فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ح

فرهنگ الفبایی مهدویت :‌حرف ح


حافظ شیرازی در دیوان لسان الغیب حافظ شیرازی (متوفای 791 ق)، از بسیاری از غزل ها، عطر مهدوی را می توان استشمام کرد. ، 
الف ب پ ت ث ج چ ح خ   د   ذ ر   ز   س ش
ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و   ه ی

حاجزبن یزید
حارث بن حراث
حاشر و حامد
حبابۀ والبّیه
حبة

حجاب
حجاز
حجت
حجت پنهان
حجت ظاهر

حج در آخرالزمان
حجر الاسود
حج و مهدی(عج)
حج کردن به نیابت حضرت
حزین لاهیجی

حرب و قیس
حرستا
حسن بن علی و جناء
حسن بن محبوب
حسن خالص

حسین و مهدی علیه السلام
حقوق حضرت بر شیعیان
حکم داود
حکیمه
حمیری قمی

حیره
حسین بن روح
حُذیفه بن یمان
  
  

حافظ شیرازی

در دیوان لسان الغیب حافظ شیرازی (متوفای 791 ق)، از بسیاری از غزل ها، عطر مهدوی را می توان استشمام کرد. در این غزل، بشارت ظهور حضرت مهدی (ع) آشکارا آمده است: 

بیا که رایت منصور پادشاه رسید  ***  نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر، نقاب انداخت  ***  کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر، دور خوش اکنون کند که ماه آمد*** جهان به کام دل اکنون رسد، که شاه رسید

ز قاطعان طریق، این زمان شوند ایمن***قوافل دل و دانش، که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور***ز قصر چاه برآمد، به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل؟***بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

ز شوق روی تو شاها! به این اسیر فراق***همان ریسد کز آتش به برگ کاه رسید

مرو بخواب! که حافظ به بارگاه قبول***ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید


نیز حافظ می گوید:

گر چه شیرین دهنان پادشهانند، ولی    او سلیمان زمانست که خاتم با اوست

در احادیث، شباهت های فراوانی برای حضرت مهدی (ع) با انبیا ذکر شده است و از آن جمله در شباهت آن حضرت با سلیمان (ع) آمده است: بادها به اذن خداوند مسخر وی می گردند و سلطنت او بر تمام زمین گسترده خواهد شد و امیرمؤمنان در این رابطه می فرماید: نخستین کاری که قائم در انطاکیه انجام می دهد این است که تورات را از غاری بیرون می آورد که عصای موسی و انگشتر سلیمان در آن است. [2] و نیز می فرماید: «در بیت القدس، تابوت شکینه و [انگشتر سلیمان] و الواحی را که بر موسی نازل شده بیرون می آورد. [3]

همچنین امام صادق (ع) می فرماید: «عصای موسی و انگشتر سلیمان در دست او خواهد بود» [4] پس «او سلیمان زمانست که «خاتم» با اوست.»

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار***که در برابر چشمی و غایب از نظری

امیر مؤمنان در این رابطه می فرماید: «هنگامی که امام غایب از دیده ها پنهان شود و مردم از غیبت او از حد شرع بیرون روند، توده مردم خیال می کنند که حجت خدا از بین رفته و امامت باطل شده است. سوگند به خدای علی در چنین روزی حجت خدا در میان آنهاست. در کوچه و بازار آن ها گام بر می دارد و بر خانه های آن ها وارد می شود و در شرق و غرب عالم به سیاحت می پردازد و گفتار مردمان را می شنود بر اجتماعات آن ها وارد شده سلام می فرمایند.... [5]

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود***از گوشه ای بیرون آی ای کوکب هدایت

روایت زیر با مصرع دوم بیت مذکور مطابق است. امام زین العابدین (ع)، می فرماید: «فتنه هایی چون امواج تاریک شب بر آن ها هجوم می آورد که کسی از آن ها رهایی نمی یابد، به جز افرادی که خداوند از آن ها پیمان گرفته است، آن ها شعله های هدایت و سرچشمه های دانش و فضیلت هستند، که خداوند آن ها را از هر فتنه تاریک نجات می دهد.» [6]

حاصل آن که بیت یاد شده از حافظ، برگرفته از واقعیاتی است که در متن احادیث نقل است: خواجه شیراز در شرایط نابسامان جامعه در جستجوی کوکب هدایت، حضرت مهدی موعود (ع) است، تا از طریق وی به حقایق دست یابد.

هوا خواه توأم جانا و می دانم که می دانی***که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «نیکان عترت من، و پاکان بستگان من، در کودکی حکیم ترین مردمان، و در بزرگی داناترین آنان هستند. آگاه باشید که ما خاندانی هستیم که از علوم خدا به ما تعلیم شده است و از حکمت خدا به ما عطا شده، و از صادق مصدق فرا گرفتیم.» [7]

آری آن حضرت خزانه دار علوم الهی است و اسرار الهی را از صادق مصدق فرا گرفته و به همین علت از اسرار درونی خواهان خود مطلع است. [8]

منابع

[1] سیمای مهدی موعود (ع) در آینه شعر فارسی، محمد علی مجاهدی، ص 80
[2] بشاره الاسلام، ص 253
[3] الزام الناصب، ص 202
[4] منتخب الاثر، ص 221
[5] بشاره الاسلام، ص 37
[6] غیبه نعمانی، ص 84
[7] منتخب الاثر، ص 151
[8] نشریه موعود، ص 25، ص 69

حاجزبن یزید

یکی از وکلای حضرت در بغداد و معاون اول عثمان بن سعید بود. حسن بن عبدالمجید می گوید: درباره حاجزبن یزید به شک افتادم، سپس مالی جمع کردم و به سامرا رفتم؛ نامه ای به من رسید که «درباره ما و کسی که به امر ما جانشین ما می شود شک روا نیست؛ هر چه همراه داری به حاجزبن یزید تحویل بده.»1 وی ملقب به حاجز و شاء بود و روایات تصریح دارد که حاجز، از وکلای مورد اعتماد امام زمان (ع) بوده و تا آخر هم در این سِمَت باقی مانده است. 2

منابع

1-اصول کافی، ج 2، ص 461
2.آخرین امید، داود الهامی، ص 87 و 115 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص264

حارث بن حراث

«حارث بن حراث» از قيام کنندگان قبل از قيام حضرت قائم (عج) است. امير المؤمنين علي عليه السلام مي فرمايد: رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلّم فرمود: «مردي از ماوراء النّهر قيام خواهد کرد که به او »حارث بن حارث« گفته مي شود، فرمانده سپاه و پيشرو لشکريان او مردي است که به وي »منصور« مي گويند. و حکومت و سلطنت را براي آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلّم آماده و مهيّا مي کند و يا قدرت و سلطه اي براي ايشان فراهم مي سازد هم چنانکه قريش براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم زمينه ي حکومت او را فراهم نمودند. بر هر فرد مسلمان مؤمن واجب است وي را ياري دهد».1

منابع

«عقد الدُرر»، ص 130 فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص264

حاشر و حامد

حاشر «حاشِر» يکي از نامهاي حضرت صاحب الزّمان (عج) در صحف حضرت ابراهيم عليه السلام است.
حامد از القاب حضرت قائم (عج)، «حامد» است

منبع

فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص143و144

حبابۀ والبّیه

از زنانی است که طبق روایتی از امام صادق (ع) جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. شیخ طوسی وی را از اصحاب امام حسن (ع) و ابن داود او را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر (ع) می داند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم تا امام رضا (ع) شمرده اند. همچنین گفته شده است که امام رضا (ع)، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. او به هنگام مرگ، بیش از 240 سال داشت. او دوبار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه امام سجاد (ع) و بار دوم با معجزه امام رضا (ع) بود و اوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند. 1حبابه والبیه می گوید: ... به امیر مؤمنان (ع) عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد. دلیل امامت چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آن سنگ ریزه را نزد من بیاور» آن را به حضور حضرت آوردم، علی (ع) با انگشتر خود بر آن مهر زد، به گونه ای که آن مهر بر آن سنگ، نقش بست و به من فرمود: «ای حبابه! هر کس که مدعی امامت شد و توانست مانند من این سنگ را مهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. امام کسی است که هر چیز را بخواهد می داند.» من پی کار خودم رفتم، تا امیرمؤمنان (ع) از دنیا رفت. آن گاه خدمت امام حسن (ع) آمدم که بر جای علی (ع) نشسته بود و مردم از او سئوال می کردند. چون مرا دید، فرمود: «ای حبابه والبیه!» عرض کردم: بلی سرور من! فرمود: «آن چه همراه داری بیاور» من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. آن بزرگوار مانند علی (ع) با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونه ای که جای مُهر بر آن نقش بست. سپس به حضور امام حسین (ع) که در مسجد رسول خدا بود آمدم. مرا نزد خود خواند و خوشامد گفت و فرمود: «دلیل آن چه تو می خواهی موجود است. آیا نشانه امامت را می خواهی؟» گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: «آن چه با خودداری بیاور»؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم، انگشترش را بر آن زد و مُهرش بر آن نقش بست. پس از امام حسین (ع) خدمت امام سجاد (ع) رسیدم و به قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود و صد و سیزده سال داشتم. آن حضرت در رکوع و سجود بود و به من توجهی نداشت. از دریافت نشانه امامت ناامید شدم. آن حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد و به اشاره او جوانی ام برگشت. گفتم: ای آقای من! از دنیا چه اندازه گذشته و چه اندازه مانده است؟ فرمود: «نسبت به آنچه گذشته است، آری و آن چه مانده است نه» یعنی ما به گذشته علم داریم؛ اما آینده از غیب است که غیر خدا آن را نمی داند و یا مصلحت نیست بگویم.» آن گاه به من فرمود: «آن چه با خود داری بیاور» من آن سنگ را به حضرت دادم و حضرت مُهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور امام باقر (ع) آمدم، آن حضرت نیز بر آن سنگ، مُهر زد. بعد از او نزد امام صادق (ع) آمدم و آن جنان نیز آن را مُهر کرد. پس از طی شدن سال ها به حضور امام کاظم (ع) شرفیاب شدم، آن بزرگوار نیز بر آن مُهر زد و بعد از او خدمت حضرت رضا (ع) رسیدم، مُهر آن حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نُه ماه زنده بود.2

منابع

تنقیح المقال، ج 23، ص 75
کافی، ج 1، ص 346؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 75؛ چشم اندازی به حکومت مهدی (عج)، نجم الدین طبسی، ص 74
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص266

حبة

در لغت نامه ي دهخدا درباره ي «حبة» آمده که: ناحيه اي در راه موصل به بغداد است. در «اختصاص» شيخ مفيد، از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: «هر گاه قائم (عج) خروج کند، به حبه ي کوفه مي آيد. پس به پاي مبارک خود اشاره مي کند و آن جناب به دست خود اشاره به موضعي مي کند و آنگاه مي فرمايد: »اين جا را حَفْر کنيد«. پس حفر مي کنند و دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشير و دوازده هزار خُود که براي هر خود دورو است، بيرون مي آورند. آنگاه دوازده هزار نفر از مواليان و عجم را مي طلبد و آنها را بر ايشان مي پوشاند. آنگاه مي فرمايد: «هر کس بر او مثل آنچه بر شماست، نباشد او را بکشيد».

منابع

نجم الثاقب، ص 182

حجاب

از القاب حضرت مهدی (ع) شمرده شده و در زیارت آن جناب است: «السلام علی حجاب الله الازلی القدیم»1 حجاب یعنی حائل و واسطه. چون حضرت، واسطه فیض حق است، حجاب نامیده شده است.

منابع

نجم الثاقب/باب سوم موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص268

حجاز

سرزمین معروف، مکه، مدینه، طائف و روستاهای تابعه آن را گویند. [1] حجاز، از شمال به خلیج عقبه، از مغرب به دریای سرخ، از شرق به نجد و از جنوب به غسیر محدود می شود. [2] به نقل حموینی، از اعماق صنعا در یمن، تا شام را حجاز می نامند و تبوک و فلسطین نیز جزو آن است. [3] هر چند قیام حضرت مهدی (ع) از مکه آغاز می شود، ولی سرزمین حجاز را پس از ظهور می گشاید. امام باقر (ع) در این باره می فرماید: «حضرت مهدی (ع) در مکه ظاهر می شود و خداوند، سرزمین حجاز را می گشاید و حضرت هر کس از بنی هاشم را که در زندان است، آزاد می سازد. [4]

منابع

[1] معارف و معاریف ج 4، ص 392
[2] اعلام المنجد، ص 229
[3] معجم البلدان
[4] فتن ابن حماد، ص 95؛ ملاحم ابن طاووس، ص 64 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص268

حجت

در لغت به معنای دلیل، برهان و راهنماست. [1] از القاب مشهور حضرت است که در بسیاری از ادعیه و روایات آمده است. با آن که در این لقب، سائر ائمه (ع) شریکند و همه از جانب خداوند بر خلق حجت اند، لکن این لقب چنان اختصاص به آن حضرت دارد که در روایات، هر جا بی قرینه ذکر شود، مراد حضرت مهدی (ع) است. از امام علی النقی (ع) پرسیده شد که چگونه جانشین بعد از جانشین شما را یاد کنیم؟ حضرت فرمود: «بگویید حجه ال محمد علیهم السلام» [2] در آیات متعددی از قرآن کریم کلمه «حجت» به کار رفته است مانند: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون الناس علی الله حجه بعد الرسل و کان الله عزیرا حکیما» [3] و یا آیه «قل فلله الحجه البالغه فلو شاء لهداکم اجمعین» [4] در روایات نیز، «حجت» جایگاه خاصی دارد، تا آن جا که مرحوم کلینی در الکافی، بخشی با عنوان «کتاب الحجه» آورده که در آن با بیان ده ها روایت، ابعاد مختلف این مووضع روشن گردیده است. حضرت علی (ع) در بیان ضرورت وجود حجت های الهی می فرماید: «لاتخلوا الارض من قائم لله بحجه...»؛ [5] زمین، از کسی که حجت خداست خالی نمی ماند. امام هادی (ع) نیز می فرماید: «ان الارض لاتخلو من حجه و انا و الله ذلک الحجه؛ [6] زمین هرگز از حجت خالی نمی ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم. در دعاهایی که از ائمه علیهم السلام وارد شده نیز به دفعات به واژه حجت بر می خوریم: «اللهم عرفنی حجتک، فانک ان لم تعرفنی حجتک، ضللت عن دینی».[7] حال که با جایگاه حجت در معارف شیعی آشنا شدیم، باید به وظایف خود در قبال حضرت مهدی (ع)، به عنوان «حجت حی خداوند» بیشتر بیندیشیم.[8] نقلی دیگر: «حجّت» از نظر لغت، به معناي برهان و دليل است که با آن حريف را قانع يا دفع کنند و جمع آن حجج و حجاج است. [9] اين کلمه در قرآن مجيد در موارد مختلفي به کار رفته است؛ از جمله: «لِئَلاَّ يَکُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَکانَ اللَّهُ عَزيزاً حَکِيماً» [10] «تا براي مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتي نباشد، و خدا توانا و حکيم است». «قُلْ فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ فَلَو شَاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعين» [11]«بگو برهان رسا (حجّت) ويژه خدا است، و اگر [خدا] مي‏خواست قطعاً همه شما را هدايت مي‏کرد». امام کاظم‏عليه السلام فرموده است: «اِنّ لِلَّهِ عَلَي النّاسِ حُجَتَينِ حُجَةً ظَاهِرَةً وَحُجَةً بَاطِنةً فَاَمَّا الظَاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنبِياءُ وَالاَئِمَّةُعليهم السلام وَاَمَّا البَاطِنَةُ فَالعُقُولُ» [12]«خداوند را بر مردم دو حجّت است: يکي ظاهر که آن عبارت است از پيامبران و رهبران دين و ديگر باطن که آن عقول مردم است». پيامبران و اوصياي آنها از اين جهت «حجّت» ناميده شده‏اند که خداوند به وجود ايشان، بر بندگان خود احتجاج کند و نيز از اين جهت که آنان دليل بر وجود خدا هستند و گفتار و کردارشان نيز دليل بر نياز مردم به قانون آسماني است. بر اساس روايات فراواني، هرگز زمين خالي از حجّت نمي‏ماند؛ چنان که از امام رضاعليه السلام سؤال شد: آيا زمين از حجّت خالي مي‏ماند؟ حضرت فرمود: «لَوْ بَقِيَتْ بِغَيْرِ اِمَامٍ لَسَاخَتْ» [13] «اگر زمين [به اندازه چشم برهم زدني] از حجّت خالي باشد، اهلش را فرو مي‏برد». از ديدگاه شيعه، حضرت مهدي‏عليه السلام به عنوان آخرين حجَّت الهي است که به حجةبن الحسن العسکري‏عليه السلام نيز شهرت دارد. [14] داوود بن قاسم گويد: از امام دهم شنيدم که مي‏فرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدِيَ الحَسَنُ فَکَيْفَ لَکُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ فَقُلتُ لِمَ جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداکَ فَقَالَ: اِنَّکُم لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلايَحِلُّ لَکُم ذِکْرُهُ بِاسمِهِ فَقُلتُ کَيفَ نَذکُرُهُ فَقَال: قُولُوا الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله» [15]«جانشين من پس از من پسرم حسن است. شما را چه حالي خواهد بود نسبت به جانشينِ پس از جانشين؟ عرض کردم: چرا؟ خداوند مرا قربانت کند. فرمود: براي آنکه شخصش را نتوانيد ديد و ذکر او به نام مخصوصش روا نباشد. عرض کردم: پس چطور او را ياد کنيم؟ فرمود: بگوييد حجّت از خاندان محمدصلي الله عليه وآله». در اغلب روايات اين لقب به صورت «الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله» به کار رفته است. [16]

منابع

[1]لسان العرب، ج 3، ص 53
[2]نجم الثاقب، باب دوم
[3]سوره نساء 165
[4]سوره انعام، 149
[5]نهج البلاغه، کلمات قصار، ص 147
[6]کافی، ج 1، ص 179
[7]کمال الدین، ج 2، ص 512
[8]شناخت زندگی بخش، ابراهیم شفیعی سروستانی، ص 82
[9]ر.ک: لسان العرب، ج 2، ص 228.
[10]نساء آيه 165
[11]انعام آيه 149.
[12]الکافي، ج 1، ص 15.
[13]شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 198.
[14]بحارالانوار، ج 25، ح 6 و ج 97، ص 343.
[15]کتاب الغيبة، ص 202، ح 169؛ الکافي، ج 1، ص 328، ح 13.
[16]ر.ک: پيشين؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 245؛ کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 648. موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص268
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص133

حجت پنهان

در روایات آمده است که زمین هرگز خالی از حجت نخواهد بود و حجت، یا ظاهر و یا پنهان خواهد بود. [1] همین عبارت از امیرمؤمنان، امام باقر و امام صادق (ع) نیز وارد شده است. [2] امیر مؤمنان (ع) فرمود: بار خدایا! همواره باید حجتی در روی زمین باشد که بندگانت را به سوی دین تو رهنمون شود... حجت تو، یا ظاهر خواهد بود که اطاعت نخواهد شد، و یا از دیده ها غائب بوده که انتظارش را خواهند کشید. [3] حضرت ولی عصر (ع) نیز در نامه ای که به سفیر اول خود برای او و شیعه در توضیح امر خدا و اثبات قدم به حق مرقوم فرموده اند چنین می فرماید: مگر نمی دانند که زمین هرگز خالی از حجت نخواهد بود؟ یا ظاهر و آشکار، و یا غائب و پنهان. [4] بر طبق این احادیث، منظور از حجت پنهان، امام غائب و حضرت ولی عصر (ع) است.

منابع

[1] منتخب الاثر، ص 270؛ غیبه نعمانی، ص 7؛ غیبه طوسی، ص 132؛ بحارالانوار، ج 52، ص 92
[2] روزگار رهایی، ج 1، ص 72
[3] غیبه نعمانی، ص 68
[4] بحارالانوار، ج 53، ص 191 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص269

حجت ظاهر

هواداران اندیشه ای خاص هستند که به صورت تشکیلاتی منسجم و با نام «انجمن حجتیه» پیش از انقلاب اسلامی فعالیت می کردند. این گروه معتقد بودند که اقامه حکومت از شؤون امام معصوم (ع) است، بنابراین در عصر غیبت، تشکیل حکومت جایز نیست. این گروه با تبلیغ این که وظیفه ما در این عصر، انتظار است و بس، و ما نباید در کارهای سیاسی دخالت کنیم، با مبارزان و طرفداران راه امام خمینی رحمه الله علیه مخالفت می کردند. این بینش با القای گفتاری از قبیل این که: از ما کاری ساخته نیست، آقا امام زمان (ع) خود باید بیاید و کارها اصلاح کند، ما موظف به چنین اموری نیستیم و ... روحیه بی تفاوتی، سکوت و سکون و ظلم پذیری را تقویت می کردند. هر چند با تلاش عالمان آگاه و پیروزی انقلاب اسلامی، این باور غلط از صحنه بیرون شد و بسیاری از هواداران آن به صف انقلاب و مبارزان پیوستند، ولی این بدان معنی نیست که این تفکر به کلی ریشه کن شده و دیگر هیچ هواخواهی ندارد، زیرا هنوز در گوشه و کنار، حتی از سوی برخی از خواص به آن دامن زده می شود. از این روی بسیاری از دانشوران و صاحبنظران، پس از انقلاب اسلامی، برخی به اجمال و برخی به تفصیل به نقد و بررسی این اندیشه و مبانی آن پرداختند. [1] با نگاهی به گفته ها و نوشته های طرفداران این نظریه و دلایلی که بدان استناد کرده اند، می توان گفت که این باور انحرافی از سه راه سرچشمه گرفته است: 1- برداشت نادرست از روایاتی که گسترش ستم و فساد را از نشانه های ظهور امام زمان (ع) معرفی می کند. 2. به استناد روایاتی که از هر گونه قیامی در عصر غیبت، نهی و به سکئت و سکون و صبر بر بلاها، دعوت کرده است. 3. تفسیر نادرست از امامت و رهبری و تصور این که تشکیل حکومت در عصر غیبت، دخالت در قلمرو کار معصوم (ع) است. [2] البته دلایل باورمندان به این عقیده در جای خود بحث و بررسی شده است. این انجمن توسط شیخ محمود ذاکرزاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی (1279-1376 هـش) با همکاری سید رضا ال رسول، سید محمد حسین عصار، سید حسین سجادی، غلامحسین حاج محمد تقی که عمدتاً تاجر بودند، تأسیس شد. [3]

منابع

[1] فقه سیاسی، عمید زنجانی، ج 2، ص 189، امیرکبیر؛ دادگستر جهان، ابراهیم امینی
[2] چشم به راه مهدی، ص 108
[3] در جستجوی قائم، پور طباطبایی، ص 389 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص269

حج در آخرالزمان

در حدیث مفصلی از حضرت رسول اکرم (ص) درباره پیشگویی از اوضاع آخر الزمان نقل شده و مورد خطاب حضرت در آن جا، سلمان فارسی است، آمده که: ای سلمان! در آن زمان، توانگران امتم به هدف تفریح و خوش گذرانی، و طبقه متوسط به منظور تجارت، و فقرا برای خودنمایی حج می کنند.1

منبع

بحارالانوار، ج 6، ص 305
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص270

حجر الاسود

سنگی است سیاه رنگ که بر رکن جنوب شرقی کعبه منصوب است و بوسیدن و لمس آن مستحب، و واجب است که طواف از محازی آن آغاز گردد و به همان جا ختم شود. از امام صادق (ع) روایت شده که ما بین رکن یمانی و حجر الاسود، هفتاد پیغمبر مدفون اند که همه از گرسنگی و سختی از دنیا رفته اند. [1] امام باقر (ع) نیز فرمودند: سه سنگ از بهشت آمده: حجرالاسود، سنگ مقام ابراهیم و سنگ بنی اسرائیل [2] عبدالله بن صالح می گوید: حضرت بقیه الله (ع) را در مقابل حجرالاسود دیدم که مردم به طرف حجر الاسود هجوم می بردند و او می فرمود: «به این مأمور نیستند» [3] امام صادق (ع) فرمود: «نخستین چیزی که از عدالت قائم (ع) ظاهر می شود این است که منادی اعلام می کند، آنان که طواف مستحبی می کنند، مطاف و حجرالاسود را برای کسانی که طواف واجب می کنند، خالی کنند.» [4] محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید می گوید: قرمطه که از پیروان محمد بن قرمط بودند و اعتقاد داشتند او امام زمان است به مکه حمله کرده و حجرالاسود هجوم می بردند و او می فرمود: «به این مأمور نیستند» [5] امام صادق (ع) فرمود: «نخستین چیزی که از عدالت قائم (ع) ظاهر می شود این است که منادی اعلام می کند، آنان که طواف مستحبی می کنند، مطاف و حجرالاسود را برای کسانی که طواف واجب می کنند، خالی کنند.» [6] محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید می گوید: قرامطه که از پیروان محمد بن قرمط بودند و اعتقاد داشتند او امام زمان است به مکه حمله کرده و حجرالاسود را ربوده بودند و پس از مدت ها در سال 307 ق. باز پس فرستادند و قصد داشتند در محل قبلی خود نصب نمایند. من این خبر را پیشتر در میان کتاب های خویش خوانده بودم و می دانستم که آن را فقط امام زمان (ع) می تواند در جای خود نصب کند. چنان که در زمان امام زین العابدین (ع) نیز از جای خود کنده شد و فقط امام (ع) توانست آن را در جای خود نصب کند. به همین خاطر به شوق دیدار امام زمان (ع) قصد حج نمودم. اما هنگامی که به بغداد رسیدم به بیماری سختی مبتلا شدم. ناچار شخصی به نام «ابن هشام» را نائب گرفتم تا علاوه بر ادای حج به نیت من نامه ای را که خطاب به حضرت (ع) نوشته بودم، به دست ایشان برساند. در آن نامه خطاب به ناحیه مقدسه معروض داشته بودم که آیا از این بیماری نجات خواهم یافت؟ و مدت عمر من چند سال خواهد بود.؟ به او گفتم: تمام تلاش من آن است که این نامه به دست کسی برسد که حجرالاسود را در محل خود نصب می کند. وقتی نامه را به او دادی، پاسخش را نیز دریافت کن! ابن هشام پس از این که با موفقیت مأموریت خود را انجام داد، بازگشت و گفت: وقتی به مکه رسیدم، خبر نصب حجرالاسود به گوشم رسید، فوراً خود را به حرم رساندم. مقداری پول به شرطه ها دادم تا اجازه بدهند کسی که حجرالاسود را در جای خود نصب می کند، ببینم و عده ای از آن ها را نیز استخدام نمودم که مردم را از اطرافم کنار بزنند، تا بتوانم از نزدیک شاهد جریان باشم. وقتی نزدیک حجرالاسود رسیدم، دیدم هر کس آن را بر می داشت و در محل خود می نهاد، کمی به خود می لرزید و دوباره می افتاد. همه متحیر مانده بودند و نمی دانستند چه باید بکنند؟ تا این که جوانی گندم گون که چهره زیبایی داشت جلو آمد و سنگ را برداشت و در محل خود قرار داد و سنگ بدون هیچ لرزشی بر جای خود ایستاد. گویی هیچ گاه نیفتاده بود. فریاد شوق از مرد و زن برخاست. او در مقابل چشمان جمعیت بازگشت و از در حرم خارج شد. من به دنبال او دویدم و مردم را کنار می زدم. آن ها فکر می کردند که دیوانه شده ام و از مقابلم می گریختند. چشم از او بر نمی گرفتم تا این که از جمعیت دور شدم. با این که او آرام قدم بر می داشت و من به سرعت می دویدم به او نمی رسیدم، تا این که وقتی به جایی رسیدم که هیچ کس غیر از من او را نمی دید، ایستاد و رو به من نمود و گفت: آن چه با خود داری بده! وقتی نامه را به ایشان تقدیم نمودم، بدون این که آن را بخوانند، فرمودند: به او بگو از این بیماری هراسی نداشته باش و پس از این، سی سال دیگر زندگی می کنی. آن گاه مرا چنان گریه ای فرا گرفت که توان هیچ گونه حرکتی نیافتم و او در مقابل دیدگانم مرا ترک نمود و بازگشت. سال 360 ابن قولویه دوباره بیمار شد و به سرعت خود را آماده نمود و وصیت کرد به او گفتند: چرا در هراسی؟ ان شاء الله خداوند شفا عنایت خواهد کرد. او گفت: این همان سال وعده است. و در همان سال و با همان بیماری وفات یافت. [5]

منابع

[1] بحارالانوار، ج 14، ص 464
[2] معارف و معاریف، ج 4، ص 405
[3] اصول کافی، ج 1، ص 331؛ غیبه طوسی، ص 162
[4] بحارالانوار، ج 52، ص 374؛ الزام الناصب، ص 223
[5] بحارالانوار، ج 52، ص 58 و 59 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص270

حج و مهدی(عج)

از مراکزی که در غیبت صغری، امام عصر (ع) مشاهده شده، مراسم حج است. گروهی که حضرت را دیده اند، به این مطلب تصریح کرده اند. اما در غیبت کبری برابر روایات، حضرت در مراسم حج شرکت می کند، مردم را می بیند، اما مردم او را نمی بینند و نمی شناسند. امام صادق (ع) می فرماید: «امام قائم دو غیبت دارد: در یکی از آن دو، [1] در مراسم حج شرکت می کند، مردم را می بیند، اما مردم او را نمی بینند و نمی شناسند.» [2] محمد بن عثمان عمری – نائب حضرت – می گوید: «به خدا سوگند که صاحب الامر هر سال، ایام حج شرکت می کند و مردم را می بیند و می شناسد، اما مردم او را نمی بینند و نمی شناسند.» [3] حمیری از وی سئوال می کند: آیا حضرت را دیده ای؟ پاسخ می دهد: آخرین دیدار من با حضرت در کنار خانه خدا بود که می فرمود: «اللهم انجزلی ما وعدتنی» [4] این سخن دلیل بر آن است که حضرت در مراسم حج شرکت می کند، منتهی در غیبت صغری کسانی که حضرت را می شناختند، پی به وجود مبارک ایشان می بردند، اما دیگران چنین سعادتی نداشتند. در زمان غیبت کبری، تمام افراد از این افتخار محروم هستند، زیرا کسی حضرت را نمی شناسد. علی بن ابراهیم ازدی می گوید: طواف هفتم بودم که در کنار حلقه ای در طرف راست خانه خدا، جوان زیبا رو، خوش بو، با وقار و با شکوهی را دیدم که گروهی از مردمان دور او را گرفته اند. هرگز احدی را خوش بیان تر و نیکو گفتارتر از او ندیده بودم، که با منطقی بسیار شیرین و روشی بسیار نیکو با مردم سخن می گفت. نزدیک شدم که با او سخن بگویم. مردم انبوهی که گرداگرد وجودش را گرفته بودند، مانع شدند. پرسیدم: این جوان کیست؟ گفتند: او فرزند پیامبر (ص) است، همه ساله در موسم شرکت کرده، یک روز برای خواص شیعیانش ظاهر می شود و با آن ها سخن می گوید. [5] گفته می شود که دیدار ابراهیم بن مهزیار با حضرت، در موسم حج اتفاق افتاده است. [6] امام صادق (ع) فرمود: «نخستین چیزی که از عدالت قائم (ع) ظاهر می شود، این است که منادی اعلام می کند، آنان که طواف مستحبی می کنند، مطاف و حجر الاسود را برای کسانی که طواف واجب می کنند، خالی کنند. [7]

منابع

[1] علامه مجلسی در مراه العقول، ج 4، ص 47 می گوید مراد، غیبت کبری است.
[2] کافی، ج 1، ص 339
[3] کمال الدین، ص 440
[4] همان
[5] بحارالانوار، ج 52، ص 1 اعلام الوری، ص 421
[6] روزگار رهایی، ج 1، ص 171
[7] بحارالانوار، ج 52، ص 374؛ الزام الناصب، ص 223 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای / ص273

حج کردن به نیابت حضرت

یکی از اعمال شایسته، حج کردن و حجه دادن به نیابت امام عصر (ع) است که این کار در میان شیعیان قدیم مرسوم بوده. قطب راوندی در کتاب «خرایج» روایت کرده، ابو محمد دعلجی، دو پسر داشت که یکی از آنان اهل فسق بود. فردی به ابو محمد، مالی داد تا به نیابت حضرت مهدی (ع) حج کند. وی مقداری از آن مال را به پسر فاسقش بخشید و او را با خود برد تا برای حضرت حج نماید. وقتی از حج برگشت نقل کرد که: «در عرفات، جوان گندم گون و نیکو سیرتی را دیدم که مشغول تضرع و دعا بود. وقتی به او نزدیک شدم به من فرمود: «ای شیخ! آیا حیا نمی کنی؟» گفتم «ای سید من! از چه چیز؟» فرمود: «به تو حجه می دهند و تو آن را به فاسقی می دهی که خمر می آشامد. به زودی این چشم تو کور می شود» پس از بازگشتن، چهل روز نگذشت که از همان چشم که به او اشاره شده بود، جراحتی بیرون آمد و کور شد. 1 البته طواف بیت الله الحرام به نیابت از امام (ع) و فرستادن نایب تا از طرف آن حضرت طواف نماید نیز مستحب است. همچنین زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین (ع)، به نیابت از حضرت صاحب الزمان (ع) وارد شده است. 2

منبع

[1]نجم الثاقب، باب دهم
[2]مکیال المکارم، ج 2، ص 303 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی) موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای / ص272

