود و مي‏گويد: اي واي از اين روزگار! آن گاه از پيشاني‏اش گرفته شده، گردنش زده مي‏شود. آن هنگام روز وقت معلوم است که مدت او به پايان مي‏رسد«. 4

بعيد نيست مقصود از روايت، اين باشد که با روشن شدن حقايق در عصر ظهور و رشد بسيار بالاي عقلاني انسان‏ها در آن عصر، ديگر مجالي براي اغواي شيطان باقي نخواهد ماند و عملاً خلع سلاح و نابود مي‏گردد و اين پايان مهلت او است. 5

منابع

1.ص (38)، آيات 81 - 75.
2.قصص )28(، آيه 88.
3.تفسير نمونه، ج 19، ص 343.
4.دلائل الامامة، ص 240.
5.ر.ک: کمال‏الدين، ج 2، ص 42، ح 5؛ الثاقب في المناقب، ص 310؛ دلائل الامامة، ص 246؛ اثبات الوصية، ص 15.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص381

وظایف نواب خاص

نایبان خاص حضرت، تلاش ها و کوشش های صادقانه و دلسوزانه ای در جنبه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و ... داشتند، اما عمده وظایف و فعالیت های اساسی که مشترک بین همه آنهاست، عبارت است از:

1. پنهان نگه داشتن نام، مکان و رفع شک و تردید درباره آن حضرت. از یک طرف نام و محل زندگی امام را نه تنها از دشمنان، بلکه از شیعیان مخفی نگه می داشتند و به وکلای خود آموزش می دادند که مبادا اسمی از حضرت به میان آید، و لذا توانستند شیعیان را از خطر عباسیان مصون دارند، از سوی بر آن ها لازم بود که وجود مبارک امام (ع) را برای هواداران مورد اعتماد به اثبات برسانند، تا خط انحراف نتواند شک و تردید در میان آن ها ایجاد کند.

2. جلوگیری از فرقه گرایی و انشعابات شیعیان. 3. پاسخ گویی به سئوالات فقهی و مشکلات علمی و عقیدتی؛ نواب خاص، سئوالات فقهی و شرعی شیعیان را به خدمت امام (ع) می رساندند و پاسخ آن ها را می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند. 4. مبارزه با مدعیان دروغین نیابت. 5. اخذ و توزیع اموال متعلق به امام.

6. سازماندهی وکلاء؛ بنا به ضرورت در هر منطقه ای وکیلی تعیین شده و گاه چند وکیل در مناطق کوچک تر تحت سرپرستی وکیلی قرار داشتند که امام و بعداً نواب برای آن ها تعیین می کردند. این وکلاء اموالی را که بابت وجوهات می گرفتند به شیوه های گوناگونی به بغداد، نزد نواب می فرستادند و آن ها نیز طبق دستور امام (ع) در مواردی که لازم بود، به کار می گرفتند.

منابع

زندگانی نواب خاص امام زمان(ع)،علی غفارزاده،ص 85

وکالت

منصبی است که به شخص مورد اعتماد واگذار می شود و ائمه (ع) و نایبان آنان، گاهی افرادی را به عنوان وکیلان خود انتخاب می کردند. هدف اصلی وکالت در اوایل، جمع آوری خمس، زکات و انواع دیگر خیرات و مبرّات برای امامان از ناحیه شیعیان بود؛ گر چه امکان دارد اهداف دیگری در آن زمان در برداشته باشد، لیکن مآخذ به ندرت آن ها را ثبت کرده اند. امام صادق (ع) آنچنان هوشیارانه فعالیت های سازمان وکالت را هدایت می کرد که عباسیان به هیچ عنوان قادر نبودند از وجود آن آگاهی یابند. آن حضرت از روی تقبه، از پیروانش می خواست تا وظایفی را نسبت به سازمان انجام دهند، بی آنکه بدانند در واقع کارگزاران او هستند. 1 شیخ طوسی روایت می کند: «نصر بن قابوس لخمی، بیست سال وظیفه وکالت او را انجام داد، بدون آن که بداند واقعاً به عنوان وکیل حضرت منصوب است. 2

خلفای عباسی از سال 197 هـق به بعد، از زمان مأمون سیاست و روش جدیدی را برای کنترل و مراقبت بیشتر و دقیق تر امامان اتخاذ نمودند و آن عبارت از اقامت اجباری آن ها در پایتخت بود. این سیاست بر امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (ع) تحمیل شد. لذا آن ها جهت ارتباط با پیروان خود مجبور شدند به گسترش سازمان وکالت بپردازند، تا در هر شرایطی بتوانند اهداف الهی خود را که هدایت و راهنمایی مردم باشد، پی گیری کنند. به مرور زمان ائمه (ع) به علت عدم امکان تماس مستقیم با پیروانشان، مسئولیت های بیشتری را به وکلا واگذار می کردند. و اما در دوران غیبت صغری، غیر از چهار نائب خاص، افراد دیگری نیز از سوی حضرت ولی عصر (ع) سمت وکالت داشته اند. این افراد در گوشه و کنار در میان شیعیان بوده و با ارتباط با آن حضرت، مشکلات مردم و شیعیان را حل می کرده اند. تفاوت عمده این وکلا با چهار نائب خاص در این بوده که: 1. نائب با خود حضرت رو به رو می شد، نامه ها و اموال را تسلیم می کرد و خواسته های آنان را به عرض آن حضرت می رساند و پاسخ های لازم را دریافت می کرد، ولی نمایندگان مستقیماً با امام در ارتباط نبودند، بلکه با واسطه نائب بوده است. 2. مسئولیت نائب در نگهداری مردم و حفظ دین در غیاب امام، مخصوص منطقه ای خاص نبود، ولی وکیل و نماینده فقط در یک ناحیه و شهر مسئولیت داشت، لذا نائب در هر زمان بیش از یک نفر نبود، ولی تعداد نمایندگان بیشتر بوده اند.

و اما اسامی تعدادی از وکلای حضرت: جایگزین یزید (ملقب به وشاء)، محمد بن جعفر اسدی، ابن مهزیار، احمد بن اسحاق اشعری، قاسم بن علاء، محمد بن شاذان، ابوعبدالله بزوفری، احمد بن الیسع، ابراهیم بن محمد همدانی، ابوهاشم جعفری، حسن بن قاسم بن علاء العطار، العاصمی، ایوب بن نوح، احمد بن اسحاق (رازی)، محمد بن احمد (ابوجعفر)، ابراهیم بن محمد، حسن بن محبوب زراد، عمرو اهوازی، ابو محمد وجناتی، عبدالله بن جعفر حمیری، اسحاق بن محمد، قاسم بن محمد همدانی، بسطام علی، حسن بن هارون بن عمران همدانی، حسن بن عیسی عریضی، یحیی بن محمد عریضی، محمد بن احمد بن جعفر قطان. این وکلا زیر نظر نواب اربعه (به سرپرستی امام زمان «ع») توانستند سازمان سفارت و نیابت را در مقطع حساس به طور شایسته اداره نمایند و مذهب شیعه را از گزند حوادث مصون دارند.3

منابع

1.تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 135
2.غیبه طوسی، ص 347
3.آخرین امید، داود الهامی، ص 122

ولادت حضرت ولی عصر(عج)

حکیمه خاتون می گوید: هرگاه خدمت امام عسکری (ع) می رسیدم، برای او دعا می کردم که خداوند فرزندی به او عطا کند؛ تا آن که غروب روز پنج شنبه چهاردهم ماه شعبان سال 255 هـق نزد امام عسکری (ع) رفتم و طبق روال گذشته دعا کردم که خدا به تو فرزندی عطا کند. وقتی شب فرا رسید، به کنیزم گفتم جامه ام را بیاور تا به منزل بازگردیم، امام عسکری (ع) فرمودند: عمه جان، امشب نزد ما بمان، زیرا در این شب فرزند مبارکی متولد می شود که زمین مرده را حیات بخشیده زنده می کند. عرض کردم: این فرزند با برکت از کدام کدبانو متولد خواهد شد؟

فرمود: از نرجس و فقط از او متولد می شود. حکیمه می گوید: من به نزدیک نرجس رفتم و به دقت به او نگریستم، ولی هیچ اثری از حمل و داشتن فرزند در او مشاهده نکردم. نزد امام رفتم و ماجرا را به اطلاع امام رساندم.

امام لبخندی زدند و فرمودند: عمه جان! هنگام سپیده دم صبح اثر بارداری او ظاهر می شود، زیرا نرجس مانند مادر موسی است که نشانی از فرزند داشتن در او دیده نمی شد و تا هنگام تولد موسی هیچ کس از ولادتش خبر نداشت. فرعون ستمگر که می دانست اگر حضرت موسی متولد شود، با او مبارزه می کند و تخت و تاجش را نابود می سازد، با تمام نیرو می کوشید تا از ولادت موسی (ع) جلوگیری کند، لذا دستور داد تا زنان را از مردان جدا کنند؛ اما وقتی خدا بخواهد موسی به دنیا بیاید، تلاش صدها فرعون هم بی نتیجه خواهد بود. قبل از تولد حضرت موسی (ع) کسی باور نمی کرد که مادرش باردار است، نرجس نیز همچون مادر موسی تا آخرین لحظات ولادت امام زمان (ع) نشانی از بارداری در خود نداشت، زیرا آینده نرجس بسیار حساس و پر اهمیت بود. جاسوس ها همه جا را کنترل می کردند و کار آگاهان حکومت هر حرکت مشکوکی را زیر نظر داشته و به شدت مراقب بودند که اگر فرزندی از امام یازدهم متولد شود، نابودش کنند.

حکیمه می گوید: شب از نیمه گذشته بود، هنوز نشانه ای از فرزند داشتن در نرجس دیده نمی شد. من زودتر از شب های قبل به نماز شب مشغول شدم. نرجس خاتون نیز از خواب پریده و از اطاق بیرون می رفت، وضو گرفت و مشغول نماز شب شد. او آخرین رکعت نمازش را می خواند که من از اطاق بیرون رفتم و به آسمان نگاه کردم، دیدم که طلوع فجر است، اما هنوز اثری از فرزند نیست. همین که در دلم نسبت به وعده امام عسکری (ع) تردید پیدا شد، ناگهان امام صدا زد: عمه جان! شک نداشته باش. آن چه گفته ام آشکار می شود و به خواست خدا خواهی دید.

در حالی که من از این تردید شرمنده بودم به طرف اطاق برگشتم. دیدم نرجس خاتون نمازش را تمام کرده و با حالتی غیرعادی و شتابزده بیرون می آید. به او گفتم پدر و مادرم به فدایت! آیا چیزی احساس می کنی؟ گفت: بله. عمه جان! چیزی را شدیداً در خود یافتم. گفتم به خواست خدا. جای نگرانی نیست، سپس او را به درون اطاق بردم. هنگام طلوع فجر صادق، درد زایمان نرجس شروع شد. از درون خانه، امام عسکری صدا زد: عمه جان! سوره قدر را بر او بخوان! حکیمه می گوید مشغول خواندن سوره قدر شدم، در این هنگام طفل داخل رحم نرجس نیز همان گونه که من می خواندم، می خواند. در حال تعجب بودم که امام با صدای بلند فرمود: عمه از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان ما را در کودکی به حکمت باز کرده و در بزرگی حجت خود در زمین قرار می دهد.1

هنوز کلام امام تمام نشده بود که نرجس خاتون از نظرم ناپدید شده و گویا بین من و او پرده ای کشیده شد که دیگر او را ندیدم. وحشت زده و نگران، فریاد کنان به طرف اطاق امام عسکری (ع) دویدم. در این لحظه امام فرمود: عمه برگرد، که او را در جای خود خواهی دید. با تعجب برگشتم. وقتی وارد اطاق شدم، دیدم نوری از نرجس می درخشد که چشم ها را خیره می کند، سپس دیدم نوزاد، طیب و طاهر، ناف بریده از نرجس می درخشد که چشم ها را خیره می کند، سپس دیدم نوزاد، طیب و طاهر، ناف بریده و ختنه کرده در حالی که در بازوی راستش نوشته است: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» مواضع سجده را به زمین گذاشته، انگشتان سبابه را به طرف آسمان بالا گرفته و می گوید: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان جدی رسول الله (ص) و ان ابی امیرالمؤمنین»؛ شهادت می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست. او بی همتا است و شریکی ندارد، جدم محمد (ص) فرستاده خدا و پدرم علی امیرمؤمنان است.» سپس نام یکایک ائمه را برشمرد تا به نام مبارک خود رسید، آن گاه به درگاه الهی عرضه داشت: «اللهم انجز لی وعدی و اتمم لی امری و ثبت و طاتی و املا الارض بی عدلا و قسطا»؛ پروردگارا! آن چه را به من وعده دادی برآورده ساز و کارم را به اتمام رسان. مخالفانم را نابود و مغلوب کرده، مرا بر دشمنانم پیروز فرما و زمین را به وسیله من سرشار از انصاف و عدالت گردان.

همچنان غرق تماشای مناجات دلنشین و کلمات معجزه آسای این وزاد بودم که ناگهان صدای امام عسکری بلند شد که عمه جان، آن فرزند را در آغوش بگیر و به نزد من آر. من جلو رفتم، آن نوزاد را بغل کرده به طرف امام عکسری بردم. وقتی بچه در مقابل پدر قرار گرفت، هنوز روی دست من بود که بر پدرش سلام کرد. آنگاه حضرت فرزندش را از من گرفت و زبانش را در دهان آن طفل نهاد و کودک از (زبان علم و عصمتِ) آن حضرت، (دانش و معرفت و اسرار امامت) نوشید.

بعد به من فرمود: این کودک را بگیر و به مادرش بسپار تا او را شیر دهد. وقتی نرجس به او شیر داد، بار دیگر فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را به مادرش برگرداندم و پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت آوردم. حضرت این بار نیز زبان به کام فرزندش فرو برد، سپس فرمود: ای فرزند! بخوان! طفل شروع به خواندن کرد، از صحف آدم و زبور داود تا تورات و انجیل را به زبان عبرانی و سریانی خواند، سپس این آیه را تلاوت کرد: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین * و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون ...» 2 آن گاه بر پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و همه ائمه تا پدرش درود فرستاد.3

1.بحارالانوار، ج 51، ص 13

2.قصص، آیه 5

3.بحارالانوار، ج 51، ص 12؛ کمال الدین، دو جلدی، ص 424

ویژگی یاران حضرت 

اران امام، سنگ های زیرین انقلاب جهانی اند. امامان (ع) همواره آرزومند همراهی آن حضرت بوده اند و یاوری آن چهره پنهان کرده را به دوستان خویش، همه گاه یادآوری می فرمودند: «خدایا درود فرست بر مولا و سرورم صاحب الزمان و مرا از یاران و پیروان و حامیان او قرار ده و از آنان که در رکابش، شربت شهادت می نوشند...» [1] و اما برای یاران و همراهان حضرت مهدی (ع) ویژگی هایی ذکر کرده اند که اهم آن ها عبارتند از:

1. خداجویی:

امام صادق (ع) درباره آنان می فرماید: «مردانی که گویا دل های شان پاره های آهن است. غبار تردید در ذات مقدس خدای، خاطرشان را نمی آلاید... از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند. برای شهادت دعا می کنند و آرزومند کشته شدن در راه خدایند.» [2]

2. بصیرت و آگاهی:

یاران مهدی (ع) در بصیرت، درایت و خردمندی سرآمدند. در فتنه هایی که زیرکان در آن فرو می مانند، هوشیارانه راه می جویند و حق را از باطل باز می شناسند.

3. عبادت و بندگی:

یاران مهدی (ع) شیران روز و نیایش گران شب اند. روح بندگی و راز و نیاز، با جان شان درهم آمیخته، همواره خود را در محضر خدا می بینند و از یاد او لحظه ای غفلت نمی ورزند.

امام باقر (ع) می فرماید: «گویا، قائم و یارانش را در نجف اشرف می نگرم، توشه های شان به پایان رسیده و لباس های شان مندرس گشته است. جای سجده، بر پیشانی شان نمایان است. شیران روزند و راهبان شب.»[3]

4. حافظان حدود الهی:

اسلام، دین مرزهاست و همه چیز در آن قانون دارد. واجبات و محرمات، مرزهای دین خدایند. حرکت در مرز، حرکت در راه است و تجاوز از آن بیراهه و گمراهی.

حضرت علی(ع) می فرماید: «یاران با این شرایط با امام شان بیعت می کنند که دست پاک باشند و پاکدامن. زبان به دشنام نگشایند و خون کسی، به ناحق نریزند. بر مرکب های ممتاز سوار نشوند و لباس های فاخر نپوشند... ساده زندگی کند...» [4] امام (ع) نیز بر رفتار کارگزاران خود و موظبت آنان بر اجرای وظایف خود نظارت دو چندان دارد. [5]

5. شجاعت:

یاران مهدی (ع) دلیر مردند و جنگاوران میدان های نبرد. دل های شان پاره های آهن است [6] و از انبوه دشمن هراسی به دل راه نمی دهند. یاران مهدی (ع) قدرت چهل مرد دارند. شیران میدان رزمند و جان های شان از خاراسنگ، محکم تر [7] امام باقر (ع) می فرماید: «گویا آنان را می نگرم ... که دل هایشان چون پولاد دارند. در هر سو، تا مسافت یک ماه راه، ترس بر دل های دشمنان سایه می افکند.» در سوارکاری و تیراندازی بی نظیرند: «خیرالفوارس». در رزمگاه نشان شجاعان بر تن دارند و چونان یاران پیامبر (ص) در نبرد بدر، نشانه ویژه بر سر نهاده اند. [8]

6. فرمانبری:

یاران مهدی (ع)، عاشق مولای خودند و پاکبازان راه او و در انجام دستورهای وی، بر یکدیگر پیشی می گیرند. به فرموده پیامبر (ص): «تلاش گر و کوشا در پیروی از اویند.» [9]

امام حسن عسکری (ع) در سخنانی که در آخرین روزهای عمر، به فرزند خود فرموده، از یاران مخلص مهدی (ع) یاد کرده و فرزند را با یاد آن مردان با وفا دلداری داده است: «... روزی را می بینم که پرچم های زرد و سفید در کنار کعبه به اهتزاز درآمده، دست ها برای بیعت تو پی در پی صف کشیده اند... شمع وجودت را احاطه کرده اند و دست های شان برای بیعت با تو، در کنار حجرالاسود به هم می خورد. قومی به آستانه ات گرد آیند که خداوند آنان را از سرشتی پاک و ریشه ای پاکیزه و گرانبها آفریده است... به فرمان های دینی فروتن اند... سیمای شان به نور فضل و کمال آراسته، آیین حق را می پرستند و از اهل حق پیروی می کنند.»[10]

7. ایثار و مواسات:

دل های شان را به هم پیوند داده و یار و غمخوار یکدیگرند. گویا یک پدر و مادر آنان را پرورش داده است و دل های آنان از محبت و خیرخواهی به یکدیگر آکنده است. [11]

8. زهد و ساده زیستی:

زهد، زینت کارگزاران مهدی است. زندگی شان از معیشت درویشان فراتر نمی رود. نمی توانند تن به آسایش و شادکامی سپارند و از احوال مردمان غافل شوند و نام مصلح جهان بر خویش نهند؛ چرا که آن که با عشرت طلبان همسو می شود و دل در گرو آز و طمع می بندد، نمی تواند مروج دین باشد و کارگزاری شایسته برای حکومت عدل و داد.[12]

9. نظم و انظباط:

یاران حضرت دارای نظم و تشکیلاتی مناسب با حکومت جهانی اند و کارها را براساس اصولی محکم و روشن پیش می برند. [13]

منبع

[1] مفاتیح الجنان، ترجمه الهی قمشه ای، ص 988، انتشارات علمی
[2] بحارالانوار، ج 52، ص 308
[3] بحارالانوار، ج 53، ص 7
[4] الملاحم و الفتن، ص 149
[5] منتخب الاثر، ص 311
[6] بحارالانوار، ج 52، ص 308
[7] خصال صدوق، ج 2، ص 318
[8] بحارالانوار، ج 52، ص 343-310
[9] عیون اخبارالرضا، صدوق، ج 1، ص 63
[10] بحارالانوار، ج 52، ص 35
[11] الزام الناصب، ج 2، ص 20
[12] نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 110
[13] چشم به راه مهدی، ص 383
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص764