فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ج

فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ج

جابر
اين لقب از خصايص آن حضرت است که فرج اعظم و گشايش همه ي کارها و جبر همه ي دلهاي شکسته وخرسندي همه ي قلوب پژمرده و انبساط خاطر همه ي نفوس محزون و شفاي همه ي امراض مزمن مخفي، به وجود مبارک او است

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ   ر   ز س ش

ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

جابر

به معنای درست کننده و شکسته بند، از لقب های خاص حضرت مهدی (ع) است که فَرَجش، گشایش همه کارها و جبران کننده دل های شکسته و خرسندی همه قلوب پژمرده است.1

نقلی دیگر: در کتاب هدايه، «جابر»، از القاب حضرت مهدي (عج) ذکر شده است. «جابر» در لغت يعني: «درست کننده» و «شکسته بند». اين لقب از خصايص آن حضرت است که فرج اعظم و گشايش همه ي کارها و جبر همه ي دلهاي شکسته وخرسندي همه ي قلوب پژمرده و انبساط خاطر همه ي نفوس محزون و شفاي همه ي امراض مزمن مخفي، به وجود مبارک او است.2

منابع

1.نجم الثاقب، باب دوم
2.«نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 67
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص238
فرهنگنامه مهدويت/سليميان، خدامراد /ص130

جابلسا

«جابُلْسا» شهري در غربي ترين نقطه ي دنيا و «جابُلْقا» شهري در شرقي ترين نقطه ي دنيا معرّفي شده است. سهروردي در «حکمة الاشراق» آنها را در اقليم هشتم جاي داده و شهرزوري در شرح آن، «جابلسا» را مظهر و مجلاي جميع حقايق اسماء الهيّه دانسته است.1 گفته اند اهل آن شهرها از انصار حضرت قائم (عج) هستند. پيوسته از خداوند مسألت مي کنند که ايشان را از انصار دين خود قرار دهد. حتّي در زمان ائمه ي اطهار عليهم السلام ديگر هم نام اين دو شهر بوده است. از جمله کلماتي که حضرت سيّد الشهداء روز عاشورا در ميدان جنگ فرمود، اين بود: «والله ما بين جابلسا و جابلقا، غير از من پس پيغمبري نيست».2

منابع

1.«فرهنگ فارسي معين»، ج 5، ص 416
2.«منتخب التواريخ»، باب 14، انتهاي فصل 4
فرهنگنامه مهدويت/سليميان، خدامراد /ص131

جابلقا

جابلقا پژوهش محققان در اصل و منشأ و حقیقت دو اسم «جابلقا» و «جابلسا» به جایی نرسیده است. «سهروردی» در «حکمه الاشراق»، آن ها را در اقلیم هشتم جای داده، و در شرح آن، جابلسا را مظهر جمیع حقایق اسماء الهیه دانسته است. 1مرحوم میرزای نوری می نویسد: اخبار بسیاری هست که از نظر معنی متواترند و دلالت دارند بر این که در مشرق و مغرب، دو شهر به نام های «جابلقا» و «جابلسا» وجود دارد که اهل آن ها از انصار حضرت ولی عصر (ع) هستند و در محضر آن حضرت خروج می کنند.2در همه منابع قدیم روی این دو اسم تکیه شده است. «جابلسا» شهری در غربی ترین نقطه دنیا و «جابلقا» شهری در شرقی ترین نقطه دنیا معرفی شده است. نام این دو شهر در خطبه امام حسن مجتبی (ع) در حضور معاویه و خطاب به او آمده است که فرمود: «اگر میان جابلقا و جابلسا بگردید که مردی از تبار پیامبر (ص) پیدا کنید که جدّش رسول اکرم (ص) باشد، جز من و برادرم حسین (ع) پیدا نمی کنید.3امام صادق (ع) فرمود: «خداوند در شرق زمین، شهری به نام جابلقا دارد که دارای دوازده هزار در از طلاست. فاصله هر دری از دیگری، یک فرسنگ است. بر روی هر یک از درها بُرجی وجود دارد که یک لشکر دوازده هزار نفری را در خود جای داده است. آنان تجهیزات، سلاح و شمشیر خود را آماده کرده اند و منتظر ظهور حضرت قائم (ع) می باشند. نیز خداوند شهری را در غرب زمین به نام جابرسا (با همان خصوصیات) دارد و من حجت خدا بر آنان هستم.»4

منابع

1.فرهنگ معین، ج 5، ص 416
2.نجم الثاقب، ص 300
3.سفینه البحار، ج 1، ص 145
4.بحارالانوار، ج 54، ص 334 و ج 26، ص 47
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص238

جاماسب نامه

کتاب «جاماسب» است که حوادث گذشته و آینده جهان در آن ثبت شده، و احوالات پادشهان، انبیاء، اوصیاء و اولیاء را بیان می کند. ضمن مطالبی که از قول زرتشت راجع به پیامبر بازگو می کند، در مورد پیامبر (ص) و دولت جاودانه حضرت مهدی (ع) و رجعت گروهی از اموات و ... نیز سخن می گوید. «جاماسب» در ادبیات ایران و عرب به لقب «فرزانه» و «حکیم» خوانده شده است. پیش گویی هایی نیز به او نسبت داده اند، و ظاهراً حکیمی ستاره شناس بوده است، و به قول مؤلف کتاب «حبیب السیر» وی شاگرد «لقمان» و برادر «گشتاسب» است، و در علم نجوم مهارت کامل داشته است.

منبع

ظهور حضرت مهدی (ع) از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، هاشمی شهیدی، ص 352

جامعه : جفر

نام صحیفه ای است که در میان خانواده پیغمبر اسلام (ص) از کنوز و ذخائر مکنونه به شمار آمده، و همواره امانت وار در نزد آحاد این خاندان، دست به دست نگهداری می شده است. [1] روایات درباره صحیفه بسیار رسیده، از جمله ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت می کند که فرمود: ای ابا محمد! جامعه در نزد ما است. مردم چه می دانند جامعه چیست؟ عرض کردم: فدایت گردم جامعه چه باشد؟ فرمود: صحیفه ای است به طول هفتاد ذراع به ذراع پیغمبر (ص)، که به املاء رسول الله (ص) و خط علی (ع) نگارش یافته؛ هر حلال و حرام و هر آن چه که مورد نیاز مردم باشد در آن موجود است، حتی دیه خراشاندن یکی، بدن دیگری را. [2]

منبع

[1] معارف و معاریف، ج 4، ص 55
[2] بحارالانوار، ج 26، ص 22
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص240

جبرئيل

کلمه ای عبری به معنای «بنده خدا» است نام فرشته وحی و از بزرگان ملائکه است که بر همه انبیاء یا اولوالعزم از آن ها، یا بر بعضی از غیر اولوالعزم نیز نازل می شد و وحی خداوند را به آن ها ابلاغ می نموده است. نقل است که وی پنجاه بار بر حضرت ابراهیم (ع)، چهار صد بار بر موسی (ع)، ده بار بر عیسی (ع) و بیست و چهار هزار بار بر حضرت محمد (ص) فرود آمده است. [1] این نام سه بار در قرآن مجید آمده است. [2] از حضرت رسول (ص) آمده است که جبرئیل از همه فرشتگان برتر است. [3] آیه 19 تا 23 سوره مبارکه تکویر، صریح است در این که فرشته وحی، پیک محترمی است و در نزد خداوند، مکانت دارد و در میان ملائک مطاع و پیش خدا، امین است و نیز صریح است در این که حضرت رسول (ص) او را بالعیان دیده است. [4] امام صادق (ع) فرمود: هرگاه جبرئیل به نزد پیامبر (ص) می آمد، مانند بردگان در برابر آن حضرت می نشست و بدون اذن، بر حضرتش وارد نمی شد. [5] امام صادق (ع) فرمود: «نخستین کسی که با قائم (ع) بیعت خواهد نمود، جبرئیل است. او در چهره پرنده سفیدی از آسمان فرود می آید و با آن حضرت دست بیعت می دهد. آن گاه یک پا بر بیت الله، و پای دیگر به بیت المقدس می گذارد و با ندای زیبا و رسایی که همگان آن را می شنوند، می گوید: «اتی امرالله فلا تستعجلوه»[6]؛ فرمان خدا رسید، پس آن را به شتاب نخواهید. [7] فضل بن عمر از امام صادق (ع) روایت کرده که فرموده اند: آن گاه که خداوند به حضرت قائم (ع) اجازه خروج دهد... خداوند جبرئیل را می فرستد که نزد او بیاید، جبرئیل در حجر اسماعیل نزد آن حضرت می آید و می گوید: به چه چیز مردم را می خوانی؟ حضرت دعوت خود را به او خبر می دهد. جبرئیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم، دست خویش را برای بیعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت می گذارد. [8] همچنین از روایاتی استفاده می شود که صدای آسمانی که از نشانه های حتمی ظهور است و مردم را دعوت به پیروی از حق می کند، ندا و صدای حضرت جبرئیل است. محمد بن مسلم روایت می کند: گوینده ای از آسمان، قائم را به نام صدا می زند، به طوری که مردم شرق و غرب آن را می شنوند و از وحشت آن، هر کس ایستاده، روی زمین می نشیند و هر کس نشسته بر می خیزد، و آن صدای جبرئیل امین است. [9] امام باقر (ع) نیز فرمود: وقتی مهدی (ع) قیام کند، جبرئیل در سمت راست او حرکت می کند. [10] پس از این که حضرت مهدی (ع) متولد شد، امام عسکری (ع)، آن حضرت را به جبرئیل (روح القدس) که به صورت پرنده ای ظاهر شده بود، داد تا از او مواظبت کند و هر چهل رو ز یک بار، به نزد آن ها بیاورد. [11] نقلی دیگر: «جبرئيل»، يکي‏ازچهار فرشته مقرّب و برترين آنها (ميکائيل، اسرافيل و عزرائيل)است. او در اديان ابراهيمي رابط ميان‏خداوندوپيامبران است. در کتاب‏هاي ديني يهوديت، مسيحيت و اسلام از نقش جبرئيل بسيار ياد شده است. جبرئيل، ابراهيم‏عليه السلام را از آتش به فرمان خدا نجات داد و از موسي‏عليه السلام در مبارزه با فرعون حمايت کرد. هنگام خروج بني‏اسرائيل از مصر، فرعونيان را به بحر احمر کشانيد و در آن غرق کرده بر شموئيل ظاهر شد و به داوودعليه السلام ساختن زره آموخت. او زکرياعليه السلام رابه ولادت يحيي‏عليه السلام و مريم‏عليها السلام را به ولادت عيسي‏عليه السلام بشارت داد. [12] در سنت اسلامي و قرآن کريم، جبرئيل همان «روح القُدُس» است. دليل صريح اين مطلب، آيه 102 سوره «نحل» است: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ القُدُسِ مِنْ رَبِّکَ»؛ «بگو آن (قرآن) را روح القدس از سوي پروردگارت نازل کرده است». در آيه 97 سوره «بقره» نيز آمده است: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوّاً لِجِبْريلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِکَ بِاِذنِ اللَّهِ»؛ «بگو هر کس دشمن جبرئيل شد [بداند] که جبرئيل آن (قران) را به دستور الهي بر دل تو نازل کرده است». همچنين در قرآن با نام‏هاي روح (غافر، 15)، «الرُّوحُ الاَمين» (شعراء، 193)، «شَديدُ القُوي» (نجم، 50) و «رَسُولٌ کَريم» (تکوير، 21 - 19) از او ياد شده است. در سوره «نجم» به ملاقات يا مواجهه پيامبرصلي الله عليه وآله با جبرئيل، تصريح دارد. طبق احاديث بسياري، جبرئيل به صورت جوان خوشرويي به نام دحيه کلبي، بر حضرت محمدصلي الله عليه وآله ظاهر مي‏شده است. [13] آن حضرت، جبرئيل را به صورت اصلي خودش نيز مشاهده کرده است. در غزوه بدر با هزاران فرشته، به مدد پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله و ياران او آمد، در معراج همسفر و راهنماي حضرت رسول‏صلي الله عليه وآله بود و در منتهاي معراج، در «سدرةالمنتهي»، از مسير باز ماند و به پيامبرصلي الله عليه وآله گفت: ديگر مأذون نيست که پيش‏تر رود و آن حضرت به تنهايي به سير معراج ادامه داد. نام‏هاي ديگر جبرئيل، عبارت است از: فرشته وحي، امين وحي، روح الامين عقل اوّل، ناموس اکبر، روح اعظم. [14] علامه مجلسي‏رحمه الله در بحارالانوار (ج 25، ص 47 به بعد) بابي تحت اين عنوان که «ائمه‏عليهم السلام مؤيد به روح القدس بوده‏اند» باز کرده و احاديث فراواني از منابع معتبر نقل کرده است. رواياتي چند، نقش آن فرشته بزرگ الهي را در قيام عظيم و جهاني حضرت مهدي‏عليه السلام، به روشني بيان کرده و از او به عنوان اولين کسي که با حضرت مهدي‏عليه السلام بيعت خواهد کرد، نام برده است. در بعضي از روايات آمده است: او به همراه خيل عظيمي از فرشتگان، هنگام ظهور در محضر آخرين حجّت الهي حاضر شده و به ياري آن حضرت خواهند شتافت. امام صادق‏عليه السلام در قسمتي از يک روايت طولاني فرموده است: «... فَاَوّلُ مَنْ يُبايِعُهُ ذَلکَ الطائِرُ وَهُوَ وَاللَّهِ جَبْرَئيل‏عليه السلام» [15] نيز فرمود: «اَوَّلُ مَنْ يُبايِعُهُ جَبْرَئيل...». [16] و [17]

منابع

[1]معارف و معاریف، ج 4، ص 94
[2]سوره بقره، 97 و 98 – سوره تحریم، 4 سوره شعراء 193
[3]بحارالانوار 59، ص 258
[4]معارف و معاریف، ج 4، ص 95
[5]بحارالانوار، ج 18، ص 256
[6]سوره نحل، 1
[7]بحارالانوار، ج 52، ص 285
[8]مهدی موعود، علی دوانی، ص 1154
[9]غیبه طوسی، 274
[10]بحارالانوار، ج 2، ص 343
[11]منتهی الامال، باب 14، فصل 1
ر.ک: کتاب مقدس، کتاب دانيال، باب 8، عدد 16 و باب 9 عدد 21؛ انجيل متي، باب اول عدد 19 و....[12]
الکافي، ج 2، ص 587؛ المناقب، ج 2، ص 244.[13]
ر.ک: لغتنامه دهخدا.[14]
[15] الکافي، ج 4، ص 184، ح 3؛ علل‏الشرايع، ح 2، ص 429، ح 1.
[16]علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، ج 2، ص 204.
[17] ر.ک: الغيبة، ص 314، ح 6؛ روضةالواعظين، ص 265. موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص241
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص113

جبیر بن خابور

در برخی روایات، از وی به عنوان یکی از فرماندهان سپاه حضرت مهدی (ع) نام برده شده است. امام صادق (ع) فرمود: «جبیر بن خابور، گنجینه دار معاویه بود. او مادر پیری داشت که در شهر کوفه زندگی می کرد. روزی جبیر به معاویه گفت: دلم برای مادرم تنگ شده است؛ اجازه بده تا از او دیدار کنم تا کمی از حقوقی که برگردن من دارد، ادا کنم. معاویه گفت: در شهر کوفه چه کاری داری؟ در آن جا مرد جادوگری به نامعلی بن ابی طالب است و اطمینان ندارم که تو را نفریبد. جبیر گفت: من با علی کاری ندارم. من می خواهم به دیدار مادرم بروم و حق او را به جا آورم. جبیر پس از کسب اجازه عازم سفر شد. آن گاه که به شهر کوفه رسید، چون امیرالمؤمنین (ع) پس از جنگ صفین، پیرامون شهر کوفه دیده بان گماشته بود و رفت و آمدها را کنترل می کردند، دیده بانان او را دستگیر کردند و به شهر آوردند. حضرت علی (ع) به او فرمود: «تو یکی از گنجینه های خداوندی. معاویه به تو چنین گفته است که من جادوگر هستم» جبیر گفت: سوگند به خدا که چنین گفته است. حضرت فرمود: «تو مالی همراه داشته ای که مقداری از آن را در منطقه عین التمر به خاک سپرده ای» جبیر این مطلب را نیز تصدیق کرد. سپس امیر مؤمنان (ع) به امام حسن (ع) دستور داد تا از وی پذیرایی کند. روز بعد، علی (ع) به یاران خود فرمود: «این شخص در جبل الاهواز به همراه چهار هزار نفر در حالی که سلاح ها را از نیام کشیده اند، منتظرند تا قائم اهل بیت ما ظهور کند. آن گاه این شخص، همراه حضرت و در رکابش با دشمنان خواهد جنگید. 1

منابع

1.بحارالانوار، ج 41، ص 296 (به نقل از چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، پاورقی ص 96) موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص242

جده

جده پس از شهادت امام حسن عسکري‏عليه السلام مشهور است که امور شيعيان عمدتاً بر دوش مادر آن حضرت؛ يعني، مادربزرگ حضرت مهدي‏عليه السلام بود و در روايات از او به عنوان «جده» ياد شده است. 1. وي نقش مهم و اساسي در حفظ و صيانت شيعه داشت. نقل شده است که: «روزي احمدبن ابراهيم محضر حکيمه خاتون رسيد، ضمن پرسش‏هايي از او پرسيد: شيعيان به چه کسي مراجعه کنند؟ حکيمه گفت: به جده او مادر امام يازدهم. گفتم: وصيت خود را به زني واگذاشته است؟! حکيمه گفت: پيروي از حسين بن علي بن ابيطالب‏عليه السلام کرده است، زيرا آن حضرت به حسب ظاهر وصاياي خود را به خواهرش زينب دختر علي‏بن ابي‏طالب سپرد (براي پنهان کردن امامت پسرش علي بن الحسين). سپس فرمود: شما مردمي مطلع از اخبار هستيد؛ آيا در روايات به شما نرسيده که نهمين فرزند حسين‏عليه السلام زنده است و ميراثش تقسيم مي‏شود؟« 2.

منابع

1.ر.ک: کتاب الغيبة، ص 230، ح 196.
2.کمال‏الدين و تمام‏النعمة، ج 2، ص 507، ح 24.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص114

جزیره خضراء

داستان جزیره خضرا حکایت از آن می کند که: زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، در سال 690 هجری به اقیانوس اطلس سفر کرده و از سرزمین بربر، سه روز با کشتی در دل اقیانوس رفته، تا به جزایر روافض (جزیره های شیعیان) رسیده است. در آن جا اطلاع یافته که جزیره ای به نام «جزیره خضراء» وجود دارد که فرزندان حضرت ولی عصر (ع) در آن زندگی می کنند. چهل روز در آن جا اقامت کرده و سرانجام پس از چهل روز، هفت کشتی مواد غذایی از جزیره خضراء به این جزیره آمده است. ناخدای کشتی او را با نام و نام پدر صدا کرده و گفته مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه دادند که تو را به جزیره خضرا ببرم. او را به جزیره خضرا برده اند. پس از 16 روز دریانوردی، سرانجام به «آب های سفید» رسیده اند. ناخدا توضیح داده که این آب ها، چون جزیره را احاطه کرده است، کشتی دشمنان هرگز نمی تواند از آن بگذرد و به برکت حضرت ولی عصر (ع) در آن آب ها غرق می شود. آن ها به جزیره خضراء رسیده، جمعیت انبوهی را با بهترین لباس و وضع مشاهده کرده، شهری بسیار آباد با درختان سرسبز و انواع میوه ها و بازارهای بسیار و ساختمان های مجلل از سنگ های شفاف رُخام دیده است. شخصی به نام «سید شمس الدین» که او را نوه پنجم حضرت ولی عصر (ع) معرفی می کنند، متصدی تعلیم، تربیت و اداره آن جاست و او نائب خاص حضرت در آن جزیره است و مستقیماً از امام فرمان می گیرد. وی حضرت را نمی بیند، بلکه صبح هر جمعه، نامه ای به خط امام (ع) در نقطه معینی گذاشته می شود و در آن، اوامر آن حضرت و آن چه مورد نیاز «سید شمس الدین» تا هفته آینده خواهد بودف مندرج می باشد. علی بن فاضل، هیجده روز در آن جزیره اقامت نموده و از محضر جناب «سید شمس الدین» خوشه ها چیده و پس از هیجده روز، به او دستور رسیده که به وطن خود باز گردد. «علی بن فاضل»، آن چه را که از محضر جناب «سید شمس الدین» استفاده کرده، در کتابی به نام «الفوائد الشمسیه» گرد آورده و مشروح تشرف خود را به چند نفر از علمای بزرگ عصر خود بازگو کرده است. «فضل بن یحیی طیبی» نویسنده قرن هفتم، در سال 699 هجری، مشروح داستان را از زبان شخص «علی بن فاضل» در حله شنیده و آن را در کتابی به نام «الجزیره الخضراء» گرد آورده است. این داستان به طور کامل در کتاب بحارالانوار، ج 53، صفحات 213 تا 221 آمده است. در دو داستان (علی بن فاضل مازندرانی و ابن انباری) نقاط مشترک بسیاری به چشم می خورد. و اما داستان جزیره خضراء از هفتصد سال پیش به این طرف، در برخی از کتاب ها راه یافته است و از همان زمان تاکنون، دو دیدگاه درباره آن مطرح بوده است: یکی، دیدگاه افرادی که این داستان را پذیرفته اند و دیگری، دیدگاهی است که این داستان را ساختگی و افسانه می دانند. به تازگی دو ادعای جدید نیز بر آنها اضافه شده است. آن دو ادعا این است که: 1. براساس بعضی نشانه ها، احتمالاً جزیره خضرا، همان منطقه مثلث برمودا است. 2. بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراء (امام زمان (ع) و فرزندانش) است. این دو ادعا را «ناجی نجار» در کتاب خود آورده است. تقریباً همه عالمان شیعی، روایت جزیره خضراء را ساختگی می دانند و این ساختگی بودن را در دو جهت می توان دید: یکی زنجیره حدیث و راویان، دیگری محتوای آن. وقتی اصل جزیه خضراء، یک افسانه و داستان ساختگی شد، دو ادعای دیگر (جزیره خضراء همان مثلث برمودا است و بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضرا است) همه باطل و خیالی می شود. ادله کسانی که جزیره خضراء را پذیرفته اند این است که علمای بسیاری از قبیل شهید اول، محقق کرکی، علامه مجلسی، مقدس اردبیلی، شیخ حر عاملی، وحید بهبهانی، بحرالعلوم، قاضی نورالله شوشتری، میرزا عبدالله اصفهانی، میرزای نوری و ... این داستان را در کتاب خود آورده، یا به آن استناد کرده اند. و اما ادله کسانی که این داستان را افسانه می دانند، این است که: داستان از جهت سند و متن صحیح نیست، تناقضانی در داستان است که راه حلی برای آن ها نیست، در آن سخن از تحریف قرآن آماه است. روایاتی که دال بر وجود فرزند برای حضرت است قابل اعتماد نیست و بسیاری مطالب دیگر که در جای خود به طور کامل بحث شده است. آیت الله ابراهیم امینی در کتاب «دادگستر جهان» می نویسد: داستان جزیره خضراء شبیه افسانه و رمان است زیرا: اولاً سند معتبر و قابل اعتمادی ندارد. داستان از یک کتاب خطی ناشناخته، نقل شده و مرحوم مجلسی هم درباره اشت می نویسد: چون من داستان را در کتاب های معتبر نیافتم، باب جداگانه ای را به آن اختصاص دادم. ثانیاً در متن داستان تناقضاتی دیده می شود. ثالثاً در آن به تحریف قرآن تصریح شده که قابل قبول نیست و مورد انکار شدید علمای اسلام است. رابعاض موضوع اباحه خمس در این داستان مطرح شده و مورد تأیید قرار گرفته که آن هم از نظر فقها مردود است. علاوه بر آیت الله امینی، آیات عظام، علامه شیخ محمد تقی شوشتری، علامه حسن زاده آملی، محمد باقر بهبودی، شیخ آغابزرگ تهرانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و ... نیز داستان جزیره خضراء را خیالی می دانند. [1] مطالبی را نیز که «ناجی نجار» در خصوص مثلث برمودا و نیز بشقاب پرنده ها گفته اند مستند به نوشته های دقیق علمی و تحقیقی نیست، بلکه بیش تر آن ها بر اساس خبرهایی است که رادیو لندن و یا روزنامه و مجله ها خصوصاً روزنامه جمهوریت عراق گزارش کرده اند. [2] علاقمندان برای مطالعه داستان جزیره خضراء، و دیدگاه های موافقان و مخالفان، می توانند به کتاب «جزیره خضراء، افسانه یا واقعیت» نوشته ابوالفضل طریقه دار، مراجعه کنند. نقلی دیگر در برخي از کتاب‏هاي متأخر از «جزيره خضرا» به عنوان جايگاه زندگي حضرت مهدي‏عليه السلام و فرزندان ايشان در دوران غيبت ياد شده است. اصل اين قضيه به دو حکايت باز مي‏گردد. الف. حکايت اوّل از کمال الدين و تمام النعمة احمدبن محمدبن يحيي انباري (در سال 543 ه .ق) نقل شده و خلاصه آن بدين قرار است: وي مي‏گويد: در شبي که مصادف با ماه رمضان بود، مهمان وزيري به نام يحيي ابن هبيره بودم. در آن ضيافت در کنار وزير، مردي نشسته بود که سخت مورد احترام وي قرار داشت. آن مرد گفت: با جمعي همراه پدرم به قصد تجارت به دريا رفتم سرنوشت ما را به جزاير سرسبزي برد که در آنجا وفور نعمت بود. از ناخدا نام آنجا را جويا شدم؛ اظهار بي‏اطلاعي کرد. از مردم آن منطقه پرسيدم؛ گفتند: نام اين شهر «مبارکه» و مرکز آن «ظاهره» است و حاکمش «طاهر» نام دارد. ما خواستيم مشغول تجارت شويم، لازم بود که ماليات خود را بپردازيم، سؤال کرديم: به چه شخصي پرداخت کنيم؟ نايب سلطان به ما معرفي شد. خدمت او رسيديم، او از عقايد ما سؤال کرد؛ خود را معرفي کرديم. نايب گفت: يهودي و نصراني جزيه بدهند و از مسلمانان سؤالاتي کرد و فرمود: تمام اموال آنها مصادره گردد. از شهر «مبارکه» به «ظاهره» رفتيم و خدمت سلطان رسيديم و بعد از هشت روز به شهر «رائقه» سفر کرديم، سپس به شهر «ظلوم» و از آنجا به شهر ديگري به نام «عناطيس» رفتيم تمام اين شهرها شيعه نشين و سرشار از نعمت‏هاي الهي بود. امير هر کدام از فرزندان امام زمان‏عليه السلام بود. ما يک سال توقف داشتيم که امام زمان‏عليه السلام را ملاقات کنيم؛ ولي ميسر نشد و از جمع ما فقط دو نفر جهت ملاقات ماندند و بقيه برگشتيم. 1. ب. حکايت دوم از علي بن فاضل مازندراني (در سال 699 ه .ق) نقل شده که خلاصه آن به قرار ذيل است: در يکي از قريه‏هاي اندلس بودم؛ با کارواني برخورد کردم. گفتند: ما اهل منطقه‏اي در نزديکي جزاير شيعيان هستيم. وقتي نام جزاير شيعيان را شنيدم، مشتاق سفر به آنجا شدم. سفر را آغاز نمودم تا به آنجا رسيدم. در آنجا بيان شد که ارزاق آن جزيره از «جزيره خضراء» - که متعلق به امام زمان و اولاد آن حضرت است - مي‏رسد. منتظر شدم تا کشتي‏هاي ارزاق وارد شد. پيرمردي خوش سيما، همراه آنان بود که مرا مي‏شناخت. با او همسفر شدم تا به مقصود خود برسم. در مسير خود آب‏هاي سفيدي را مشاهده کردم که آن پيرمرد گفت: اين آب‏ها جزيره خضرا را احاطه نموده است و مانع مي‏شود که دشمن وارد جزيره گردد. از آنجا که گذشتيم، چشمم به هفت قلعه استوار با ديوارهاي محکم و برج‏هاي به آسمان کشيده شده خورد. از آنها که گذشتيم، وارد جزيره خضرا شديم. در روز جمعه‏اي در نماز جمعه شرکت کردم و نماز جمعه را با سيد شمس‏الدين ادا نمودم، بعد از نماز از سيد شمس الدين پرسيدم: آيا امام زمان‏عليه السلام در مسجد حاضر بودند؟ گفت: نه. ولي من نايب خاصّ آن حضرت هستم. از او پرسيدم: آيا شما امام را مشاهده کرده‏ايد؟ گفت: نه. با سيد شمس به خارج آن شهر رفتم، مردي خوش سيما را مشاهده کردم از سيد پرسيدم اين مرد کيست؟ جواب داد: او همراه يک نفر ديگر خادمان قبه هستند و کوهي را به من نشان داد و گفت! قبه در آنجا است. وي گفت: من هر صبح جمعه مي‏روم آنجا و امام را زيارت مي‏کنم تو نيز بيا و امام را زيارت کن. رفتم به سمت قبه و از خادمان آن پرسيدم: آيا مي‏شود امام را اينجا مشاهده کرد؟ گفتند: هرگز ديدن امام ممکن نيست! بعد از سيد شمس پرسيدم، چرا بعضي آيات قرآن با هم مرتبط نيستند؟ گفت: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و وقتي عمر و ابوبکر قرآن را تنظيم کردند، بعضي از آيات را حذف نمودند؛ لذا برخي آيات با هم مرتبط نيستند. روز جمعه‏اي در مسجد بودم که سر و صدايي از بيرون مسجد شنيدم. از سيد شمس پرسيدم: اين سر و صدا چيست؟ گفت: اينها سيصد نفر از ياران امام زمان‏عليه السلام و منتظر فرج آن حضرت هستند. از اينها سيزده نفر هنوز باقي مانده است که ياران حضرت کامل شوند. بعد پرسيد: اساتيد ما قائل‏اند رواياتي داريم که: هر کس در غيبت امام ادعاي مشاهده آن حضرت را داشته باشد، تکذيبش کنيد؟ سيد شمس گفت: اين مربوط به دوران بني عباس است، بعد از او پرسيدم: آيا مي‏شود امام را در دوران غيبت ديد؟ گفت: نه. گفتم: من از مخلصين آقا هستم. گفت: تو دو مرتبه آن حضرت را ديده‏اي. بعد از خمس پرسيدم، سيد شمس گفت: حضرت خمس را بر شيعيان مباح نموده است و پرداخت آن واجب نيست. پس سيد شمس به من دستور داد که به وطن برگردم و مرا با همان کشتي که وارد جزيره خضرا شده بودم، برگرداندند. 2. منابع:

منبع

1.بحارالانوار، ج 52، ص 159.
2.بحارالانوار، ج 53، ص 213.
1- جزیره خضراء، افسانه یا واقعیت، ابوالفضل طریقه دار، ص 211
2- فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص115

جِزیه

ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: امام زمان (ع) با اهل ذمه چه خواهد کرد؟ فرمود: مانند پیامبر اکرم (ص) با آنان پیمان می بندد، آنان هم با کمال خضوع، بادست خودشان جزیه می پردازند. 1جزیه، مالیاتی است که از اهل ذمه (یهود، نصاری و مجوس) با در نظر گرفتن توانا و ناتوان بودن آن ها، گرفته می شود و در مقابل، از حمایت قانون برخوردار می شوند و مانند یک فرد مسلمان در پناه اسلام، آزاد زندگی می کنند، و آن مثل زکات و خراج و مالیات و غیره است که از مسلمانان گرفته می شود. در این حکم، اجحاف و ظلمی نیست و هر دولت برای اداره مملکت، از وصول مالیات ناگزیر است. در اسلام، آن چه از اهل کتاب دریافت می شود به نام جزیه و آن چه از مسلمین اخذ می گردد به نام زکات و غیره خوانده شده است. پس از فتح مکه و در آمدن مردم فوج فوج به دین اسلام و سیطره مسلمانان به نحو کامل بر جزیره العرب، خداوند پیغمبرش را به نبرد با اهل کتاب از یهود و نصاری امر فرمود: «قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله... من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدٍ و هم صاغرون» 2؛ با اهل کتاب که به ایمان به خدا و روز واپسین تن نداده و آن چه را که خدا و رسول حرام کرده، حرام ندانند و به دین حق نگرایند، بجنگید تا گاهی که به دست خود، به حالت خواری و ذلت جزیه بپردازند. ابن کثیر گفته: این آیه در سال نهم هجرت، نازل گردید و تا آن روز، پیغمبر (ص) از اهل کتاب جزیه نگرفته بود. و چون این آیه فرود آمد، آن حضرت از نصارای نجران و مجوس هجر و سپس از اهل ایله و اذرح و مردم اذرعات و جز آن ها از قبایل نصاری که در اطراف جزیره العرب سکونت داشتند، جزیه گرفت. 3

منبع

1.بحارالانوار، ج 52، ص 376 و 381 2.سوره توبه، 29 3.معارف و معاریف، ج 4، ص 143 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص245

جعفر

جعفر از القاب حضرت مهدی (ع) شمرده شده است. شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از حمزه بن الفتح که گفت: «مولودی برای ابی محمد (ع) زاده شد که امر فرمود به کتمان او» حسن بن منذر از او پرسید که: «اسم او چیست؟» گفت: «نامیده شده محمد و کنیه گذاشته شد به جعفر». ظاهراً مراد، کنیه معروفه نباشد، بلکه مقصود آن است که تصریح به اسم آن جناب نمی کنند، بلکه تعبیر می کنند از او به کنایه به جعفر، از ترس عمویش جعفر، که شیعیان چون با یکدیگر سخن می گویند، بگویند: «دیدیم جعفر را» و یا «او امام است» یا «از او توقیع رسید» و مانند این ها تا تابعان جعفر نفهمند، مقصود کیست. در «غیبت» نعمانی نیز دو خبر از امام محمد باقر (ع) است که در آن «جعفر» از القاب حضرت شمرده شده که کنیه گذاشته شد به عموی خود یا از او کنایه کنید به عمویش.1

منابع

نجم الثاقب، باب دوم
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص246

جُمادی

جمادی الاولی و جمادی الثانی، به ترتیب نام پنجمین و ششمین ماه از ماه های قمری است. براساس روایاتی که ظهور آن حضرت را در ماه محرم مقرر می دارند، استفاده می شود که بین ماه محرم تا ماه جُمادی، از جنگ های حجاز، شام و عراق فارغ می شود و در ماه جمادی به فتح دیگر کشورها می پردازد که در آن ها مقاومتی پیش نمی آید و از اول تا آخر جمادی همه اش فتح و پیروزی است. 1در احادیثی که در باب آشوب های جهانی است آمده که: وقتی ماه جمادی الاولی فرا رسید، از حادثه ای که در آن روی می دهد، عبرت بگیرید و برای حوادث بعدی، خود را مهیا سازید و از خواب گران برخیزید. 2 و اما در سالی که حضرت مهدی (ع) ظهور می کند، بیست و چهار باران رحمت می بارد که یکی از آن ها در ماه جمادی الثانی است.3

منابع

1.بحارالانوار، ج 52، ص 272؛ روزگار رهایی، ج 1، ص 512
2.احتجاج طبرسی، ج 2، ص 498؛ بحارالانوار، ج 53، ص 175
3.بحارالانوارف ج 52، ص 337؛ الزام الناصب، ص 185؛ ارشاد مفید، ص 342

