فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ع

فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ع

عاشورا : عاشورا و انتظار

در پاره ای روایات، از عاشورا به روز ظهور حضرت مهدی (ع) تعبیر شده است. امام باقر (ع) می فرمایند: «حضرت قائم (ع) روز شنبه که روز عاشورا است قیام می کند؛ روزی که امام حسین (ع) شهید شد.»1

و نیز می فرمایند: «آیا می دانید که این روز عاشورا – چه روزی است؟ همان روزی است که خداوند توبه آدم و حوا را پذیرفت؛ روزی است که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و پیروانش را غرق کرد و موسی (ع) بر فرعون پیروز شد. روزی است که ابراهیم (ع) متولد شد. روزی است که خداوند توبه قوم یونس (ع) را پذیرفت؛ روز تولد حضرت عیسی (ع) و روزی است که حضرت قائم (ع) در آن روز قیام می کند.»2

امام باقر (ع) می فرماید: «یکدیگر را در روز عاشورا، این گونه تعزیت دهید: «اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد (ص)»؛3

خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین (ع) بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به همراه ولی اش، امام مهدی از آل محمد (ص)، طلب خون آن حضرت کرده، به خون خواهی او برخیزیم. خود حضرت مهدی (ع) نیز در زنده نگهداشتن یاد عاشورا می کوشد. گواه آن، داستان علامه بحرالعلوم است که با آن کهولت سن و موقعیت علمی و اجتماعی، در صف سینه زنان امام حسین (ع) با وضعیتی خاص ظاهر می شود. و وقتی از او می پرسند چرا چنین عزاداری می کنید؟ می فرماید: با رسیدن به دسته سوگواران، چشمم به محبوب دل ها، امام عصر (ع) افتاد و دیدم آن حضرت، با سر و پای برهنه در میان انبوه عزاداران، در سوگ پدرش حسین (ع) با چشمانی اشک بار به سر و سینه می زند؛ به همین جهت، قرار از کفم رفت و چنین به سوگواری پرداختم.4

«عاشورا» روز دهم محرم، روز شهادت سالار شهيدان حسين بن علي‏عليه السلام و فرزندان و اصحاب او در کربلا است.5

در فرهنگ شيعي عاشورا، به جهت واقعه شهادت امام حسين‏عليه السلام در اين روز، عظيم‏ترين روز سوگواري و ماتم به حساب مي‏آيد. در اين روز بزرگ‏ترين فاجعه و ستم در مورد خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله انجام گرفته است، دشمنان اسلام و اهل بيت اين روز را خجسته شمرده، به شادي مي‏پردازند؛ اما پيروان خاندان رسالت، به سوگ و عزا مي‏نشينند و بر کشتگان اين روز مي‏گريند.

امامان شيعه، ياد اين روز را زنده مي‏داشتند و مجلس عزا بر پا مي‏کردند و بر حسين‏بن علي‏عليه السلام مي‏گريستند. آن حضرت را زيارت مي‏کردند و به زيارت او تشويق و امر مي‏نمودند و روز اندوهشان بود.

البته قبل از شهادت امام حسين‏عليه السلام، رخدادهايي نيز در اين روز اتفاق افتاده بود؛ چنان که از امام باقرعليه السلام نقل شده است: برخي حوادث مهمي که در روز عاشورا رخ داده، عبارت است از:

1 . روز توبه حضرت آدم و حوا؛

«هَذا اليَوْمُ الَّذي تابَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فيهِ عَلي آدَمَ وَ حَواء».

2 . آرام گرفتن کشتي نوح پس از طوفان و بر زمين نشستن آن؛

«لَزِقَتِ السَّفينَةُ يَوْمَ عاشُوراءَ عَلَي الجُودِيِّ»

3 . شکافته شدن دريا براي بني اسرائيل و غرق شدن فرعون و همراهانش؛

«وَهَذااليَوْمُ‏الَّذي فَلَقَ‏اللّهُ فِيهِ البَحْرَ لِبَني اِسْرائيلَ فَاَغْرَقَ فِرْعَوْنَ وَمَنْ مَعَهُ»

4 . روزپيروزي موسي‏عليه السلام برفرعون؛

«وَهَذا الْيَوْمُ الَّذي غَلَبَ فِيه مُوسيعليه السلام فِرعَونَ»

5 . روز ولادت حضرت ابراهيم‏عليه السلام؛

«وَهَذا الْيَوْمُ الَّذي وُلِدَ فيهِ اِبراهيمُ‏عليه السلام»

6 . روز پذيرش توبه قوم يونس‏عليه السلام؛

«وَهَذَا الْيَومُ الَّذي تابَ اللَّهُ فيهِ عَلي قَومِ يُونُسَ‏عليه السلام»

7 . روز ولادت عيسي بن مريم‏عليه السلام.

«وَهَذَا اليَوْمُ الَّذي وُلِدَ فيهِ عِيسَي ابنُ مَريَمَ‏عليه السلام»

اما مهم‏تر از همه اين موارد، عاشورا روزي است که قائم آل محمد در آن قيام خواهد فرمود: «وَهَذا اليَومُ الَّذي يَقُومُ فِيهِ القائِمُ‏عليه السلام»6.

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «يَقُومُ القائِمُ يَوْمَ عاشُورا»؛ «قائم در روز عاشورا قيام مي‏کند» 7.

امام باقرعليه السلام نيز فرمود: «يَخْرُجُ القائِمُ‏عليه السلام يَوْمَ السَّبتِ يَوْمَ عاشُوراء يَوْمَ الَّذي قُتِلَ فِيهِ الحُسَينُ‏عليه السلام»؛ «قائم در روز شنبه روز عاشورا روزي که در آن حسين بن علي‏عليه السلام کشته شد خروج مي‏کند»8.

منابع

1.کمال الدین، ج 2، ص 653؛ غیبه طوسی، ص 274
2.بحارالانوار، ج 52، ص 285
3.مصباح المتهجد، مفاتیح الجنان
4.عاشورا و انتظار، پور سید آقایی، ص 27
5.الکافي، ج 1، ص 463.
6.شيخ طوسي، التهذيب، ج 4، ص 300، ح 14.
7.الغيبة، ص 282، ح 68.
8.کمال‏الدين، ج 2، ص 653، ح 19.
1. موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص477
2. فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص260

عاشورا و انتظار

فرهنگ عاشورا، زمینه ساز فرهنگ انتظار است. انتظار، ادامه عاشورا است و چشم به راه حسین دیگری نشستن، در کربلایی به وسعت جهان. در زیارت عاشورا، در دو قسمت، از خون خواهی حسین (ع) در رکاب امام مهدی (ع) خبر می دهد. 1

امام باقر (ع) فرمود: «یکدیگر را در روز عاشورا، این گونه تعزیت دهید: «اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع و لیه الامام المهدی من آل محمد (ص)» 2؛

خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین (ع) بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به همراه ولی اش، امام مهدی از آل محمد (ص)، طلب خون آن حضرت کرده، به خون خواهی او برخیزیم. پاره ای روایات، عاشورا را روز ظهور حضرت مهدی (ع) ذکر کرده اند.3

پس انتظار، انتظار انتقام عاشوراست و یاران مهدی (ع) همه عاشورایی اند. کسانی می توانند در رکاب مهدی (ع) باشند و امام حق را یاری رسانند که در مکتب عاشورا، آبدیده شده و معایر جنگ و صلح را از او آموخته باشند که حسین (ع)، خود معیار سلم و حرب و تولا و تبرا است.4

منبع

1.مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا
2.مصباح المتهجد؛ مفاتیح الجنان
3.غیبه طوسی، ص 274
4.عاشورا و انتظار، پور سید آقایی، ص 42
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص477

عاق و الدین

از جمله گرفتاری های مردم آخرالزمان، عاق والدین شدن است. فرزندان به سبب بی حرمتی بر پدر و مادر و سبک شمردن حق آنان، دچار نفرین پدر و مادر می شوند. 1 و روایات، عاق والدین را به سبب همکاری مردم در کارهای ناشایست، دوری جستن از احکام مذهبی، دوست داشتن همدیگر به جهت دروغ، و قهر کردن از یکدیگر به جهت راستگویی می دانند.2 امام صادق (ع) در اوضاع اهل آخرالزمان می فرماید:... عاق والدیدن شدن علنی شده، پدر و مادر در پیش فرزندان خوار شمرده می شوند و ازدیدگاه فرزند، پست تر از هر فرد دیگر به شمار می آیند ... در چنین زمانی از خشم خدا بترس و از خدای تبارک و تعالی نجات بطلب. 3

منبع

بحارالانوار، ج 52، ص 259؛ منتخب الاثر، ص 431
2.منتخب الاثر، ص 437؛ الزام الناصب، ص 182؛ نهج الفصاحه، ج 2، ص 519
3.بحارالانوار، ج 52، ص 253 و 300؛ الزام الناصب، ص 183؛ منتخب الاثر، ص 425
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص477

عبدالله بن شریک عامری

بر طبق برخی روایات، وی یکی از فرماندهان سپاه حضرت مهدی (ع) است. طبق فرموده امام صادق (ع)، وی یکی از ده نفری است که جزو یاران اسماعیل (فرزند امام صادق «ع») و پرچم دار اوست. 1

در ضمن روایات رجعت، از امام باقر (ع) آمده است: گویی «عبدالله بن شریک عامری» را با چشم خود می بینم که دستاری سیاه بر سر دارد و تحت الحنک هایش را در میان دو کتفش آویزان کرده، در دامنه کوه در پیشاپیش قائم اهل بیت (ع) با چهار هزار سلحشور از کوه بالا می رود، تکبیر می گویند و حمله می کنند.2

منبع

1.رجال ابن داوود، ص 206 (به نقل از چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، ص 95)
2.بحارالانوار، ج 53، ص 76
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص480

عبداللّه يا عبيداللّه مهدي

يکي از کساني که ادعاي مهدويّت داشت و شهرت فراوان به دست آورد، عبداللّه مهدي بنيان گذار سلسله فاطميان (عبيديان) شمال آفريقا است. درباره نسب وي اختلاف بسيار هست؛ برخي وي را فرزند حسن بن امام هادي‏عليه السلام دانسته‏اند.1

گروهي او را فرزند محمد بن اسماعيل بن جعفر شمرده و جمعي يهودي زاده‏اش خوانده‏اند.2

ابوعبداللّه شيعي در شمار پيروان عبيداللّه مهدي جاي داشت. به سود وي تبليغ مي‏کرد و همواره مردم را به نزديک بودن ظهور مهدي بشارت مي‏داد. او معمولاً چنان ادعا مي‏کرد که مهدي از مغرب (تونس) ظهور خواهد کرد. مهدي و ابوعبداللّه مدتي زنداني شدند. ابوعبداللّه پس از آزادي، آشکارا عبيداللّه را همان مهدي موعود خواند.

