شرایط و صفات امام

شرایط و صفات امام

از جمله شرایظ و صفات امام می توان به این موارد اشاره کرد:
1-عصمت
عصمت يعنى آنكه انسان نه تنها گناه نكند بلكه در فكر گناه هم نباشد. ما در برخى گناهان حالت عصمت داريم، زيرا تاکنون مرتكب آن نشد ه ايم و فكر آن را هم نكرد ه ايم؛ نظير عريان به کوچه و بازار رفتن، خودکشى و يا کشتن ديگران.
همان گونه که ما در بسيارى گناهان به خاطر علم و آگاهى که به زشتى و پستى و بد عاقبتى آن داريم هرگز به فكر انجام آن نيستيم، امام هم به خاطر علم و يقينى که به ناپسندى همه گناهان در چنين حالتى دارد، هرگز گرد آن نمي رود. لزوم عصمت امام از خطا و نسيان نيز به جهت آن است که ما معمولاً در رفتار و منش خود دچار خطا و اشتباه مى شويم، پس نياز به يك امام معصوم داريم تا به او مراجعه کرده و حقيقت را بازشناسيم و او ما را حفظ کند. بنابراين او نبايد خطا کار باشد.
سؤال:
اگر امام معصوم است، پس سبب اين همه گريه و زارى و توبه و انابه که از امامان نقل شده چيست؟
پاسخ:
اگر در تاريكى شب، وارد يك انبار بزرگ شديد و در دست شما تنها يك چراغ قوّه بود، شما اشياى بزرگ را براحتى مى بينيد، اما چيزهاى کوچك را به دليل نور کم نمى بينيد. حال اگر نورافكنى قوى در اختيار شما باشد، حتى چيزهاى بسيار ريز روى زمين را مي بينيد.
کسانى که نور ايمانشان کم است، فقط گناهان بزرگ را مى بينند و بسيارى از گناهان ديگر را نمى بينند و يا اهميّتى به آن نمى دهند، امّا کسانى که داراى نور ايمان قوى هستند، چيزهاى به ظاهر بى اهميّت و ناچيز را هم مى بينند.
گريه و انابه انبيا و امامان به خاطر آن بود که نور ايمانشان بسيار زياد بود و خود را در محضر خدا مى ديدند. لذا حتى امور عادى دنيوى که گناه نيست امّا مايه غفلت مى شود، در نزد آنان گناه بوده و به خاطر آن گريه مى کردند. چنانكه اگر بنده در خانه سرفه کنم ، براى سرفه کردن از کسى عذرخواهى نمي کنم ، اما به هنگام ضبط برنامه تلويزيون و پشت تريبون، اگر يك سرفه کنم، فوراً معذرت خواهى مى کنم. مگر با سرفه کردن مرتكب گناهى شد ه ام که عذرخواهى مى کنم؟ خير، بلكه چون مردم را حاضر و خود را در محضر مردم مى بينم چنين مى کنم. آرى کسى که خود را در محضر خدا بداند، از کارهايى که گناه هم نيست، عذر خواهى مى کند.
الف--حدود عصمت
انسان معصوم از چندين جهت مصونيت دارد:
1- عقيده باطل در وجودش راه ندارد.
2- در دريافت حقايق، خطا و اشتباه نمي کند.
3- در مقام حفظ علوم و معارف و احکام و قوانين الهي اشتباه و فراموشي ندارد.
4- در مقام تبليغ دين و ابلاغ احکام و قوانين مرتکب اشتباه نمي شود.
5- در مقام عمل کاملا به وظايف ديني عمل مي کند و از ارتکاب گناه و لغزش هاي عمدي و سهوي مصونيت دارد.
ب-رمز عصمت
عصمت پيامبران و ائمه اطهار بدين معناست که عوامل معصيت در وجودشان نيست و قدرت به ارتکاب گناه ندارند. و يا خدا مجبورشان مي کند که گناه نکنند بلکه آنان مانند ساير انسانها از نيروي شهوت و ساير نيروهاي فطري برخوردارند ولي در عين حال از روي علم و اختيار و اراده مرتکب معصيت نمي شوند. رمز عصمت آنها در ايمان قوي، تعيين کامل شهود واقعيات و حقايق جهان غيب است. آنان به مرتبه يقين و شهود رسيده اند و زشتي گناهان و کيفرهاي اخروي و آثار دنيوي آنها را با چشم باطن مشاهده مي کنند به همين جهت با اراده و اختيار از ارتکاب گناه اجتناب مي ورزند. علم امامان علم حضوري و شهودي است نه علم حصولي که ما از طريق حواس پنجگانه بدست مي آوريم. از اين علم امام به عنوان «علم لدّني» ياد مي شود؛ علمي که خداوند متعال با توجه به لياقت و ميزان استعداد و استحقاق دريافت آن به آنان عطا مي کند.
2-سعه صدر
امام بايد سعه صدر داشته باشد، زيرا زودرنجى و کم حوصلگى با اداره و رشد و هدايت جامعه نهج البلاغه، سازگار نيست. حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد: « آلة الرياسة سعة الصدر »1 روح بزرگ، لازمه رياست است.
هنگامى که خداوند حضرت موسى(علیه السلام) را براى هدايت مردم برگزيد، آن حضرت از خدا چند چيز درخواست نمود آه اولين آنها سعه صدر و ظرفيّت داشتن بود: « ربّ اشرح لى صدرى »2خدايا سين هاى گشاده و روحى بلند به من مرحمت فرما تا بتوانم در برابر تمام حوادث بردبار باشم.
پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با شرح صدرى که داشت در روز فتح مكه که مسلمانان مى خواستند از مشرکان انتقام آزار و شكنجه هاى آنان را بگيرند، فرمود: امروز، روز رحمت است نه انتقام.
امام حسن (علیه السلام) در برخورد با جسارتهاى مرد شامى و شنيدن آن همه فحش و ناسزا، با گشاده رويى و بدون کمترين ناراحتى به او فرمود: علّت ناراحتى تو چيست؟ اگر نيازمندى، بى نيازت کنم و به قدرى به او لطف و مهربانى نمود که مرد شامى شرمنده شد و گفت: خدا بهتر مى داند که چه کسى را رهبر مردم قرار دهد.
در تاريخ و سيره هريك از امامان معصوم، سعه صدر آن بزرگواران در برخورد با معاندان و مخالفان به چشم مى خورد و حتى خود دشمنان به آن اعتراف نموده اند.
3-عدالت
عدالت خواهى در فطرت همه انسانها نهفته است و امام بايد نمونه بارز آن باشد. ما دراين بخش نمونه هاى جالبى از عدالت حضرت على (علیه السلام) را بيان مي کنيم .
1- امام (علیه السلام)طى نامه اى به يكى از فرماندهان خود چنين هشدار داد: به خدا سوگند، اگر اطلاع پيدا کنم که تو در بيت المال، کم يا زياد خيانت کرده اى آنچنان بر تو سخت مى گيرم که موهايت بريزد،کمرت خم شود و اعتبار اجتماعى خود را از دست بدهى . 3
2- به مالك اشتر چنين دستور مى دهد که بايد براى دورترين نقاط کشور، همان مقدار سهم باشد که براى نزديكترين آنها به مرکز حكومت است. «فان للاقصى منهم مثل الذى للادنى»4
3- درباره قصاص قاتل خود ابن ملجم فرمود: بعد از شهادتم جز او مزاحم ديگرى نشوند و کس ديگرى را نكشند. « لا يقتلنّ بى الاّ قاتلى » 5 حتى فرمود همان گونه که او يك ضربت به من زده شما هم يك ضربت به او بزنيد و دقت آنيد که از مرز عدالت تجاوز نكنيد.
4- در ماجراى حدّى که به دست قنبر انجام شد، چون او سه شلاق بيشتر زد، امام (علیه السلام) با رعايت عدالت همان سه شلاق را به قنبر پس زد.6
5- امام (علیه السلام)فرمودند: به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه را به من بدهند تا به مورچ هاى ظلم کنم و پوست جوى را از دهان او بگيرم اين کار را نخواهم کرد.7
6- به امام اطلاع دادند که زينت يك زن غير مسلمان به ظلم از او گرفته شده و در جامعه اسلامى امنيّت او سلب شده است، آن حضرت به قدرى ناراحت شدند که فرمودند: اگر مسلمان از اين غصّه حادثه بميرد جا دارد. 8
4-جاذبه اخلاقى
قرآن درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد:
«فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك»9 «به خاطر رحمت الهى نرم خو و ملايم براى آنها شدى، اگر خشن و سنگدل بودى مردم از اطراف تو پراكنده مى شدند». نه تنها پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)كه امام (علیه السلام)و هر رهبر اجتماعى نيازمند به خُلق و خوى جذّابى است كه مردم را همچون مغناطيس به سوى خود جذب كند
بدون شك هر گونه خشونت و بدخلقى كه مايه پراكندگى و انزجار مردم است براى پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و امام (علیه السلام)عيب بزرگى است، و آنها از چنين عيبى منزهند، وگرنه بسيارى از فلسفه هاى وجودى عقيم خواهد ماند.
5-دورى از هوى و هوس
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: « هيهات ان يغلبنى هواى »10 چه دور است که هوسهاى من بر من غالب شود و مرا از مسير حق وعدالت دورکند.
امام صادق از حضرت على عليه السلام نقل مى کند که شرايط امامت چند چيز است، از جمله اينكه مسائل مادى و دنيوى او را سرگرم و مشغول نكند. « لا يلهو بشىء من امر الدنيا »11
6-شجاعت
حضرت على (علیه السلام)مى فرمايد: « و ما اُهدّدُ بالحرب »12 تاکنون جنگى مرا نترسانيده و در روحم اثر نگذاشته است.
امام صادق(علیه السلام) از حضرت على(علیه السلام)نقل مى کند که: امام بايد شجاعترين مردم باشد.13
 در حديث ديگر مى خوانيم: امام نبايد ترسو باشد . بلكه بايد مسئله مرگ و شهادت براى او حل شده باشد. 14
حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد: به خدا سوگند! به مرگ آن چنان علاقه اى دارم که طفل به پستان مادر دارد .15
7-فضليت و سابقه نيك
حضرت على (علیه السلام) در نامه اى به معاويه مى نويسد: « متى کنتم يا معاويةُ ساسةَ الرّعية و وُلاةَ امرِ الاُمّة بغير قَدم سابق و لا شَرَف باسِق» 16اى معاويه! شما را به سياست و زمامدارى مردم چكار؟ تو که نه داراى سابقه خوبى هستى و نه شرف و فضيلت بلندى دارى. آرى امام نبايد کوچكترين سابقه سوئى داشته باشد.
8-حكم طبق کتاب خدا
امام حسين (علیه السلام) مى فرمايد: « فلعمرى ما الامام الاّ الحاکم بالكتاب» به جانم سوگند که امام نيست، مگر کسى که طبق کتاب خدا حكم مى کند. 17 آنگاه ادامه دادند: «الدائن بدين الحق الحابس نفسه على ذلك » امام بايد به دين حق معتقد باشد و هوسهاى خود را کنترل کند.
9-عطوفت و سياست
امام رضا(علیه السلام) درباره صفات امام چنين مى فرمايد:
نسبت به مردم از پدران و مادران آنها مهربا نتر است. « أشفق عليهم من آباءهم وامّهاتهم»
با تدبير جامعه را اداره مى نماید. « عالم بالسياسة »
از عهده مسئوليّت بزرگ الهى برمى آيد. « قائم بالرياسة»
مىتواند به هر زبان و لغتى با مردم سخن بگويد. « يكلّم الناس بكلّ لسان و لغة» 18
10-زهد و سادگى
يكى از صفات امام، زهد و بى علاقگى به دنياست.
حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد: « واللّه ما کانت لى فى الخلافة رغبة » 19 به خدا سوگند! من ميل و رغبتى به خلافت ندارم.
و درباره لباس وصله دار خود مىفرمايد: « واللّه لقد رَقَّعتُ مدرعتى هذه حتى استَحيَيتُ من راقعها» 20 به خدا سوگند! آن قدر اين لباس را وصله زد ه ام که ديگر از وصله زننده آن خجالت مى کشم که به او مراجعه کنم.
در جاى ديگر مى فرمايد: « انّ اللّه فَرَض على ائمة العدل ان يُقدّروا انفسهم بِضعَفَةِ الناس»21همانا خدا واجب کرده که امامان بر حق و عادل، زندگى خود را ساده بگيرند تا همگام با محرومان جامعه بوده و بدينوسيله تسكين و دلگرمى براى فقرا باشند.
11-حق گرايى و حق مدارى
حضرت على (علیه السلام)مى فرمايد: از هنگامى که حق به من معرفى شد تاکنون شك و ترديدى براى من پيدا نشده است. « ما شَككتُ فى الحق مذ اُريتُه »22
و مى فرمايد: تاکنون نه خود گمراه شده ام و نه کسى به واسطه من گمراه شده است. « و لا ضُلَّ بى و لا ضَللتُ» 23
12-قاطعيّت در راه حق
حضرت على (علیه السلام)مى فرمايد: من از قومى هستم که هرگز ملامتهاى ملامت کنندگان در آنها اثر نمى گذارد. «وانّى لَمِن قوم لا تاخذهم فى اللّه لومة لائم »24
13-پيشگامى در کارها
حضرت على (علیه السلام)مى فرمايد: «مَن نَصب نفسه للناس اماماً فليبدء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره وليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه»  کسى که خود را امام مردم قرار مى دهد بايد از خود شروع کند و روش تربيتى او عملى باشد قبل از آنكه از طريق زبان تربيت کند.25
14-بى تكلّفى
خداوند به حضرت رسول صلى الله عليه وآله مى فرمايد: به مردم بگو من اهل تكلّف و مشقّت نيستم و تصنّع در کارم نيست.  «و ما أنا من المتكلّفين»26
نشانه تكلّف آن است که انسان حاضر نيست دعوت افراد گمنام را بپذيرد يا از کار خلاف خود عذرخواهى کند يا چيزى را که نمى داند با شهامت بگويد نمى دانم يا جايى که لازم است مشورت کند.
کسى که اهل تكلّف است نسبت به کوچكترها ظالم و نسبت به بزر گترها شخصيّت زده است. امّا امام بى تكلّف ترين و متواضع ترين افراد است.
هنگامى که مردم براى استقبال از حضرت على (علیه السلام) به دنبال او مى دويدند، حضرت آنان را منع کرد. همان گونه که پيامبر اجازه نمى داد مردم پياده راه بروند در حالى که آن حضرت سواره هستند.
15-مدارا با مردم
يك رهبر آسمانى براى تربيت مردم بايد با آنان مداراکند ولى مداهنه هرگز. مدارا صرف نظر کردن از دنيا و مقام خود براى اصلاح دين يا دنياى مردم است، اما مداهنه صر فنظر کردن از برخى دستورات دين و مكتب، براى حفظ موقعيّت خود و رسيدن به مقام و دنياست.
مدارا يعنى نسبت به افراد کم ظرفيّت وکج فهم و فرارى، عفو و اغماض داشته باشيم تا جذب مكتب شوند، اما مداهنه يعنى با همه گروهها کنار آمدن و سازش کردن براى حفظ موقعيّت خود.
مدارا از سعه صدر برمى خيزد، ولى مداهنه از ضعف و سودجوئى، مدارا کردن از عقل است و مداهنه از شيطنت.
امام بايد اهل مدارا و عفو و تغافل و سعه صدر و گذشت باشد تا افرادى که به عللى نقطه ضعفى داشته اند، از پيروى او مأيوس نشوند و او همچون يوسف که برادران خطاکار خود را پس از پشيمانى توبيخ نكرد و فرمود: « لاتثريب عليكم اليوم » 27 امام نيز بتواند مردم را زير پوشش محبت خود به اسلام جذب آند.
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: « بعثتُ بمداراة الناس » 28 من مبعوث شدم که با مردم مدارا کنم.
همچنين فرمود: « انّ اللّه امرنى بمداراة الناس کما امرنى باقامة الفرائض » 29خداوند به من امر کرده که با مردم مدارا کنم، همان گونه که امر نموده واجبات و نمازهاى واجب را انجام دهم.
و در جاى ديگر فرمودند: «انّا معاشر الانبياء اُمرنا ان نكلّم الناس على قدر عقولهم»30ما پيامبران مأموريّت داريم طبق عقل و فهم مردم با آنان سخن بگوئيم.
16-آگاهى از تاريخ گذشتگان
حضرت على (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام)چنين مى فرمايد: فرزندم! گرچه من عمر پيشينيان را نكرد ه ام ولى در زندگى و روش و اعمال آنان فكر کرده و در اخبار و تاريخ و آثار . آنان سير کرده و چنان آگاهى دارم که گويا همچون يكى از آنان شده ام. 31
17-رسيدگى به مشكلات مردم
حضرت على(علیه السلام)بر اعمال و رفتار کارگزاران خود نظارت دقيقى داشتند و به گزارشها و شكايات مردمى ترتيب اثر داده و شخص مورد شكايت را احضار و مورد بازجوئى قرار مى دادند.
همچنين حساب مالى آنان را به دقت زير نظر داشته و بارها به نمايندگان خود مى فرمودند: « الى حسابك فارفع» 32حساب و عملكرد مالى خود را نزد من بياور و آن را به من نشان بده.
18-صبر و خداباورى
يكى ديگر از صفات و شرائط امام پايدارى در راه حقّ و داشتن يقين و باور صحيح است. قرآن در اين باره مى فرمايد: « وجعلنا منهم ائمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بآياتنا يوقنون» 33از بنى اسرائيل افرادى را براى هدايت مردم برگزيديم که اهل صبر و پشتكار بودند و آيات خدا را باور و يقين داشتند. يقين، سرچشمه عصمت و پشتوانه تمام کمالات معنوى است.
19-اخلاص و دورى از ماديّات
حضرت على(علیه السلام)در نامه به فرماندار آذربايجان مى نويسد: « انّ عملك ليس لك بطعمة و لكنه فى عنقك امانة» (نهج البلاغه، نامه 5) همانا مقام تو براى تو يك امانت و مسئوليّت است، نه وسيله کسب وکار و ارتزاق و رفاه.
قرآن يكى از امتيازات انبيا را بىتوقّعى آنان دانسته که پاداش زحمات خود را تنها از خدا مى خواستند و هيچ انتظار مادّى از مردم نداشتند، چنانكه در سوره شعراء از قول حضرت نوح، هود، صالح، شعيب و لوط عليهم السلام نقل مى کند که گفتند: « أن اجرى الاّ على ربّ العالمين» 34 ما جز پروردگار خود از ديگران اجر و پاداشى نمى خواهيم.
20-توانايى و علم سرآمد
امام بايد لايق ترين و آگا ه ترين مردم باشد.
امير مؤمنان (علیه السلام) مى فرمايد:
«انّ احقّ الناس بهذا الامر أقواهم عليه و أعلمهم بامر اللّه فيه » همانا سزاوارترين مردم به امر امامت و رهبرى امّت کسى است که از همه مردم نسبت به آن، هم قو ىتر و لايقتر و هم نسبت به فرمان خدا درباره آن آگا هتر باشد. آرى هم توانايى و قدرت و هم علم و آگاهى دو شرط لازم براى امامت و رهبرى مردم است.
امام در ادامه مى فرمايد: « لايحمل هذا العلم الاّ اهل البصر و الصبر و العلم بمواقع الحق» 35 تنهاکسى مىتواند پرچم رهبرى را حمل کند که اهل بصيرت و پايدارى و علم و دانش باشد. قرآن مى فرمايد: « أفمن يَهدى الى الحقّ أحقّ أن يتّبع أمّن لا يهدّى الاّ أن يُهدى »36 آيا کسى که به سوى حق راهنمايى مىکند بهتر است پيشوا باشد يا کسى که خودش نيز سرگردان است و نياز به راهنما دارد.
21-دورى از امتيازطلبى
امام در حقوق اجتماعى خود را با ديگران برابر و يكسان مى داند و امتياز خاصى را براى خود قائل نيست. حضرت على (علیه السلام)مى فرمايد:
«انّما أنا رجل منكم لى ما لكم و علىّ ما عليكم»37 من يك نفر همانند شما و از خودتان هستم، هرچه براى شماست، براى من هم هست و هر چه بر عهده شماست، بر عهده من هم هست. يعنى همه از حقوق مساوى برخورداريم.
22-حفظ منافع اسلام نه منافع خود
با آنكه حضرت على(علیه السلام) را از حق مسلم خود محروم کردند و او را از رهبرى کنار زدند، امّا آن حضرت صبر کرده و مى فرمود: اگرکار مسلمانان به خوبى حل شود من حرفى ندارم و ظلم بر خودم را تحمّل مى کنم. 38
به خدا سوگند اگر به خاطر تفرقه نبود غير از اين روش، راه ديگرى را انتخاب مى کردم و با قيام مسلحانه حقم را مى گرفتم.39
ابن عباس به حضرت على(علیه السلام)فرمود: در شوراى شش نفرى عثمان شرکت نكنيد، زيرا برنامه چنين طراحى شده که شما را حذف کنند. امام فرمود: چون دعوت شد ه ام مى روم زيرا من از خلاف و تخلف بيزارم و ميل ندارم جلسه به خاطر من منحل شود.
1.(نهج البلاغه، حكمت 176)
2.(سوره طه، آيه 25)
3.( نهج البلاغه، نامه 20)
4.(نهج البلاغه، نامه 53)
5.(نهج البلاغه، نامه 47)
6.(وسائل الشيعه، ج 29 ، ص 128)
7.(نهج البلاغه، خطبه 224)
8.(نهج البلاغه، خطبه 27)
9.(آل عمران -159)
10.(نهج البلاغه، نامه 45 )
11.(بحارالانوار، ج 25 ، ص 164)
12.(نهج البلاغه، خطبه 22 )
13.(بحارالانوار، ج 25، ص 165)
14.(بحارالانوار، ج 25 ، ص 172)
15.(نهج البلاغه)
16.(نهج البلاغه، نامه 10)
17.(بحارالانوار، ج 44 ، ص 344)
18.(کافى، ج 1، ص 201)
19.(نهج البلاغه، خطبه 205)
20.(نهج البلاغه، خطبه 160)
21.(نهج البلاغه، خطبه 205)
22.(نهج البلاغه، حكمت 184)
23.(نهج البلاغه، حكمت 185)
24.(نهج البلاغه، خطبه 192)
25.(نهج البلاغه، حكمت، 73)
26.(سوره ص، آيه 86)
27.(سوره يوسف، آيه 92)
28.(نهج الفصاحة، حديث 1093 )
29.(نهج الفصاحه، حديث 677)
30.(کافى، ج 1، ص 23 )
31.(نهج البلاغه، نامه 31)
32.(نهج البلاغه، نامه 40 )
33.(سوره سجده، آيه 24)
34.(سوره شعراء، آيات 109 تا 180)
35.(نهج البلاغه، خطبه 173)
36.(سوره يونس، آیه 35)
37.(شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 36)
38.(سيرى در نهج البلاغه، ص 182)
39.(نهج البلاغه، خطبه 119)
منبع اصلی: 
شرایط و صفات امام