حزین لاهیجی

شيخ محمد علي «حزين» لاهيجي (متوفاي 1181 ق) قصايد مهدوي پرشوري در سبک اصفهاني دارد که از مضامين بکر و نازک خيالي‏ها سرشار است: در صبح عارض از خط مشکين، نقاب کش اين سرمه را به چشم تر آفتاب کش زان پيشتر که زخم اجل کارگر شود مطرب! بيا و زخمه به تار رباب کش غرق عرق، چنين رخ نازآفرين چراست؟ جانا! تو را که گفت که از گل، گلاب کش؟ اي چرخ! دست فتنه بلندست، خويش را زير لواي خسرو عالي جناب کش مهدي بگو و از شرف نام ناميش طغراي فخر، بر ورق آفتاب کش صهباي ذکر دوست، خرد سوز شد حزين! آتش شو، از جگر نفس شعله تاب کش بتخانه در مدينه‏ي اسلام کي رواست؟ لات و هبل برآر و، به دار عقاب کش گرد خجالت از رخ ما عاصيان بشوي خط بر صحيفه‏ي عمل ناصواب کش 1 حزين لاهيجي در قصيده‏ي مناقبي ديگري با تشبيبي زيبا، در التجا به ساحت مقدس امام زمان عليه‏السلام داد سخن مي‏دهد: تا در چمن اين سور برازنده چمان است چيزي که به دل نگذرد اندوه خزان است چشمش نشد از دولت ديدار تو محروم پيداست که آيينه ز صاحبنظران است اي پرده‏نشين دل و جان! در ره شوقت اين مطلع فرخنده مرا ورد زبان است تا ديده ز دل، نيم قدم ره به ميان است از پرده برآ! چشم جهاني نگران است محروم مهل، ديده‏ي اميد جهان را اي آن که حريمت، دل روشن گهران است بي روي تو در ديده بود خار نگاهم بي وصف تو جان در تن من بار گران است افسر به سر دولت بدخواه تو، تيغ است اختر به دل تيره‏ي خصم تو، سنان است کودک به رحم فضل تو را شاهد عدل است مادر به شکم، خصم تو را مرثيه‏خوان است گشت از اثر عدل تو کار دو جهان راست گر پيچ و خمي هست به زلفين بتان است دست قدر امروز در آن قبضه‏ي تيغ است پشت ظفر امروز بر آن پشت کمان است برق است عنان تو و کوه است رکابت آن بس سبک افتاده و اين بس که گران است گو تا که ازين کهنه‏ي دمن، گرد برآرد فرخنده‏ي سمند تو که چون سيل دمان است آن آينه‏ي اندام که در جلوه گري‏ها خاک قدمش، سرمه‏ي صاحبنظران است بلبل نکشد پا ز سراغ گل و گلشن آه از سر کوي تو که بي نام و نشان است! مستانه اگر نکته سرايم عجبي نيست کي ساغر عشق تو کم از رطل گران است؟ گلزار نگردد تهي از ناله‏ي بلبل پيوسته ثناي تو مرا ورد زبان است پيمانه‏ي مستان تو بي باده مبادا! تا غنچه درين باغ ز خونابه کشان است 2 همو در توسل به ساحت مقدس حضرت ولي عصر عليه‏السلام با نازک خيالي بسيار سخن مي‏گويد: ني خامه دارد سر خوش نوايي کهن بلبل آهنگ دستانسرايي بيا مطرب! امشب، ره تازه سر کن ملوليم از رندي و پارسايي‏ دهد ارمغان کلک معني نگارم به صورت طرازان چين و ختايي‏ نشسته است بر تخت يونان فطرت فلاطون دانش به خاقان ستايي امام اممم، صاحب عصر، مهدي که نامش علم شد به مشکل گشايي فلک، کرده هر صبح با کاسه‏ي مهر ز دربار دردي کشانش، گدايي در انديشه چون بگذرد، پاي بوسش سخن آيد از خامه بيرون حنايي! ز تشريف ابر کفش در بهاران کند شاهد غنچه گلگون قبايي ز گرد سم دشت پيما سمندش برد ديده‏ي مهر و مه، روشنايي خديوا! به طور سخن آن کليمم که کلکم علم شد به معجز نمايي به بلبل چه نسبت نوا سنجيم را؟ منم شهري عشق و او روستايي! ز خورشيد تابان داغ دل من بود بزم افلاک را، روشنايي به وصفت فرو مانده غواص فکرم که بار آرد انديشه، حيرت‏فزايي فلک، شش جهت مي‏زند چار نوبت به نام تو، کوس مظفر لوايي جدايي ز خاک درت نيست ممکن کزو ديده‏ام جذبه‏ي کهربايي‏ لبم چون صدف پيش فيض تو بازست ز ابر کفت، قطره دارم گدايي نباشد به درد تو گر آشنا، دل ميان تن و جان مبادا آشنايي! مرا عشق سرکش، زند شعله در دل مرادي ندارم ز مدحت سرايي به وصفت، که انديشه کوتاه از آن است به جاهت، که باشد جلال خدايي که: در کلبه‏ام نيست نقش تعلق کند پهلوي خشک من، بوريايي طمع نيست يک جو، ز ابناي دهرم نمي‏آيد از رهزنان، رهنمايي ز طوفان رهاندن، نمي‏آيد از خس ز دريا دلان آيد از رهزنان، رهنمايي ز طوفان رهاندن، نمي‏آيد از خس ز دريا دلان آيد اين ناخدايي عجب دارم از پستي طالع خود که کرده است در نارسايي، رسايي! حزين! خامه سر کن که وقت دعا شد نفس را به تاثير ده آشنايي زبان درکش، از حد سخن رفت بيرون درين پرده عيب است خارج نوايي بود شهره جودت به مسکين نوازي نشان، آستانت به حاجت روايي سمر، 3 نام نيکت به گيتي سراسر علم، دست و تيغت به کشورگشايي 4

منابع

1.ديوان حزين لاهيجي، به تصحيح ذبيح‏الله صاحبکار، دفتر نشر ميراث مکتوب، چاپ اول، سال 1374، ص 628 و 629.
همان، ص 631-2.629.
3.مشهور، پرآوازه.
4.همان، ص 633-631. موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای / ص276

حُذیفه بن یمان

از صحابه پیامبر (ص) بود که در علم و آگاهی به روایات فتنه ها معروف بود، زیرا در پرسش نمودن از پیامبر (ص) درباره آشوب ها و حفظ آن روایات اهتمام می ورزید. از این رو بسیاری از روایات مربوط به فتنه ها را در منابعی می بینیم که با ذکر سند و نسبت به حذیفه از پیامبر (ص) و یا از امیرمؤمنان علی (ع) نقل شده، زیرا حذیفه از یاران خاص آن حضرت نیز بوده است. چنان که از او روایت کرده اند که می گفت: هیچ فتنه جویی نیست که تعدادشان به سیصد تن برسد، مگر این که اگر بخواهم نام او و پدر و محل سکونتش را تا روز قیامت یادآور شوم می توانم، زیرا تمام آن ها را رسول گرامی به من آموخته است و می فرمود: اگر تمام آن چه را که می دانم برای شما بازگو می کردم، مرا تا شب مهلت نداده و فوری می کشتید.

منبع

عصر ظهور، علی کورانی، ص 39

حرب و قیس

در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: «پیش از قیام قائم (ع)، حرکت حرب و قیس است» 1 منظور از حرب، بنی امیه است که عبارت از سفیانی است و منظور از قیس، مغرب است که مقرّ قیس در شمال آفریقا است. شاهد این معنی درگیری های موجود ملت های عرب و احادیث دیگری است که این معنا را تأیید می کند. در حدیث دیگری می خوانیم: «پرچم های قیس و عرب وارد مصر می شوند.» 2 این جا هم قیس، اشاره به اهل مغرب است که عرب های آفریقا هستند و به همین دلیل، لفظ «عرب» هم در حدیث آمده است و گرنه مردم مصر هم عرب هستند، دیگر لزومی نداشت برای هجوم قوم عرب بر یک کشور عرب، قید عرب آورده شود. 3

منبع

[1]بحارالانوار، ج 52، ص 245؛ غیبه نعمانی، ص 148
[2]بحارالانوار، ج 52، ص 220؛ ارشاد مفید، ص 340
[3]روزگار رهایی، ج 2، ص 999 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص275

حرستا

نام منطقه ای آباد و بزرگ در اطراف دمشق است. وقتی پرچمی از مغرب و پرچمی از بحرین و پرچمی از شام اختلاف و برخورد می کنند، مردی از فرزندان عباس خروج می کند. اهل شام و فلسطین دچار دلهره می شوند و به سوی سردمداران شام و مصر روی می آورند و به آنان گفته می شود: «بروید و پسر فرمانروا، یعنی سفیانی را بخواهید و او را به یاری بطلبید» آنان سفیانی را دعوت می کنند و او در «حرستا» فرود می آید و همه دایی ها و بستگان فکری خود را در آن جا گرد می آورد و در بیابان خشک که منطقه ای از دمشق است، گروه های متعددی طرفدار دارد که به او می پیوندند. سفیانی دعوت آنان را اجابت می کند و روز جمعه به همراه همه آنان در دمشق به مسجد می رود و برای نخستین بار بر فراز منبر قرار می گیرد و در نخستین منبر خود، آنان را دعوت به جهاد می کند و آنان نیز با شنیدن سخنانش، با او دست بیعت می دهند که دستورات او را، خواه مطابق میل باشد یا نباشد، نافرمانی نکنند. 1 بر طبق روایاتی از امیرالمؤمنین (ع)، «حرستا» در زمین فرو می رود.2

منابع

1.الزام الناصب، ج 2، ص 180؛ امام مهدی (ع) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ص 533
2.بحارالانوار، ج 52، ص 216؛ غیبه نعمانی، ص 305 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص275

حسن بن علی و جناء

«ابو محمد حسن بن وجناءِ نصیبی» 1 از امام حسن عسکری (ع) احادیثی نقل کرده و از کسانی است که امام زمان (ع) را ملاقات نموده است. وی در جلسه انتصاب «حسین بن روح» به جانشینی، حضور داشته است. او با راهنمایی های خود، «محمد بن فضل موصلی» را که از منکرین نیابت «حسین بن روح» بود، از انکار برگرداند.2

منابع

معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 130 – رجال نجاشی، ج 2، ص 240
2.غیبه طوسی، ص 315؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 692 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص277

حسن بن محبوب

از اركان اربعه عصر خود و از اصحاب اجماع است و او را كتب بسيار است از جمله (كتاب مشيخه) و (كتاب حدود) و (ديات) و (فرائض) و (نكاح) و (طلاق) و كتاب (نوادر) كه نحو هزار ورق است و كتاب (تفسير) و غيره از حضرت امام رضا عليه السلام روايت مى‌كند و از شصت نفر از اصحاب حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده و نقل شده كه اهتمام (محبوب) پدر حسن در تربيت او به مرتبه‌اى بوده كه جهت ترغيب او در اخذ حديث با او قرار داده بود كه به هر حديث كه از على بن رثاب استماع كند و بنويسد يك درهم به او بدهد و اين على بن رثاب از ثقات و اجلاء علماء شيعه كوفه است و روايت مى‌كند از حضرت امام صادق عليه السلام و حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و برادرش يمان بن رثاب از رؤساى خوارج بوده و در هر سال سه روز اين دو برادر با هم اجتماع مى‌كردند و مناظره مى‌نمودند پس از آن از هم جدا مى‌شدند و ديگر با هم به كلام حتى به سلام مخاطبه نمى‌نمودند.1 شيخ كشى روايت كرده از على بن محمد قتيبى از جعفر بن محمد بن حسن محبوب كه گفته نسب جد من حسن بن محبوب چنين است، حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب و اين وهب عبدى بوده سندى مملوك جرير بن عبدالله بجلى و (زراد) يعنى زره‌گر بوده. پس به خدمت حضرت امیرالمومنین عليه السلام رفت و از آن حضرت التماس نمود كه او را از جرير خريدارى نمايد، جرير چون كراهت داشت كه او را از دست خود بيرون كند گفت آن غلام حر است آزاد كردم او را و چون آزادى او محقق شد خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را اختيار كرد و وفات كرد حسن بن محبوب در آخر سنه دويست و بيست و چهار به سن شصت و پنج.2 فقير گويد: به ملاحظه اين كه وهب جد حسن زراد بود حسن را زراد مى‌گفتند تا آن كه حضرت امام رضا عليه السلام به بزنطى فرمود كه حسن بن محبوب زراد مگو بلكه بگو سرّاد به جهت آن كه حق تعالى در قرآن فرموده، «وَ قَدِّر فى السَّرْدِ»3 و اين نهى حضرت از گفت زراد و امر به گفتن سراد نه آن است كه عيبى در زراد باشد؛ زيرا كه زراد و سراد هر دو به يك معنى است بلكه اين براى اهتمام و ترغيب به قرآن مجيد است كه تا ممكن شود براى شخص چنان كند كه كلماتش و استشهاداتش موافق با قرآن باشد و از كلام خداوند تعالى اخذ شده باشد؛ چنان كه روايت شده در حال آن حضرت كه تمام سخن او و جواب او و مثل‌ها كه مى‌آورد همه از قرآن مجيد منتزع بود.

منبع

1.رجالى حلى، ص 93، شماره 13.
2.مجالس المؤمنين، 1/412، رجال كشى، 2/851.
3.سوره سبا(34)، آيه 11. حاج شیخ عباس قمی, منتهی الآمال قسمت دوم، باب یازدهم: در تاريخ حضرت امام رضا عليه السلام

حسن خالص

از القاب ناشناخته حضرت عسکری (ع) است. شبراوی شافعی از علمای اهل سنت درباره ولادت حضرت مهدی (ع) در کتاب خویش می نویسد: «امام یازدهم، حسن خالص است که به لقب عسکری معروف است و او را شرافت همین بس که امام مهدی (ع) از فرزندان گرانمایه اوست.» 1

منابع

موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص277

حسین بن روح

سومین نائب خاص از نواب اربعه «ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی» است. وی در میان شیعیان بغداد، از اشتهار خاصی برخوردار بود و یکی از افراد مورد اطمینان و اعتماد «محمد بن عثمان عمری» به شمار می رفت. بعد از «ابوسعل اسماعیل بن علی» مشهورترین افراد خاندان نوبختی، ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر است و عمده اشتهار او به واسطه مقام دینی بزرگی است که در میان شیعه امامیه دارد و از نواب اربعه حضرت قائم (ع) محسوب می شود. [1] تاریخ تولد وی در کتب تاریخ و رجال مشخص نشده است و همین مقدار روشن است که در زمان حیات «محمد بن عثمان» یکی از کارگزاران وی بوده است و در بین سال های 305-326 هـق به عنوان نایب امام زمان (ع) واسطه میان امام و شیعیان بوده است. برخی گفته اند «حسین بن روح» قمی بوده است. روایت کشی او را ملقب به قمی ذکر می کند. [2] در تاریخ الاسلام ذهبی، اشاره به قمی بودن او شده است. [3] وی به زبان «آبه» از نواحی قم تکلم می کرده است. [4] با وجود این، بین «نوبختی» بودن و «قمی» بودن نایب سوم، به یکی از دو صورت می شود، ارتباط برقرار کرد و آن ها را جمع کرد: 1- وی در اصل، قمی بوده و از طرف مادر، نوبختی نامیده شده است. [5] 2- وی از شاخه «بنو نوبخت» قم بوده و در زمان نخستین سفیر، به بغداد مهاجرت کرده است. [6] «محمد بن عثمان» از دو یا سه سال قبل از وفات خود، با ارجاع بعضی از شیعیان به «حسین بن روح» که اموالی از سهم امام و غیر آن پیش او می بردند، زمینه را برای نیابت وی از طرف امام زمان (ع) همواره می نمود. نخستین توقیعی که راجع به «حسین بن روح» از ناحیه مقدسه صدور یافت، در سال 305 هـق بود. در آن توقیع آمده است: «او کاملاً مورد وثوق و اطمینان ماست و در نزد ما مقام و جایگاهی دارد که او را مسرورمی گرداند.» با این که «محمد بن عثمان» غیر از «حسین بن روح» نُه وکیل دیگر در بغداد داشت و همگی زیر نظر وی فعالیت می کردند، اما «حسین بن روح» به نیابت امام زمان (ع) انتخاب شد. علت آن علاوه بر متکلم و فقیه بودن، بردباری، هوشیاری و اخلاص او در آن موقعیت خاص سیاسی بود. «حسین بن روح» با همکاری ده وکیل در بغداد و با وکلای سایر بلاد اسلامی، کار خویش را در سمت نیابت امام زمان (ع) شروع کرد و توانست با روش معقولانه و منطقی، در میان دوست و دشمن، از مقبولیت بالایی برخوردار باشد. بنابر شهادت مورخین قرون اولیه و محدثین متقدم، او «اعقل الناس» زمان خود بوده است و از داناترین افراد به شمار می رفت. «حسین بن روح» بیست و یک سال نیابت حضرت را به عهده داشت و در ماه شعبان سال 326 هـق وفات یافت. [7] قبر او در «نوبختیه» در جانب غربی بغداد است.[8]

منابع

[1] خاندان نوبختی، اقبال آشتیانی، ص 212 [2] اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 831 [3] تاریخ الاسلام ذهبی، ص 190 – تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم عج، ص 212 [4] کمال الدین، ج 2، ص 503 [5] غیبه طوسی، ص 371؛ خاندان نوبختی، ص 214 [6] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)، ص 192 [7] خاندان نوبختی، ص 221 [8] زندگانی نواب خاص امام زمان (ع)، علی غفارزاده، ص 278 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص278

حسین و مهدی علیه السلام

این دو امام بزرگوار، ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: مهدی (ع)، فرزند حسین (ع) [1] و خونخواه اوست. [2] نخستین کلامش، یاد حسین (ع) است. [3] شعار او، فریاد خونخواهی حسین (ع) است. [4] در القاب «ثارالله»، «وترالموتور» و «طرید الشرید» هر دو شریکند. [5] با فضیلت ترین اعمال شب ولادت حضرت مهدی (ع)، زیارت امام حسین (ع) است. [6] امام حسین (ع) از مکه به کوفه رفت و حضرت مهدی (ع) نیز از مکه به کوفه خواهد رفت و مقرر حکومت خود را در کوفه قرار خواهد داد. [7] فرشته هایی که به یاری حسین (ع) آمدند، از یاوران حضرت مهدی (ع) هستند [8] و امام حسین (ع) در عصر ظهور حضرت مهدی (ع)، نخستین کسی است که رجعت می کند. [9] هر دو امام در هدف مشترکند. امام باقر (ع) می فرماید: «هنگامی که قائم قیام کند، هر آینه باطل از بین می رود.» [10] و هدف امام حسین (ع) نیز در زیارت اربعین آمده است: «خون خود را تقدیم تو کرد، تا انسان ها را از نادانی و گمراهی رهایی بخشد.» [11] زمانه آن دو در انحراف فکری، فساد اجتماعی، رواج بی دینی و بدعت در سطح جهانی، مشابه یکدیگر است. یاران هر دو، از معرفت، محبت و اطاعت نسبت به امام خود برخوردارند. [12] هر دو سازش ناپذیرند. امام حسین (ع) در ردّ درخواست یزید با بیعت، با قاطعیت می گوید: «مثلی لایبایع مثله» [13] حضرت مهدی (ع) نیز با هیچ کس سر سازش ندارد، امام باقر و صادق (ع) می فرمایند: «لیس شانه الا السیف»؛ [14] او فقط شمشیر را می شناسد و «یقتل اعداء الله حتی یرضی الله»؛ [15] دشمنان خدا را می کشد تا خدا راضی گردد. نسبت به شهادت حسین (ع) [16] و غیبت و ظهور حضرت مهدی (ع) [17] پیشگویی شده است. زیارت ناحیه مقدسه، سوگنامه امام زمان (ع) در رثای حسین (ع) است. [18] و اما داستانی از حواله کردن حضرت، شیعیان را به امام حسین (ع)؛ «سرور» که از کودکی گنگ بود و قدرت سخن گفتن نداشت، سیزده یا چهارده ساله بود که پدرش دست او را گرفت و نزد سومین سفیر خاص، جناب حسین بن روح آورد و از او درخواست کرد که از حضرت مهدی (ع) تقاضا کند که خود آن گرامی، شفای زبان او را از خدا بخواهد. جناب حسین بن روح پس از اندکی به آنان گفت: حضرت مهدی (ع) به شما دستور داده است که به مرقد مطهر امام حسین (ع) بروید. آن جوان گنگ را پدرش به همراه عمویش به کربلا آوردند و پس از زیارت مرقد منورّ پیشوای شهیدان، پدر و عمویش او را بنام صدا کردند و گفتند: «سرور!» که به ناگاه با زبانی فصیح و گشاده گفت: «لبیک!» پدرش گفت: «پسرم! سخن گفتی؟» سُرور گفت: «آری! پدر جان!» [19]

منابع

[1] منتخب الاثر، ص 104-139-254-264
[2] بحارالانوار، ج 10، ص 150
[3] الزام الناصب، ج 2، ص 282
[4] نجم الثاقب، ص 469
[5] کمال الدین، ج 1، ص 318؛ مفاتیح الجنان، زیارت صاحب الامر
[6] مفاتیح الجنان، اعمال شب نیمه شعبان
[7] بحارالانوار، ج 52، ص 225
[8] بحارالانوار، ج 52، ص 285
[9] بحارالانوار، ج 53، ص 62
[10] کافی، ج 8، ص 278
[11] مفاتیح الجنان، زیارت اربعین
[12] بحارالانوار، ج 52، ص 308 و 386
[13] بحارالانوار، ج 44، ص 325
[14] کمال الدین، ج 1، ص 331
[15] غیبه طوسی، ص 32
[16] بحارالانوار، ج 41، ص 295
[17] منتخب الاثر، ص 629
[18] بحارالانوار، ج 98، ص 269
[19] غیبه طوسی، ص 188؛ بحارالانوار، ج 51، ص 323 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص279

حقوق حضرت بر شیعیان

حقوق حضرت مهدی (علیه السلام) بر شیعیان، بسیار و الطاف او بی شمار است. از آن جمله است: 1. حق وجود و هستی؛ از توقیعات شریفه آن حضرت است که فرمود: «نحن صنایع ربنا و الخلق بعد صنایعنا» 1 و امام زمان و پدران بزرگوارش (ع) واسطه هستند در رساندن فیض های الهی به سایر مخلوقات، و به همین معنی در دعای ندبه اشاره شده که: «این السبب المتصل بین الارض و السماء» 2. حق بقا در دنیا؛ در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «اگر زمین بدون امام زمان باقی بماند، از هم می پاشد» 2 3. حق قرابت و خویشاوندی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ که در قرآن کریم آمده است: «قل لااسئلکم علیه اجراً الا الموده فی لاقربی» 3؛ بگو که من از شما بر تبلیغ رسالت توقع مزدی ندارم، جز این که در مورد خویشاوندانم مودت ورزید. و در حدیث ندای حضرت قائم(علیه السلام) هنگام ظهورش آمده، «از شما می خواهم شما را به حق خدا و حق رسول خدا و حق خودم بر شما که مرا بر شما حق قرابت و خویشاوندی پیغمبر هست.» 4 4. حق واسطه نعمت؛ در زیارت جامعه در باره امامان (ع) می خوانیم «و اولیاء النعم» و از امام صادق (علیه السلام)آمده که: «اگر ما نبودیم، نه نهرها جاری می شد، نه میوه ها می رسید و نه درخت ها سبز می گشت.» 5امام سجاد (علیه السلام) نیز به ابوحمزه فرمود: «ای ابوحمزه! پیش از طولع آفتاب نخواب، که برایت خوش ندارم، به تحقیق که خداوند در آن وقت، روزی های بندگان را تقسیم می کند و بر دست ما آن ها را جاری می سازد».6 5. حق پدر بر فرزند؛ شیعیان از باقی مانده گل خاندان وحی آفریده شده اند، همان طور که فرزند از پدر به وجود می آید. امام رضا (علیه السلام)فرمود: «امام، همدم و رفیق و پدر مهربان است.»7 از امام باقر(علیه السلام) نیز روایت شده است که فرمود: «به تحقیق که خداوند ما را از اعلی علیین خلق فرموده و دل های شیعیان ما را از مایه خلقت ما و تن شان را از پایین تر از آن آفرید. پس دل های شان در هوای ما است، زیرا از آن چه ما آفریده شدیم، آن ها نیز آفریده شده اند.8 6. حق ارباب بر بنده؛ از حسین بن علی (علیه السلام)روایت شده که فرمود: «رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)به علی(علیه السلام) فرمود: من به مؤمنین از خودشان به خودشان سزاوارترم، پس تو ای علی از مؤمنین به خودشان سزاوارتری، پس بعد از تو، حسن سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان و ... و حجه بن الحسن به مؤمنین سزاوارتر است از خودشان. امامان نیکوکار، آن ها با حق و حق با آن ها است.»9 و از امام رضا (علیه السلام)روایت شده که فرمود: «مردم در اطاعت کردن، بردگان ما هستند». 10 7. حق عالم بر متعلم: خداوند در قرآن فرموده است: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»11 8. حق امام بر رعیت؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مهمترین چیزی که خداوند آن را از جمله حقوق، فرض کرده، حق والی و زمامدار بر رعیت است.»12 این ها بخشی از حقوق حضرت بر شیعیان بود13

منابع

1.احتجاج طبرسی، ج 2، ص 278
2.اصول کافی، ج 1، ص 179
3.سوره شوری، 23
4.غیبه نعمانی، ص 149
5.اصول کافی، ج 1، ص 144
6.مکیال المکارم، ج 1، ص 62
7.اصول کافی، ج 1، ص 200
8.همان، ص 390
9.اصول کافی، ج 1، ص 187؛ کمال الدین، ج 1، ص 270
10.اصول کافی، ج 1، ص 187
11.سوره انبیاء، 7
12.روضه کافی، ص 35
13.مکیال المکارم، ج 1، ص 56 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص280

حکم داود

در روایات است: هنگامی که قائم (ع) قیام کند به حکم داود (ع) حکومت و داوری خواهد کرد و دلیل نخواهد خواست. 1 منظور از «حکم داود» شریعت و راه رسم او نیست، چرا که تمامی شرایع و قوانینی که پیش از اسلام بودند، همه با آمدن اسلام نسخ و پایان یافته اعلان شدند، بلکه منظور از این عنوان، این است که امام مهدی (ع) در مسایل و مشکلات، براساس آگاهی و دانش خویش به حقایق و واقعیت ها داوری می کند و به ظاهر امور یا قضایا یا اسناد و مدارک ساختگی تکیه نمی کند. داود پیامبر (ع) نیز مدتی طولانی این گونه حکومت و داوری می کرد.

منابع

1.وسائل الشیعه، ج 18، ص 168؛ کافی، ج 1، ص 397 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص282

حکیمه

حکیمه خاتون، از بانوان خاندان امامت و رسالت و زنی با کفایت و مؤمنه بود. وی دختر امام جواد (ع)، خواهر امام هادی (ع) و عم امام حسن عسکری (ع) بود. امام هادی (ع) و عم امام حسن عسکری (ع) بود. امام هادی (ع)، نرجس خاتون را به خواهرش حکیمه خاتون سپرد تا احکام و دستورات اسلام را به او بیاموزد. حکیمه خاتون، شاهد ولادت امام زمان (ع) بود و تاریخ و کیفیت ولادت حضرت مهدی (ع) را همه از حکیمه خاتون نقل کرده اند. حکیمه خاتون می گوید: پس از چهل روز از ولادت حضرت مهدی (ع)، طبق دعوت امام حسن عسکری (ع) به خانه اش رفتم. وقتی وارد اطاق شدم، ناگهان دیدم همان کودک، چون آفتاب درخشنده در مقابل پدر راه می رود و به اندازه یک فرزند دو ساله می ماند. تعجب کردم و از امام پرسیدم: ای سرور من! این کودک به اندازه دو سال رشد کرده است؟ حضرت تبسمی کرد و فرمود: فرزندان پیامبران و جانشینان آنان که به مقام پیشوایی و امامت برگزیده می شوند، رشدشان همانند سایرین نیست، بلکه وقتی یک ماه از عمرشان می گذرد، چنان است که بر دیگران یک سال گذشته باشد. 1 حکیمه خاتون از محضر امام حسن عسکری (ع) درخواست نمود که در حق او دعا کند و از خدا بخواهد که در زمان حیات امام (ع) از دنیا برود و چنین شد. 2مزار او در سامرا کنار حرم عسکریین است. حکیمه خاتون، قابله حضرت مهدی (ع) نیز بوده است. 3 برخی منابع، یکی از نام های مادر حضرت مهدی (ع) را «حکیمه» ذکر کرده اند. 4

منابع

1.بحارالانوار، ج 51، ص 14
2.روزگار رهایی، ج 1، ص 153
3.روزگار رهایی، ج 1، ص 12
4.امام مهدی (ع) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ص 172 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص285

حمیری قمی

«شیخ ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک حمیری قمی» (متوفای بعد از 298 ق) از محدثان گران قدر و دانشوران نامدار شیعه در اوایل غیبت صغری بوده است. پدرش از اصحاب بزرگوار امام حسن عسکری (ع) و از مؤلفان و محدثان مورد وثوق به شمار آمده و از آثار ارزشمند او، جمع آوری و تدوین توقیعات بوده است. همچنین احمد، جعفر و حسین برادران دیگر شیخ ابوجعفر حمیری، از محدثان برومند و نامدار شیعه بوده اند و با حضرت بقیه الله (ع) مکاتبه داشته اند. نسبت حمیری از آن جهت است که این خاندان از نسل قبیله «حمیر» از قبایل بزرگ یمن بوده اند و عنوان قمی، به اعتبار اقامت در شهر مقدس قم می باشد. شیخ ابوجعفر حمیری، از اساتید شیخ کلینی (متوفی 329 هـق) به شمار آمده است. همچنین علی بن حاتم قزوینی کتاب هایش را از وی روایت نموده، و نیز شیخ صدوق (متوفی 381 هـق) به واسطه احمد بن هارون فامی و جعفر بن الحسین از او روایت کرده است. جعفر بن محمد بن قولویه (متوفی 369 هـق) هم از حمیری حدیث گرفته است. حمیری آثار ارزشمندی داشته، از جمله: کتاب الحقوق، کتاب الاوائل، کتاب السماء، کتاب الارض، الغیبه و الحیره، کتاب المساحه و البلدان، قرب الاسناد، کتاب ابلیس و جنوده، و کتاب الاحتجاج. نیز در ابواب مختلف شریعت، مسائلی از حضرت ولی عصر (ع) پرسیده است. سه توقیع از سوی آن حضرت در پاسخ به سئوالات او صادر گردیده است؛ در یکی از این توقیعات پس از جواب سئوالات، امام زمان (ع)، زیارت آل یاسین را مرقوم داشته اند و شیعیان را به آن افتخار بخشیده اند. 1

منابع

1.] رجال نجاشی، ص 152؛ الذریعه، ج 4، ص 401؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 139 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص286

حیره

شهری در یک فرسنگی کوفه بود که در زمان ساسانیان در آن جا، ملوک لخمی سلطنت داشتند و دست نشانده ایران بودند. خسرو پرویز در سال 602 م. این سلسله را منقرض و حاکم برای آن تعیین کرد. بعد از آن که حیره به دست مسلمانان افتاد، به علت بنای کوفه تنزل یافت و قبل از قرن دهم م. و قرن چهارم هـ به کلی از میان رفت. 1راوی می گوید: امیر مؤمنان (ع) به سویه «حیره» رهسپار شد و فرمود: «... به طور حتم، در شهر حیره مسجدی ساخته خواهد شد که پانصد در داشته باشد و دوازده امام جماعت عادل، در آن نماز جماعت برگزار کنند.» گفتم: آیا مسجد کوفه، گنجایش مردم را خواهد داشت؟ فرمود: «چهار مسجد در آن جا ساخته می شود، که مسجد کوفه (فعلی) از همه آن ها کوچکتر است و این مسجد حیره و دو مسجد دیگر که در دو سوی شهر کوفه قرار می گیرند، احداث خواهد گشت.» 2 امام صادق (ع) فرمود: «خانه های کوفه به رودخانه کربلا و حیره متصل می شود....» 3 معرفی بیشتر: خرابه‏هاى حيره در كمتر از يك فرسخى جنوب كوفه قرار داشت كه در زمان ساسانيان شهرى بزرگ بود و در مجاورت آن دو كاخ معروف خورنق و سدير بود. اين شهر در دوران ساسانى محل سكونت اعرابى شد به نام لخمى‏ها كه تابع دولت شاهنشاهى ايران بودند و در واقع مانند حصارى ايران را از تاخت و تاز بدويان چادرنشين محفوظ مى‏داشت.4 ابن خرداذبه از حيره هنگام وصف راه كوفه تا دمشق نام برده است.5 به نوشته ابن رسته، از نعمانيه كه شهرى از شهرهاى حيره است، قالى و فرش هاى حيرى صادر مى‏شد.6 يعقوبى مى‏نويسد: حيره منازل خاندان بقيله و غير از آنها و پادشاهان بنى لخم يعنى خاندان نعمان بن منذر بود و ايشان اشراف حيره و نصرانى بودند.7 نولد كه به نقل از طبرى مى‏نويسد: حيره و انبار هر دو در زمان بخت النّصّر ساخته شده بود؛ حيره ويران شد و مردم آن به انبار رفتند... تا آن كه در زمان عمرو بن عدىّ از نو آباد شد؛ چون او در حيره سكونت گزيد. از آن زمان به بعد پانصد و سى سال و اندى آباد بماند.8 گويند، نعمان پادشاه حيره، كاخ خورنق را براى بهرام گور... ساخت.[۶] به نوشته بلاذرى، وقتى خالد بن وليد به عراق رسيد... به حيره رفت و مردم آنجا در كاخ هاى سفيد، ابن بقيله و عدسيان حصار گرفتند... و سرانجام با خالد صلح كردند.9 اصطخرى در نيمه اول قرن چهارم هجرى قمرى در وصف حيره مى‏نويسد: شهرى است قديمى واقع‏ بر كرانه بيابان. چون كوفه را بنا كردند، حيره خالى شد؛ اما خاك و هواى حيره بهتر است و از آنجا تا كوفه يك فرسنگ راه است.10 ياقوت علاوه بر تأييد گفته جغرافيانويسان قبل از خود درباره حيره مى‏نويسد: اين شهر بركنار نجف واقع است. عده‏اى گمان كرده‏اند كه درياى فارس به آنجا متصل مى‏شده (يعنى تا آنجا امتداد داشته)... و جايگاه پادشاهان عرب از خانواده نعمان و اجدادش بوده و به حيرة البيضاء معروف بوده است.11 به نوشته ابوالفداء، منذر بن امرؤ القيس در آنجا كيش مسيحيت برگزيد و كليساهاى بزرگ بنا كرد. حيره در محلى است كه آن را نجف خوانند.12 حمدالله مستوفى مى‏نويسد: حيره از اقليم سوم و از مداين هفتگانه عراق است، آثار و خرابي هاى كاخى كه نعمان براى بهرام گور ساخته بود هنوز پابرجاست و عمارتى بس عالى بوده است.13

منابع

1.فرهنگ فارسی معین، ج 5، ص 470
2.کافی، ج 4، ص 427؛ بحارالانوار، ج 52، ص 375؛ وسائل الشیعه، ج 9، ص 412
3.غیبه طوسی، ص 295؛ وافی، ج 2، ص 112؛ بحارالانوار، ج 52، ص 330 و 337
4.ايران در زمان ساسانيان؛ ص 115.
5.المسالك والممالك؛ ص 75.
6.البلدان؛ ص 88.
7.تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان؛ ص 51.
8.سرزمين هاى خلافت شرقى؛ ص 82.
9.فتوح البلدان؛ ص 349.
10.مسالك و ممالك؛ ص 84 و حدود العالم؛ ص 154.
11.معجم البلدان؛ ج2، ص328 و مراصد الاطلاع؛ ج1، ص441.
12.تقويم البلدان؛ ص 339.
13.نزهة القلوب؛ ص 40. موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص287
2- حسین قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، سمت، تهران، 1380، ج‏1، ص 273 تا 274.