عبيداللّه، با اين ادعا، در سال 297 حکومت فاطميان را بنيان نهاد. فاطميان مصر با قرمطيان ارتباط نداشتند؛ هر چند بني عباس، براي تضعيف فاطميان، قرامطه و کردار، آنان را به فاطميان نسبت مي‏دادند.3

عبيداللّه در نامه‏اي به قرمطيان، آنان را نکوهش کرد و گفت: کردار زشت شما سبب شده نام کفر و الحاد بر شيعيان و دوستان ما روا باشد. آن گاه آنان را تهديد کرد تا حجرالاسود را به محل اصلي‏اش باز گردانند.4وقتي ادعاي مهدويّت عبيداللّه با موفقيت روبه‏رو شد، شهر «مهديه» را در نزديک قيروان بر پا ساخت. «مهديه» در سراسر افريقا بي‏نظير مي‏نمود و بسيار مستحکم بود. 5 به تدريج موفقيت‏هاي عبيداللّه فزوني يافت و مردم بسيار پيرامونش گرد آمدند. او سرانجام در 344 ق در گذشت. پس از عبيداللّه، فرزندش خود را «القائِمُ بِاَمْرِاللَّهِ» ناميد و با ادعاي مهدويّت بر تخت فرمانروايي تکيه زد. پس از او فرزندش اسماعيل با ادعاي مهدويّت حکومت پدر را استمرار بخشيد. وقتي اسماعيل در گذشت، ابوتميم معزّبن منصور بن قائم بن مهدي بر تخت مهدويّت نشست. پس از آنکه ابوتميم مصر را فتح کرد، علماي مصر نزدش شتافته، نسبش را پرسيدند. معزّ دست بر شمشيرش نهاد و گفت: اين جد من است.

آن گاه مقداري زر نزد آنان ريخت و ادامه داد: اين هم دلايل من.

به نوشته برخي از پژوهشگران، وقتي شيخ بزرگ مصر به حضور مهدي رسيد، به او گفت: ما درباره مهدويتت سخت ترديد داريم. معجزه‏اي کن تا ايمانمان محکم گردد. مهدي بي‏درنگ شمشير از نيام کشيد؛ سر شيخ را بر زمين افکند و گفت: اين معجزه من است.6

در سال 386 ق ابوعلي منصور حاکم بامراللّه بن عزيز بن معز، در يازده سالگي به حکومت رسيد. او که ادعا مي‏کرد از علم غيب بهره مي‏برد، سرگذشتي شگفت دارد و هر روز دستور جديدي صادر مي‏کرد. در سال 395 ق اعلام کرد: در تمام مساجد و خيابان‏ها، صحابه را سبّ کنند و حتي بر ديوارها بنويسند! در سال 397 ق سبّ صحابه را ممنوع ساخت و کيفر سبّ ياران پيامبر را قتل دانست! در يک سال فرمان داد: تمام سگ‏ها کشته شوند. سال ديگر خريد و فروش کشمش را ممنوع ساخت و حتي فرمان نابودي تاکستان‏ها را صادر کرد. زماني به دستور وي عسل‏ها را جمع کردند و در رود نيل ريختند. او همچنين فرمان داد: کليميان و مسيحيان عمامه سياه بر سر نهند؛ مسيحيان صليب پنج رطلي بر گردن آويزند و يهوديان نيز چيزي به همان وزن در گردن قرار دهند. منصور که در آغاز ادعاي «مهدويّت» داشت. در اواخر عمر مدعي «الوهيت» شد.7

او سرانجام روزي بر الاغ نشست؛ از مصر بيرون رفت و ديگر باز نگشت. پيروانش ادعا کردند او به آسمان‏ها عروج کرده است! هرچند پس از مدتي پيراهن خون آلودش يافت شد.

منابع

1.وفيات الاعيان، ج 3، ص 116.
2.معجم‏البلدان، ج 5، ص 230.
3.تتمةالمنتهي، شيخ عباس قمي، 371.
4.وفيات‏الاعيان، ج 2، ص 148.
5.معجم‏البلدان، ج 5، ص 231.
6.مدعيان مهدويّت، ص 39.
7.وفيات الاعيان، ج 2، ص 192 و ج 3، ص 117 و ج 5، ص 292.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص261

عثمان بن سعید

««ابوحمر و عثمان بن سعید عمری»، نخستین سفیر حضرت مهدی (ع) بود و در سامرا اقامت داشت. وی از سوی امام هادی و امام عسکری (ع) وکیل و نماینده بود. وی مورد اعتماد امام هادی (ع) بود و آن حضرت به یاران خود می فرمود: ابوعمر و مردی ثقه و امین است و هر چه به شما بگوید از جانب من است، و آن چه به شما می رساند از جانب من می رساند. عثمان بن سعید امام حسن عسکری (ع) را غسل داد و کفن و حنوط کرد و به خاک سپرد. [1] او توانست سرشناسان امامیه را قانع سازد بر این که امام دوازدهم برای محفوظ ماندن از دست دشمنان در پرده غیبت به سر می برد و آن ها را متقاعد ساخت که خود نماینده راستین آن حضرت باشد. موقعیت ممتاز او در زمان امام دهم و یازدهم (ع) سبب شد که وکلا دعوی وی را بپذیرند، بدون این که او را مورد سئوال قرار داده و معجزه یا حجتی از وی بخواهند. [2]

عثمان بن سعید از زمان امام حسن عسکری (ع)، رئیس وکلای امام بود و تمام وجوهاتی که شیعیان توسط وکلا می فرستادند، همه به وی تحویل داده می شد و او نیز آن را خدمت امام تقدیم می کرد. پس از وفات امام عسکری (ع) نیز به طور مخفیانه سازمان وکالت را اداره می کرد. [3] پس از وفات عثمان بن سعید، حضرت مهدی (ع) طی نامه ای به فرزندش تسلیت فرمود. عثمان بن سعید چون درگذشت او را در جانب غربی بغداد در شارع المیدان، در اول محل، که معروف به «درب الجبله» است، در داخل مسجد، درب راست که داخل می شوند و قبر در خود قبله مسجد قرار دارد.

در منابع امامیه به تاریخ وفات او اشاره نشده است و مورخان متأخر کوشیده اند تاریخ تقریبی نشان دهند و نوشته اند رحلت وی باید پس از سال 260 هـ تاریخ وفات امام عسکری (ع) و قبل از سال 267 اتفاق افتاده باشد. [4]

برای عثمان بن سعید دو فرزند به نام های «محمد بن عثمان» که بعدها دومین نایب امام زمان (ع) شد و «احمد بن عثمان» ذکر شده است. [5] وی از یازده سالگی در محضر امام هادی (ع) به خدمتگزاری و کسب نقه و حدیث و تعالیم اسلامی اشتغال داشته است، و به القابی در میان شیعیان مشهور شده است:

1. سَمان یا زَیّات (روغن فروش): او را «سمان» یا «زیات» می گفتند زیرا برای پوشش نهادن به مقام والای «وکالت» و «نیابت» به تجارت زیتون اشتغال داشت، تا به این وسیله در آن روزگار که خفقان و اختناق عجیبی بر جهان پهناور اسلامی و به خصوص شیعیان و دوستداران اهل بیت حاکم بود، خود را از شرّ دستگاه خلافت، حفظ نماید. روش وی چنین بود که شیعیان، اموالی را که برای امام حسن عسکری (ع) می آورند به وی تسلیم می کردند و او از ترس دستگاه عباسی، آن اموال را میان ظرف روغن پنهان نموده و بدین گونه به خانه امام (ع) می رسانید. [6] او برای پوشش نهادن به موقعیت حساس خود، در بازار روغن فروشان برای ارتش روغن و اجناس دیگر حمل می کرد. [7]

2. اسدی: چون از قبیله «بنی اسد» بود، لذا به او «اسدی» می گفتند. [8]

3. عسکری: عثمان بن سعید را «عسکری» نیز می گفتند، زیرا او از محله «عسکر» سامرا بوده است. [9]

4. عمری: وی به این لقب شهرت بیشتری دارد. در علت انتساب وی به «عمری» بین علمای رجال اختلاف است. شیخ طوسی در «الغیبه» می نویسد: گروهی از شیعیان گفته اند: حضرت امام عسکری (ع) فرمود: اسم «عثمان» و کنیه او «ابوعمرو» در یک شخص جمع نمی شود و دستور دادند که کنیه او را بر هم زنند و از آن وقت «عمری» خوانده شد. [10]

عثمان بن سعید، وکیل خاص و نماینده سه امام معصوم، امام هادی، امام حسن عسکری و امام زمان (ع) بود.

وی محرم اسرار امام حسن عسکری (ع) بود. وقتی امام مهدی (ع) متولد شد، امام حسن عسکری (ع) گفت: پیکی دنبال عثمان بن سعید بفرستید. یک نفر فرستاده شد و عثمان بن سعید آمد. امام حسن عسکری (ع) فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بخر و آن را تقسیم کن و به خاطر آن مولود، چندین گوسفند عقیقه کن. [11] امام مهدی (ع) به وکالت و نیابت عثمان بن سعید در مقابل جمعیت و هیأت اهالی قم اشاره کرد و آن ها را به عثمان بن سعید ارجاع داد. [12]

عثمان بن سعید حدود پنج سال نیابت حضرت را به عهده داشت و وقتی از دنیا رفت، خاطر شریف امام زمان (ع) نیز محزون گردید و طی نامه شریفی به فرزند بزرگوارش «محمد بن عثمان» تسلیت گفت و او را به جای پدرش منصوب کرد. [13] مرحوم علامه مجلسی در «بحار» زیارتنامه ای را برای عثمان بن سعید نقل کرده است که این گونه شروع می شود: «السلام علیک ایها العبد الصالح، الناصح له و لرسوله ولاولیائه...» [14]

اولين‏نايب خاصّ حضرت مهدي‏عليه السلام «ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري بود. شيخ طوسي‏رحمه الله در »کتاب الغيبة« درباره سفراي حضرت و اولين ايشان چنين نوشته است: »سفرايي که از جانب ائمه اطهارعليهم السلام به نيکي ياد شده‏اند، نخستين آنان مرد بزرگواري است که حضرت امام هادي‏عليه السلام و امام عسکري‏عليه السلام او را توثيق فرموده‏اند و او شيخ موثق ابوعمر عثمان بن سعيد عمري است«. [15]

نام وي «عثمان بن سعيد»، کنيه‏اش «ابوعمرو» و لقبش «العمري»، «سمّان»، «اسدي» و «عسکري» مي‏باشد.

علت ملقب شدن به «سمّان» اين بود که به تجارت روغن مي‏پرداخت تا اين کار، مسؤوليت اصلي او را بپوشاند و از شرّ حکومت حفظش نمايد.[16]

شيعه، اموال و نامه‏ها را به ايشان مي‏رساندند و وي آنها را در پوست گوسفند و امثال آن - که به عنوان ظرف روغن به کار مي‏برد - مي‏نهاد تا کسي به آنها پي نبرد. آن گاه آنها را به سوي امام‏عليه السلام مي‏فرستاد. [17]

وي از ياران، اصحاب و شاگردان مورد وثوق امام دهم و امام يازدهم بود. او مردي جليل القدر و مورد اطمينان بود که از يازده سالگي در محضر امام هادي‏عليه السلام به خدمت‏گزاري و کسب فقه و حديث و تعاليم اسلامي اشتغال داشت و شاگردِ تربيت يافته، در زير سايه ولايت و امامت بود.

شيخ عباس قمي در کتاب شريف سفينةالبحار، در اين باره چنين مي‏نويسد: «ابوعمرو عثمان بن سعيد سمّان عمري، نخستين نايب از »نوّاب اربعه« است و مطالبي که در جلالت قدر و عدالت و امانت او بيان شده، به اندازه‏اي زياد است که قابل ذکر نيست. ايشان بزرگوارتر و مشهورتر از آن است که مثل بنده، بتواند او را توصيف کند». [18]

شايد يکي از دلايلي که ايشان در محضر دو امام قبل از حضرت مهدي‏عليه السلام قرار گرفته بود، براي اين بود که ديگر کسي در شأن و عظمت او ترديد نداشته و به راحتي نيابت او از طرف حضرت مهدي‏عليه السلام را بپذيرد.

از احمدبن اسحاق نقل شده است: «از حضرت هادي‏عليه السلام سؤال کردم: با چه کسي معامله کنيم؟ و از چه کسي مطلب را بگيريم؟ و گفته چه کسي را بپذيريم؟ امام فرمود: عمري مورد اعتماد من است؛ آنچه را از من به تو برساند قطعاً از من مي‏رساند و آنچه را از قول من براي تو گويد، قطعاً از من مي‏گويد. سخن وي را گوش کرده اطاعت نما؛ زيرا او مورد اعتماد و امين است».[19]

وي پس از سپري شدن عمر شريفش، به دستور حضرت مهدي‏عليه السلام، فرزندش محمدبن عثمان را پس از خود به عنوان نايب خاصّ منصوب کرد. البته پيش از اين، فرزند عثمان بن سعيد از سوي امام عسکري‏عليه السلام به عنوان فردي مورد وثوق براي فرزندش حضرت مهدي‏عليه السلام معيّن شده بود. [20] 

منابع

[1] بحارالانوار، ج 51، ص 346
[2] اصول کافی، ج 1، ص 329
[3] اختیار معرفه الرجال، ص 532
[4] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 156
[5] زندگانی نواب خاص امام زمان (ع)، غفارزاده، ص 105
[6] غیبه طوسی، ص 354
[7] روزگار رهایی، ج 1، ص 291
[8] غیبه طوسی، ص 354
[9] همان
[10] همان
[11] کمال الدین، ج 2، ص 430
[12] کمال الدین، ج 2، ص 476
[13] بحارالانوار، ج 51، ص 347؛ کمال الدین، ج 2، باب توقیعات، ص 510
[14] بحارالانوار، ج 102، ص 293
[15] کتاب الغيبة، ص 353.
[16]ر.ک: همان، ص 354.
[17] همان، ص 353، ح 314.
[18] سفينةالبحار، ج 6، ص 143.
[19] الکافي، ج 1، ص 320؛ کتاب الغيبة، ص 354، ح 315.
[20] ر.ک: کتاب الغيبة، ص 356.

عَبقریّ الحِسان

کتاب «العبقری الحسان فی الاحوال مولینا صاحب الزمان (ع)، از تألیفات مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی است. مؤلف در این کتاب به تشرفات، مکاشفات، رؤیاها، توسلات و مسائل دیگر پرداخته است. مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در سال 1280 هـق متولد شد. ایشان از شاگردان ملا لطف الله مازندرانی، میرزا حبیب الله رشتی، مرحوم مامقانی، شریعت اصفهانی و حاجی نوری صاحب مستدرک الوسائل بوده است. این عالم بزرگوار به کثرت تقوی و زهد و ورع معروف بود.

وی در مسجد جامع گوهرشاد، نماز جماعت می خواند. در 19 ربیع الثانی 1369 هجری قمری رحلت کرد و پایین پای حضرت رضا (ع) مدفون گردید. برخی از تألیفات ایشان از این قرار است. خزینه الجواهر، گلزار اکبری، وسائل العبید، راحه الروح، جواهر الکلمات، انوار المواهب، انهار النوائب، الفوائد الکوفیه، رشحه الندی، طور سینا، عناوین اللمعات، لمعات الانوار، مفرح القلوب، البیان الرفیع، الجنه العالیه، جنتان مدهامتان، الیاقوت الاحمر.

منابع

گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 273 و ج 7، ص 189

عجله کنندگان

عجله نکردن و تسلیم بودن از تکالیف عصر غیبت است. راوی به امام صادق (ع) عرضه داشت: مرا از این امری که منتظرش هستم خبر ده که کی خواهد بود؟ حضرت فرمود: «وقت گذاران دروغ می گویند و عجله کنندگان هلاک می گردند و تسلیم شدگان نجات می یابند.» 1 امام صادق (ع) درباره آیه «اتی امر الله فلا تستعجلوه» فرمود: آن امر ماست. خدای عزوجل امر فرموده که در آن تعجیل نشود تا این که سه لشکر آن را تایید کنند: فرشتگان، مؤمنان و رعب. 2

در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است که: «درباره امری پیش از رسیدن وقتش شتاب مکنید که پشیمان خواهید شد و مدت را طولانی مشمارید که دل هایتان را قساوت می گیرد.»

گاهی عجله کردن در این امر، و از دست دادن صبر و تحمل سبب می شود که شخص از افراد گمراه کننده و ملحدی پیروی کند، که ادعای ظهور می نمایند. و چه بسا می شود که شتاب کردن در امری، سبب مأیوس شدن از وقوع آن می گردد که نتیجه چنین عجله ای، تکذیب کردن پیغمبر و امامان (ع) خواهد بود که اخبار متواتر و روایات بسیاری از آنان رسیده، مبنی بر این که آن حکومت الهی واقع خواهد شد. احیاناً شتابزدگی در این امر، مایه انکار کردن حضرت صاحب الزمان (ع) شده و یا حداقل آدمی را به شک و تردید می اندازد. حاصل این که عجله ای که از آن مدمت شده، ضد صبر و تسلیم است. شتابزدگی به معنای رها کردن تسلیم و زود خواستن چیزی، پیش از رسیدن وقتش است که این مایه پشیمانی است، ولی درخواست تعجیل فرج از خداوند، اقرار به بندگی و اعتراف به قدرت و اراده الهی و باور به عجز و ناتوانی خود و نداشتن چاره است. 3

منابع

1.اصول کافی، ج 1، ص 368
2.غیبه نعمانی، ص 104
3.مکیال المکارم، ج 2، ص 272 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی)
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص483

عدل و قسط

از مهم‏ترين اهداف قيام حضرت مهدي‏عليه السلام، بر پايي عدل و قسط در جامعه بشري و بسط و توسعه آن بر کل کره زمين و بين تمام انسان‏ها است.

معناي لغوي «عدل» آن است که از نظر انسان‏ها مستقيم است و آن ضد جور است و حکم به حق را نيز گويند. (1) «قسط» در لغت به معناي عدل است. (2).

بدون ترديد کمتر مسأله‏اي است که در اسلام به اهميت عدالت باشد؛ زيرا مسأله «عدل» همانند مسأله «توحيد» در تمام اصول و فروع اسلام ريشه دوانده است؛ يعني، همان‏طور که هيچ يک از مسائل عقيده‏اي، عملي، فردي، اجتماعي، اخلاقي و حقوقي، از حقيقت توحيد و يگانگي جدا نيست؛ همچنين هيچ يک از آنها را خالي از روح «عدل» نخواهيم يافت.

بنابراين جاي تعجب نيست که «عدل» به عنوان يکي از اصول مذهب و يکي از زيربناهاي فکري مسلمانان شناخته شود.

رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله درباره عظمت عدل فرمود: «بِالْعَدلِ قامَتِ السَّماواتُ وَالاَرضُ» (3)؛ «آسمان‏ها و زمين بر اساس عدل استوارند». (4).

اين تعبير رساترين تعبيري است که ممکن است درباره عدالت بشود؛ يعني، نه تنها زندگي محدود بشر در اين کره خاکي، بدون عدالت بر پا نمي‏شود؛ بلکه سرتاسر جهان هستي و آسمان‏ها و زمين، همه در پرتو عدالت و تعادل نيروها و قرار گرفتن هر چيزي در مورد مناسب خود، برقرار است و اگر لحظه‏اي، و به مقدار سرسوزني، از اين اصل منحرف شود، رو به نيستي خواهد گذاشت.

از اين رو خداوند متعال در آيات فراواني، انسان‏ها را به اقامه عدل توصيه و امر فرموده است. (5).

«عدالت»، عبارت است از اينکه انسان حق هر کس را بپردازد و نقطه مقابلش، آن است که ظلم و ستم کند و حقوق افراد را از آنها دريغ دارد. «قسط» مفهومش آن است که حق کسي را به ديگري ندهد، و به تعبير ديگر «تبعيض» روا ندارد و نقطه مقابلش آن است که حق کسي را به ديگري دهد.

مفهوم وسيع اين دو کلمه - مخصوصاً به هنگامي که جدا از يکديگر استعمال مي‏شوند - تقريباً مساوي است و به معناي رعايت اعتدال در همه چيز و همه کار و هر چيز را به جاي خويش قرار دادن مي‏باشد. (6).

در روايات فراواني مهم‏ترين هدف قيام حضرت مهدي‏عليه السلام «اقامه عدل و قسط» بيان شده است. تنها به برخي از آنها اشاره مي‏گردد:

1 . امام‏علي‏عليه السلام فرمود: «...اَلْحادي عَشَرَ مِنْ وُلدي هُوَالمَهدِيُّ الَّذي يَمْلَأُ الاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جُوْرَاً وَظُلْماً»؛ (7) «همانا يازدهمين فرزندم مهدي‏عليه السلام است، که زمين را پراز عدل و قسط مي‏کند، آنگونه که پر از جور وظلم شده‏باشد».

2 . امام باقرعليه السلام فرمود: «اِنَّ القائِمَ يَمْلِکُ ثَلاثَمِائَةٍ وَتِسْعَ سِنينَ کَما لَبِثَ اَهْلُ الکَهْفِ في کَهْفِهِمْ يَمْلَأ الاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطَاً کَما مُلِئَتْ ظُلمَاً وَجَوْراً»؛ (8) «همانا قائم 309 سال به اندازه درنگ اصحاب کهف در غارشان حکومت خواهد کرد زمين را پر از عدل و قسط مي‏کند، همان‏گونه که پر از ظلم و جور شده باشد».

3 . امام هادي‏عليه السلام فرمود: «اِنَّ الاِمامَ بَعْدي الحَسَنُ ابني وَ بَعْدَ الحَسَنِ اِبْنَهُ القائِمُ الذي يَمْلأُ الاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جُوراً وَ ظُلْماً»؛ (9) «پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم‏کسي‏که زمين را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد».

4 . عبدالعظيم حسني مي‏گويد: به امام جوادعليه السلام عرض کردم: اميدوارم شما قائم اهل بيت محمد باشيد کسي که زمين را پر از عدل و داد نمايد؛ همچنان که آکنده از ظلم و جور شده باشد. فرمود: «يا اَبَاالقاسِمِ ما مِنَّا اِلاَّ وَهُوَ قائِمٌ بِأَمْرِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَهادٍ اِلي دينِ اللَّهِ وَلکِنَّ القائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الأَرْضَ مِنْ اَهْلِ الکُفْرِ وَالجُجُودِ، وَيَمْلَأُها عَدْلاً وَ قِسْطاً هُوَالَّذي تُخْفي عَلَي‏النَّاسِ وِلادَتُهُ، وَيَغيبُ‏عَنْهُمْ شَخْصُهُ‏وَيَحْرِمُ‏عَلَيهِمْ تَسْمِيَتُهُ وَهُوَ سَمِيُّ رَسُولِ‏اللَّهِ‏صلي الله عليه وآله وَکَنيُّهُ...»؛ «اي ابوالقاسم! هيچ يک از ما نيست جز آنکه قائم به‏امر خداوند و هادي به دين الهي است، اما قائمي‏که خداي‏تعالي به‏وسيله اوزمين راازاهل کفر و انکار پاک سازد و آن را پر از عدل و داد نمايد، کسي‏است‏که ولادتش برمردم پوشيده و شخصش ازايشان نهان‏وبردن‏نامش‏حرام‏است. او هم ‏نام و هم‏ کنيه پيامبرصلي الله عليه وآله است و...». (10).

منابع

(1). لسان العرب، ج 11، ص 430؛ مجمع‏البحرين، ج 5، ص 420.
(2). لسان‏العرب، ج 7، ص 377.
(3). مفردات غريب القرآن، ص 325.
(4). عوالي اللآلي، ج 4، ص 102.
(5). مائده )5(، آيه 8.
(6). تفسير نمونه، ج 6، ص 143.
(7). الکافي، ج 1، ص 338، ح 7.
(8). کتاب الغيبة، ص 474.
(9). کمال‏الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 383، باب 37، ح 10.
(10). همان، ج 2، ص 377، باب 36، ح 2؛ همچنين ر.ک: طبراني، المعجم‏الصغير، ج 2، ص 148؛ کنزالعمال، ج 14، ص 270، ح 38689، ح 38707؛ تفسير ابن کثير، ج 3، ص 312.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص264

عذاب ادنی

قرآن می فرماید: «ولنذیقنهم من العذاب الادنی، دون العذاب الاکبر، لعلهم یرجعون» 1؛ بدون تردید پیش از فرا رسیدن عذاب بزرگتر، از عذاب نزدیکتر به آن ها می چشانیم، شاید به سوی حق باز گردند. از امام باقر و صادق (ع) روایت شده که مراد از «عذاب ادنی»، عذاب دابه و دجال است.در این آیه که آن دست انتقام الهی باز می گردد، تا آن ها را به سزای خود برساند. در حدیث دیگری از امام صادق (ع) وارد شده که منظور از «عذاب ادنی» علی بن ابی طالب (ع) 2است. نیز روایت شده که منظور از «عذاب ادنی» عذاب رجعت است3 و در تفسیر قمی آمده است که منظور از «عذاب ادنی» عذاب شمشیر در رجعت است.4

منابع

1.سوره سجده، 21
2.بحارالانوار، ج 53، ص 114؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 288
3.بحارالانوار، ج 53، ص 114؛ الزام الناصب، ج 2، ص 338
4.بحارالانوار، ج 53، ص 53؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 158
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص485

عرب

روایات مربوط به شرکت عرب ها در قیام حضرت مهدی (ع) بر دو دسته اند: برخی بر عدم شرکت آنان در انقلاب حضرت دلالت دارد و تعدادی از روایات، برخی از شهرها و کشورهای عربی را نام می برد که از آن جا افرادی به پشتییبانی از حضرت قیام می کنند. امام صادق (ع) می فرماید: «از عرب ها بپرهیزید؛ زیرا آینده بد و خطرناکی در پیش دارند؛ مگر نه این است که کسی از آنان همراه حضرت مهدی (ع) قیام نمی کند.» 1 شیخ حر عاملی می گوید: شاید مراد از این سخن امام صادق (ع)، آغاز قیام حضرت است یا کنایه از کمی شرکت آنان دارد.

رسول خدا (ص) می فرماید: «بزرگان و انسان های شریفی از سرزمین شام (سوریه) به حضرت مهدی (ع) می پیوندند و نیز کسانی که از قبایل و سرزمین های گوناگون اطراف شام هستند؛ آنان پارسایان شب و شیران روزند» 2 امام باقر (ع) می فرماید: سی صد و سیزده نفر، به عدد یاران جنگ بدر، در میان رکن و مقام (در کعبه) با حضرت مهدی (ع) بیعت می کنند. در میان آنان بزرگانی از مردم مصر و نیکانی از شام و نیکانی از مردم عراق به چشم می خورند. حضرت فرمان روایی خواهد کرد، آن مقدار که خدا بخواهد.» 3 نیز امام باقر (ع) درباره شهر کوفه می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (ع) ظهور کند و به کوفه بیاید، خداوند از پشت کوفه (نجف) هفتاد هزار انسان صدیق را بر می انگیزد. آنان از یاران و اصحاب حضرتش خواهند بود.» 4

منابع

1.غیبه طوسی، ص 284؛ بحارالانوار، ج 52، ص 333؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 517
2.بحارالانوار، ج 52، ص 304؛ ملاحم ابن طاووس، ص 142
3.غیبه طوسی، ص 477؛ بحارالانوار، ج 52، ص 334؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 518
4.ملاحم ابن طاووس، ص 43؛ ینابیع الموده، ج 2، ص 435 (به نقل از چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، ص 101)
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص485

عرض اعمال

براساس روایات، اعمال شیعیان در روزهای دوشنبه و پنج شنبه بر امام زمان (ع) عرضه می شود. در این صورت لازم است انسان، مراقب باشد عملی را مرتکب نشود که حین عرضه اعمال، باعث شرمندگی او نزد امام (ع) شود و آن وجود مقدس را برنجاند. از امام مهدی (ع) روایت شده که: «اعمال امت در هر دوشنبه و پنج شنبه بر پیغمبر (ص) عرضه می شود، پس به آن آگاه می گردد. همچنین بر ائمه (ع) عرضه می شود و به آن علم پیدا می کنند.» 1

روایات در باب عرضه اعمال به حضرات ائمه (ع) به حد تواتر است، ولی مضامین آن ها از نظر کیفیت و وقت عرضه متفاوت است: هر بامداد، هر پنج شنبه و دوشنبه، هر شب پنج شنبه، اول هر ماه و به روایتی نیمه شعبان، همه اعمال دوران سال بر حضرات معصومین (ع) عرضه می گردد. 2

عبدالله بن ابان زیات می گوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم که برای من و خاندانم دعایی بکنید. حضرت فرمودند: «مگر من دعا نمی کنم؟ به خدا سوگند اعمال شما در هر روز و شبی بر من عرضه می شود، لذا در هر مورد که مناسب باشد دعا می کنم.» عبدالله می گوید: از این حرف امام تعجب کردم. امام (ع) وقتی متوجه تعجب من شدند، فرمودند: آیا کتاب خداوند را نمی خوانی، آن جا که می فرماید: «وقل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون» 3و نیز نقل شده که روزی امام صادق (ع) خطاب به مردی که در مجلس آن حضرت حضور داشتند، فرمودند: چرا رسول خدا (ص) را از خود می رنجانید؟ شخصی از حضرت سئوال کرد: یابن رسول الله! ما چگونه رسول خدا را ناراحت می کنیم؟ حضرت فرمودند: مگر نمی دانی که اعمال شما بر رسول خدا (ص) عرضه می شود، پس اگر معصیتی در اعمال شما مشاهده نماید، باعث ناراحتی خاطر او خواهد شد. پس با اعمال بدتان پیامبر اکرم (ص) را ناراحت نکنید، بلکه سعی کنید با اعمال خوبتان او را مسرور سازید.4

منبع

1.نجم الثاقب، باب دوم
2.معارف و معاریف، ج 7، ص 337
3.سوره توبه، 105، منبع حدیث، کافی، ج 1، کتاب الحجه.
4.نشریه موعود، شماره 18، ص 72
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص486

عرض حاجت به حضرت 

دادخواهی و توجه نمودن و عرضه کردن حاجت بر آن حضرت (ع) از تکالیف عصر غیبت بر شمرده شده است.

حضرت مهدی (ع) فریاد رس است و در زیارتی که از حضرتش روایت شده است آمده که: دادرس کسی است که از او دادخواهی کنند. در زیارت جامعه نیز آمده است که: «فاز من تمسک بکم و امن من لجا الیکم» 1؛ هر کس به شما تمسک جست رستگار شد و هر کس به شما پناه آورد، ایمن گشت.

استغاثه و عرض حاجت به آن حضرت به زبان خاص و چگونگی معین و وقت مخصوصی مقید نیست. بلکه آن چه در این باب مهم است، اصلاح دل، توجه کامل، توبه از گناهان، یقین ثابت و اعتقاد راسخ است. برای استغاثه و عرضه کردن حاجت، دعاها و رقعه هایی وارد شده که شایسته است به انضمام آن چه یاد کردیم، به کار گرفته شوند تا در تقرب به آن حضرت و محبوب شدن نزد او مؤثرتر گردد. 2

منابع

1.بحارالانوار، ج 102، ص 130
2.مکیال المکارمف ج 2، ص 387 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی)
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص487

عریضه به حضرت

مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» به نقل از «تحفه الزائر» علامه مجلسی و «مفاتیح النجاه» سبزواری می نویسد: هر کس حاجتی دارد، آن چه را که ذکر می شود در یک قطعه کاغذی بنویسد و در ضریح یکی از ائمه (ع) بیندازد، یا کاغذ را ببندد و مُهر کند و خاک پاکی را گِل بسازد، و آن را در میان گِل بگذارد و در نهر و یا چاه آب یا برکه ای بیندازد، با این نیت که ان شاء الله به خدمت حضرت صاحب الزمان (ع) برسد و آن بزرگوار، عهده دار برآورده شدن حاجت وی شود. عریضه این چنین نوشته می شود:

«بسم الله الرحمن الرحیم، کتبت یا مولای صلوات الله علیک مستغیثاً (مستعیناً) و شکوت ما نزل بی مستجیرا بالله عزوجل، ثم بک من امر قد دهمنی و اشغل قلبی و اطال فکری و سلبتی (بعقر) بعض لبی و غیر خطیر نعمه الله عندی، اسلمنی عند تخیل و روده الخلیل و تبرء منی عند ترائی اقباله الی الحمیم و عجزت عن دفاعه حیلتی و خاننی فی تحمله صبری و قوتی فلجات فیه الیک و توکلت فی المساله لله جل ثناوه علیه و علیک فی دفاعه عنی علما بمکانک من الله رب العالمین ولی التدبیر و مالک الامور واثقاً بک فی المسارعه فی الشفاعه الیه جل ثناوه فی امری متیقنا لاجابته تبارک و تعالی ایاک باعطائی سؤلی و انت یا مولای جدیر بتحقیق ظنی و تصدیق املی فیک فی امر کذا و کذا ...»

و به جای «کذا» نام حاجت خود را ببرد و در ادامه بنویسد:

«فیما لا طاقه لی بحمله ولا صبر لی علیه و ان کنت مستحقا له ولاضعافه بقبیح افعالی و تفریطی فی الواجبات التی لله عزوجل فاغثنی یا مولای صلوات الله علیک عند الکهف (اللهف) و قدم المساله لله عزوجل فی امری قبل حلول التلف و شماته الاعداء فبک بسطت النعمه (النعم) علی واسئل الله جل جلاله لی نصرا عزیزا و فتحا قریبا فیه ببلوغ الامال و خیر المبادی و خواتیم الاعمال و الامن من المخاوف کلها فی کل حال انه جل ثناوه لما یشاء فعال و هو حسبی و نعم الوکیل فی المبدء و المآل». 1

آن گاه در کنار نهر یا چاه یا برکه ای برود و اعتماد به یکی از وکلا و نواب اربعه خاص آن حضرت نماید (بهتر است حسین بن روح باشد) و یکی از آن ها را صدا کند و بگوید: «فلان بن فلان (به جای فلان بن فلان نام نایب خاص آن حضرت گفته شود) سلام علیک اشهد ان وفاتک فی سبیل الله و انک (انت) حی عندالله مرزوق و قد خاطبتک فی حیاتک التی عندالله عزوجل (جل و عز) و هذه رقعتی و حاجتی الی مولانا (ی) «ع» فسلمها الیه فانت الثقه الامین». 2سپس، نوشته را در نهر، چاه یا برکه آب بیاندازد که حاجت او برآورده خواهد شد (انشاء الله)3

همچنین در این زمینه مرحوم محدث نوری در «نجم الثاقب» عریضه ای را خطاب به امام زمان (ع) نقل کرده است. 4 در کتاب دعای بحارالانوار، عریضه دیگری آمده است که باید حاجت مند متن استغاثه به درگاه خداوند متعال 5 را به همراه عریضه ای که خطاب به حضرت امام زمان (ع) است 6، با بوی خوش معطر سازد و هر دو را در داخل گل پاک بگذارد. سپس دو رکعت نماز بخواند و بعد، آن را به درون چاه آب یا نهر جاری بیندازد. بهتر است این کار در شب جمعه انجام گردد. وقتی عریضه را در چاه یا نهر آب انداخت، دعای مخصوصی 7 را بخواند.

منابع

1.ترجمه: به نام خداوند بخشاینده مهربان، ای مولای من! که درودهای خداوند بر تو باد – می نویسم در حالی که استغاثه دارم، بابت آن چه بر من نازل شده است، شکایت می کنم؛ در حالی که به خداوند نیرومند و بلند مرتبه بزرگوار و سپس به تو پناه می برم، بابت امری که مرا در برگرفته است و قلبم را به خود مشغول داشته و فکرم را طولانی و بسیار کرده است و هوش و خردم را کاسته و بزرگی نعمت خدا را در نظرم دگرگون ساخته است و هنگام جلوه گر شدنش و گمان و فهم و وقوعش، دوست، مرا رها کرده است. و زمانی که روی آوردن آن امر به سوی من آشکار شد، خویشاوند از من دوری جست و جان خود را به سلامت برد، و توانایی و قدرت من از رویارویی و پاسخ آن درمانده است و بردباری و نیروی من یارای تحمل آن را ندارد؛ پس در آن به تو پناه آوردم، و برای پاسخ و حل این نیاز خود از خداوند که مدح او بسیار است بر خدا و بر تو توکل می نمایم، در حالی که علم دارم به مقام تو نزد خداوند که پروردگار عالمیان است و تدبیر امور به دست اوست و مالک امور است. در حالی که اعتماد دارم به تو که برای شفاعت در امر من نزد خداوند که مدح او بسیار است. سرعت خواهی داشت، در حالی که به اجابت خواست تو توسط خداوند تبارک و تعالی در این که خواسته مرا اعطا کند. یقین دارم. و تو ای مولای من! سزاواری که گمان مرا درست و امید مرا به خودت راست گردانی در امر چنین و چنین. در آن چه تحمل حمل آن را ندارم و نمی توانم بر آن هیچ صبری نمایم، اگر چه سزاوار و مستحق آن امر (آن مشکل و سختی و گرفتاری و شدت) و حتی چندین برابر آن باشم، آن هم به جهت افعال قبیح و زشتم و تباه ساختن و کوتاهی در واجباتی که برای خداوند نیرومند و بلند مرتبه بزرگوار است؛ پس به فریادم برس ای مولای من! که درودهای خداوند بر تو باد این هنگام که به تو پناه بردم، و از خداوند نیرومند و بلند مرتبه و بزرگوار، امر و خواسته مرا بخواه، قبل از هدر رفتن و تباه و ضایع شدن امر، و شاد شدن دشمنان، که نعمت به واسطه تو بر من گسترانیده می شود و از خداوند بلند مرتبه بزرگوار برای من در کارم یاری کردنی ارجمند و گرامی، و پیروزی قریب الوقوع بخواه بوسیله برآورده شدن آرزوهایم و نیکو شدن آغاز و آخر اعمالم و ایمنی از همه ترس ها در همه احوال همانا خداوند که مدح او بسیار است برای آن چه می خواهد فعال است و او برای من کافی است و در آغاز و انجام، بهترین کسی است که می توان به او اعتماد کرد.
2.ای فلان پسر فلان! بر تو! شهادت می دهم که همانا وفات تو در راه خدا بوده است و همان تو نزد خدا زنده ای و روزی می خوری و به تحقیق، با تو در حیاتت که در نزد خداوند نیرومند و بزرگوار بلند مرتبه است، سخن می گویم و این نامه من و حاجت من است به مولای ما که بر او سلام باد پس آن را تسلیم او کن که تو مورد اعتماد و امینی.
3.بحارالانوار، ج 102، ص 234؛ منتهی الامال، ص 334
4.نجم الثاقب، ص 421
5.متن استغاثه، در نجم الثاقب، ص 421 آمده است.
6.متن عریضه به امام زمان (ع) در بحارالانوار، ج 91، ص 28 آمده است.
7.این دعا در بحارالانوار، ج 91، ص 29 آمده است.
بحارالانوار، ج 91، ص 28 و 29 (به نقل از عریضه نویسی، سید صادق سید نژاد، ص 36)

عریضه نویسی : عریضه به حضرت

یبیشتر لغت شناسان، عریضه را به عرض حال و درخواست نامه معنی می کنند 1و برای «عرض» معانی مختلفی بیان می کنند که یکی از آن ها، بیان مطلبی از طرف فرد کوچک تر به بزرگ تر است. 2

در اصطلاح، عریضه نویسی یکی از شیوه های خاص توسل است که در طول تاریخ، در فرهنگ اسلامی همواره مورد توجه بوده است. گاهی افراد جامعه با یک سلسله نیاز و گرفتاری ها مواجه می شوند که بر حسب ظاهر، امکان برطرف نمودن آن ها از طریق اسباب عادی میسر نیست، یا حداقل بسیار مشکل است. در چنین مواردی به جای ناامید شدن، از ناحیه پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) توصیه شده است که از اموری نظیر دعا و توسل کمک گرفته شود. آن گاه برای توسل، شیوه های مختلفی بیان شده است که از جمله آن ها نوشتن عریضه است.


عریضه، گاهی خطاب به خداوند متعال نوشته می شود و در آن، فرد نیازمند ضمن اشاره به مشکل و حاجت مورد نظر خود، به مقام و منزلت یکی از معصومین (ع) یا همه آن ها در پیشگاه خداوند متوسل می شود، و یا این که عریضه، مستقیماً به معصوم (ع) نوشته می شود تا او به واسطه قرب و منزلتی که نزد خداوند متعال دارد، برآورده شدن حاجت یا برطرف گشتن مشکل را درخواست نماید، یا خود معصوم (ع) به واسطه ولایت و قدرتی که از ناحیه پروردگار به او اعطا شده است، به اذن خداوند، این نیاز و گرفتاری را برطرف سازد. 

عریضه نویسی شرایطی دارد:

الف. شرایط نویسنده عریضه:

پس از معرفت به خداوند و ایمان به منزلت اهل بیت (ع) که واسطه های فیض الهی اند، ضرورت دارد که نویسنده این شرایط را در خود احراز کند: توبه از گناهان، هماهنگی خواسته با دل، اطمینان به قبولی درخواست.3

ب. شرایط حاجت:

حاجت او، مخالف سنت های جاریه الهی و اراده تکوینی خداوند نباشد، درخواست او باید امر حلالی باشد یعنی خارج از اراده تشریعیه خداوند نباشد. 4

منبع

1.الوائد، ج 2، ص 1183 (به نقل از عریضه نویسی، سید نژاد، ص 15)
2.فرهنگ معین، ج 2، ص 2288
3.امام صادق (ع) می فرمایند: وقتی دعا می کنی و از خداوند حاجتی را درخواست می نمایی، باید چنان گمان کنی که حاجت تو در پشت در است و منتظر دعای توست، همین که دعای تو تمام شد آن را به تو اعطا می کنند. اصول کافی، ج 3، باب اقبال الدعاء
4.عریضه نویسی، سید صادق سید نژاد، ص 79
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص490

حضرت عباس عليه السلام 

مصلح بزرگ، حجت خدا و بقية الله الاعظم، امام زمان (عج) - قائم آل محمد (ص) در بخشى از سخنان زيباى خود درباره عمويش عباس (ع) چنين مى گويد:

«سلام بر ابوالفضل، عباس بن اميرالمؤمنين، هم درد بزرگ برادر كه جانش را فداى او ساخت و از ديروز بهره فردايش را برگزيد، آنكه فدايى برادر بود و از او حفاظت كرد و براى رساندن آب به او كوشيد و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، «يزيد بن رقاد» و «حيكم بن طفيل طايى» را لعنت كند...» 1

امام عصر - عجل الله تعالى فرجه - صفات والاى ريشه دار در عمويش، قمر بنى هاشم و مايه افتخار عدنان را چنين بر مى شمارد و مى ستايد:

1- همدردى و همگامى با برادرش سيد الشهداء (ع) در سخت ترين و دشوارترين شرايط تا آنجا كه اين همگامى و همدلى ضرب المثل تاريخ گشت.

2- فرستادن توشه آخرت با تقوا، خويشتندارى و يارى امام هدايت و نور.

3- فدا كردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت، امام حسين (ع).

4- حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.

5- كوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بيتش هنگامى كه نيروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسيدن قطره اى آب به خاندان پيامبر (ص) شده بودند. 2

منابع

1.ذخيرة الدارين، ص 123 به نقل از عمدة الطالب.
2.المزار، محمد بن مشهدى، از بزرگان قرن ششم
گزيده اى ازكتاب زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع)، باقر شريف قريشى، ترجمه ، سيد حسن اسلامى

عرفات

موقف حاجیان است در روز نهم ذی حجه و یکی از مکان هایی است که دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (ع) در آن تأکید شده است.در ایام حج، حضور حضرت در سرزمین عرفات حتمی است و تعدادی از مشرف شدگان به محضر حضرت، در آن سرزمین توفیق زیارت یافته اند.

منبع

موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص487

علت غیبت

در نامه مبارک حضرت ولی عصر (ع) به شیخ مفید، علت غیبت و طولانی شدن آن چنین آمده است: «فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لانؤثره منهم» 1؛ باید بدانند که جز برخی رفتارهای ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و ما آن عملکرد را زیبنده شیعیان نمی دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی دارد. حقیقت این است که انبوهی از روایات به صراحت، بیان گر این است که تمام اعمال ما، در عصر امام و پیشوایی از پیشوایان معصوم در هفته دوبار، در روزهای دوشنبه و پنج شنبه به اما راستین جامعه ارائه می شود. از این رو طبیعی است که امام نمی پسندد که شیعه او به راه انحراف و اشتباه و گناه آلود شود و همین آلودگی به گناه است که توفیق تشرف را از آنان سلب و آنان را از افتخار دیدار محروم می سازد. در همان نامه حضرت به شیخ مفید آمده است که: «اگر پیروان و شیعیان ما که خدا آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی شان دارد به راستی در راه رفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یک صدا بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد.» به راستی او غیبت نکرده است، ما غفلت کرده ایم. هر چه هست از ماست و باید علت غیبت را در خویش و رفتارمان جست و جو کنیم.

منبع

بحارالانوار، ج 53، ص 176
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص500

علی بن ابراهیم بن مهزیار

همان کسی است که خدمت امام زمان (ع) مشرف شده است.

ابو جعفر محمّد بن حسن بن عليّ بن ابراهيم بن مهزيار گويد: 1 از پدرم شنيدم كه مى‏گفت: از جدّم عليّ بن ابراهيم مهزيار شنيدم كه مى‏گفت: در بسترم خوابيده بودم و در خواب ديدم كه گوينده‏اى به من مى‏گويد: به حجّ برو كه صاحب الزّمان را خواهى ديد. علىّ بن ابراهيم گويد: من خوشحال و خندان از خواب بيدار شدم و در نماز بودم تا آنكه سپيده صبح دميد و از نماز فارغ شدم و ازخانه در جستجوى كاروان حاجيان بيرون آمدم و گروهى را ديدم كه مى‏خواهند به حجّ بروند و به نزد اوّلين آنها شتافتم و چنين بود تا آنكه بيرون رفتند و من در اين سفر مى‏خواستم به كوفه بروم و چون به آنجا رسيدم از مركب خود پياده شدم و متاع خود را به برادران مورد اعتمادم سپردم و رفتم تا از آل ابو محمّد عليه السّلام جويا شوم و جستجو كردم امّا هيچ اثر و خبرى نشنيدم و با اوّلين گروه خارج شدم و در اين سفر مى‏خواستم به مدينه بروم و چون به آنجا درآمدم بى‏صبرانه از مركب پياده شدم و متاع خود را به برادران مورد اعتمادم سپردم و رفتم تا از اخبار و آثار پرسش كنم امّا نه خبرى شنيدم و نه اثرى مشاهده كردم و پيوسته چنين بودم تا آنكه مردم به سمت مكّه حركت كردند و من هم با آنها آمدم و به مكّه رسيدم و فرود آمدم و بنه خود را به امينى سپردم و در جستجوى آل ابو محمّد عليه السّلام بودم امّا خبرى نشنيدم و اثرى به دست نياوردم و پيوسته بين نااميدى و اميد بودم و در كار خود انديشه مى‏كردم و خود را سرزنش مى‏نمودم تا آنكه شب دامن گسترد و با خود گفتم: انتظار مى‏كشم تا گرد كعبه خالى شود تا بتوانم طواف كنم و از خداى تعالى مى‏خواهم كه مرا به آرزوى خود برساند و چون گرد خانه خدا خلوت شد براى طواف برخاستم كه به ناگاه جوانى نمكين و

خوش بو را ديدم كه بردى را به كمر بسته و برد ديگر را حمايل كرده و نيز رداى خود را به گردنش برگردانيده بود. من خود را كنار كشيدم و او به من التفات كرد و گفت: اين مرد از كجاست؟ گفتم: از اهواز، گفت: آيا ابن الخصيب را مى‏شناسى؟

گفتم آرى خداى تعالى او را رحمت كند دعوت حق را لبّيك گفته است. سپس گفت: خدا رحمتش كند كه روزها روزه مى‏گرفت و شبها به نماز مى‏پرداخت و به قراءت قرآن مشغول و از دوستان ما بود، آنگاه گفت: آيا علىّ بن ابراهيم بن- مهزيار را مى‏شناسى؟ گفتم: من على هستم، گفت: اى ابو الحسن، أهلا و سهلا، آيا صريحين را مى‏شناسى؟ گفتم: آرى، گفت: آنان چه كسانى هستند؟ گفتم:

محمّد و موسى. آنگاه گفت: آن علامتى كه بين تو و ابو محمّد عليه السّلام بود چه كردى؟

گفتم: همراه من است، گفت: نشانم بده، آن را بيرون آوردم، انگشترى زيبائى بود كه بر خاتم آن نوشته شده بود «محمّد و على»، و هنگامى كه آن را ديد گريه‏اى طولانى سر داد و در همان حال گريستن مى‏گفت: اى ابا محمّد خدا تو را رحمت كند كه امامى عادل و فرزند امامان و پدر امام بودى، خداوند تو را با پدرانت عليهم السّلام در بهشت اعلى سكنى دهد. سپس گفت: اى ابو الحسن! به منزل برو و آماده شو تا با ما سفر كنى تا آنكه چون ثلثى از شب گذشته و دو ثلث آن باقى بود به نزد ما بيا تا إن شاء اللَّه به آرزويت برسى. ابن مهزيار گويد: من به نزد بنه خود برگشتم و در انديشه بودم تا پاسى از شب گذشت برخاستم و بنه خود را فراهم آوردم و آن را نزديك مركب خود آورده و بار آن كردم و روى آن سوار شدم و خود را به آن درّه رسانيدم و به ناگاه ديدم آن جوان ايستاده است و مى‏گويد: أهلا و سهلا بك اى ابو الحسن، خوشا بر تو كه اجازه يافتى، او به راه افتاد و من هم به دنبال او و مرا از بيابان عرفات و منا گذرانيد و به پاى كوه طائف رسيديم و گفت: اى ابو الحسن پياده شو و آماده نماز باش، او پياده شد و منهم پياده شدم او از نماز فارغ شد و منهم فارغ شدم آنگاه گفت: نماز صبح را مختصر برخوان و من نيز مختصر كردم، سلام داد و روى بر خاك ماليد، آنگاه سوار شد و به من دستور داد سوار شوم من نيز سوار شدم و به راه افتاد و من نيز به دنبالش روان شدم تا آنكه به قلّه‏اى برآمد و گفت:

ببين آيا چيزى مى‏بينى؟ نگريستم و مكانى خرّم و سرسبز و پردرخت ديدم، گفتم: اى آقاى من! مكانى خرّم و سرسبز و پردرخت مى‏بينم، گفت: آيا در بالاى آن چيزى نمى‏بينى؟ نگريستم و ناگهان خود را در مقابل تپّه‏اى ديدم كه خيمه‏اى پشمين و نورانى بر روى آن بود، گفت: آيا چيزى ديدى؟ گفتم: چنين و چنان مى‏بينم، گفت: اى پسر مهزيار! نفست خوش و چشمت روشن باد! كه آرزوى هر آرزومندى آنجاست. سپس گفت: با من بيا، رفت و منهم به دنبالش روان شدم تا به پايه آن بلندى رسيديم، سپس گفت: پياده شو كه اينجا هر گردن كشى خوار شود و پياده شد و من هم پياده شدم و گفت: اى پسر مهزيار! زمام مركب را رها كن، گفتم: آن را به چه كسى بسپارم كه كسى اينجا نيست، گفت: اينجا حرمى است كه در آن جز دوست آمد و شد نمى‏كند، و افسار مركب را رها كردم سپس به دنبال او رفتم و چون به نزديك خيمه رسيد از من سبقت گرفت و گفت: همين جا بايست تا تو را اجازه دهند، و چيزى نگذشت كه نزد من برگشت و گفت: خوشا بر تو كه به آرزويت رسيدى، گويد: بر آن حضرت صلوات اللَّه عليه درآمدم و او بر بساطى كه بر آن پوست گوسفند سرخى گسترده شده بود نشسته بود و بر بالشى پوستين تكيه كرده بود، بر او سلام كردم و مرا پاسخ داد، در او نگريستم و رويش مانند پاره ماه بود، نه مدهوش و بطي‏ء العمل و نه سريع العمل بود و قامتش‏ معتدل بود نه بلند و نه كوتاه، پيشانيش صاف و ابروانش پيوسته و چشمانش درشت و بينى ‏اش كشيده و گونه‏ هايش هموار، و خالى بر گونه راستش بود. چون چشمم بدو افتاد در نعت و وصف او حيران شدم. آنگاه به من فرمود: اى پسر مهزيار! برادرانت در عراق چگونه‏اند؟ گفتم: تنگدست و گرفتار و شمشير بنى شيصبان پياپى بر آنها فرود مى‏آيد. فرمود: خدا آنها را بكشد تا كى نيرنگ مى‏ورزند، گويا آنها را مى‏بينم كه در خانه‏هاى خود كشته افتاده‏اند و امر پروردگارشان شب و روز آنها را فرا گرفته است، گفتم: اى فرزند رسول خدا! اين امر كى واقع خواهد شد؟ فرمود: هنگامى كه مردمى بى‏فرهنگ كه خدا و رسول از آنها بيزارند ميان شما و كعبه حائل شوند و در آسمان سه سرخى پديدار شود و در آن ستونهايى سيمين و نورانى نمودار گردد و از ارمنستان و آذربايجان «سروسى» به شورش برخيزد و قصد سرزمينهاى و راى رى را داشته باشد هم آنجا كه آن كوه سياه به آن كوه سرخ بهم پيوسته و نزديك به كوه طالقان است و ميان او و مروزى نبرد سختى درگيرد كه كودكان در آن پير شوند و بزرگان در آن به نهايت پيرى رسند و كشتار در ميان آنها ظاهر گردد، در چنين هنگامى منتظر ظهور او باشيد تا به «زوراء» درآيد و چندان در آنجا نماند و به «ماهان» وارد شود و بعد از آن به واسط عراق بيايد و در آنجا يك سال يا اندكى كمتر بماند سپس به سمت كوفه حركت كند و ميان آنها جنگى درگيرد كه از نجف تا حيره و غرىّ را فرا گيرد، جنگى سخت كه عقول را زايل كند و هر دو طايفه نابود شوند و خداوند باقيمانده آنها را درو كند.

سپس اين قول خداى تعالى را برخواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ امر ما در شب يا روز بر آنها درآيد و آنها را درو خواهيم كرد، گوئيا كه از ديروز گذشته اصلا نبوده‏اند. «1» گفتم: اى آقاى من و اى فرزند رسول خدا! مقصود از امر چيست؟ فرمود: ما امر خدا و لشكريان او هستيم. گفتم: اى آقاى من و اى فرزند رسول خدا! آيا وقت آن نرسيده است؟ فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ.

منابع

كمال الدين / ترجمه پهلوان، ج‏2، ص: 208

علی بن زیاد

«علی بن محمد بن زیاد صمیری» از بستگان نایب چهارم امام زمان (ع) بود. وی از کارگزاران امام رضا (ع) و از وکلای امام دهم و یازدهم (ع) به شمار می آمد و کتابی هم موسوم به «الاوصیاء» نوشت، تا امامت امام دوازدهم را اثبات کند.

در غيبت شيخ از على بن محمد بن ابى عقيل عيسى بن نصر روايت نموده كه گفت: على بن زياد سيمرى نامه‏اى خدمت حضرت نوشت و خواهش كفنى نمود.

در جواب مرقوم بود: تو در سال 80 محتاج بآن خواهى شد. پس او هم در سال 80 هجرى مرد. حضرت هم پيش از مرگ كفن را براى او فرستادند.

مؤلف: از سال هشتاد، يا هشتاد سال از عمر وى منظور است. و يا مراد سال 280 هجرى است. و در كافى مينويسد: چند روز پيش از مرگش كفن باو رسيد.

منابع

مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، متن، ص: 623

علی بن فاضل مازندرانی

«زین الدین علی بن فاضل مازندرانی» شخصی است که حدود هفتصد سال پیش، طبق ادعای خود به جزیره خضراء سفر کرده است. وی داستان خود را در نیمه شعبان 699 در سامرا به دو نفر از علمای شیعه بازگو کرد. در شوال همان سال، مشروح سفر خود را، در حله و در منزل سید فخرالدین مازندرانی به «فضل بن یحیی» باز گفت. «فضل بن یحیی» که داستان جزیره خضراء را بدون واسطه از «علی بن فاضل» شنید، آن را در کتابی به نام «الجزیره الخضراء» گرد آورد. 1

برخی نقل داستان جزیره خضراء در کتب بعضی علماء را، دلیل بر فضیلت و وثاقت «علی بن فاضل» دانسته اند. در نجم الثاقب آمده است که وی اهل مازندران و از شهرکی به نام «ابریم» بود. 2و اما شیخ حر عاملی در کتاب «امل الامل»، شرح حال «فضل بن یحیی» را نوشته ولی راجع به «علی بن فاضل» هیچ اشاره ای نمی کند. گروهی این موضع گیری حرّ عاملی را دلیل بر بی اعتبار دانستن او نسبت به «علی بن فاضل» می دانند.

از کلام میرزا عبدالله اصفهانی – که ظاهراً اولین کسی است که برای علی بن فاضل شرح حال نوشته است استفاده می شود که او در شرح حال علی بن فاضل، تنها بر داستان جزیره خضراء اعتماد کرده است. در صورتی که نقل این روایت، برای اعتماد به علی بن فاضل کافی نیست؛ مخصوصاً با در نظر گرفتن این که مرحوم علامه و ابن داود از معاصران علی بن فاضل بوده و مع الوصف راجع به او هیچ شرحی ننوشته اند. 3

منبع

1.جزیره خضراء .... ناجی النجار، علی اکبر مهدی پور، ص 191
2.نجم الثاقب، ص 296
3.جزیره خضراء افسانه یا واقعیت؟، طریقه دار، ص 129

علی بن فرات

«ابوالحسن علی بن فرات» از خاندان فرات بود. این خاندان از طرفداران شیعه و متنفذین در دستگاه عباسی بودند. چندین بار در دوران خلیفه مقتدر عباسی مقام وزارت به ایشان واگذار شد. وی یکی از زیرک ترین و فصیح ترین وزرای زمان خویش بود و جزء مشاهیر ادباء به شمار می رفت. وزیر ثروت مندی بود و وزیری که به اندازه او مالک پول نقد و دنانیر و زمین واثاث باشد، شنیده نشده است. حدود پنج هزار نفر از اهل علم و دین و فقراء، تحت پوشش مالی وی بودند. از زمان مقتدر عباسی سه مرتبه به مقام وزارت برگزیده شد (296-299 هـق/304-306 هـق / 311-312 هـق) در وزارت دوم خود که مصادف با نیابت «حسین بن روح» بود، کمک های قابل ملاحظه ای به ایشان می نمود و رهنمودهای «حسین بن روح» توسط ابن فرات به موقع اجرا می گردید. در سال 312 هـق ابن فرات و پسرش به جرم شیعه بودن دستگیر و کشته می شوند. در همان سال «حسین بن روح» نیز به همان بهانه وارد زندان می شود.

منابع

موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص504

علی بن محمد سمری

چهارمین و آخرین نایب از نواب خاص امام زمان (ع)، «ابوالحسن علی بن محمد سمری» است که پس از «حسین بن روح» عهده دار مقام نیابت گردید. موثق بودن و جلالت او مشهورتر از آن است که ذکر شود. نیابت او از طرف امام زمان (ع) به سفارش «حسین بن روح» صورت گرفت.1 وی از خاندانی متدین و شیعه بوده است که در خدمتگزاری به سازمان امامیه از شهرت بسیاری برخوردار بودند و همین اصالت خانوادگی او، باعث شد که در سفارت، با مخالفت چندانی مواجه نگردد.2

بسیاری از اعضای این خاندان، همچون حسن و محمد، فرزندان اسماعیل بن صالح و علی بن زیاد، در بصره املاک بسیاری داشتند. آنان نیمی از درآمد این املاک را وقف امام یازدهم (ع) کرده بودند که امام، هر ساله درآمد آن را دریافت و با ایشان مکاتبه می کرد.3شیخ طوسی او را جزء اصحاب امام حسن عسکری (ع) به شمار آورده 4 و حضرت با وی مکاتباتی داشته است. شش روز قبل از رحلت سمری، توقیعی از سوی امام دوازدهم (ع) صادر شد که در آن، صاحب الامر (ع)، مرگ نایب چهارم را پیشگویی و زمان مرگ او را نیز تعیین کرده بود. متن توقیع، نمایان گر پایان غیبت صغری و انقطاع نیابت خاصه و آغاز غیبت کبری و نیامت عامه است. متعن توقیع چنین است: «ای علی بن محمد سمری! خداوند پاداش برادران دینی تو را در مصیبت مرگ تو بزرگ دارد. تو از اکنون تا شش روز دیگر خواهی مرد، پس امر (حساب و کتاب) خود را جمع و جور کن، و درباره نیابت و وکالت، به هیچ کس وصیت مکن تا به جای تو بنشیند، زیرا غیبت کامل فرا رسیده است. دیگر تا آن روزی که خدای تبارک و تعالی بخواهد، ظهوری نخواهد بود و آن، پس از مدت درازی خواهد بود که دل ها را سختی و قساوت فرا گیرد و زمین از ستم و بیداد پر گردد. به زودی از شیعیان من ادعای مشاهده خواهند کرد. بدان هر کس که پیش از خروج سفیانی و برآمدن صیحه و بانگی از آسمان، ادعای دیدن من را نماید، دروغگو و تهمت زننده است. قدرت و توانایی از آن خداوند بلند پایه بزرگ است و بس.» 5حضار از توقیع شریف، نسخه برداشته و از نزد او بیرون رفتند و چون روز ششم شد، به سوی او بازگشتند و دیدند نزدیک است جان به جان آفرین تسلیم کند. به وی گفتند: جانشین شما کیست؟ فرمود: خدا را مشیتی است که خود انجام خواهد داد. این مطلب را گفت و درگذشت. «علی بن محمد سمری» در سال 329 هـق وفات یافت و قبر او در بغداد، در خیابان معروف به خلنجی، جنب ربع المحول، نزدیک نهر ابوعتاب می باشد.6 او سه سال امر نیابت حضرت را به عهده داشت.

منابع

1.تنقیح المقال، ج 2، ص 305
2.آخرین امید، داود الهامی، ص 109
3.همان، ص 108
4.رجال طوسی، ص 432
5.کمال الدین، ج 2، ص 516؛ بحارالانوار، ج 51، ص 360؛ اعلام الوری، ص 417
6.غیبه طوسی، ص 396

عمر بن یزید

برده فروشی بود که ملیکه (نرجس خاتون) را به فرستاده امام هادی (ع) (بشر بن سلیمان) فروخت.1 در برخی منابع «عمر بن یزید» آمده است.

منابع

[1]مجالس السنیه، ج 2، ص 509
[2]بحارالانوار، ج 52، ص 306
[3]سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری، ص 240 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص367

عهد عتیق

در کتاب های عهد عتیق هم نوید حضرت مهدی (ع) آمده است. در کتب اشعیاء نبی (فصل 1 و 45)، زکریا نبی (فصل 14)، صفنیاء نبی (فصل 3)، سلیمان نبی (فصل 2)، حجی نبی (فصل 2)، اول سموئیل (فصل 2)، دوم سموئیل (فصل 12 و 23)، و حزقیل نبی (فصل 21) بشارت منجی و نوید ظهور حضرت مهدی (ع) ذکر شده است.

منابع

موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص  509

عیسی (ع)

از حضرت عیسی (ع) در روایات، با واژه های گوناگون مانند وزیر، جانشین، فرمانده ومسئول در حکومت حضرت مهدی (ع) یاد شده است. حضرت عیسی (ع) به مهدی (ع) می گوید: من به عنوان وزیر فرستاده شده ام نه امیر1. حضرت عیسی (ع) وزیر مهدی (ع)، پرده دار و جانشین آن حضرت است. 2حضرت عیسی (ع) هنگام ظهور حضرت مهدی (ع) از آسمان فرود می آید و در قدس پس از اعلام بیعت با حضرت مهدی (ع) پشت سر حضرت نماز می گذارد. پس از فتح غرب توسط حضرت و اسلام آوردن بیشتر مردم آن سامان، حضرت عیسی (ع) رحلت نموده و حضرت مهدی (ع) و مسلمانان بر پیکر او نماز می گذارند. بر طبق روایات، امام (ع) مراسم دفن و نماز خواندن بر بدن وی را آشکارا در حضور مردم انجام می دهد، تا همچون بار اول در باره او سخن ناروا نگویند. سپس پیکر پاک او را با پارچه ای که دست بافت مادرش مریم (ع) است کفن نموده و در جوار مزار شریف مادرش، در قدس به خاک می سپارد. 3 در برخی روایات آمده که حضرت عیسی (ع) جزو فرماندهان سپاه حضرت مهدی (ع) است. 4 در ویژگی حضرت عیسی (ع) آمده است: او چنان ابهتی دارد که چون دشمن او را می بیند، به یاد مرگ می افتد؛ چنان که گویی عیسی (ع) قصد جانش را کرده است. 5 در برخی از روایات از حضرت عیسی (ع) به عنوان مسئول دریافت اموال حضرت قائم (ع) یاد شده است. 6

منابع

1.ملاحم ابن طاوس، ص 83؛ فتن ابن حماد، ص 160
2.غایه المرام، ص 697؛ حلیه الابرار، ج 2، ص 620
3.عصر ظهور علی کورانی، ص 29
4.الشیعه و الرجعه، ج 1، ص 167
5.فتن ابن حماد، ص 161
6.غایه المرام، ص 697
فرهنگ الفبایی مهدویت/مجتبی تونه ای/ص509

عیسی بن مهدی جواهری

از کسانی است که به پیشگاه قبله موعود شرفیاب شده است. می گوید: آن چنان از شوق دیدار مدهوش شدم، که پنداشتم عقل از سرم پریده است. حضرت بقیه الله (ع) فرمود: ای عیسی! اگر تکذیب منکران نبود به تو افتخار دیدار نمی دادیم، که می گویند: کجاست؟ از کی است؟ کجا متولد شده؟ چه کسی او را دیده؟ چه نشانه هایی از اودیده اید؟ چه خبرهایی از او به شما رسیده است؟ چه معجزاتی از او سر زده است؟ ای عیسی! آن چه دیدی به دوستان ما بازگو کن. ولی هرگز به دشمنان ما مگو که از این کرامت ها محروم گردی.

منابع

الفبایی مهدویت/مجتبی تونه ای/ص510