جمعه

به سکون میم به معنی هفته و به ضمّ میم، نام یکی از روزهای هفته است. [1] روز جمعه از چند جهت اختصاص به امام زمان (ع) دارد. یکی آن که ولادت حضرت در آن روز بوده است. دیگر آن که ظهور آن جناب در روز جمعه خواهد بود. [2] انتظار فرج در آن روز بیشتر از روزهای دیگر است، بلکه عید بودن روز جمعه و شمردن آن را به عنوان یکی از اعیاد چهارگانه، به جهت آن است که در این روز زمین را از لوث شرک و کفر و از وجود ملحدین و کافرین پاک می فرماید. [3] راوی می گوید: خدمت امام علی النقی (ع) رسیدم و گفتم: ای سید من! حدیثی از رسول خدا (ص) روایت شده که معنای آن را نمی فهمم. فرمود: چیست؟ گفتم: «لاتعادوا الایام فتعادیکم» یعنی با روزها دشمنی نکنید که آن ها با شما دشمنی خواهند کرد. حضرت فرمود: مراد از ایام، ما هستیم. مادامی که آسمان ها و زمین بپاست. شنبه اسم رسول خدا (ص) است و یکشنبه امیرالمؤمنین (ع) و دوشنبه حسن و حسین (ع) و سه شنبه علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد (ع) و چهارشنبه موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی (ع) و منم و پنجشنبه فرزندم حسن (ع) و جمعه فرزند فرزندم است و به سوی او اهل حق جمع می شوند... [4] سفیانی نیز در روز جمعه خروج می کند. [5] در فضیلت روز جمعه پیامبر (ص) فرمودند: روز جمعه، بهترین روزهاست و نزد خداوند از روز عید قربان و عید فطر ارجمندتر است. [6] همچنین امام باقر (ع) فرمودند: خوبی و بدی در روز جمعه دو چندان می شود [7] امام صادق (ع) نیز در روز جمعه، عملی را برتر از صلوات بر محمد و آل محمد نمی داند. [8] پیامبر (ص) فرمودند: «خداوند در روز جمعه، ششصد هزار نفر را از آتش آزاد می سازد که همه مستحق دوزخ بوده اند.» [9] اولین کسی که جمعه را جمعه نامید کعب بن لُوَی بن غالب یکی از اجداد پیامبر (ص) بود. پیش از آن، این روز را عروبه می گفتند. [10] نقلی دیگر: «جمعه» روز پاياني هفته، مورد احترام مسلمانان و يکي از اعياد مهم آنان است. به عقيده برخي جمعه از آن رو «جمعه» ناميده شده که در آن جهت نماز اجتماع مي‏کنند. [11] اهميت شب و روز جمعه در احاديث بسياري بيان شده و اعمال و ادعيه فراواني براي آن مقرر گشته است. از مهم‏ترين اعمال مؤمنان در روز جمعه توجه به حضرت مهدي‏عليه السلام و انتظار فرج آن بزرگوار است. در اين روز زيارت آن حضرت و دعا براي تعجيل فرج او مستحب است؛ زيرا طبق برخي از روايات و زيارات، اميد ظهور آن حضرت در روز جمعه بيش از ساير روزها است. [12] امام صادق‏عليه السلام در اين باره فرموده است: «...وَيَخرُجُ قائِمُنا اَهْلَ البيْتِ يَوْمَ الجُمُعَةِ...» [13]؛ «... و خروج مي‏کند قائم ما اهل بيت در روز جمعه». همچنين در رواياتي آمده است: «وَکانَ اليَوْمُ الَّذِي نَصَبَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ‏صلي الله عليه وآله اَمِيرَالمُؤمِنينَ‏عليه السلام بِغَدِيرِ خُمِّ يَوْمَ الجُمُعَةِ وَقِيامُ القائِمِ‏عليه السلام يَکُونُ فِي يَوْمِ الجُمُعَةِ وَتَقُومُ القِيامَةُ فِي يَومِ الجُمُعَةِ...» [14]؛ «روزي که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله، حضرت علي‏عليه السلام را در غدير خم نصب فرمود، جمعه بود و روز قيام قائم‏عليه السلام جمعه خواهد بود و روز بر پايي رستاخيز جمعه خواهد بود». البته بين اين سه رخداد عظيم، وجوه مشترک فراواني وجود دارد. از ويژگي‏هاي ديگر اين روز با عظمت، آن است که حضرت مهدي‏عليه السلام در آن روز شريف پاي به عرصه گيتي نهاده چشم به جهان گشود. [15]

منابع

[1]راغب اصفهاني، مفردات. [2] ر.ک: بحارالانوار، ج 99، ص 215. [3] شيخ صدوق، الخصال، ص 394، ح 101. [4] شيخ صدوق، من لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص 422، م 1241. [5] کتاب الغيبة، ص 393؛ کمال‏الدين و تمام النعمة، ح 2، ص 432، ح 13 و12. [6] معارف و معاریف، ج 4، ص 192 [7]بحارالانوار، ج 52، ص 279 [8] مفاتیح الجنان، اعمال روز جمعه [9] مفاتیح، باب اول، فصل پنجم [10]بشاره الاسلام، ص 192 [11]بحارالانوار، ج 89، ص 376 [12] ثواب الاعمال، ص 172 [13] خصال، ص 394 بحارالانوار، ج 89، ص 268، و ج 59، ص [14] [15]معارف و معاریف، ج 2، ص 560 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص250 فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص130

جمکران

نام روستایی است در پنج کیلومتری جنوب قم، که مسجد جمکران به جهت همجواری با این روستا بدین نام مشهور شده است. جمکران، روستایی است کوچک با مردمانی متدین در حاشیه کوه دو برادران که از رودخانه قم مشروب می شود باغات انار و انجیر دارد و اهالی آن به کشاورزی و کرباس بافی گذران می کنند.

منبع

فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1

جهان گشایی امام

درباره عملیات نظامی حضرت مهدی (ع) و گشودن شهرها و کشورها، روایات بر دو گونه است: بعضی روایات سخن از گشودن شرق و غرب، جنوب و قبله و سرانجام همه جهان به میان آورده است و برخی روایات دیگر، به گشودن سرزمین های معینی از جهان اشاره دارد. بی شک حضرت همه جهان را تحت سیطره حکومت خود می آورد، ولی این که از بعضی شهرها نام برده شده، شاید به لحاظ اهمیتی باشد که آن شهرها در آن روزگار پیدا خواهند کرد. این اهمیت برای این است که آن ها از قدرت های آن روزگار به حساب می آیند و سرزمین هایی از جهان را تحت نفوذ خود دارند یا آن سرزمین ها منطقه پهناوری هستند که بخش بزرگی از جمعیت را در خود جای داده اند و یا این که قبله آمال پیروان یکی از مذاهب و ادیان می باشند؛ به طوری که اگر آن شهر سقوط کند، همه پیروان آن آیین تسلیم می شوند یا به سبب اهمیت نظامی و استراتژیکی آن است؛ به طوری که با سقوط آن، عملیات دشمن مختل شده، زمینه برای تهاجم نیروهای حضرت فراهم می گردد. برگزیدن شهر مکه به عنوان نقطه آغاز قیام، سپس برگزیدن عراق و کوفه به عنوان مرکزیت سیاسی – نظامی حکومت و حرکت به سوی شام و گشودن بیت المقدس، شاید تأییدی بر این سخن باشد؛ زیرا امروزه اهمیت سیاسی، مذهبی و نظامی این سه سرزمین بر کسی پوشیده نیست. 1 برخی روایات که به تسلط حضرت بر سراسر جهان دلالت دارد عبارتند از: امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه «الذین ان مکناهم فی الارض...» 2 فرمودند: این آیه مربوط به آل محمد (ع) و آخرین امامان است. خداوند شرق و غرب زمین را در اختیار و نفوذ حضرت مهدی (ع) و یارانش قرار می دهد. 3 امام رضا (ع) از پدرانش نقل می کند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «وقتی مرا به معراج بردند.... عرض کردم: پروردگارا! آیا اینان (امامان) پس از من جانشینان من خواهند بود؟ ندا آمد: ای محمد! آری، اینان دوستان و برگزیدگان و محبّ های من پس از تو بر بندگانم می باشند و جانشینان و بهترنی بندگانم پس از تو خواهند بود. به عزت و جلالم سوگند، دین و آیینم را به وسیله آنان به افراد بشر غالب می سازم و کلمه الله را به وسیله آنان برتری می بخشم و به وسیله آخرین آنان، زمین را از وجود سرکشان و گنهکاران پاک می کنم و فرمانروایی شرق و غرب را به او می دهم. 4 امام باقر (ع) نیز می فرمایند: هنگام قیام حضرت قائم (ع)، خداوند اسلام را بر همه ادیان پیروز می کند.5 دسته دیگری از روایات به گشودن کشورهای مخصوصی اشاره دارد: امام باقر (ع) می فرمایند: حضرت قائم (ع)، سه پرچم را برای عملیات در سه نقطه آمداده می سازد؛ پرچمی را به قسطنطنیه گسیل می دارد و خداوند آن جا را برای او می گشاید، پرچم دیگری را برای چین می فرستد و آن جا نیز بر حضرت گشوده می شود و پرچم سوم را برای کوه های دیلم می فرستد و آن جا هم به تصرف نیروهایش در می آید. 6 ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمودند: هنگامی که قائم آل محمد (ع) ظهور می کند، به همراه او شمشیری است که آن را از نیام می کشد و خداوند به دست او سرزمین های روم، چین، ترک، دیلم، سند، هند، کایل، شام و خزر را می گشاید.7

منابع

1.چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، ص 119
2.سوره حج، 41
3.بحارالانوار، ج 51، ص 1؛ ینابیع الموده، ص 425
4.کمال الدین، ج 1، ص 366؛ بحارالانوار، ج 18، ص 343؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 262
5.ینابیع الموده، ص 423
6.بحارالانوار، ج 52، ص 388 و ج 54، ص 332
7.غیبه نعمانی، ص 108؛ بحارالانوار، ج 52، ص 348 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص255

جوانان

در روایات مهدوی، از جوانان بسیار سخن رفته است. در حدیثی از حضرت علی (ع) آمده است که یاران اصلی قائم (ع) همگی جوان هستند و سالخورده در میان آنان اندک است؛ به سان سرمه در چشم یا نمک در طعام، باز هم کمتر. [1] در حدیث آمده است: «سید هاشمی» که از فرزندان امام حسن (ع) است و با دوازده هزار سوار به حضرت مهدی (ع) می پیوندد، جوان است. [2] در احوال اهل آخرالزمان آمده است که جوانان، غنا و مشروبات را حلال می شمارند، [3] به فسق و فجور گرایش پیدا می کنند. [4] و در بی عفتی غوطه ورند. [5] در روایتی آمده است: «دشمنی سخت برای مردم شام صف آرایی می کند که همه ملت اسلامی برای مقابله با آن ها گرد می آیند. گفته شد: مراد شما رومیان (یهود) است، فرمود: آری، سپس فرمود: در آن هنگام جنگی در می گیرد و بیشتر جوانان، از اسلام بر می گردند. [6] در حدیثی امام صادق (ع) می فرماید: «در حالی که جوانان شیعه، بر پشت بام ها خوابیده اند، ناگهان آنها را گروه گروه در یک شب و بدون وعده قبلی نزد حضرت می آورند آن گاه همگی صبحگاه نزد حضرت گرد می آیند.»[7]

منابع

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 333؛ غیبته نعمانی، ص 315
[2] ملاحم ابن طاووس، ص 77؛ عقدالدرر، ص 128؛ معجم احادیث الامام المهدی (ع)، ج 3، ص 270
[3] الزام الناصب، ص 195؛ روزگار رهایی، ج 2، ص 719
[4] منتخب الاثر، ص 426؛ تحف العقول، ص 41
[5] روزگار رهایی، ج 2، ص 778
[6] الزام الناصب، ص 178؛ روزگار رهایی، ج 2، ص 955 [7] غیبه نعمانی، ص 316؛ بحارالانوار، ج 52، ص 198؛ بشاره الاسلام، ص 198
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص254