فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ه

فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ه


فرهنگ نامه مهدویت برگرفته از منابع متعدد از جمله موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/فرهنگنامه مهدويت/خدامرادسليميان، -نجم الثاقب،الزام الناصب،  غیبه نعمانی، غیبه طوسی می باشد.

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

هادی

از القاب حضرت مهدی (ع) است. در تاریخ جهضمی در باب القامه ائمه (ع) آمده است که «لقب قائم (ع) هادی مهدی است». در اخبار و ادعیه و زیارات، حضرت به این لقب، فراوان ذکر شده است. مهدی یعنی «هدایت شده» و هادی یعنی «هدایت کننده» و تفسیر هر یک به دیگری جایز است. از امام صادق (ع) از معنای مهدی پرسیدند، فرمود: «آن که مردم را هدایت می کند.» یعنی مهدی کسی است که مقام هدایت یافتنش به جایی رسیده که می تواند از جانب خداوند در مقام هدایت کردن برآید. 1

پی نوشت ها

نجم الثاقب، باب دوم
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص767

هالیوود و آخرالزمان : نوستر آداموس

هالیوود درواقع یک نام استعاری و نمادین است که برای مدیریت امپراتوری تصویری غرب انتخاب شده، والا یک شرکت توریستی است در حومه شهر لوس آنجلس آمریکا. منظور از هالیوود، نظام مدیریتی حاکم بر پروژه های تصویری آمریکا به نحو اخصّ و مغرب زمین به نحو اعم است. در حقیقت اتاق فکری است که تعیین می کند، کدام سوژه و کدام مفهوم، دستمایه کار تصویری قرار بگیرد. رویکرد هالیوود به بحث آخرالزمان، مثل دیگر رویکردهایش ناظر به فکر، برنامه ریزی و اندیشه قبلی است. هالیوود صرفاً از این جهت که آخرالزمان سوره ناب، بدیع، جذاب و تماشاگر پسندی است سراغ آخرالزمان نرفته است، بلکه مقاصد کاملاً جدی و نهفته ای در این رویکرد وجود داشته است.


اصولاً آخرالزمان و پایان دنیا و باور این پدیده، مبنی بر یک کهن الگوی مشترک بشری است که در ضمیر ناخوآگاه ابنای شهر نهادینه شده است. چگونه می توانیم بپذیریم که این دنیا، همین طور پیش برود و به پایان نرسد و اصولاً ضمیر ناخودآگاه ما این را نمی پذیرد که دنیا بدون پایان باشد. به همین دلیل برای این پایان، دوست داریم که تصویر ارائه کنیم. قرائت های مختلفی را در حوزه هنر، ادبیات و کتب دینی، نسبت به آخرالزمان برای ما ترسیم کرده اند و در اساطیر ملل متعدد هم، نقاط مشترکی که می توانیم بیابیم، چند تا بیشتر نیست. یکی از آن چند تا، آغاز آفرینش و پایان عمر دنیاست. قصه ای که تقریباً در اکثر قریب به اتفاق اساطیر ملل یافت می شود و همین نشان می دهد که ما ناگزیریم به آخرالزمان به عنوان یک سوژه مستتر در ضمیر ناخودآگاه جمعی بشر بپردازیم؛ خصوصاض که اگر برای مخاطب، بار محتوایی و معنایی و سیاسی هم داشته باشد و هالیوود در واقع، با این رویکرد به سراغ آخرالزمان رفته است. چون اولاً پدیده ای جذاب است (آن چه که نیامده و پیشگویی می شود، همیشه برای انسان جذاب است)، دیگر این که روایت های متعدد و متفاوتی نسبت به این پدیده می توانست اتخاذ کند و این تعدد روایت ها باعث می شد، آن افکاری که اتاق فکر هالیوود تولید کرده بود، خیلی راحت و از طریق مختلف به مخاطب منتقل شود. به نوعی موضوع آخرالزمان، این پتانسیل را داشت که دستمایه اتاق فکر هالیوود قرار بگیرد و در جهت ترویج غیر مستقیم مفاهیمی که به گونه ای صهیونیسم بین الملل پی جوی آن بود، به کار رود. از همان آغاز، یهودیان به دلیل نفوذی که در هالیوود داشتند، توانستند بسیاری از آموزه های توراتی را به فیلم های هالیوودی تسری دهند. اصولاً نگاه آخرالزمانی در هالیوود، انواعی دارد که در نگره دینی، عمدتاً توراتی است. البته در آثار هالیوود، عامدانه، رویکرد توراتی نسبت به آخرالزمان به کار می رود. اگر چه شباهت هایی هم بین آخرالزمان تورات و انجیل هست؛ ولی انگار قرار بوده است، قرائت یهودی در نگره دینی هالیوود رعایت شود. همچنین نگاه به شیطان، نگاه به فرشته ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سینمای هالیوود، باز به گونه ای توراتی است. حاصل آن که اصولاً وقتی هالیوود به سمت قرائت و روایت دینی می رود، عمدتاً از تورات تأثیر می پذیرد.


و اما اهداف غرب از طرح این مباحث؛ سینما، آن چه اراده کند القا می کند و بیننده هم این تأثیر را می پذیرد و قبول می کند (مگر بینندگان خیلی خاص) بدیهی است که غرب از این ظرفیت استفاده می کند؛ خصوصاً در شرایطی که تمام لوازم این صنعت را در اختیار داشته باشد. طبیعتاً اهدافی که نظام استکباری غرب دنبال می کند، در سینمای او نیز منعکس می شود. فرهنگ غرب در ذات خود، کاملاً مهاجم واسطه گر است و سینما هم در همین راستا تعریف می شود و اهداف هالیوود چندان از غایات نظام غرب دور نیستند. ما در فیلم های هالیوودی، انواع آخر الزامان را شاهد هستیم. آخرالزمان تکنولوژیک، آخرالزمان طبیعی، آخرالزمان متافیزیک، آخرالزمان اسطوره ای و ... مثلاً آخرالزمان اسطوره ای، آخرالزمانی است که در آن، موجوداتی و مفاهیمی از اعماق افسانه و از آن سوی تاریخ، از دنیای افسانه ها و اساطیر ملل سر بر می آورند و در شرایط کنونی، خطرساز می شوند و تقابل آن هاست که وقایع آخرالزمانی را ایجاد می کند. در نگاه هالیوودی، اسلام به صورت یک خطر ما قبل تاریخی، یک خطر قدیم و باستانی از میان تخم های هیولاهای باستانی در یک فضای مرموز و مدهوش متولد می شود. آزاد می شود و به صورت یک موجود مهاجم بیگانه در می آید و نهایتاً نسل بشر را نابود می سازد. این موجود بیگانه، حتی خونش هم خطرناک است و اگر خونش را بریزی، با نیروی مخرب نهفته در خون خود، همه چیز را نابود می کند. این مسأله ما را یاد چه می اندازد؟ در اسلام، حتی خونه هم می تواند بر شمشیر غلبه کند و به گونه ای بر رقیب لطمه بزند. فرهنگ شهادت واستشهاد، همیشه کابوس دنیای غرب بوده است. خط سیر فیلم های هالیوودی، از پیچیده گویی به سمت صراحت است. فیلم معروف «مردی که فردا را دید» که بازیگر معروف سینما «اورسن ولز» تک گویی و پلاتوهای آن را اجرا کرده؛ بر مبنای پیشگویی های نوستر آداموسف خط آخرالزمانی مسسلمانان را گوشزد می کند و به نوعی شخصیت آخرالزمانی منجی مسلمانان را به عنوان دجال غرب نشان می دهد و این که، این همان آنتی کرایست معروف است که می آید و دنیا را با خطر مواجه می کند. به تدریج از دهه نود به این سو، فیلم ها، صراحت لهجه پیشه کردند و مسلمین را جناح باطل آخرالزمان و رهبر آنان را آنتی کرایست نشان دادند! 

