مهدویت و عقل گرایی
عقل گرایی که تعابیر دیگر آن، راسیونالیسم، عقل پرستی، عقل زدگی، عقلبسندگی و اصالت عقل است، در قرن هفدهم، بعد از دوران رنسانس و نوزایی علمی، بر اساس دیدگاه های علمی دکارت، گالیله و نیوتون، پیریزی شد. این پدیده در قرن هیجدهم و در ادامة روشنفکری و عقلگرایی توسط روشناندیشانی چون دالامبر، ولتر، کندورسه و دیدرو با سرعت بیشتری تداوم یافت.
دست آورد و رهیافت روشنگری و اصالت عقل، افول عقل از جایگاه و منزلت واقعی خود و فروکاسته شدن در امور مادی و تجربی و نیز بیخاصیت شدن آن برابر خوب و بد، حق و باطل اشیا و همچنین استفاده ابزاری از عقل و محدود کردن آن در امور مشاهده ای و افت کارکرد عقل از امور والای متافیزیک به امور جزئی و روزمره است.
اسلام، در جایگاه جامعترین، کاملترین و آخرین دین آسمانی، برای آینده بشریت و مثبت جلوه دادن آن، اندیشه مهدویت را به بشریت معرفی کرده است، تا در کنار تحقق آرزوی دیرینه بشر و تشکیل حکومت جهانی، استعدادها و قابلیت های بشر شکوفا شده و در همه زمینه ها و در همه امور، رشد روزافزونی یابد؛ از جمله تکامل و تعالی عقول است که با فراهم شدن بسترها و از بین رفتن موانع، حرکت تکاملی عقل سرعت گرفته و شعاع آن به همه سطوح و زوایای زندگی بشر میرسد.
تفاوت اساسی و بنیادی میان عقلگرایی رنسانس و خردورزی در اندیشه مهدویت و حکومت جهانی، رشدیافتگی عقل در همه زمینه ها، حرکت متوازن عقل و اقسام آن و استفاده همه جانبه از آن در امور عالی و متافیزیک و در امور دانی و فیزیک و نیز دخالت دادن عقل در ارزش گذاری و تعیین خوب و بد اشیاء در پرتو باورداشت مهدویت است.
کلیدواژهها: عقل، عقلگرایی، زمان ظهور، رنسانس، مهدویت، عقل عملی، عقل نظری.
مقدمه
اسلام در جایگاه آخرین، جامعترین و کاملترین دین آسمانی، برای زندگی بشر ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ برنامه و راهکارهای مناسب ارائه داده و با توجه به همة نیازها و پرسشهای او در صدد پاسخ دادن به آنها برآمده است. برخی پرسشهای مهم و اساسی که همیشه برای بشر مطرح بوده و خواهد بود، چنین است:
پرسش از آینده تاریخ و چگونگی رخداد آن، و نیز پرسش از کیفیت رخداد ظهور منجی و تشکیل حکومت جهانی توسط او، پرسش از وضعیت زندگی انسانهای عصر ظهور و کیفیت تکامل و تعالی آنها و نیز جایگاه و نقش عقل و قوانین عقلی در آن دوران. پرسشهای فوق و نظایر آنها در طول تاریخ، در اذهان همة انسانها مطرح بوده است و شاید علت طرح چنین پرسشهایی به علت انگیزههایی است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود.
الف. انگیزه درونی که از آن، به حس باطنی و گرایش فطری یاد میشود، در قالب مقوله حقیقتجویی و معرفتطلبی تبلور مییابد و بشر پیوسته به دلیل ارضای این حس، به دنبال آگاهی از آینده و تاریخ خویش خواهد بود.
ب. انگیزه برونی، انگیزهای که نمود خارجی داشته و ثمره آن در زندگی ظاهری بشر ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ نمایان میشود. خوب زیستن همراه نشاط، بالندگی و پویایی که در پرتو علم انسان به آینده و خوشفرجامی تاریخ حاصل میشود، از جمله آنها است؛ پس بشر به دلیل دو انگیزه فوق (حقیقتطلبی و خوبزیستن) به دنبال آگاهی و اطلاع از آینده و کیفیت رخداد آن است.در این نوشتار، میان پرسشهای فراوانی که مطرح است، تنها به دنبال پاسخ به برخی مسایل آینده و آیندهنگری که همان آگاهی از کیفیتِ تکامل عقول در دوران طلایی ظهور و مقایسه آن با پدیدة عقلگرایی روشنفکری که در قرن هجدهم رخ داده است، خواهیم بود.
عقلگرایی (راسیونالیسم)
واژه «Rationalism» از ریشه «Ratio»، و در فارسی، برابر نهادهای «عقل گرایی»، «اصالت عقل»، «عقلپرستی»، «خردورزی» و از این قبیل است. این اصطلاح، از تعبیرات مشترک است که برای معانی و مفاهیم گوناگون و در حوزههای مختلف به کار برده میشود. راسیونالیسم یا عقلگرایی به طور عمده در سه حوزه به کار میرود:
الف. مفهوم فوق در فلسفه، برابر اصطلاح تجربهگرایی قرار میگیرد و به معنای آن است که هر امری دربارة حقایق اساسی عالم را میتوان به وسیلة عقل، تبیین کرد.
ب. عقلگرایی در کلام، برابر ایمانگرایی و به معنای آن است که عقل، بر ایمان مقدم داشته میشود و کلیه اصول و حقایق دینی، بر مبنای عقل اثبات میشود، نه آن که بر معنای ایمان استوار باشد.
ج. سومین کاربرد آن، عقلگرایی در عصر عقل یا دوره روشنگری است. این اصطلاح، برای توصیف جهانبینیها و رهیافتهای فیلسوفان عصر روشنگری قرن هجدهم به کار میرود.
علاوه بر رویکردهای فوق که جایگاه راسیونالیسم را در منابع سهگانه نشان میدهند، تعاریف گوناگون دیگری نیز ارائه شده است[۱] که برای رعایت اختصار از آن، صرف نظر میکنیم. عمده مطالبی که در این نوشتار به دنبال آن هستیم، پرداختن به حوزه سوّم؛ یعنی تحلیل و بررسی عقلگرایی در عصر روشنگری است.
شاخصة قرن هجدهم که به عصر عقل مشهور شده، شریعت عقل، عقل بسندگی، تفکر دئیسم و در نهایت، تفکر آته ئیسم است؛ یعنی در اوایل قرن هجدهم، عقل و وحی، کنار هم به شناخت خدا و تبیین شریعت میپرداختند و در مرحلة بعد، طبق تفکر دئیسم که همان الهیات طبیعی است، عقل و شناخت عقلی اصل، و وحی و شناخت وحیانی فرع و دنبالهروی عقل به حساب میآید؛ امّا در مرحله سوّم، در نظر روشنفکران و وارثان متفکران دئیسمی، وحی و معارف وحی، بیاعتبار و بیمعنا تلقی شده و هرچه عقل برای انسان تبیین کند، واقعی و دارای اعتبار است.در همین زمینه« ایان بار بور» در کتاب«علم و دین» مراحل سه گانه فوق را چنین شرح داده است:
البته در اروپای قرن هجدهم، بسیاری کسان بودند که هنوز به مفاهیم سنتی دینی اذعان داشتند؛ ولی نظرگاه متمایز و در واقع، صفت ممیزة رهبران فکری روشنگری، همانا شریعت عقل (دین عقلانی) بود که رشد و غلبه و افولش را میتوان در سه مرحلة متداخل پیجویی کرد. در مرحلة نخست که به نوعی ادامۀ نگرش اهل ذوق[۲] بود، عقل و وحی را دو طریقة بدیل یا علی البدل میشمردند که هر دو به حقایق بنیادی یگانهای منتهی میشوند.
هستة مشترک این حقایق بنیادی و مقبولات عام را شامل سه مفهوم عمده یعنی خداوند، سلوک اخلاقی و بقای روح میدانستند. این سه اصل را جوهر مسیحیت میگرفتند. مرحلة دوّم که رونق بازار خداپرستی طبیعی دئیسم بود، الهیات طبیعی را جانشینی برای وحی تلقی میکرد. تعریف و مفهوم سنتی خداوند، تا حد زیادی تحت تأثیر علم جدید تعدیل یافته بود...
در کفایت عقل، کوچکترین شک و شبههای نبود، و به وحی و کتاب مقدس، نقش تبعی داده شده بود. روشنفکران (منورالفکرهای) نسل اوّل، هم دین طبیعی را قبول داشتند و هم دین الهی را. منورالفکرهای نسل بعدی از دین طبیعی جانبداری، و وحی را تخطئه میکردند. با ظهور نسل سوم، زمزمۀ شکاکانه طرد و تخطئه انواع صور دین برخاسته بود. «هولباخ» منکر خدا، اختیار و بقای روح بود و ماده را قائم به ذات میدانست. او میگفت: فقط طبیعت سزاوار پرستش است:ای طبیعت! ای فرمانروای همة هستی! و شماای فضیلت و عقل و حقیقت که گرامیترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید.[۳]
بیشک عقلگرایی قرن هجدهم که توسط روشناندیشانی چون دالامبر(۱۷۱۷- ۱۷۸۳م) ولتر (۱۶۹۴- ۱۷۷۸م) کندورسه (۱۷۴۳- ۱۷۹۴م) و دیدرو (۱۷۱۳- ۱۷۸۴م)رونق یافت،[۴] ریشه و خاستگاه آن به قرن هفدهم باز میگردد که به خردگرایی دکارت معروف بود. البته تفاوت اساسی میان آن دو این است که عقلگرایی قرن هفدهم، ماهیت معرفتشناختی دارد؛ ولی عقلگرایی قرن هجدهم، ماهیت انسانی و اجتماعی دارد؛ یعنی در عصر عقلگرایی قرن هجدهم که با رویکرد اومانیستی همراه بود، تنها کار عقل، پرداختن به امور زندگی انسانها و ارزش آن نیز، به توانمندکردن بشر بر امور طبیعت استوار بوده است.
در این دوران، عقل از معنای اصلی خود ( یعنی درک امور کلی و متافیزیک) عدول کرده و به درک امور جزئی و تجربی خلاصه شده است. همچنین کارکرد اصلی خودش را که روشنگری و ارزشگذاری در امور فیزیک و متافیزیک است، از دست داده و تنها به امور مادی و فیزیکی روی آورده و در یک کلام، در خدمت علم قرار گرفته تا علم تجربی در کشف رموز طبیعت برای تسلط بشر بر سرنوشت طبیعت توانمندتر شود.
شاخصههای مهم عقلگرایی و تهافت آن با عقلگرایی مهدوی
شاخصههای اساسی عقلگرایی روشنفکری در قرن هجدهم که به نوعی با تکامل و تعالی عقول در دوران طلایی حکومت جهانی مهدوی متعارض است، به قرار ذیل میباشد:
- اعتبار شریعت عقل( دئیسم) و طرد شریعت وحی
- عقل، طبیعت و پیشرفت، سه عنصر مهم راسیونالیسم
- خدمتگذاری عقل به علم تجربی که بر این اساس، عقل را به عقل تجربی تعبیر میکنند
- خرافی دانستن معجزات و موهوم دانستن متافیزیک
- عدولِ عقل از جایگاه واقعی خود (درک امور کلی و متافیزیک) و تنزل در امور جزئی و فیزیکی
- خوشبین بودن روشنفکران به توانمندی انحصاری عقل و علم در سعادت و خوشبختی بشر
- مکانیکی و ماشینوار بودن جهان و موجودات جهان
- تفویض و واگذاری امور طبیعی به علتهای طبیعی (همکنشی علل طبیعی)
آری، عقلگرایی و راسیونالیسم قرن هجدهم با شاخصههای فوق، اعتبار دین و متافیزیک و خدا را به چالش کشیده و بهشت و جهنم و معاد را امری موهوم و خالی از معنا دانسته است. عقل را از معنا و جایگاه اصلی خودش فرو کاسته و به معنا و جایگاه جزئی و تجربی رسانده است. همچنین عنایت و فیض خداوند را از روی جهان و موجودات آن برداشته و اداره جهان را به علل طبیعی و همکنشی مادی واگذار کرده است.
این پدیده پایههای فکری و معرفتی بشر را عقل و علم تجربهگرا دانسته و تنها راه معرفت و شناخت را حس و تجربه میداند. متفکران این نظریه، به انسان و توانایی او آنقدر بها دادهاند تا اینکه انسان محوری را جای خدا محوری قرارداده اند. در یک نگاه کلی از جمله شاخصههای مهم عقلگرایی و اصالت عقل، فراهم شدن بستر شکلگیری مکاتب بشری نظیر دئیسم، اومانیسم، پوزیتیویسم، آته ئیسم و ... است.
موارد فوق، که از ناحیه اصالت عقل قرن هجدهم نصیب جامعه غربی شده و با اندیشه مهدویت و تکامل عقول در دوران حکومت جهانی متعارض است، در قسمت بیان «تکامل و تعالی عقول در دوران حکومت جهانی مهدوی» بیشتر تحلیل و بررسی خواهد شد و به تفاوتهای میان آن دو و نیز به صحت و سقم مؤلفهها و پیامدهای راسیونالیسم بیشتر خواهیم پرداخت.
عقل از منظر اسلام
قبل از آنکه به موضوع عقل و تکامل آن در دوران حکومت جهانی و تطبیق آن با عقلگرایی و اصالت عقل در دوران رنسانس بپردازیم، بهتر است نیم نگاهی به معنا و مفهوم عقل و اصطلاح و جایگاه آن از منظر اسلام بیفکنیم تا در مقام ارزیابی و تطبیق، بهتر و سریعتر به مقصود رهنمون شویم. برای شناخت و جایگاه عقل از نگاه اسلام لازم است به آیات و روایات نظری بیفکنیم.
عقل در قرآن
در قرآن، خود واژه عقل به تنهایی استعمال نشده است؛ ولی ماده عقل در قالب افعال و واژگان همسو با آن نظیر «نهی» و «لُبّ» فراوان به کار رفته است. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید:اگر کتاب الهی را کاوش کامل و در آیاتش دقت کنید، شاید بیش از سیصد آیه ببینید که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است یا به پیامبر صلی الله علیه و آله استدلالی را از پیمبران و اولیای خود چون نوح و ابراهیم و موسی و لقمان و مؤمن آل فرعون و ... نقل میکند.
خداوند در قرآن خود (حتی در یک آیه) بندگان خود را امر نفرموده است که نفهمیده به قرآن یا به هر چیزی که از جانب او است، ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند. حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده است و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آنها نمیرسد و نیز به چیزهایی که در مجرای نیازها قرار دارند، استدلال کرده و علت آورده است.[۵]
این چنین خداوند، آیاتش را برای شما بیان میکند؛ باشد که خرد ورزید.[۶]
همانا در آفرینش آسمان و زمین و گردش شب و روز، نشانههایی است برای خردمندان. [۷]
بخورید و چارپایانتان را نیز در آن بچرانید که در این، نشانههایی است برای خردمندان .[۸]
علامه طباطبایی; در اینباره میگوید:
عقل، در اصل به معنای بستن و نگهداشتن است. اطلاق نام عقل بر آن نوع از ادراک انسان که به آن، اعتقاد میبندد و بر آنچه که ادراک میکند و بر نیرویی که گمان میرود یکی از قوای متصرفه انسان است و به واسطة آن، خوب و بد و حق و باطل را تشخیص میدهد، به همین سبب و از همین معنا است.در مقابل عقل، تعبیراتی چون جنون، سفاهت، حماقت و جهل است که به اعتبارات مختلف به کار میرود. واژه عقل بر ادراکی اطلاق میشود که همراه تصدیق قلب است به آنچه خداوند سبحان، انسان را بر آن سرشته و آفریده است؛ یعنی ادراک حق و باطل در امور نظری و شناخت خوب و بد و سود و زیان در امور عمل.[۹]
عقل در احادیث
از نگاه روایات، واژه عقل با تعابیر مختلفی نظیر فهم، قلب، حکمت، حجت، لُبّ، علم و ... آمده است و هر کدام از آن تعابیر و واژگان، بار معنای ویژهای دارند. از امام صادق علیه السلام در خطاب به هشام، منقول است:خداوند تبارک و تعالی ـ صاحب عقل و فهم را در کتاب مژده داده و فرموده است: «آن بندگانم را که هر سخنی را میشنوند و از نیکوترش پیروی میکنند، مژده بده. ایشانند که خدا هدایتشان کرده و آنها صاحبان عقل هستند.[۱۰]
نیز حضرت در روایت دیگری به هشام فرموده است:ان الله تعالی یقول فی کتابه: (ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب) [۱۱] یعنی عقلٌ و قال: (وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ)[۱۲]، قال: الفهم و العقل؛خداوند تبارک و تعالی ـ در کتابش میفرماید: «همانا در این کتاب، یادآوری است برای کسی که دل دارد»؛ یعنی عقل دارد و فرمود: «همانا به لقمان حکمت دادیم» حضرت فرمود: مقصود از حکمت، عقل و فهم است.[۱۳]
در اسلام، عقل از جایگاه مهم و خطیری برخوردار است. بسیاری از اصول و مبانی اسلام، نظیر مبدأشناسی، راهنماشناسی و مقصدشناسی، براساس عقل اثبات میشوند، در قرآن نیز در آیاتِ بسیاری ماده عقل و مفاهیم همسو با آن، استعمال شده است. خداوند، انسانها را به خردورزی، عقلگرایی و تفکر و تدبّر دعوت کرده و آنها را از قبول ایدهها و باورها بدونِ حمایت و پشتوانه عقل، بازداشته است.
بیشک نقش و کارکرد عقل، نه تنها در اثبات و تحکیم اصول و مبانی اسلام مهم است؛ بلکه در فروع و مبادی احکام نیز نقش آن غیر قابل کتمان میباشد. به تعبیر دیگر، عقل، هم در جهانبینی و هم در ایدئولوژی اسلام، نقش محوری دارد.[۱۴]علاوه بر قرآن، در روایات نیز فراوان به جایگاه و نقش عقل در هدایت و تکامل انسانها تأکید شده و فرجام خوب و بد انسانها و نیز پاداش و جزای الهی بر اساس بهکارگیری عقل و عدم آن دانسته شده است.
چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: خداوند، چیزی بهتر از عقل، بین بندگان خود، تقسیم نکرده است.[۱۵] نیز فرموده است: از عقل راهنمایی بجویید، تا راهنمایی شوید و از آن، نافرمانی نکنید که پشیمان میشوید.[۱۶] از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده است: از عقل، تو را همین اندازه کافی است که راه را از بیراهه نشانت دهد. [۱۷]
اقسام عقل
مقوله عقل را میتوان با رویکردهای مختلف، به انواع گوناگونی تقسیم کرد؛ برای نمونه با یک نگاه، به نظری و عملی[۱۸] تقسیم میشود و از نگاه دیگر، به ابزاری و معرفتی[۱۹] متمایز میشود. نیز با نگاه سوم میتوان آن را به عقل استدلالگرا و شهودگرا و نیز عقل کلی- قیاسی و عقل جزئی- استقرایی[۲۰] تقسیم کرد.
در مکتب راسیونالیسم و اصالت عقل که در سده هجده میلادی در مغرب زمین و میان باورمندان به آیین مسیحیت نضج گرفت، عقل، از جایگاه اصلی و منزلت والای خود فرو کاسته شد و تنها در امور طبیعی و در قالب عقل جزئی- استقرائی به خدمت گرفته شد. در این مکتب بشری، خبری از عقل نظری و عملی و عقل شهودگرا نبود و استخدام عقل را در این موارد، اشتباهی میدانستند که از ناحیه علما و اندیشوران گذشته سر زده است.
در این فرآیند، شاخصههای عقل جزئی و استقرائی که تنها تجربهنگر است و برابر نتیجه استدلال در ارزشگذاری، ساکت است، به همه امور معرفتی بشر سرایت کرده و بشر تنها عقل را در انجام کارهای دنیا و ساماندهی زندگی روزمره به خدمت میگیرد و توقع از عقل تمییز خوب و بد و نیز حق و باطل را ندارد. در مکتب راسیونالیسم، خدمتگزاری عقل، یک سویه و تک بُعدی است؛ امّا در مکتب اسلام، عقل دوسویه و دو بُعدی عمل میکند؛ یعنی هم کارها و امور انسانها را سر و سامان میدهد و هم جهت کارها را از لحاظ خوب و بد برای بشر بازگو میکند.
چنین میتوان نتیجه گرفت که اسلام، جایگاه واقعی عقل را حفظ کرده و در اقسام عقل ـ اعم از نظری، عملی، ابزاری و ... ـ تعادل برقرار کرده است، نه اینکه توجه ویژهای به عقل ابزاری و تجربی کرده و از عقل نظری و عملی و ... غافل باشد و یا بالعکس، بلکه عقل ابزاری که از آن به عقل معاش تعبیر میشود و در ارزشگذاری افعال خنثا است، همراه عقل نظری و عملی که معرفت در افکار و تمییز در افعال به انسان میدهند، در خدمت انسانها قرار میگیرند.پیش از آنکه به موضوع عقل و پیشرفت و تکامل آن در دوران دولت مهدوی بپردازیم، اشارۀ کوتاهی به معنا و مفهوم عقل نظری و عملی و ابزاری، خواهیم داشت، تا در مقام تطبیق و ارزیابی، سریعتر به نتیجه رهنمون شویم.
عقل نظری
عقل نظری به نیرویی گفته میشود که در وجود انسان قرار داده شده و انسان به وسیله آن به دنبال کسب معرفت و شناخت میرود. به تعبیر دیگر، عقل نظری از مقوله علم و معرفت است و با «هست» و «نیست» و «بود» و «نبود» سر و کار دارد و به وسیله آن، جهان بینی و معرفت به مبدأ و معاد، حاصل میشود.[۲۱]عقل عملی
عقل عملی، مقابل عقل نظری است و موضوعات آن، غیر از موضوعات عقل نظری است. عقل عملی، درباره موضوعاتی بحث میکند که بر اساس اراده انسان شکل میگیرد؛ مانند «بایدها و نبایدهای مسائل اخلاقی»، «حقوق فردی و اجتماعی» و «مقررات و نظامهای بشری».پس آنچه انسان از معلم و مبادی عالیه درک میکند و میپذیرد، به وسیله عقل نظری ادراک میکند و آنچه انسان انجام میدهد و در مادون اثر میگذارد، به واسطه عقل عملی است. جهتی که در اثر آن از مافوق، فیض را دریافت میدارد عقل نظری است و جهتی که فیضهای یافته را در مادون پیاده میکند، عقل عملی است.[۲۲]عقل ابزاری
عقل ابزاری، به معنای اتخاذ و انتخاب کارآمدترین وسیله و روش برای رسیدن به هدف است و نیز جهتگیری اصلی آن، تسلط آدمی بر طبیعت میباشد، فرانسیس بیکن با رویکرد بر این معنا در کتاب نو ارغنون گفت که دانایی، توانایی است.[۲۳]ماکس وبر، رفتارهای انسان غربی را که متأثر از غلبه عقلانیت ابزاری است، کنشهای عقلانی معطوف به هدف میداند؛ یعنی رفتارهایی که متوجه هدفهای دنیایی قابل دسترس است، تکنولوژی، صنعت و بوروکراسی از آثار و نتایج عقلانیت ابزاری است.[۲۴]پی نوشت:
[۱]. مجله تخصصی کلام اسلامی، مؤسسه تحقیقات و تعلیماتی امام صادق علیه السلام، شماره ۳۹، ص ۱۰۳.[۲]. اهل ذوق، بر این باورند که در طبیعت، قصد و غایات الهی مندرج است؛ ولی به درستی معتقدند که این غایات، نباید در توصیف علمی نقش داشته باشد.
ایان، باربور، علم و دین، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ۱۳۷۹ش، چاپ سوم، ص ۶۱.
[۳]. همان، ص ۷۴.
[۴]. مجله تخصصی کلام اسلامی، شماره ۳۹، ص ۱۰۶.
۱. محمد حسین طباطبایی، المیزان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۶، ص ۲۶۰.
۲. (کذلک یُبَّیّنُ الله لکم آیاته لعلکم تعقلون)؛ بقره (۲): ۲۴۲.
[۷]. (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ)؛ آل عمران(۳):۱۹۰.
[۸]. (کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی)؛ طه(۲۰): ۵۶.
[۹]. محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج۲، ص۲۵۱.
[۱۰]. «ان الله تبارک و تعالی بَشَّرَ اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال: (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ)؛ (زمر (۳۹): ۱۸)؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج۱، ص۱۳۲.
[۱۱]. ق(۵۰): ۳۷.
[۱۲]. لقمان(۳۱): ۱۲.
[۱۳]. محمد کلینی، اصول کافی، کتاب عقل و جهل، بیروت، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ج ۱، ح ۱۲، ص ۱۸.
[۱۴]. تلخیص شده از: آیت الله عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم، مرکز نشر فرهنگی رجا، ۱۳۷۲ش، ص ۱۹۰.
[۱۵]. «ما قَسَمَ الله للعباد شیئاً افضل من العقل»؛ محمد کلینی، پیشین، ج ۱، ص ۱۱.
[۱۶]. «استرشدوا العقل تَرشُدُوا وَ لا تَعصُوُه فَتَندَمُوا»؛ نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۲۰۷.
[۱۷]. «کفاک من عقلک ما أوضح لک سبیل غیک من رشدک»؛ نهج البلاغه، تحقیق از شیخ محمد عبده، بیروت، دارالمعرفه، ج ۴، ص ۹۹.
[۱۸]. عبدالله جوادی آملی، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، چاپ اسراء، ص ۱۵.
[۱۹]. عبدالحسین خسروپناه ، کلام جدید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۹ش، ص ۶۵
[۲۰]. سید حسین نصر، نیاز به علم مقدس، ص ۲۹۲.
[۲۱]. ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، ص ۳۰۵، حاشیه؛ عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص ۱۵.
[۲۲]. عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص ۳۷.
[۲۳]. محمدعلی فروغی، سیر حکمت در اروپا، انتشارات زوار، ص۱۲۳.
[۲۴]. سایت شبکه خبر دانشجو، مقاله از حمید پارسانیا، www.com.ir
منبع اصلی:
ماهنامه انتظار موعود - شماره۲۷