حقيقت و فلسفه امامت

حقيقت و فلسفه امامت

امامت در لغت

واژه «امامت» در لغت به معنای رهبری و پیشوایی، و «امام» به معنای مقتدا و پیشواست، خواه انسان باشد، یا چیز دیگر، چنان كه ابن فارس گفته است:

«امام، كسی است كه در كارها به او اقتدا می‎شود، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ امام ائمه، و خلیفه، امام رعیت، و قرآن، امام مسلمان است»1

قرآن كریم، همان گونه كه برخی از انسان‎ها را امام نامیده، كتاب آسمانی حضرت موسی (علیه السلام) را نیز امام خوانده است، آن جا كه در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام)فرموده است:

آیه 124 سوره بقرهمشاهده آیه وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
و (به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید.
آیه 17 سوره هودمشاهده آیه
أَفَمَنْ كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً ۚ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ
آیا پیغمبری که از جانب خدا دلیلی روشن (مانند قرآن) دارد و گواهی صادق (مانند علی علیه السّلام) در پی اوست و به علاوه کتاب تورات موسی هم که پیشوا و رحمت حق بر خلق بود پیش از او بوده و اینان (از اهل کتاب) به آن ایمان دارند (به آمدن آن پیامبر بشارت داده، چنین پیامبری مانند آن کس است که این امتیازات را ندارد)؟ و هر کس از طوایف بشر به او کافر شود وعده گاهش البته آتش دوزخ است، پس در آن هیچ شک مدار که این حق و درست از سوی پروردگار توست و لیکن اکثر مردم (به آن) ایمان نمی‌آورند.
آیه 12 سوره یس مشاهده آیه
إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ
ما مردگان را باز زنده می‌گردانیم و کردار گذشته و آثار وجودی آینده‌شان همه را ثبت خواهیم کرد، و در لوح محفوظ و روشن خدا (یا قلب امام خلیفة اللّه) همه چیز را به شماره آورده‌ایم.

امامت در اصطلاح متكلمان

متكلمان اسلامی برای امامت تعاریف مختلفی ذكر كرده‎اند، و غالباً امامت را «ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینه امور دینی و دنیوی» دانسته‎اند، نمونه‎هایی از این تعاریف را یادآور می‎شویم:

  • امامت، رهبری عمومی دینی است كه در برگیرنده ترغیب مردم به آن چه مایه حفظ مصالح دینی و دنیوی آن‎ها، و بازداشتن آنان از آن چه مایه زیان آن‎ها است، می‎باشد.5
  • امامت، رهبری و بالاصاله در امور دین است6
  • امامت، جانشینی پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برپاداشتن دین است به گونه‎ای كه پیروی او بر همه امت واجب است.7
  • امامت، رهبری عمومی در امر دین و دنیا به عنوان جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)است.8

توضیحات

  • مقصود از قید «بالاصاله» در تعریف دوم، احتراز از رهبری به نیابت از امام است، مانند نواب خاصه و عامه امام عصر(عج) .
  • مقصود از «امور دینی» در دو تعریف اول و دوم این نیست كه وظیفه امام منحصر در اداره امور دینی مردم است، و هیچ گونه مسؤولیتی نسبت به امور دنیوی ندارد، بلكه مراد این است كه امور دنیوی، منهای جنبه‎های اخلاقی و دینی آن‎ها، از شؤون امامت نیست. مثلاً قضاوت در این كه كدام اثر هنری برجسته‎ترین آثار هنری است، از وظایف ویژه امام به شمار نمی‎رود، هر چند امام می‎تواند واجد چنین مهارت علمی باشد، و احیاناً برجسته‎ترین هنرمند را نیز معرفی كند، ولی این كار را به عنوان یك صاحب نظر و هنرشناس انجام می‎دهد، نه به عنوان امام»9
  • وجه این كه در تعاریف علمای اهل سنت بر مسئله خلافت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تأكید شده، و در تعاریف علمای شیعه قید «بالاصاله» آمده، این است كه علمای شیعه در عین این كه امام را خلیفه و جانشین پیامبر می‎دانند، او را خلیفه الهی و منصوب از جانب خداوند می‎دانند، ولی علمای اهل سنت امام را برگزیده از جانب مردم به عنوان جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‎دانند، نه خلیفه خداوند، چنان كه در بحث‎های آینده توضیح داده خواهد شد.
  • خلافت و امامت دو عنوان برای یك حقیقت می‎باشند كه هر یك ناظر به جنبه خاصی از آن است، خلافت ناظر به جنبه ارتباط آن با خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت ناظر به جنبه ارتباط آن با امت اسلامی، یعنی قیادت و رهبری آن‎ها است، بدین جهت در روایات و نیز كلمات متكلمان اسلامی هر دو تعبیر به كار رفته است.

ابعاد مسئله امامت

مسئله امت، ابعاد گوناگونی دارد، مهم‎ترین آنها عبارتند از:

بعد اعتقادی

از این نظر كه حفظ و بقای دین به امامت وابسته است، امامت یك مسئله اعتقادی است؛ زیرا اعتقاد به حدوث و بقای دین بر هر مسلمانی واجب است، بنابراین اعتقاد به آن چه حدوث و بقای دین در گرو آن است نیز واجب است، حدوث دین وابسته به نبوت، و ادامه آن وابسته به امامت می‎باشد، بنابراین، همان گونه كه اعتقاد به نبوت، اعتقادی دینی و واجب است، اعتقاد به امامت نیز چنین است.

بعد سیاسی

سیاست، عبارت است از تدبیر امور جامعه از طریق تدوین قوانین لازم و اجرای آن‎ها، و غایت عقلانی آن اصلاح زندگی مادی و معنوی افراد جامعه است. و چنان كه بحث‎های آینده بیان خواهد شد، اصلاح زندگی مادی و معنوی بشر، از طریق تعلیم معارف الهی و اجرای احكام دینی، فلسفه اصلی امامت را تشكیل می‎دهد.10

بعد تاریخی

مسئله امامت در امتداد نبوت و خاتمیت است، از این رو در مرحله‎ای از تاریخ اسلام آغاز شده و تا امروز ادامه یافته و از این پس نیز تا آخرین لحظه حیات دنیوی بشر باقی خواهد بود. بنابراین، چگونگی تعیین نخستین امام، و امامان پس از او، و عكس العمل مسلمانان در این باره و بالاخره حوادث تاریخی امامت، از موضوعات مهم و حساس تاریخ اسلام به شمار می‎رود.

هر یك از ابعاد یاد شده مربوط به علم خاصی است، بعد اعتقادی آن از مسایل علم كلام است. بعد سیاسی آن در علومی مانند فلسفه سیاست و جامعه شناسی مورد بحث واقع می‎شود، و بعد تاریخی آن بخشی از تاریخ اسلام را تشكیل می‎دهد، بحث درباره امامت از بعد سیاسی و تاریخی اختصاص به علمای اسلام ندارد، و مبتنی بر داشتن باور اسلامی نیست، ولی بحث درباره آن از جنبه اعتقادی مبتنی بر ایمان اسلامی ومخصوص متكلمان اسلامی است، مگر آن كه كسی كلام اسلامی را از جنبه تاریخی مطالعه كند كه در این صورت بحثی پیرامون دینی خواهد بود.

فلسفه و ضرورت امامت

فلسفه و ضرورت امامت، همان فلسفه و ضرورت نبوت است جز در ابلاغ وحی تشریعی و آوردن شریعت كه با ختم نبوت پایان پذیرفته است. تبیین و توضیح این نكته را طی عناوین زیر یادآور می‎شویم:

تبیین مفاهیم قرآن
یكی از وظایف پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تبیین معانی و مفاهیم قرآن كریم بود، خداوند خطاب به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‎فرماید:
آیه 44 سوره نحل آیه 44 سوره نحل
بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
[زيرا آنان را] با دلايل آشكار و نوشته‌ها [فرستاديم‌]، و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)نیز در حدیث ثقلین، عترت ـ علیهم السلام ـ خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:
 «اِنّی تارِكُ فیكُمُ الثِّقْلَینْ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی».
من دو شیئی گرانبها را در میان شما می‎گذارم، این دو عبارتند از: كتاب خدا، و عترت من.

یعنی فهم حقایق قرآن را باید با راهنمایی عترت (علیه السلام) آموخت. هم چنین تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی‎دانند، چنان‎كه قرآن كریم می‎فرماید:
آیه 7 سوره آل عمران  مشاهده آیه
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست و برخی دیگر متشابه است، و آنان که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنه‌گری پدید آرند، در صورتی که تأویل آن را کسی جز خداوند و اهل دانش نداند؛ گویند: ما به همه کتاب گرویدیم که همه از جانب پروردگار ما آمده، و به این (دانش) تنها خردمندان آگاهند.
 و در روایات آمده است كه: ائمه معصومین (علیه السلام)راسخان در علم می‎باشند.13

داوری در منازعات

در بحث نبوت یادآور شدیم كه یكی از اهداف نبوت، داوری در اختلاف و منازعات بوده است، چنان كه خداوند می‎فرماید:
آیه 213 سوره بقره مشاهده آیه
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
مردم، امتى يگانه بودند؛ پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‌دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. و جز كسانى كه [كتاب‌] به آنان داده شد -پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى‌] كه ميانشان بود، [هيچ كس‌] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‌كند.

نكته جالب توجه در این آیه شریفه آن است كه داوری به كتاب نسبت داده شده است، زیرا معیار داوری همان احكام الهی است كه كتاب در برگیرنده آن‎ها است. بدیهی است اختلاف و نزاع به زمان پیامبران اختصاص ندارد، لیكن از آن‎جا كه حل این اختلافات به وجود افراد برگزیده از جانب خدا نیاز دارد، پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد، و در نتیجه وجود امام، بسان پیامبر، امری لازم و ضروری است.

ارشاد و هدایت انسان‎ها

ارشاد و هدایت انسان‎ها در زمینه اعتقاد، احكام دینی، و مسایل اخلاقی و اجتماعی، یكی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است. این نیز هدف از ویژگی‎های نبوت نیست و به انسان‎هایی كه در عصر پیامبران زندگی می‎كردند اختصاص نداشته است. بنابراین، اگر بعثت پیامبران به انگیزه ارشاد و هدایت بشر كاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.

اتمام حجت بر بندگان

یكی از اهداف رسالت پیامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است، قرآن در این باره می‎فرماید:
آیه 165 سوره نساء مشاهده آیه
رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا
رسولانی را فرستاد که (نیکان را) بشارت دهند و (بدان را) بترسانند تا آنکه پس از فرستادن رسولان، مردم را بر خدا حجّتی نباشد، و خدا همیشه مقتدر و کارش بر وفق حکمت است.

این امر نیز اختصاص به زمان خاصی ندارد، از این روی امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«لا تَخْلُو الأرضُ مِنْ قائِمِ للهِ بِحُجهٍ إما ظاهِراً مَشهوراً و أو خائِفاً مَعموراً، لِئلا تَبْطُلْ حُجَجُ اللهِ وَ بَیناتُه... یَحْفَظُ اللهُ بِهِم حُحَجَهُ و بَیّناتِهِ اُولئكَ خُلَفاءُ الله فی أرضهِ، وَ الدُعاهُ اِلی دینِهِ.»16

پی نوشت ها

1..[1] مقاییس اللغه، ج 1، ص 28.
2.بقره/ 124.
3.هود/ 17.
4.یس/ 12.
5.این تعریف از خواجه نصیرالدین طوسی در كتاب قواعد العقاید است، ص 108، شایان ذكر است كتاب یاد شده همراه با پانوشت‎های نگارنده، توسط مركز مدیریت حوزه علمیه قم چاپ شده است.
6.این تعریف از سدیدالدین حمصی رازی در كتاب المنقذ من التقلید، است، ج 2، ص 236، این كتاب در دو جلد توسط انتشارات جامعه مدرسین قم چاپ شده است.
7.این تعریف از قاضی عضدالدین ایجی اشعری است، شرح مواقف، ج 8، ص 344.
8.این تعریف از سعدالدین تفتازانی اشعری است، شرح مقاصد، ج 5، ص 232.
9.این توضیح برگرفته از كلام سدیدالدین حمصی است، به كتاب المنقذ من التقلید، ج 2، ص 238ـ236 رجوع نمایید.
10.با این بیان روشن می‎شود كه ابعاد فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سایر ابعاد اجتماعی امامت، همگی زیر مجموعه بعد سیاسی می‎باشند، از این رو به ذكر جداگانه آنها‎ نیاز نیست.
11.نحل/ 44.
12.آل عمران/ 7.
13.اصول كافی، ج 1، كتاب حجت، باب الراسخین فی العلم.
14.بقره/ 213.
15.نساء/ 165.
16.نهج البلاغه، صبحی صالحی كلمات قصار، شماره 139.

منبع :

 اندیشه  قم