منابع

نشریه موعود، شماره 37، ص 12 (برگرفته از گفت و گو با مجید شاه حسینی)

هالیوود و مهدویت

جهان امروز جهان تصویر است و عمده ترین مصداق این تصویر سینماست. «پُستمن» در کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» سه دوره را برای انتقال معلومات ذکر می کند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر می گفت، فرزند حفظ می کرد. دوره دوم دوره مکتوب بود و کتاب، حافظ و حامل معنا برای نسل بعدی شد. ایشان سومین دوره را دوره تصویر می داند که تصویر سینمایی و تلویزیونی جای دو موج قبلی نشسته است. واقعیت قضیه این است که ما در عصر تصویر و عصر سینما زندگی می کنیم و عنوانی که تحت عنوان دنیای اطلاعات و انفجار اطلاعات داریم، عصاره اش تصویر است؛ یعنی این اطلاعات جذاب ترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابزار آن تصویر است. ما در شبانه روز بین 78 تا 79 درصد اطلاعات دریافتی روزانه را از چشممان به دست می آوریم و بقیه حواس، درصد بعدی را به خود اختصاص می دهند. طبق تحقیقاتی که طی 15.10 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودی می کند؛ یعنی در آن جا ماندگار است و بزرگترین و عمیق ترین تأثیرات را روی شخصیت انسان می گذارد. مجموعه این قضایا تصویر را کارآمدترین عامل نه تنها برای انتقال معلومات، بلکه تأثیر گذاری روی شخصیت و روان افراد قرار می دهد. این مقدمه به نحوی بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.

غرب در ذات تکنولوژیکی خودش تفوق طلب است. «فرانسیس بیکن» در ابتدای رنسانس گفته که «هدف نهایی علم، قدرت است.» در چنین فضایی، غرب برای اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر، از تصویر بهترین استفاده را می کند. هالیوود به عنوان مرکز فیلمسازی آمریکا در سال، 700 فیلم تولید می کند و سالانه 16.15 میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78 درصد سینماها و تلویزیون های جهان از آن تغذیه می شوند. الان مهمترین کاری که می کنند این است که مبانی نظری خودشان را که محصول ایده ها و اهداف شان است به زبان تصویر ترجمه کنند. بزرگترین ویژگی غرب، ترجمه معنا به تصویر است. چون روانشناسی مدرن بیانگر این است که تأثیری که تصویر دارد هیچ کلامی ندارد و بحثی در روان شناسی داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.

کار دیگر تصویر و سینما تواماً درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار می دهند و فیلم های بی محتوا، احساس را و فیلم های هدفمند، ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویی احساس، جذابیت را، ادراک، معنا پذیری را و جمع آن ها سینما را می سازد. در حقیقت واقعیت های جهانی و هالیوود و فرهنگ سازی آن بیانگر این است که غرب از سینما حداکثر استفاده را می برد، چون برایش استفاده دارد، لذا جایگاه ویژه ای هم دارد.

آمریکایی ها فیلمی ساخته اند به اسم «روز استقلال». این فیلم از لحاظ جلوه های ویژه بسیار بالاست و خیلی هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روی آن خیلی تبلیغ شد. پیام آن این بود که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ می کند و این پیام را در اکثر فیلم ها ترویج و تبلیغ می کنند. در فیلم پیشگویی های نوستر آداموس این امریکاست که مقابل مسلمان ها می ایستد یا مثلاً بازی کامپیوتری خیلی مشهور «یا مهدی» که اسم اصلی اش Persian gulf inferno (جهنم خلیج فارس) است، خلیج فارس را مرکز حرکت های تروریستی جهان جلوه می دهد. ما در بعد روانشناسی می گوئیم این بازی افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدی» شرطی می کند، ولی وقتی باطن قضیه را نگاه می کنید می بینید پیام دیگری هم دارد و آن این است که وقتی خلیج فارس مرکز حرکت های تروریستی جهان می شود، حضور نظامی امریکا در خلیج فارس توجیه می شود. غرب یکی از کارهایش این است که قبل از این که به عملیات گسترده دست بزند، از طریق رسانه ها کار خودش را توجیه می کند. در سال 2000 فیلمی داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس (matrix) این فیلم فروش و استقبال غیر منتظره ای داشت. در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده، زیر سئوال می رود. اما نجاتی که برای فرار از این بحران ذکر می شود شهری است به اسم zoin (صهیون)؛ یعنی شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را می شنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجی. یعنی تصویری که ارائه می شود این است که فقط یکجاست که در آن جا می توانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن صهیون است. با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبت های اندیشمندان مختلف غربی نظیر هانتینگتون و فوکویاما و ... و مسأله آرماگدون (armageddon) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مسأله آخرالزمان مهم است. اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریباً 1964، 1965 سینما وارد مرحله جدیدی می شود که این مرحله توجیه کننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب است، یعنی از آن موقع فیلم ها می روند سراغ بشقاب پرنده ها و موجودات فضایی مثل فیلم های جنگ ستارگان (jour locus) که از همان موقع شروع شد. بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلم ها را می سازند، تعمد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایی بسیار قدرتمند ترسانده می شد، تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب توجیه می شد و توجیه هم شد.

واقعیت این است که بحث آینده گرایی در غرب خیلی جدی است و به عبارتی جدی تر از فضای ما و علتش هم این است که ما با مسأله انتظار در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو می شویم و حضرت امام زمان (ع) در قلمرو دینی ما حضور دارد. اما در غرب، بحث آینده نگری در تمامی ابعاد فوق العاده جدی است؛ به همین دلیل متفکران بخش مهمی از افکارشان را صرف این می کنند، چون قلمرو علمی غرب بالاست.
غربی ها متوجه شدند که ما در اعتقادات اسلامی یک منجی داریم که زمانی ظهور می کند و لذا سعی کردند که از این موضوع برای رسیدن به اهداف سلطه جویانه خود استفاده کنند. «مستر همفر» در کتاب خاطراتش ذکر می کند که چطور ما محمد علی باب را انداختیم در این فضا و گفتیم تو بابی و امام زمانی؛ به نحوی نشان میدهد که غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا کرده است.

قبل از انقلاب اسلامی و فیلم «نوستر آداموس» هم غربی ها فعالیت هایی انجام داده بودند. منتهی مسأله مهدویت پس از پیروزی انقلاب ایران برای این ها مطرح شد. این فیلم مربوط به سال های 80 و 81 میلادی است. این فیلم را «اورسون ولز» که فوق العاده معتبر بود در جهان سینما و بنا به اعتبارش او را مفسر اشعار نوستر آداموس کردند ساخته بود.

مسأله امام زمان (ع)، برای این ها مهم است. بعد بازی کامپیوتری «یا مهدی» ساخته شد، مقالات مختلفی نوشته شد، فیلم های مختلفی ساخته شد، منتهی از دهه نود سبک کار را عوض کردند. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفی کنند به نحو دیگری اثباتش کرده اند. چون در جهان این اتفاق وجود دارد که اگر چیزی را غرب نفی کند، حتماَ یک ارزشی دارد. لذا در دهه 90 در فیلم هایی مثل «صهیون»، «آرماگدون» یک بعد اثباتی برای آن طرف مطرح شد به جای بعد تخریبی این طرف. در سال 97 «گاسپار وان برگر» next war (جنگ بعدی) را نوشت و بخشی از آن را اختصاص داد به این که در سال 99 شخصی در ایران به قدرت می رسد، به اسم «محمد منتظری» که اسم اصلی امام زمان (ع) است. منتظری هم، از انتظار گرفته شده و هیچ ارتباطی با «شهید محمد منتظری» حزب جمهوری اسلامی ندارد. (در فیلم نوستر آداموس هم می گوید مردی که نام آخرین پیامبر را با خود دارد، دوشنبه را برای تعطیل برخواهد گزید.) می گوید ایشان به قدرت می رسد و دانشمندان ناراضی هسته ای شوروی را فرا می خواند و می گوید من به شما دلار می دهم، اسلحه بسازید، این ها یک اسلحه می سازند به اسم «ذوالفقار» که کره زمین را متلاشی می کند.
الان غرب روی تخریب مفهوم مهدویت در جهان کار می کند، از یک طرف دارد مهدویت تخیلی خودش را ترویج می دهد، ماتریکس می سازد و zoin را. الان در استرالیا همزمان قسمت دوم و سوم ماتریکس را می سازند و حتماً استعاره های صهیونیستی و مهدویت در آن نقش دارد. 

منابع

نشریه موعود، شماره 25 و 26 (برگرفته از گفت و گو با دکتر حسن بلخاری)

هدف قیام

در بین روایات مربوط به ابعاد مسأله مهدویت، روایاتی عهده دار تبیین «هدف قیام امام عصر «ع») می باشند که به طور کلی شاید بتوان این روایات را به دو دسته تقسیم کرد:
الف) روایاتی که هدف ظهور آن حضرت را «پر کردن جهان از عدل و داد» «یملاَ الارض قسطاَ وعدلا» و امور مربوط به آن معرفی می کنند که برخی 123 روایت و برخی دیگر 132 روایت از مراجع شیعه و سنی در این باره شمرده اند.
ب) روایاتی که هدف ظهور آن حضرت را «انتقام خون ابا عبدالله (ع)» یا انتقام پیامبران و ... شمرده و آن حضرت را «الطالب بدم المقتول بکربلا» و امثال آن معرفی می نماید. امام صادق (ع) در ذیل حدیثی طولانی در وصف یاران آن حضرت آورده است: «و شعار آنان این است ای خونخواهان حسین»! (یالثارات الحسین «ع»).

اکنون این سئوال مطرح است که هدف قیام آن عصاره هستی و یگانه عصر، کدام امر است؟ یکی از این دو، یا هر دو؟

مدعا این است که آن یگانه عصر در هدف هم یگانه است؛ هدف او یک چیز بیشتر نیست، آن هم انتقام خون امام حسین (ع) که خود عین برقراری قسط و عدل جهانی است! برقراری قسط و عدل جهانی، همان انتقام خون حسین (ع) است و بالعکس. آن چه در روایات درباره انتقام امام عصر (ع) از قاتلین اباعبدالله (ع) آمده است مراد از انتقام، کشتن جانیان کربلا نیست که آنها را مختار ثقفی و امثال او کشتند و از آنها چیزی امروز باقی نمانده است تا کشته شوند. همانا انتقام او واژگونی مخروط امارت جور است که تا عصر ظهور به شکل عظیمی تنومند شده و عالم را گرفته است و نشانه آن هم پر شدن دنیا از ظلم و جور و فساد و تباهی است که از نشانه های حتمی ظهور آن حضرت است. از این رو خصوصیت اصلی «دولت کریمه» امام عصر (ع) «مخروط امامت جهانی عدل جامع» زیر مجموعه های این امام همام هم، عادل خواهند بود و آن ها اهل واقعی اسلام اند و با این مخروط امامت است که با سریان عدل اخلاقی در پیکره آن و درک صحیح قانون الهی عدل جامع (قرآن) و عمل به آن، کار دنیا به سوی عدل و قسط ره خواهد پیمود و این نقطه جمع انتقام خون حسین (ع) و اقامه قسط و عدل توسط امام عصر (ع) می باشد.

منابع

نشریه موعود، شماره 19، ص 65

هرج و مرج : فتنه

فتنه و آشوب و گسیختگی نظام اجتماع را گویند. در روایات، از آن به یکی از آفت های دوران آخرالزمان یاد شده است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «در آینده، روزگاری به شما روی می آورد که جهل و نادانی در آن فرود می آید و علم و دانش از آن رخت بر می بندد و هرج و مرج در آن فراوان می گردد.» عرض شد: یا رسول الله! چگونه هرج و مرج پدی می آید؟ فرمود: «کشتار».1 در حدیث دیگری از آن حضرت آمده که: «زمانی پیش از قیامت، هرج و مرج پیش خواهد آمد.» عرض شد: چگونه هرج و مرجی؟ فرمود: «کشتار، نه کشتار کفار، بلکه همین امت به جان یکدیگر می افتند تا جائی که برادر، برادر خود را بکشد. عقول مردم در آن زمان گرفته می شود.»2

منابع

1.کنزالعمال، حدیث 30850
2.کنزالعمال، حدیث 31195
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص773

هزاره گرایی

هزاره گرایی (millennialism) میراث قدیم ادیان است که امروزه در جوامع عیسی رواج یافته و در آینده نزدیک، شاهد آثار و نتایج آن خواهیم بود. این آرمان در یهودیت بسیار اوج گرفت و در مسیحیت به ویژه در حدود سال 1000 میلادی به نهایت اوج خود رسید. اکنون هزاره گرایی در جهان مسیحیت بیداد می کند و شور و التهاب این آرمان در آن جوامع بدان پایه است که پژوهشگران علوم اجتماعی و رسانه های جمعی گاهی از آن به عنوان «سندرم 2000» و «جنون هزاره ای» یاد می کنند. این آرمان خاص مسیحیت نیست و نشانه هایی از آن در اسلام و ادیان دیگر وجود دارد.

دائره المعارف بین المللی علوم اجتماعی در مدخل (millennialism) می نویسد: واژه لاتینی (millennialism) و معادل یونانی آن chilias در لغت به معنای یک دوره هزار ساله است. سنت هزاره بر ادبیات مکاشفه ای یهود و کتاب مکاشفه یوحنا استوار است. براساس آن سنت، مسیح پس از این که بار دیگر به شکل یک جنگاور آشکار می شود، بر ابلیس پیروز خواهد گردید و او را در بند خواهد کرد. آن گاه ملکوت خدا را پدید خواهد آورد و شخصاً به مدت 1000 سال حکم خواهد راند. قدیسانی که در ایمان ثابت مانده و جان بر سر آن نهاده اند، از خاک بر می خیزند و در پادشاهی او به کهانت می پردازند. در پایان این دوره، شیطان تا چندی آزاد خواهد ماند و سرانجام کشته خواهد شد. آن گاه رستاخیز همه مردگان، واپسین داوری و آخرین رستگاری فرا خواهد رسید.
هزاره گرایی تا اندازه ای به پیشگویی های مربوط به آینده جهان ارتباط دارد و در جستجوی پاسخی برای سرنوشت انسان و جهان است.
 
و اما هزاره مسیحی
کتاب مکاشفه یوحنا از اعداد و ارقام سخن گفته است و دو عدد بسیار معروف در آن یافت می شود: 1000 و 666.
به گفته آن کتاب، حضرت عیسی (ع) شیطان را در بند می کند و مدت هزار سال با قدیسان خود و شهیدان آغاز مسیحیت که تعدادشان بسیار است، سلطنت می نماید. آن گاه شیطان اندکی آزاد می شود. شیطان برای جنگ با نیکان و تسخیر شهر قدس لشکرگرانی را فراهم می کند، ولی وی و سپاهش به اراده خدا نابود می شوند. این مسأله روشن بعداً تفسیرهای مختلفی گرفت. مثلاً گروهی گفتند سلطنت هزار ساله حضرت عیسی مسیح (ع)، به بهشت مربوط می شود؛ زیرا شیطان به آن جا راهی ندارد. در باره تقدم و تأخر این رویدادها نیز گرایش های گوناگونی پدید آمد که مکتب های «پیش هزاره»، «پس هزاره» و «نفی هزاره» از آن جمله است.
هزاره گرایی همراه انتظار موعود، از یهودیت به مسیحیت سرایت کرد و به علت ناتمام ماندن رسالت حضرت عیسی مسیح (ع) در مسیحیت ادامه یافت.

منابع

نشریه موعود، ش 19، ص 14

هفت تکبیر

با هفت تکبیر بر جنازه حضرت علی (ع) نماز خواندند، و این عمل پس از ایشان، فقط بر جنازه حضرت مهدی (ع) جایز است. امیرالمؤمنین (ع) بر امام حسن (ع) وصیت کرد که: «پس از کفن و حنوط و بردن تا موضع قبر شریف، بر من نماز کن و هفت تکبیر بگو. بدان که این عمل برای احدی غیر از من، حلال نیست، مگر بر مردی که در آخرالزمان ظهور می کند؛ اسم او قائم مهدی (ع) است که از فرزندان برادر تو، حسین است.» 1
در معجزات حضرت مهدی (ع) آمده است که حضرت جلوی قسطنطنیه فرود می آید. در آن روزگار، آن دژ، هفت دیوار دارد و حضرت هفت تکبیر می گوید و دیوارها فرو می ریزد.2

منابع

1.نجم الثاقب، باب سوم
2.عقدالدرر، ص 180
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص777