فرهنگ الفبایی مهدویت :حرف د
دابَّهُ الارض
از القاب حضرت مهدی (ع) شمرده شده و خروج آن از علائم آخرالزمان است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «آگاه باشید! قسم به خداوند که دابه الارض، انسان است.» [1] این واژه، متخذ از آیه مبارکه «و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابه من الارض...» [2] می باشد. این آیه و سه آیه بعد از آن، از واقعه هولناکی که در آینده به وقوع می پیوندد خبر می دهند. معنی ظاهر آیه این است: هنگامی که مردم مستوجب عذاب شدند (و دوران مهلت پایان پذیرفت)، جانوری (جنبنده ای) را از زمین بیرون می آوریم که با آن ها سخن می گوید که مردم به آیات ما یقین نمی آورند. مشهور میان شراح حدیث و اغلب مفسران، این است که دابه الارض از علامات قیامت است، یا نخستین علامت است که کوه صفا منشق می شود. در اخبار شیعه، مکرر آمده که «دابه الارض» از نشانه های قیامت است و امیرالمؤمنین علی (ع) است. در بیشتر کتب حدیث اهل سنت آمده که دابه الارض، همان صاحب عصا و میسم (آلت نشان گذار) است. [3] منظور از عصا، عصای حضرت موسی (ع) است که در دست آن حضرت خواهد بود، و «میسم» به معنای چیزی است که به وسیله آن بر پیشانی چارپایان داغ می زنند و نشان دار می کنند، چنان که در آخرت، امیرمؤمنان قسیم الجنه و النار هستند، در رجعت نیز دوست و دشمن را از یکدیگر جدا می کنند و بر روی بینی دشمنان مُهر باطله می زنند. [4] در حدیثی آمده که در روز سوم ورود حضرت مهدی (ع) به بیت المقدس، دابه الارض خارج می شود. [5] از نظر روایات اهلبیت عصمت و طهارت هیچ تردیدی نیست که منظور از دابه الارض رجعت وجود مقدس حضرت علی بن ابی طالب (ع) می باشد که احادیث فراوانی در این زمینه به دست ما رسیده است. که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: امام باقر (ع) از حضرت علی (ع) نقل می کنند که فرمود: «من تقسیم کننده بهشت و دوزخم، کسی وارد آن ها نمی شود جز براساس تقسیم من. من فاروق اکبرم. من پیشوای آیندگانم، من گزارشگر گذشتگانم، جز رسول اکرم (ص) کسی بر من پیشی نمی گیرد. او و من در یک صراط هستیم، جز این که این صراط به نام اوست. به من شش فضیلت داده شده: 1. علم منایا و بلایا و وصایا به من داده شد. 2. سخن فصل (جدا کننده حق و باطل) به من عطا شد. 3. من صاحب رجعت ها هستم. 4. فرمانروائی کل به من عطا شده. 5. من صاحب عصا و میسم هستم. 6. من (دابه الارض) هستم که با مردم سخن خواهم گفت. [6] امام صادق (ع) می فرماید: روزی رسول اکرم (ص) وارد مسجد و مشاهده کردند که امیر مؤمنان (ع) شن های مسجد را زیر سرش بالش کرده و خوابیده است. با پای مبارکشان او را حرکت دادند و فرمودند: «ای دابه الارض! برخیز» یکی از اصحاب گفت: ای رسول گرامی! آیا ما همدیگر را با این نام بخوانیم؟ فرمود: نه، به خدا سوگند که این نام به او اختصاص دارد. او همان «دابه الارض» است که خدا تبارک و تعالی در کتابش فرموده: «چون سخن بر آن ها فرود اید جنبنده ای را از زمین بیرون می آوریم و برای مردم سخن می گوید که مردم به آیات ما باور نمی کردند.» سپس خطاب به علی (ع) فرمود: «ای علی! چون آخرالزمان فرا رسد خداوند تو را در زیباترین صورتی ظاهر می سازد و در دست تو میسمی (آهنی) هست که دشمنانت را با آن علامت می گذاری». [7] رسول اکرم (ص) در وصف «دابه الارض» فرمود: «تیز پائی به او نمی رسد، فرار کننده ای از او فوت نمی شود. مؤمن را نشان مؤمن، و کافر را نشان کافر می زند. عصای حضرت موسی و انگشتر حضرت سلیمان با اوست.»[8] امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل می کند که در شب معراج گفته شد: «ای محمد! علی اول است، زیرا او نخستین امامی است که پیمان مرا پذیرفته است. علی آخر است، زیرا او آخرین امامی است که روحش را قبض می کنم. او همان دابه است که با مردم سخن می گوید.» [9] رسول اکرم (ص) در ضمن حدیث مفصلی می فرماید که «دابه الارض» سه بار ظاهر می شود و هر سه را بیان می فرماید. [10] از محضر امیرمؤمنان در مورد «دابه الارض» پرسیدند، فرمود: «به خدا سوگند، آن جنبنده ای نیست که دم داشته باشد، بلکه جنبنده ای است که ریش دارد.» [11] امیرمؤمنان در ضمن خطبه مفصلی که در مورد «دجال» ایراد فرموده است، بعد از شرح کشته شدن دجال می فرماید: «پس از آن (طامه کبری) است» اصحاب پرسیدند: «طامه کبری» چیست؟ فرمود: «خروج دابه الارض است که در نزدیکی (صفا) ظاهر می شود. انگشتر حضرت سلیمان و عصای حضرت موسی در دست اوست... هنگامی که سرش را بلند می کند همه کسانی که در میان مشرق و مغرب هستند به قدرت الهی او را می بینند. و آن پس از طلوع خورشید از مغرب است که در آن هنگام در توبه بسته می شود.» [12] از برسی روایات اهل سنت استفاده می شود که از نظر آن ها نیز، روایات بسیار مشابه روایات شیعه است، جز این که به رجعت و به نام مقدس حضرت علی (ع) تصریح نکرده اند، ولی غالب نشانه ها یکی است. اینک فهرست نشانه هائی که در احادیث اهل سنت در مورد «دابه الارض» آمداه است: 1. برای دابه الارض سه خروج است.[13] 2. اولین نشانه، طلوع خورشید از مغرب و خروج دابه الارض. [14] 3. خروج دابه الارض از مسجد الحرام است. [15] 4. خروج دابه الارض از نزدیکی صفا است. [16] 5. انگشتر حضرت سلیمان و عصای حضرت موسی در دست اوست. [17] 6. سه بار بانگ بر می آورد و همه مردم مشرق و مغرب آن را می شنوند. [18] 7. چون دابه الارض خارج شد در توبه بسته می شود. [19] 8. دابه الارض مؤمن و کافر را نشان می گذارد که برای همه شناخته می شوند. [20] 9. طلوع خورشید از مغرب ملازم خروج دابه الارض است، هر کدام از آن دور جلوتر واقع شود، آن دیگری به دنبال آن واقع می شود. 10. خروج دابه الارض یکی از اشراط ساعه دهگانه ای است که پیش از قیامت بدون تردید تحقق خواهند یافت. از بررسی احادیث، به این نتیجه می رسیم که روایات اهل سنت در مورد «دابه الارض» دقیقاً با روایات شیعه منطبق است جز این که تصریح نکرده اند که منظور از آن مولای متقیان امیر مؤمنان (ع) می باشد. [21]
منابع
[1] نجم الثاقب، باب دوم[2] سوره نمل، 82
[3] معارف و معاریف، ج 5، ص 315
[4] بحارالانوار، ج 53، ص 127
[5] بحارالانوار، ج 52، ص 275؛ الزام الناصب، ص 177 و 180
[6] تفسیر برهان، ج 3، ص 209؛ نورالثقلین، ج 4، ص 97؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 75
[7] بحارالانوار، ج 39، ص 243؛ تفسیر قمی، ص 479؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 74، نورالثقلین، ج 4، ص 98، تفسیر برهان، ج 3، ص 209
[8] بحارالانوار، ج 6، ص 300؛ مجمع البیان، ج 7، ص 234؛ نورالثقلین، ج 4، ص 98؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 75
[9] بحارالانوار، ج 40، ص 38 و بصائر الدرجات، ص 150
[10] نورالثقلین، ج 4، ص 99؛ مجمع البیان، ج 7، ص 234 و بحارالانوار، ج 6، ص 300
[11] تفسیر تبیان، ج 8، ص 119، ص و نورالثقلین، ج 4، ص 98
[12] بحارالانوار، ج 52، ص 194؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 75 و کمال الدین، ج 2، ص 527
[13] تفسیر کشاف، ج 3، ص 374؛ عقدالدرر، ص 313 و تفسیر الدر المنثور، ج 5، ص 116
[14] عقدالدرر، ص 313 و سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1353
[15] مستدرک حاکم، ج 4، ص 484؛ عقدالدرر، ص 314، و کشاف ج 3، ص 384
[16] الدر المنثور، ج 5، ص 115؛ عقدالدرر، ص 315، و کشاف ج 3، ص 384
[17] کشاف، ج 3، ص 384؛ الدر المنثور، ج 5، ص 116؛ عقدالدرر، ص 316 و سنن ترمذی، ج 5، ص 340
[18] عقدالدرر، ص 315 و الدر المنثور، ج 5، ص 117
[19] کنز العمال، ج 14، ص 258؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 138 و عقدالدرر، ص 322
[20] عقدالدرر، ص 318؛ تفسیر کشاف، ج 3، ص 384 و الدر المنثور، ج 5، ص 116
[21] رجعت، محمد خادمی شیرازی، ص 65
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص310
دادگستر جهان
کتاب «دادگستر جهان» نوشته آيتاللّه ابراهيم اميني، در 344 صفحه رقعي منتشر شده است. نويسنده کتاب علت تأليف آن را رخنه شبهات در اعتقادات جوانان و دانش آموختگان ميداند که از سوي نويسندگان، پاسخي مناسب و شايسته نگرفتهاند. از اين رو ايشان تصميم ميگيرند که چنين کتابي تأليف کنند و در سال 1346 توفيق يافتند کتاب را منتشر سازند. اين کتاب تا کنون قريب بيست بار تجديد چاپ شده و به برخي از زبانها نيز ترجمه شده است. اين کتاب که عمدتاً به صورت پرسش و پاسخ، بين برخي از فرهيختگان تنظيم شده، و با استفاده از روايات معصومينعليهم السلام مطالب ارزندهاي براي استفاده عموم - بويژه جوانان - ارائه کرده است. نويسنده در دوازده فصل، با استناد به يافتههاي عقلي و نقلي محدثان، مفسران و مورخان اماميّه و عامّه و نيز دستاوردهاي علوم تجربي، به تشکيکهاي گوناگون درباره مهدويّت پاسخ داده است. طرح مباحث به شيوه مناظره بوده که بر جذابيت کتاب افزوده است. مؤلف، آغاز عقيده به مهدويّت را از زمان پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله ميداند و شخصيت و نسب امام را بررسي ميکند و ادعاي مهدي بودن محمد حنفيه، اعتقاد زيديه به مهدويّت محمدبن عبداللّه بن حسن، باور واقفيه به عروج امام صادقعليه السلام را رد ميکند و به رد اين نکته - که منشأ مهدويّت از تعاليم يهود و زرتشتي است و عبداللّه بن سبا در ايجاد اين باور نقش داشته ميپردازد. عالم غيب و امام عصرعليه السلام، امامت کودک پنج ساله، فلسفه طولاني شدن غيبت، مهدي در کتب اهل سنّت، نشانهها و شرايط ظهور، ياوران حضرت مهديعليه السلام، و احاديث، منابع، تأليفات و اقوال بزرگان اهل سنّت از مباحث مهم دادگستر جهان است.
منبع
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص165دانشمندان عامه
اين کتاب به وسيله دانشمند محترم علي دواني تأليف شده است. در اين کتاب تلاش شده تا نظرات اهل سنّت و روايات ايشان، درباره اثبات وجود و ظهور حضرت مهديعليه السلام منعکس گردد. کتاب با هدف پاسخ به شبهات و تهمتهاي ناروايي که برخي از علماي اهل سنّت، عليه اعتقادات مذهب شيعه درباره حضرت مهديعليه السلام مطرح کردهاند، تدوين شده است. نويسنده محترم با بهرهگيري از منابع روايي و تاريخيِ دست اوّل اهل سنّت، درباره مطالب ذيل بحث کرده است. 1. مهدي موعودعليه السلام از ديدگاه شيعه، 2. وجود حضرت مهديعليه السلام در منابع اوليّه اهل سنّت، 3. کتابهايي که علماي اهل سنّت درباره حضرت مهديعليه السلام به رشته تحرير در آوردهاند، 4. اوصاف و شمايل حضرت مهديعليه السلام، 5. افسانه سرداب و نام 120 تن از بزرگان اهل سنّت که مهديعليه السلام را فرزند امام حسن عسکريعليه السلام ميدانند.
منبع
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص166در انتظار ققنوس
(کاوشي در قلمرو موعودشناسي و مهدي باوري) در انتظار ققنوس، به وسيله سيد ثامر هاشم العميدي تأليف و به دست مهدي عليزاده ترجمه شده است. در اين کتاب، محور اصلي پژوهش شخصيت حضرت مهديعليه السلام و مباحث تاريخي، کلامي و حديثي مربوط به آن حضرت است. مؤلف علاوه بر تکيه بر آيات قرآن و احاديث معصومينعليهم السلام، از معارف بلند اسلامي - به ويژه شيعي - بهرههاي وافري برده است. شناخت حضرت مهديعليه السلام و اعتقاد به آن حضرت و فوايد و آثار اين اعتقاد، تحريفات حديثي و تاريخي در اين زمينه و برنامهريزي دشمنان عليه اعتقاد به مهدويّت، از ديگر موضوعاتي است که مؤلف به آن پرداخته است. علاوه بر آن وي با استفاده از روش توصيفي و تحليلي، اعتقادات تاريخي و کلامي به وجود و ظهور حضرت مهديعليه السلام را در اين مجموعه به خوبي گرد آورده است. برخي از سرفصلهاي کتاب از اين قرارند: مقدمه مترجم که به تفصيل به مطالبي درباره کتابشناسي امام مهديعليه السلام و مطالبي درباره کتاب مورد نظر پرداخته است. در بخش اوّل با عنوان موعودشناسي به مقدمه مؤلف اشاره کرده تعليقاتي بر آن زده و داراي فصلهاي زير است: 1. سيماي موعود در آيينه ثقلين، 2. مهدي شناخت، 3. لغزشگاههاي مهدي پژوهي، 4. جستاري در باب مهدويّت و خردپذيري. بخش دوم با عنوان «مهدي باوري» داراي هفت فصل با عناوين ذيل است: 1. مهدي باوري و ضرورت تعميق پيوندهاي عاطفي با امام زمانعليه السلام، 2. مهدي باوري و امنيت رواني، 3. کالبد شکافي انتظار، 4. بعثت انبيا، و انقلاب مهديعليه السلام، 5. شيعه، قافله سالار کاروان انتظار، 6. توطئههاي استکبار جهاني عليه مهدي باوري، 7. مهر نهان در سپهر ادب.
منبع
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص167در فجر ساحل
کتاب در فجر ساحل به وسيله محمد حکيمي به رشته تحرير در آمده و از جايگاه خوبي - به ويژه در بين نسل جوان - برخوردار است، به گونهاي که تا کنون دهها مرتبه تجديد چاپ شده است. در اين کتاب نويسنده با بهرهگيري از قلمي شيوا و ادبي، به پژوهش درباره حضرت مهديعليه السلام پرداخته و دنياي آينده را از نظر مذهب شيعه تصوير کرده است. وي علاوه بر بهرهمندي از آيات نوراني قرآن و روايات شيعي، از ديگر کتابهاي آسماني نيز به طور فراوان بهره برده است. مطالب کتاب در شش بخش به اين صورت ارائه شده است: 1. سرآغازي راجع به امام زمانعليه السلام، 2. مدينه فاضله اسلامي، 3. مؤيدها و دوران حکومت امام زمان از ديدگاه روايات، 4. حماسه انتظار، 5. يأس و اميد و شکست و پيروزي، 6. به سوي ساحل.
منابع
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص168دعاي افتتاح
از دعاهاي مشهور شبهاي ماه مبارک رمضان، «دعاي افتتاح» است. اين دعاي شريف به وسيله شيخ ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعيد عمري، نايب خاصّ حضرت ولي عصرعليه السلام صادر شده است؛ چنان که علامه مجلسيرحمه الله گفته است: «و به سند معتبر از حضرت صاحب الامر - عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ - منقول است که به شيعيان نوشتند: در هر شب ماه رمضان اين دعا را بخوانيد که دعاي اين ماه را ملائکه ميشنوند و براي صاحبش استغفار ميکنند...».1. نام اين دعاي شريف از جمله اوّل آن «اَللّهُمَّ اِنّي اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِکَ» گرفته شده است. 2 مضامين عالي خداشناسي و حمد و ثناي الهي و بر شمردن صفات خداوند - به خصوص مهرباني کامل و بينظير هنگام عفو و گذشت، و شدّت کيفر و عقوبت هنگام حسابرسي و نقمت - و بعضي از علل تأخير استجابت دعا و بيان مهمترين نعمتهاي الهي، سرآغاز اين دعاي شريف است. سپس درود و صلوات مخصوص بر پيامبر و آل اوعليهم السلام با ذکر نام و القاب ايشان، آن گاه دعا براي قيام حضرت قائمعليه السلام و اظهار اشتياق براي برقراري دولت کريمهاي که اسلام و اهل اسلام در آن عزّت يابند و نفاق و منافقان خوار و زبون گردند و ما از داعيان آن دولت باشيم که ديگران را به اطاعت الهي فرا خوانيم و به راه خداوند راهبري کنيم. پايان دعا شکوهاي به درگاه خداوند است که با فقدان پيامبر و غيبت امام و بسياري دشمن، و کمي تعداد و فتنههاي شديد، فتح و گشايش از او درخواست ميشود. برخي از دانشوران، - از جمله شيخ شهاب الدين محمدبن موسي بزچلوئي اراکي (م 1313 ق) از شاگردان حکيم سبزواري - اين دعاي شريف را شرح کردهاند. شرح او از سوي انجمن تبليغات اسلامي تهران (1324ش) منتشر شده است.
منابع
1.ر.ک: بحارالانوار، ج 24، ص 166.2.التهذيب، ج 3، ص 108؛ الاقبال، ص 58؛ البلدالامين، ص 193؛ مصباح الکفعمي، ص 578. فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص169
دام پروری در عصر ظهور
از جمله ویژگی های دوران حکومت حضرت مهدی (ع)، گسترش دام پروری است. علاوه بر فراوان شدن آب و رونق کشاورزی، دام و گوسفند نیز فراوان می گردد. 1رسول خدا (ص) می فرماید: «در آن عصر، گله های دام فراوان وجود دارند و به زندگی ادامه می دهند» 2 در سخن پیامبر (ص) نکته ای وجود دارد و آن این که گویا پیش از آن، در اثر کمبود آب و علوفه و گسترش بیماری های، دام ها نمی توانستند به زندگانی ادامه بدهند. نیز آن حضرت می فرماید: «پس از کشته شدن دجال، خداوند به گله ها برکت می دهد؛ به گونه ای که بچه شتری، گروهی از مردم را سیر می کند و گوساله ای، غذای قبیله ای را فراهم می سازد و بزغاله ای، برای سیر کردن گروهی کافی است. 3
منابع
[1]بحارالانوار، ج 51 ص 81؛ کشف الغمه، ج 3، ص 260؛ عقدالدرر، ص 144[2] احقاق الحق، ج 13، ص 215 و ج 19، ص 681
[3]فتن ابن حماد، ص 148 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص313
دعاي ندبه
از جمله دعاهاي بسيار مشهور که مستحب است در چهار عيد - روز جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير - خوانده شود، «دعاي ندبه» است. همواره بسياري از مؤمنان، مشتاقان و منتظران ظهور دولت حق و حکومت جهاني اسلام و ارادتمندان درگاه ولايتمدار حضرت ولي عصرعليه السلام خواندن آن را شعار خود قرار داده و در مناسبتها و فرصتهاي معين، به وسيله آن، با رهبر ابرار و سر سلسله اخيار و احرار به نجوا ميپردازند. «ندبه» به معناي فراخواني و نيز گريه و ناله است، و اين دعاي شريف، مشتمل بر استغاثه و استمداد از حضرت ولي عصرعليه السلام و تأسّف بر غيبت و گريه از فراق آن بزرگوار است؛ از اين رو به اين نام شهرت يافته است. جمعي از علما سند اين دعاي گرانقدر را معتبر شمردهاند. در عصر حاضر که برخي از مصلح نمايان با لحن تند، اين دعا را بي سند پنداشتند و يا مضامين آن را نادرست انگاشتند؛ چندين کتاب کوچک و بزرگ در بررسي سند و متن اين دعا منتشر شده است. علامه مجلسيرحمه الله گفته است: «اما دعاي ندبه - که مشتمل است بر عقايد حقّه و تأسف بر غيبت حضرت قائمعليه السلام - به سند معتبر از حضرت صادقعليه السلام منقول است». (1). سيدابن طاووس حلي (م 664 ق) در کتاب اقبال الاعمال و کتاب مصباح الزائر و نيز شيخ محمد مشهدي حائري (از علماي قرن ششم) در کتاب مزار خود اين دعاي شريف را آوردهاند. همچنين در مزار قديم که ظاهراً از مؤلفات قطب راوندي است - اين دعا نقل شده است. روشن است که اين شخصيتهاي گرانقدر و حديثشناس، دعاي غير معتبر را در کتابهاي خود نقل نميکنند. خواندن اين دعا خواص زيادي دارد؛ از جمله در هر مکاني و موضعي که با حضور قلب و اخلاص کامل خوانده شود و ملتف مضامين عالي، و عبارات و اشارات آن باشد؛ نتيجه آن توجه و التفات مخصوص حضرت صاحب العصر والزمان - ارواحنا فداه - در آن مکان و محل؛ بلکه حضور به هم رسانيدن آن حضرت در آن مجلس است؛ چنان که در بعضي مواضع و موارد اتفاق افتاده است. اين دعاي عظيمالشأن، با حمد و ثناي پروردگار و درود بر پيامبر و اهل بيت اوعليهم السلام آغاز ميگردد. پس حکمت برگزيده شدن انبيا و اوليا و مورد قبول خداوند بودنشان بيان و به مهمترين بخش زندگي هر يک از پيامبران اولوالعزم و پيش از آنان حضرت آدمعليه السلام، اشاره شده است. همچنين تأکيد گرديده که براي هر يک از آنان وصيّ و جانشين از سوي خداوند تعيين شده تا اينکه حق پايدار بماند و باطل بر اهل حق چيره نشود و کسي بر خداوند عذري نياورد که چرا پيامبر و فرستادهاي از سوي تو نيامد، و راهنماي هشدار دهندهاي نرسيد تا از آيات تو پيروي کنيم؟! آنگاه به جانشيني مولاي متقيان حضرت عليعليه السلام ميپردازد و با بيان قسمتي از فضايل آن حضرت، سخن را به بيوفايي و شقاوتمندي دشمنان دين ميکشاند که بر خلاف دستور صريح پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله آن امام مبين را به شهادت رساندند و پس از آن حضرت هدايتگران از فرزندانش را يکي پس از ديگري شهيد کردند! با سوز و گداز به استغاثه و اظهار شوق نسبت به آخرين بازمانده معصوم خاندان رسالت ميپردازد و با درود مخصوص بر پيامبر و آل او، با چند درخواست مهم براي تعجيل فرج و روي کارآمدن دولت حق و از بين رفتن باطل و محکم شدن پيوند با امام زمانعليه السلام، دعا خاتمه مييابد. شرحهاي بسياري براي اين دعاي شريف نوشته شده است؛ از جمله: عقد الجُمان لندبة صاحب الزّمان، کشف الکربة، وسيلةالقربة، ندبه و نشاط، وظائف الشيعه و... (2).
منابع
(1). زادالمعاد، ص 491.(2). ر.ک: لطف اللّه صافي گلپايگاني، فروغ ولايت در دعاي ندبه، پيشگفتار. فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص172
:چهره شناسی حضرت دانش حضرت
برای درک موقعیت علمی امام و مقام پر ارج حضرت صاحب الامر (ع) که آخرین حجت خداوند است به احادیث چندی اشاره می کنیم: پیامبر (ص) فرمود: دوازده نفر از اهل بیت من، خداوند علم و فهم و حکمت مرا به آن ها عطا فرموده، و آن ها را از خاک و گل من آفریده است. [1] امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «علم مرگ و میرها به ما داده شده، علم تأویل و تنزیل و حل و فصل خصومت ها به ما عطا گردیده، علم حوادث و وقایع به ما داده شده و هرگز چیزی از ما پوشیده نمی ماند.» [2] و در حدیث دیگری می فرماید: آسمان ها و زمین در نزد امام، همچون کف دست اوست، ظاهر و باطن آن ها را می فهمد و نیک و بد آن ها را می شناسد. [3] امام باقر (ع) می فرماید: دیدگان امام به خواب می رود ولی قلبش همیشه بیدار است... از پشت سر همچون پیش رو می بیند، و فرشتگان پیوسته با او سخن می گویند تا زمانی که روزگار او به سر آید. [4] و نیز درباره علم و دانش حضرت مهدی (ع) می فرماید: علم به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) در دل مهدی ما، همچون زراعت می روید، پس اگر کسی از شما باقی بماند تا زمانی که آن حضرت را درک کند، باید به هنگام سلام دادن به وی بگوید: «السلام علیکم یا اهل بیت الرحمه و النبوه و معدن العلم و موضع الرساله» [5] امام صادق (ع) فرمود: «همه دنیا هماند یک حبه گردو در برابر امام، نمایان است و چیزی از آن بر او پوشیده نیست. از هر طرف بخواهد در آن تصرف می کند، آن چنان که یکی از شما در سفره ای که در برابرتان گسترده است، از هر طرف بخواهد دست می برد و از آن بهره می گیرد. [6] و در حدیث دیگری می فرماید: امام هنگامی که در شکم مادر است می شنود... و چون به امامت رسید، خداوند برای او عمودی از نور بر می افرازد که به وسیله آن، اعمال مردم هر شهری را می بیند. [7] و درباره علم حضرت مهدی (ع) می فرماید: هنگامی که امور به دست حضرت صاحب الامر (ع) برسد، خدای تبارک و تعالی، هر زمین پستی را برای او بالا می برد، و هر زمین بلندی را پایین می آورد تا این که همه جهان همانند کف دست او، برایش آشکار شود. [8] از مجموع این روایات، پی به عظمت حضرت مهدی (ع) و علم و دانش او می بریم.
منابع
[1] منتخب الاثر، ص 32؛ کشف الغمه، ج 2، ص 507[2] الزام الناصب، ج 2، ص 246
[3] بحارالانوار، ج 25، ص 173
[4] کافی، ج 1، ص 388؛ بحارالانوار، ج 25، ص 168
[5] بحارالانوار، ج 51، ص 36
[6] اختصاص مفید، ص 217؛ بحارالانوار، ج 25، ص 367
[7] کافی، ج 1، ص 387
[8] بشاره الاسلام، ص 243 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص314
دانش در عصر ظهور
روایات، جهان را در روزگار امام عصر (ع)، جهانی متمدن و در اوج قدرت و پیشرفت علمی معرفی می کند. فرق اساسی پیشرفت در روزگار حضرت مهدی (ع) با جهان کنونی در این است که در آن زمان، بشر در عین این که به بالاترین رشد علمی و صنعتی می رسد، به همان اندازه به تعالی اخلاق و کمال انسانی نزدیک می گردد. دانش و علمی که امام عصر (ع) بر روی مردم می گشاید، قابل سنجش باپیشرفتی که بشر از نظر علمی داشته است، نیست و مردم نیز استقبال بیشتری به فراگیری دانش نشان خواهند داد؛ تا جایی که حتی زنان جوان که هنوز سنی از آنان نگذشته است آن چنان به کتاب خدا و مبانی مذهب آشنا می شوند که به آسانی، حکم خدا را از قرآن کریم استخراج می کنند. [1] روایاتی که درباره پیشرفت صنعت در عصر ظهور آمده است، نمایانگر دگرگونی شگرفی در این زمینه است؛ مانند روایاتی که می گوید: شخصی در مشرق، برادرش را در مغرب می بیند [2]؛ حضرت را به هنگام سخنرانی، همه جهانیان می بینند؛ [3] یاران حضرت از فاصله دور با هم سخن می گویند و سخن یکدیگر را می شنوند؛ [4] چوب تعلیمی و بند کفش با انسان سخن می گویند [5]؛ اشیای درون خانه و دیوارهای خانه به انسان گزارش می دهند [6]؛ برای مسافرت، در یک چشم به هم زدن به مقصد خود می رسند [7] و نمونه های بسیاری که هر چند برخی از آن ها شاید اشاره به اعجاز داشته باشد، ولی با توجه به همه روایات، آن دگرگونی را می توان دریافت. حکومت آن حضرت باعث رشد و تکامل خردها و اخلاق است. در نظام الهی مهدی (ع)، بشریت به نهایت بلوغ خود می رسد و اخلاق، اندیشه، آرزو و .... رنگ کمال به خود می گیرد. امام صادق (ع) فرمود: «علم و دانش، بیست و هفت حرف است و همه آن چه پیامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است و مردم تا کنون جز با آن دو حرف، آشنایی ندارند و هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون آورده، آن را میان مردم نشر و گسترش می دهد.» [8] از این روایت استفاده می شود که بشر هر چه از نظر علم و دانش پیشرفت کند، در روزگار حضرت مهدی (ع) به یکباره، بیش از دوازده برابر رشد و گسترش می یابد. [9]
منابع
[1] بحارالانوار، ج 52، ص 352[2] همان، ص 391
[3] کافی، ج 8، ص 240؛ بحارالانوار، ج 52، ص 336
[4] همان
[5] مسند احمد، ج 3، ص 89؛ فردوس الاخبار، ج 5، ص 98
[6] بحارالانوار، ج 52، ص 365؛ غیبه نعمانی، ص 319
[7] احقاق الحق، ج 13، ص 351؛ فردوس الاخبرا، ج 2، ص 449
[8] بحارالانوار، ج 52، ص 326؛ خرائج، ج 2، ص 841
[9] چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، ص 178 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص315
دانشمندان آخرالزمان
در هر عصری، عالمان دینی مسئولیت زدودن جهل و نادانی از اندیشه های مردم را به عهده دارند و از روایات فهمیده می شود که عالمان در آخرالزمان نیز این نقش را به خوبی ایفا می کنند. امام هادی (ع) می فرمایند: اگر در دوران غیبت قائم آل محمد (ص) عالمان نبودند که مردم را به سوی او هدایت کنند و با حجت های الهی از دین دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دام های شیطان و پیروانش رهایی و از شر ناصبی ها نجات بخشند، کسی در دین خدا پابرجا نمی ماند و همه مرتد می شدند. ولی آنان رهبری دل های شیعیان ضعیف را با قدرت در دست می گیرند و حفظ می کنند، چنان که ناخدای کشتی، سکان و فرمان کشتی را نگاه می دارد؛ پس آنان نزد خداوند والاترین انسان ها هستند. [1] رسول خدا (ص) نیز درباره زنده کننده دین در هر قرن می فرمایند: خداوند بزرگ برای امت اسلام در آغاز هر قرن، شخصی را بر می انگیزاند تا دین را زنده نماید. [2] احادیث دیگری نیز در مذمّت برخی دانشمندان اهل آخرالزمان آمده است. رسول خدا (ص) فرمود: علمای آن ها خائن و فاسق هستند. آن ها و پیروانشان و آنان که به سوی آن ها می آیند و از آن ها کسب نور می کنند آنان که آن ها را دوست دارند، بدترین مخلوقات روی زمین هستند. [3] و در روایتی می خوانیم: فقهای آن زمان، طبق هوای نفس خود فتوا می دهند. [4]
منابع
[1] بحارالانوار، ج 2، ص 6؛ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 260[2] کنز العمال، ج 12، ص 193؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 109
[3] الزام الناصب، ص 185
[4] بشاره الاسلام، ص 77؛ الزام الناصب، ص 195 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص316
دانیال
از انبیای پیرو تورات است که در کتاب خود، بشارت ظهور حضرت مهدی (ع) را آورده است. [1] دانیال نبی از نسل حضرت داود (ع) است. معاصر عزیز پیغمبر بوده و پس از مرگ بخت النصر، از سوی بهمن پسر اسفندیار، به بیت المقدس بازگردانیده شد و از آن جا به اهواز رفت و در شوش دیده از جهان بربست. [2] جابر جعفی می گوید: از امام باقر (ع) درباره دانیال و تعبیر خواب پرسیدم که آیا حقیقت دارد؟ فرمود: «آری، او پیغمبر بود و وحی بر او نازل می شد و از جمله اموری که خدا بهره او کرده بود، تعبیر خواب بود. [3]
منبع
[1] ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، ص 22[2] معارف و معاریف، ج 5، ص 349
[3] بحارالانوار، ج 26، ص 284 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص316
در قنوت نمازها
شاهد بر اين دعاهاي امامانعليهم السلام براي تعجيل فرج، در تعدادي از قنوتهايي است که از آنها روايت شده، ما آنچه در اين باره از ايشانعليهم السلام به دست ما رسيده در اينجا ميآوريم، توفيق از خدا است: يک: سيد اجل علي بن طاووسقدس سره در کتاب «مهج الدعوات» ضمن حديثي که از ترس طولاني شدن مطلب از آوردن آن خودداري کرديم، از امام زينالعابدينعليه السلام چنين آورده: «اللَّهُمَّ إِنَّ جِبِلَّةَ البَشَرِيَّةِ وَطِباعَ الإِنْسانِيَّةِ وَما جَرَتْ عَلَيْهِ تَرْکِيباتُ النَّفْسِيَّةَ وَانْعَقَدَتْ بِهِ عُقُودُ النَّشَئَةِ تَعْجِزُ عَنْ حَمْلِ وارِداتِ الأَقْضِيَةِ إِلّا ما وَقَفْتَ لَهُ أَهْلُ الاِصْطِفآءِ وَأَعَنْتَ عَلَيْهِ ذَوِي الاِجْتِباءِ. اَللَّهُمَّ وَإِنَّ القُلُوبَ فِي قَبْضَتِکَ وَالمَشِيَّةَ لَکَ فِي مِلْکَتِکَ وَقَدْ تَعْلَمُ أَيْ رَبِّ مَا الرَّغْبَةُ إِلَيْهِ فِي کَشْفِهِ واقِعَةٌ لِأَوْقاتِها بِقُدْرَتِکَ وَاقِفَةٌ بِحَدِّکَ مِنْ إِرادَتِکَ وَإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّ لَکَ دارَ جَزآءٍ مِنَ الخَيْرِ وَالشَّرِّ مَثُوبَةً وَعُقُوبةً، وَأَنَّ لَکَ يَوْماً تَأْخُذُ فِيهِ بِالحَقِّ وَأَنَّ أَناتَکَ أَشْبَهُ الأَشْيآءِ بِکَرَمِکَ وَأَلْيَقُها بِما وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَکَ فِي عَطْفِکَ وَتَرَؤُفِکَ وَأَنْتَ بِالمِرْصادِ لِکُلِّ ظالِمٍ فِي وَخِيمِ عُقْباهُ وَسُوءِ سُنَنِ نَبِيِّکَ وَتَمَرَّدَ الظّالِمُونَ عَلي خُلَصآئِکَ وَاسْتَباحُوا حَرِيمَکَ وَرَکِبُوا مَراکِبَ الاِسْتِمْرارِ عَلَي الجُرْأَةِ عَلَيْکَ. اَللَّهُمَّ فَبادِزْهُمْ بِقَواصِفِ سَخَطِکَ وَعَواصِفِ تَنْکِيلاتِکَوَاجْتِثاثِ غَضَبِکَ، وَطَهِّرِ البِلادَ مِنْهُمْ وَاعْفُ عَنْها آثارَهُمْ وَاحْطُطْ مِنْ قاعاتِها وَمَظانِّها مَنارَهُمْ وَاصْطَلِکْهُمْ بِبَوارِکَ حَتّي لا تُبْقِ مِنْهُمْ دِعامَةً لِناجِمٍ وَلا عَلَماً لِآمٍّ وَلا مَناصاً لِقاصِدٍ وَلا رائِداً لِمُرْتادٍ. اَللَّهُمَّ امْحُ آثارَهُمْ وَاطْمِسْ عَلي أَمْوالِهِمْ وَدِيارِهِمْ وَامْحَقْ أَعْقابَهُمْ وَافْکُکْ أَصْلابَهُمْ وَعَجِّلْ إِلي عَذابِکَ السَّرْمَدِ انْقِلابَهُمْ وَأَقِمْ لِلْحَقِّ مَناصِبَهُ وَاقْدَحْ لِلرِّشادِ زِنادَهُ وَأَثِرْ لِلثّارِ مُثيرَهُ وَأَيِّدْ بِالعَوْنِ مُرْتادَهُ وَوَفِّرْ مِنَ النَّصْرِ زادَهُ حَتّي يَعُودَ الحَقُّ بِجِدَّتِهِ وَيُنِيرَ مَعالِمَ مَقاصِدِهِ وَيَسْلُکَهُ أَهْلُهُ بِالأَمَنَةِ حَقَّ سُلُوکِهِ إِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ پروردگارا! به راستي که اصل خلقت بشري و طبيعت انساني، و آنچه ترکيبات نفساني بر آن نهاده شده و بندهاي آفرينش به آن بسته است، از تحمل آنچه از قضاها فرا ميرسد عاجزند، مگر آنچه برگزيدگانت را بدان موفق فرموده و نخبگانت را بر پذيرش آن ياري دادهاي. پروردگارا! همانا دلها در قبضه قدرت تو است، مشيّت و خواست در اختيار تو. اي پروردگار! تو ميداني که توجه ما به درگاهت از براي برطرف کردنش (قضا) در جاي خودش از قدرت تو واقع نيست، و در محدوده اراده و خواست تو نيفتاده است، [شرايط و زمينههاي لازم براي برطرف کردنش فراهم نميباشد] ، و من ميدانم که تو را سراي جزا دادن هر خير و شرّي هست، پاداش و کيفر، و تو را روزي است که در آن به خاطر حق مؤاخذه خواهي فرمود، و همانا بردباريِ تو، شبيهترين چيزها به کَرَمت و سزاوارترين شيء به آنچه خودت را در عطف و رأفت وصف کردهاي ميباشد. و تو در کمين هر ستمگري هستي که عاقبت کارش وخيم و منزلگاهش سخت خواهد بود. پروردگارا! و به راستي که تو رحمت و بردباريات را بر تمامي خلقت فراگير ساختهاي، در حالي که احکام و دستوراتت عوض شد، و سنّتهاي فرستادهات تغيير کرد، و ستمگران بر خالصانت سرکشي کردند، و هتک حريمت را مباح شمردند، و پيوسته با تجرّي بر ساحت کبريايي تو تاختند. پروردگارا! پس با خشم شکنندهات و طوفانهاي عقوبتت و غضب ريشهکن کنندهات آنها را برگير، و جهان را از لوث وجودشان پاک گردان، و آثارشان را از آن محو کن، و از صحنهها و مخفيگاههاي زمين نشانههاي آنان را برافکن، و با هلاک خويش آنها را از بيخ برکَن، تا براي آنها هيچ زمينهاي براي روييدن باقي نگذاري و نشاني براي رهروي به سوي آنان نگه نداري و راه خلاصي برايش ننهي و جايي براي جويندهاي ترک نگويي، پروردگارا! آثارشان را محو فرماي و ثروتها و ديارشان را نابود ساز، و جانشينانشان را هلاک گردان، و اصلابشان را از هم جداکن، و به عذاب جاودانيات افتادنشان را زودتر برسان و مناصب حق را بر پايدار، و آتش راهنمايي را فروزاندار، و براي خونخواهي تهييج کننده آن را برانگيز، و خواسته آن را با کمک خويش تأييد کن، و نصرتش را افزون فرماي تا حق با همان تازگياش باز گردد، و نشانههاي پيمودنش روشن شود، و اهل حق با ايمني راه آن را بپيمايند، و حق پيمودنش را ادا نمايند، به راستي که تو بر هر چيزي توانايي. 1 ميگويم: بر پژوهنده روشنبين مأنوس با کلمات ائمه اطهارعليهم السلام پوشيده نيست که اين دعا براي ظهور مولاي غايب از نظرمان حضرت مهدي - ارواحنا فداه - ميباشد، و درخواست فرج آن بزرگوار از درگاه پروردگار است، قرائن متعددي نيز در آن هست که اهل اعتبار آنها را ميشناسند. اگر بگوييد: شايد منظور از عبارت: «و براي خونخواهي تهييج کننده آن را برانگيز» مختار باشد. ميگويم: بيترديد مراد از آن، حضرت صاحب الزمان است، دعاها و اخبار چندي نيز بر آن دلالت ميکند که در قنوت روايت شده از آن بزرگوار - که خداوند فرجش را نزديک فرمايد - خواهد آمد. دو: قنوتي که در حديث مزبور از مولايمان ابوجعفرباقرعليه السلام روايت شده: «يا مَنْ يَعْلَمُ هَواجِسَ السَّرائِرِ وَمَکامِنَ الضَّمآئِرِ وَحَقآئِقَ الخَواطِرِ، يَا مَنْ هُوَ لِکُلِّ غَيْبٍ حاضِرٌ وَلِکُلِّ مَنْسِيٍّ ذاکِرٌ، وَعَلي کُلِّ شَيْءٍ قادِرٌ وَإِلَي الکُلِّ ناظِرٌ، بَعُدَ المَهَلُ وَقَرُبَ الأَجَلُ وَضَعُفَ العَمَلُ وَأَرابَ الأَمَلُ وَآنَ المُنْتَقَلُ، وَأَنْتَ يا اَللَّهُ الآخِرُ کَما أَنْتَ الأَوَّلُ مُبِيدُ ما أَنْشَأْتَ وَمُصَيِّرُهُمْ إِلَي البِلي وَمُقَلِّدُهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَمُحَمِّلُها ظُهُورَهُمْ إِلي ساحَةِ الَمحْشَرِ لا تَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ أَبْصارُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوآءٌ مُتَراطِمِينَ فِي الأَعْناقِ مَنْشُورَةٌ وَالأَوْزارُ عَلَي الظُّهُورِ مَأْزُورَةٌ لَا انْفِکاکَ وَلا مَناصَ وَلا مَحِيصَ عَنِ القِصَاصِ، قَدْ أَفْحَمَتْهُمُ الحُجَّةُ وَحَلُّوا فِي حَيْرَةِ الَمحَجَّةِ وَهَمْسِ الضَّجَّةِ، مَعْدولٌ بِهِمْ عَنِ الَمحَجَّةِ إِلّا مَنْ سَبَقَتْ لَهُ مِنَ اللَّهِ الحُسْني فَنَجا مِنْ هَوْلِ المَشْهَدِ وَعَظِيمِ المَوْرِدِ وَلَمْ يَکُنْ مِمَّنْ فِي الدُّنْيا تَمَرَّدَ وَلا عَلي أَوْلِيآءِ اللَّهِ تَعَنَّدَ وَلَهُمُ اسْتَعْبَدَ وَعَنْهُمْ بِحُقُوقِهِمْ تَفَرَّدَ، اللَّهُمَّ فَإِنَّ القُلُوبَ قَدْ بَلَغَتِ الحَناجِرَ، وَالنُّفُوسَ قَدْ عَلَتِ التَّراقِيَ، وَالأَعْمارَ قَدْ نَفِدَتْ بِالاِنْتِظارِ لا عَنْ نَقْصِ اسْتِبْصارٍ وَلا عَنْ اِتِّهامِ مِقْدارٍ وَلکِنْ لِما تُعانِي مِنْ رُکُوبِ مَعاصِيکَ وَالخِلافِ عَلَيْکَ فِي أَوامِرِکَ وَنَوَاهِيکَ وَالتَّلَعُّبِ بِأَوْليآئِکَ وَمُظَاهَرَةِ أَعْدآئِکَ. اَللَّهُمَّ فَقَرِّبْ ما قَدْ قَرُبَ، وَأَوْرِدْ ما قَدْ دَني، وَحَقِّقْ ظُنُونَ المُوقِنِينَ، وَبَلِّغِ المُؤْمِنِينَ تَأْمِيلَهُمْ مِنْ إِقامَةِ حَقِّکَ وَنَصْرِ دِينِکَ وَإِظْهارِ حُجَّتِکَ وَالاِنْتِقامِ مِنْ أَعْدآئِکَ»؛ اي کسي که ميداند چه در دل همي گذرد، و چه در باطنها همي پنهان گردد و در خاطرهها چه نهفته است، اي آنکه هر پنهاني را شاهد و ناظر، و هر فراموش شدهاي را ذاکر، و بر هر کاري قادر، و به همه چيز ناظر هستي! مدارا به طول انجاميد و اجل نزديک گرديد، و عمل به سستي گراييد، و اميد به نهايت رسيد، و هنگام منتقل شدن فرا رسيد. و تو اي پروردگار! آخري چنانکه اول هستي، آنچه ايجاد فرمودهاي فنا دهندهاي، و خلايق را به فرسودگي ميرساني، و کارهايشان را به عهدهشان واميگذاري، و مسؤوليتشان را بر پشتشان قرار ميدهي، تا وقت پراکنده شدنشان در برانگيخته شدن از قبرهايشان هنگام دميدن در صور، و شکفته شدن آسمان به نور، و بيرون گشتن با پراکندگي به صحنه محشر، در حالي که چشمهايشان خيره مانده و دلهايشان در اضطراب افتاده باشد. از کارهاي گذشته خود در غم فرومانده و از گناهاني که بر دوش دارند بازخواست شوند، و آنجا است که از آنچه مرتکب گرديدهاند پاي حساب روند، پروندهها در گردن آويخته، و سنگيني معاصي بر پشتها فرو ريخته، نه از او جدا گردد و نه راه خلاصي هست و نه گريزي از قصاص، به راستي که دلايل، لبهايشان را بسته باشد، و در سرگرداني بين راه، و پنهاني ناله، وامانده و از راه ميانه دور افتادهاند، مگر آنکه پيشتر نيکي به او رسيده باشد. که از هول آن صحنه و بزرگي حادثه ورود به آن نجات خواهد يافت، [و نيز بايد که] در دنيا سرکشي نکرده و با اولياي خدا لجاجت نورزيده و از آنها دوري ننموده و حقوقشان را از آن خود نشمرده باشد. بار الها! به راستي که دلها به گلوها رسيد، و جانها بر لب آمده، و عمرها در انتظار پايان يافت، و اين نه از کمي بينش و نه از جهت متهم ساختن تقدير است، بلکه به خاطر آنچه از گناهاني که واقع ميشود و با تو در اوامر و نواهيات مخالفت ميگردد، و به بازي گرفتن دوستانت و چيرگي دشمنانت ميباشد؛ پروردگارا! پس آنچه نزديک شده نزديکتر گردان و آنچه نزديک رسيده برسان، و آرزوهاي باورداران را تحقق بخش و اميد مؤمنين را از برپايي حقّت و ياري دينت و آشکار نمودن حجّتت و انتقام گرفتن از دشمنانت به ثمر برسان. 2 سه: قنوت حضرت ابوجعفر محمد بن علي جواد - که درود خداوند بر او و پدران و فرزندان گرامياش باد - در حديث ياد شده آمده است: «مَنائِحُکَ مُتَتابِعَةٌ وَأَيادِيکَ مُتَوالِيَةٌ وَنِعَمُکَ سَابِغَةٌ، وَشُکْرُنا قَصِيرٌ وَحَمْدُنَا يَسِيرٌ، وَأَنْتَ بِالتَّعَطُّفِ عَلي مَنِ اعْتَرَفَ جَدِيرٌ. اَللَّهُمَّ وَقَدْ غُصِّ أَهْلُ الحَقِّ بِالرِّيقِ وَارْتَبَکَ أَهْلُ الصِّدْقِ فِي المَضِيقِ، وَأَنْتَ اللَّهُمَّ بِعِبادِکَ وَذَوِي الرَّغْبَةِ إِلَيْکَ شَفِيقٌ وَبَإِجابَةِ دُعآئِهِمْ وَتَعْجِيلِ الفَرَجِ عَنْهُمْ حَقِيقٌ. اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمِّدٍ وَبادِزْنا مِنْکَ بِالعَوْنِ الَّذِي لا خِذْلانَ بَعْدَهُ وَالنَّصْرِ الَّذِي لا باطِلَ يَتَکَأدَهُ وَأَتِحْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ مَتاحاً فَيّاحاً يَأْمَنُ فِيهِ وَلِيُّکَ وَيُخَيِّبُ فِيهِ عَدُوُّکَ وَتُقَامُ فِيهِ مَعالِمُکَ وَتَظْهَرُ فِيهِ أَوامِرُکَ وَتَنْکَفُّ فِيهِ عَوادِي عِداتِکَ. اَللَّهُمَّ بادِزْنا مِنْکَ بِدارِ الرَّحْمَةِ وَبادِزْ أَعْدآئَکَ مِنْ بَأْسِکَ بِدارِ النَّقِمَةِ. اَللَّهُمَّ أَعِنّا وَأَغِثْنا وَارْفَعْ نِقْمَتَکَ عَنّا وَأَحِلَّها بِالقَوْمِ الظّالِمِينَ»؛ موهبتهايت پي در پي و عنايتهايت پيوسته و نعمتهايت تمام و شکر ما کوتاه و حمد ما اندک و تو بر بذل عطوفت بر کسي که اقرار کند، شايستهاي. پروردگارا! و البتّه اهل حق را گلوها بسته شد و اهل صدق در تنگنا پريشان گرديدند. و تو اي پروردگار! به بندگان و رغبت کنندگان به سويت مهربان هستي و به اجابت دعاي آنها و زود رسانيدن گشايش بر آنها شايستهاي. پروردگارا! پس بر محمد و آل محمد درود فرست و به زودي از جانب خود کمکي به ما رسان که پس از آن خواري نباشد، و نصرتي عطا کن که هيچ باطلي آن را دشوار نسازد، و از سوي خود براي ما زمينه فراخي فراهم فرماي تا در آن وليّ تو در امان و دشمنت نااميد شود، و در آن، فراخناي نشانههايت بر پاي گشته، و اوامرت آشکار شده و دشمنيهاي دشمنانت ترک گردد. پروردگارا! از جانب خود به رحمت پيشي گير، و با نقمت خويش از عذابت بر دشمنانت مبادرت ورز. پروردگارا! ما را ياري فرماي و به فريادمان برس و عقوبت خويش را از ما بردار و بر قوم ستمگران فرود آور. 3 ميگويم: شاهد بر اينکه دعاي فوق از براي تعجيل فرج مولايمان صاحب الزمان - که درود خدا بر او و خاندانش باد - ميباشد؛ اين است که امور ياد شده در آن جز با ظهور آن جناب و آشکار شدن آن آفتاب تحقّق نخواهد يافت. چنانکه در اخبار و احاديث اين معني بيان شده است. آري در زمان حکومت آن حضرت تقيّه برداشته ميشود و اولياي خدا امنيّت يابند و دشمنان نااميد گردند و معالم دين خدا برقرار و اوامرش آشکار ميشود. چهار: قنوت ديگري از همان حضرتعليه السلام در حديث مشاراليه آمد، و آن مشتمل است بر دعا براي منتظرين ظهور صاحب الامر - عجّل اللَّه فرجه الشريف - و دوستان و دعاکنندگان در حقّ آن حضرت، قنوت چنين است: «اَللَّهُمَّ أَنْتَ الأَوَّلُ بِلا أَوَّلِيَّةٍ مَعْدُودَةٍ، وَالآخِرُ بِلا آخِرِيَّةٍ مَحْدُودَةٍ، أَنْشَأْتَنا لا لِعِلَّةٍ اِقْتِساراً، وَاخْتَرَعْتَنا لا لِجاجَةٍ اِقْتِداراً، وَابْتَدَعْتَنا بِحِکْمَتِکَ اخْتِياراً، وَبَلَوْتَنا بِأَمْرِکَ وَنَهْيِکَ اخْتِباراً وَأَيَّدْتَنا بِالآلاتِ، وَمَنَحْتَنا بِالأَدَواتِ، وَکَلَّفْتَنَا الطّاقَةَ وَجَشَّمْتَنَا الطّاعَةَ، فَأَمَرْتَ تَخْيِيراً وَنَهَيْتَ تَخْذِيراً وَخَوَّلْتَ کَثِيراً وَسَأَلْتَ يَسِيراً، فَعُصِيَ أَمْرُکَ فَحَلُمْتَ وَجُهِلَ قَدْرُکَ فَتَکَرَّمْتَ، فَأَنْتَ رَبُّ العِزَّةِ وَالبَهآءِ وَالعَظَمَةِ وَالکِبْرِيآءِ وَالإِحْسانِ وَالنَّعْمآءِ وَالمَنِّ وَالآلآءِ وَالإِنْجازِ وَالوَفآءِ، لا تُحِيطُ القُلُوبُ لَکَ بِکُنْةٍ وَلا تُدْرِکُ الأَوْهامُ لَکَ صِفَةً وَلا يُشْبِهُکَ شَيْءٌ مِنْ خَلْقِکَ وَلا يُمَثَّلُ بِکَ شَيْءُ مِنْ صَنِيعَتِکَ، تَبارَکْتَ أَنْ تُحَسَّ أَوْ تُمَسَّ أَوْ تُدْرِکَکَ الحَواسُّ الخَمْسُ وَأَنّي يُدْرِکُ مَخْلُوقٌ خالِقَهُ وَتَعالَيْتَ يا إِلهِي عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِيراً. اَللَّهُمَّ أَدِلْ لَأَوْلِيآئِکَ مِنْ أَعْدآئِکَ الظّالِمِينَ الباغِينَ النّاکِثِينَ القاسِطِينَ المارِقِينَ الَّذِينَ أَضَلُّوا عِبادَکَ وَحَرَّفُوا کِتابَکَ وَبَدَّلُوا أَحْکامَکَ وَجَحَدُوا حَقَّکَ وَجَلَسُوا مَجالِسَ أَوْلِيآئِکَ جُرْأَةً عَلَيْکَ وَظُلْماً مِنْهُمْ لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّکَ عَلَيْهِمْ سَلامُکَ وَصَلَواتُکَ وَرَحُمَتُکَ وَبَرَکاتُکَ، فَضَلُّوا خَلْقَکَ وَهَتَکُوا حِجابَ سِتْرِکَ عَنْ عِبادِکَ، وَاتَّخَذُوا اللَّهُمَّ مالَکَ دُوَلاً وَعِبادَکَ خَوَلاً، وَتَرَکُوا اللَّهُمَّ عالَمَ أَرْضِکَ فِي بَکْمآءَ عَمْيآءَ ظَلْمآءَ مُدْلَهِمَّةٍ، فَأَعْيُنُهُمْ مَفْتُوحَةٌ وَقُلُوبُهُمْ مَعْمِيَّةٌ وَلَمْ تُبْقِ لَهُمُ اللَّهُمَّ عَلَيکَ مِنْ حُجَّةٍ لَقَدْ حَدَّرْتَ اللَّهُمَّ عَذابَکَ وَبَيَّنْتَ نَکالَکَ وَوَعَدْتَ المُطِيعِنَ إِحْسانَکَ وَقَدَّمْتَ إِلَيْهِمْ بِالنُّذُرِ، فَآمَنَتْ طآئِفَةٌ. فَأَيِّدِ اللَّهُمَّ الَّذِينَ آمَنُوا عَلي عَدُوِّکَ وَعَدُوِّ أَوْلِيآئِکَ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ وَإِلَي الحَقِّ داعِينَ وَلِلإِمامِ المُنْتَظَرِ القآئِمِ بِالقِسْطِ تابِعينَ. وَجَدِّدِ اللَّهُمَّ عَلي أَعْدآئِکَ وَأَعْدائِهِمْ نارَکَ وَعَذابَکَ الَّذِي لا تَدْفَعُهُ عَنِ القَوْمِ الظّالِمِينَ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَقَوِّ ضَعْفَ الُمخْلِصِينَ لَکَ بِالَمحَبَّةِ، المُشايِعِينَ لَنا بِالمُوالاةِ، المُتِّبِعِينَ لَنا بِالتَّصْدِيقِ وَالعَمَلِ، المُوازِرِينَ لَنا بِالمُواساةِ فِينا، الُمحِبِّينَ ذِکْرَنَا عِنْدَ اجْتِماعِهِمْ. وَشُدَّ اللَّهُمَّ رُکْنَهُمْ وَسَدِّدْ لِهُمُ اللَّهُمَّ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ لَهُمْ وَأَتْمِمْ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَکَ وَخَلِّصْهُمْ وَاسْتَخْلِصْهُمْ، وَسُدَّ اللَّهُمَّ فَقْرَهُمْ، وَالْمُمِ اللَّهُمَّ شَعْثَ فاقَتِهِمْ وَاغْفِرِ اللَّهُمَّ ذُنُوبَهُمْ وَخَطاياهُمْ، وَلا تُزِغْ قُلُوبَهُمْ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ وَلا تُخَلِّهِمْ يا رَبِّ بِمَعْصِيَتِهِمْ وَاحْفَظْ لَهُمْ ما مَنَحْتَهُمْ مِنَ الطَّهَارَةِ بِوِلايَةِ أَوْلِيآئِکَ وَالبَرآئَةِ مِنْ أَعْدآئِکَ إِنَّکَ سَمِيعٌ مُجِيبٌ وَصَلَّي اللَّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ«؛ پروردگارا! تو اوّل هستي بي آنکه اوّليات از جهت عدد باشد و آخر هستي (بازگشت همه چيز به تو است) بي آنکه آخريات را حدّ و مرزي باشد. ما را ايجاد فرمودي نه به خاطر علّتي، بدون اينکه اختياري در آن داشته باشيم و ما را آفريدي نه از روي نياز [به ما و با آن] ، قدرتنمايي کردي و با حکمت خويش ما را از روي اختيار پديد آوردي و به جهت آزمايش ما به اوامر و نواهيات دچارمان ساختي و با ابزارها تأييدمان کردي. و وسايل به ما عنايت نمودي، و به مقدار توانمان تکليف دادي، و فرمانبرداري از دستوراتت را بر عهدهمان نهادي. پس با اختيار دادن [نه به اجبار] امر فرمودي و به جهت هشدار دادن نهي کردي، و بسيار نعمت بخشيدي، و [عبادت] اندکي خواستي، آنگاه دستورت سرپيچي شد پس بردباري کردي، و قدر تو ناشناخته ماند و بزرگواري نمودي، پس تو پروردگار عزّت و تابش و عظمت و کبريا و احسان و نعمت و نيکي و مواهب معنوي و بخششها و عطاها، و برآوردن و وفاکردن هستي، دلها هيچ نهايتي از تو را نيابند، و اوهام صفتي از تو درک ننمايند، و هيچ چيز از آفريدگانت به تو شباهت ندارد، و هيچ چيزي از ساختههايت به تو مانند نگردد، برتر از آني که احساس يا لمس شوي يا حوّاس پنجگانه تو را درک نمايد، و کي ميشود مخلوقي آفرينندهاش را درک کند، و خدايا تو بسيار منزّهتر و برتر از آني که ستمگران ميگويند، بار الها! دوستانت را بر دشمنانِ ستمگر تبهکار پيمان شکن بيدادگرت ياري کن بر آنهايي که بندگانت را گمراه و کتابت را تحريف [و برخلاف آن عمل کردند] و حقّت را انکار نمودند و با تجرّي نسبت به تو به جاي اولياي تو نشستند و به خاندان پيامبرت - که سلام و درود و رحمت و برکاتت بر آنها باد - ظلم کردند، پس گمراه شده و خلق تو را به گمراهي کشاندند، و پرده پوششت را از بندگانت برگرفتند. و اي پروردگار جهان! زمينت را در گنگي و کوري و تاريکي سخت رها نمودند، چشمهايشان باز و دلهايشان نابينا است، و اي پروردگار براي آنها دليلي عليه خودت باقي نگذاشتي، پروردگارا عذابت را هشدار دادي و عقابت را بيان فرمودي و به فرمانبرداران، احسانت را وعده کردي، و بيم دهندگان را به سوي آنان فرستادي پس عدهاي ايمان آوردند، پس اي پروردگار! ايمان آورندگان را بر دشمنت و دشمن اوليائت تأييد فرماي تا آشکار گردند و به حق دعوت کنند، و از امامِ منتظرِ برپا کننده عدل و داد پيروي نمايند. و اي پروردگار! آتشت را و عذابت را که از گروه ستمگران دور نميداري بر دشمنانت و دشمنان آنها تجديد کن. پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و ناتواني اخلاصداران در محبت تو که با همدردي با ما از ما پيروي کنند که هنگام گردهمآييشان ياد ما را دوست ميدارند، ناتواني اينان را نيرو بخش، خدايا! ارکانشان را محکم گردان. خدايا! ديني که براي آنان پسنديدهاي بر ايشان استوار ساز و نعمتت را برآنان تمام فرماي و آنان را [از دست ستمگران] خلاص کن و [براي خويش] برگزين. خدايا! فقر آنها را بربند. خدايا! پريشانحالي نيازمنديشان را به سامان رسان. خدايا! گناهانشان را بيامرز و خطاهايشان ببخشاي و پس از آنکه هدايتشان کردهاي دلهايشان را از حق بَرمتابان. و اي پروردگار! آنها را در [منجلاب] معصيتت رها مگردان و آنچه به آنها عنايت فرمودهاي از پاکيزگي به سبب ولايت اوليائت و بيزاري از دشمنانت براي آنان نگهدار. تو شنواي اجابت کننده هستي. درود خداوند بر محمد و آل پاکيزه و بيآلايشش باد. 4 پنج: قنوت مولايمان ابوالحسن علي بن محمد امام هاديعليهما السلام که در همان حديث روايت شده، و آن چنين است: «يا مَنْ تَفَرَّدَ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَتَوَحَّدَ بِالوَحْدانِيَّةِ، يا مَنْ أَضآءَ بِاسْمِهِ النَّهارُ وَأَشْرَقَتْ بِهِ الأَنْوارُ وَأَظْلَمَ بِأَمْرِهِ حِنْدِسُ اللَّيْلِ وَهَطَلَ بِغَيْثِهِ وابِلُ السَّيْلِ، يا مِنْ دَعاهُ المُضْطَرُّونَ فَأَجابَهُمْ وَلَجَأَ إِلَيْهِ الخآئِفُونَ فَآمَنَهُمْ وَعَبَدَهُ الطّآئِعُونَ فَشَکَرَهُمْ وَحَمِدَهُ الشّاکِرُونَ فَأَثابَهُمْ ما أَجَلَّ شَأْنَکَ وَأَعْلا سُلْطانَکَ وَأَنْفَذَ أَحْکامَکَ، أَنْتَ الخالِقُ بِغَيْرِ تَکَلُّفٍ وَالقاضِي بِغَيْرِ تَحَيُّفٍ، حُجَّتُکَ البالِغَةُ وَکَلَمِتُکَ الدّامِغَةُ بِکَ اعْتَصَمْتُ وَتَعَوَّذْتُ مِنْ نَفَثاتِ العَنَدَةِ وَرَصَداتِ المُلْحِدَةِ الَّذِينَ أَلْحَدُوا فِي أَسْمآئِکَ وَرَصَدُوا بِالمَکارِهِ لِأَوْلِيآئِکَ وَأَعَانُوا عَلي قَتْلِ أَنْبِيآئِکَ وَأَصْفِيآئِکَ وَقَصَدُوا لِإِطْفآءِ نُورِکَ بِإِذاعَةِ سِرِّکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَ وَصَدُّوا عَنْ آياتِکَ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِکَ وَرَسُولِکَ وَدُونَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً رَغْبَةً عَنْکَ، وَعَبَدُوا طَواغِيتَهُمْ وَجَوابِيتَهُمْ أَوْلَيْتَهُمْ بَدَلاً مِنْکَ فَمَنَنْتَ عَلي أَوْلِيآئِکَ بِعَظِيمِ نَعْمَآئِکَ وَجُدْتَ عَلَيْهِمْ بِکَرِيمِ آلآئِکَ وَأَتْمَمْتَ لَهُمْ ما أَوْلَيْتَهُمْ بِحُسْنِ جَزآئِکَ حِفْظاً لَهُمْ مِنْ مُعانَدَةِ الرُّسُلِ وَضَلالِ السُّبُلِ وَصَدَقَتْ لَهُمْ بِالعُهُودِ أَلْسِنَةُ الإِجابَةِ وَخَشَعَتْ لَکَ بِالعُقُودِ قُلُوبُ الإِنابَةِ. أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ الَّذِي خَشَعَتْ لَهُ السَّمواتُ وَالأَرْضُ وَأَحْيَيْتَ بِهِ مَواتَ الأَشْيآءِ وَأَمَتَّ بِهِ جَمِيعَ الأَحْيآءِ وَجَمَعْتَ بِهِ کُلَّ مُتَفَرِّقٍ وَفَرَّقْتَ بِهِ کُلَّ مُجْتَمِعٍ وَأَتْمَمْتَ بِهِ الکَلِماتَ وَأَرَيْتَ بِهِ کُبْرَي الآياتِ وَتُبْتَ بِهِ عَلَي التَّوّابِينَ وَأَخْسَرْتَ بِهِ عَمَلَ المُفْسِدِينَ فَجَعَلْتَ عَمَلَهُمْ هَبآءً مَنْثُوراً وَتَبَّرْتَهُمْ تَتْبِيراً أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآل مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ شِيعَتِي مِنَ الَّذِينَ حُمِّلُوا فَصَدَّقُوا وَاسْتُنْطِقُوا فَنَطَقُوا آمِنِينَ مَأْمُونِينَ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُکَ لَهُمْ تَوْفِيقَ أَهْلِ الهُدي وَأَعْمالَ أَهْلِ اليَقِينِ وَمُنَاصَحَةَ أَهْلِ التَّوْبَةِ وَعَزْمَ أَهْلِ الصَّبْرِ وَتَقِيَّةَ أَهْلِ الوَرَعِ وَکِتْمانَ الصِّدِّيقِينَ حَتّي يَخافُوکَ اللَّهُمَّ مَخافَةً تَحْجُزُهُمْ عَنْ مَعاصِيکَ، وَحَتّي يَعْمَلُوا بِطاعَتِکَ لِيَنالُوا کَرامَتَکَ، وَحَتّي يُناصِحُوا لَکَ وَفِيکَ خَوْفاً مِنْکَ، وَحَتّي يُخْلِصُوا لَکَ النَّصِيحَةَ فِي التَّوْبَةِ حُبّاً لَکَ فَتُوجِبَ لَهُمْ مَحَبَّتَکَ الَّتِي أَوْجَبْتَها لِلتَّوّابِينَ، وَحَتّي يَتَوَکَّلُوا عَلَيْکَ فِي أُمُورِهِمْ کُلِّهَا حُسْنَ ظَنٍّ بِکَ، وَحَتّي يُفَوِّضُوا إِلَيْکَ أُمُورَهُمْ ثِقَةً بِکَ اللَّهُمَّ لا تُنالُ طاعَتُکَ إِلّا بِتَوْفِيقِکَ وَلا تُنالُ دَرَجَةٌ مِنْ دَرَجاتِ الخَيْرِ إِلّا بِکَ. اَللَّهُمَّ يا مالِکَ يَوْمِ الدِّينِ العالِمَ بِخَفايا صُدُورِ العالَمِينَ. طَهِّرِ الأَرْضَ مِنْ نَجَسِ أَهْلِ الشِّرْکِ وَاخْرِصِ الخَرّاصِينَ عَنْ تَقَوُّلِهِمْ عَلي رَسُولِکَ الإِفْکَ. اَللَّهُمَّ اقْصِمِ الجَبّارِينَ وَأَبِرِ المُفْتَرِينَ وَأَبِدِ الأَفّاکِينَ الَّذِينَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ قالُوا أَساطِيرُ الأَوَّلِينَ وَأَنْجِزْ لِي وَعْدَکَ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ المِيعادَ وَعجِّلْ فَرَجَ کُلِّ طالِبٍ مُرْتادٍ إِنَّکَ لَبِالمِرْصادِ لِلْعِبادِ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ کُلِّ لَبْسٍ مُلْبُوسٍ وَمِنْ کُلِّ قَلْبٍ عَنْ مَعْرِفَتِکَ مَحْبُوسٍ وَمِنْ کُلِّ نَفْسٍ تَکْفُرُ إِذا أَصابَها بُؤْسٌ، وَمِنْ کُلِّ واصِفِ عَدْلٍ عَمَلُهُ عَنِ العَدْلِ مَعْکُوسٌ، وَمِنْ طالِبٍ لِلْحَقِّ وَهُوَ عَنْ صِفاتِ الحَقِّ مَنْکُوسُ، وَمِنْ مُکْتَسِبِ إِثْمٍ بِإِثْمِهِ مَرْکُوسٌ، وَمِنْ وَجْهٍ عِنْدَ تَتابُعِ النِّعَمِ عَلَيْهِ عَبُوسٌ، أَعُوذُ بِکَ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ، وَمِنْ نَظِيرِهِ وَأَشْباهِهِ وَأَمْثالِهِ، إِنَّکَ عَلِيٌّ عَلِيمٌ حَکِيمٌ«؛ 5 اي کسي که در پروردگاري بيمانندي و در يگانگي يکتا هستي. اي آنکه به نام او روز روشني يافت و نورها به او درخشيد و به فرمان او شب را تاريکي فرا گرفت و به باران او سيل شديد جاري شد. اي آنکه بيچارگان او را خواندند، پس آنها را اجابت فرمود و ترسناکان به او پناهنده شدند، پس آنها را در امان قرار داد و اهل طاعت او را عبادت کردند، پس آنها را پاداش عنايت کرد و شکرگزاران حمد او را به جاي آوردند، پس به آنها ثواب داد. چه شأن بزرگ و قلمرو وسيع و دستورات نافذي داري. تو آفريدگاري بدون رنج، و قضاوت کننده بدون ستم هستي. دليلت رسا و کلمهات هلاک کننده است. به تو تمسُّک جستم و پناهنده شدم از دمهاي اهل عناد و کمينگاههاي صاحبان الحاد؛ آنان که در اسماء تو ملحد شدند و براي اذيت با اوليائت کمين کردند و بر کشتن پيامبران و برگزيدگانت همديگر را ياري دادند و با افشاي سرّ تو قصد خاموش کردن نورت را نمودند و فرستادگانت را تکذيب کردند واز آياتت جلوگيري نمودند و غير تو و فرستادهات و غير مؤمنين را براي خود برگزيدند، به خاطر روي گرداندن از تو و طاغوتهاي خود و جبتهايشان را به جاي تو پرستيدند، پس تو بر اولياي خويش نعمتهاي بزرگ را منّت نهادي و مواهب گرامي خود را بر آنها بخشيدي، و آنچه به آنها عطا فرمودهاي با پاداش نيکت تمام کردي، تا آنها را از مخالفت با فرستادگانت و گم شدن در راهها حفظ نمايي و زبان اجابت آنها به راستي پيمانهاي تو را پذيرا شده و دلهاي متوجّهشان قرارها را با خشوع برگرفته. خداوندا! تو را ميخوانم به آن اسمت که آسمانها و زمين برايش خشوع کرده و به آن، مردههاي اشياء را زنده فرمودهاي و تمام زندگان را ميميراني و هر پراکندهاي را جمع و هر جمع شدهاي را پراکنده سازي، و به آن، کلمات را تمام کردهاي و آيات بزرگ را نشان دادهاي و با آن، بر توبهکنندگان بازگشتهاي و عمل مفسدين را تباه ساختهاي پس عمل آنها را همچون غبار پراکندهاي و آنها را هلاک نمودهاي. [تو را به اين اسمت ميخوانم] که بر محمد و آل محمد درود فرستي و شيعيانم را از کساني قرار دهي که مسؤوليت برعهدهشان نهاده شد، پس تصديق کردند و استنطاق گشته، آنگاه نطق نمودند، در امان و مورد اطمينان باشند. پروردگارا! من از تو براي آنها توفيق اهل هدايت و کارهاي اهل يقين و اخلاص اهل توبه و قصد اهل صبر و تقيّه اهل ورع و پرهيزکاري و پنهانکاري صدّيقين را خواهانم تا از تو اي پروردگار! چنان بترسند که آنان را از گناهانت بازدارد، و تا به طاعت تو عمل کنند که به گراميداشتت نايل آيند، و تا اينکه براي تو و در راه تو از ترس تو اخلاص و خيرخواهي کنند، و تا اينکه در توبه نصوح خود به خاطر محبّت تو از راه خلوص نيّت درآيند، پس دوستي آنها را [بر خودت] واجب فرمايي آن دوستيات را که براي توبه کنندگان واجب ساختهاي، و تا اينکه از روي حسن ظنّ به تو در تمامي امورشان بر تو توکّل نمايند و از روي اطمينان به تو همه شؤون خود را به تو واگذار کنند. بار الها! طاعت تو جز به توفيقت به دست نيايد و هيچ درجهاي از درجات خير جز به عنايت تو تحصيل نگردد. پروردگارا! اي مالک روز جزا! داناي به آنچه در سينههاي عالميان نهفته! زمين را از نجاست اهل شرک پاکسازي کن و دروغگويان را از جهت اينکه بر فرستادهات تهمت زنند، از ميان بردار. بار خدايا! ستمگران را درهم بشکن و مفتريان را نابود گردان و تهمت زنندگان را هلاک فرماي؛ آنان را که هرگاه آيات خداي رحمان بر ايشان تلاوت شود گويند: داستانهاي پيشينيان است و وعدهام را تحقّق بخش، به درستي که تو وعده را خلاف نميکني و فرج و گشايش امر هر خواهنده تلاشگر را [که پيوسته مترقّب فرجش هست] زودتر برسان که براي بندگانت در کمين هستي. پناه به تو ميبرم از هر شبههاي که واقع را بپوشاند، و از هر دلي که از شناخت تو زندان شده باشد، و از نفسي که چون سختي و رنج ببيند کفر ميورزد، و از هر توصيف کننده عدالتي که عملش برعکس عدالت است، و از هر طلب کننده حقّي که از صفات حق دور باشد، و از مرتکب گناهي که در گناهش واژگونه است، و از چهرهاي که هنگام تداوم نعمتها بر او عبوس و گرفته است. به تو پناه ميبرم از همه اينها و از نظير و اشباه و امثال اين امور، به راستي که تو والاي داناي حکيم هستي. شش: قنوت مولايمان ابومحمد امام حسن عسکريعليه السلام که در همان حديث روايت شده، و شيخ طوسي آن را در مستحبّات قنوت نماز وتر ذکر کرده، ولي از حديث مشار إليه معلوم ميشود و به دست ميآيد که از دعاهاي مطلق باشد که به وقت معيّني اختصاص ندارند. سيّد ابن طاووس در مهج الدعوات گفته: «و اوعليه السلام در قنوت خود چنين دعا نموده و به اهل قم امر فرموده آن را بخوانند، هنگامي که از موسي بن بغي شکايت کردند». اين قنوت را ان شاء اللَّه تعالي در بخش آينده کتاب خواهيم آورد. هفت: قنوت مولاي عزيزمان حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - که در همان حديث آمده است: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَکْرِمْ أَوْلِيآئَکَ بِإِنْجازِ وَعْدِکَ وَبَلِّغْهُمْ دَرْکَ ما يُأَمِّلُونَهُ مِنْ نَصْرِکَ، وَاکْفُفْ عَنْهُمْ بَأْسَ مَنْ نَصَبَ الخِلافَ عَلَيْکَ وَتَمَرَّدَ بِمَنْعِکَ عَلي رُکُوبِ مُخالَفَتِکَ وَاسْتَعانَ بِرِفْدِکَ عَلي فَلِّ حَدِّکَ وَقَصَدَ لِکَيْدِکَ بأَيْدِيکَ وَوَسَعْتَهُ حِلْماً لِتَأْخُذَهُ عَلي جَهْرَةٍ أَوْ تَسْتَأْصِلَهُ عَلي غَرَّةٍ، فَإِنَّکَ اللَّهُمَّ قُلتَ وَقَوْلُکَ الحَقُّ: حَتّي إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَها وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ، وَقُلْتَ: فَلَمّا آسَفُونا اِنْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَإِنَّ الغايَةَ عِنْدَنَا قَدْ تَناهَتْ وَإِنّا لِغَضَبِکَ غاضِبُونَ، وَإِنّا عَلي نَصْرِ الحَقِّ مُتَعاضِبُونَ، وَإِلي وُرُودِ أَمْرِکَ مُشْتاقُونَ، وَلِاِنْجازِ وَعْدِکَ مُرْتَقِبُونَ، وَلِحُلُولِ وَعِيدِکَ بِأَعْدآئِکَ مُتَوَقِّعُونَ. اللَّهُمَّ فَأْذَنْ بِذلِکَ وَافُتَحْ طُرُقاتِهِ وَسَهِّلْ خُرُجَهُ وَوَطِّئ مَسالِکَهُ وَاشْرَعْ شَرايِعَهُ وَأَيِّدْ جُنُودَهُ وَأَعْوانَهُ وَبَادِرْ بَأْسَکَ القَوْمَ الظّالِمِينَ، وَابْسُط سَيْفَ نَقِمَتِکَ عَلي أَعْدآئِکَ المُعانِدِينَ، وَخُذْ بِالثّارِ إِنَّکَ جَوادٌ مَکّارٌ«؛ خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست و اوليائت را با منجّز نمودن وعدهات گرامي بدار، و آنها را به آنچه از ياريات اميد دارند برسان، و زيان کساني را که برخلاف تو برخيزند از ايشان دور گردان، و اذيت کسي را که بر ممنوعيت ارتکاب مخالفتت سرکشي نموده و با کمک عنايات و نعمتهاي تو درصدد از هم گسستن حدّ تو برآمده و با همان نعمتهاي تو قصد نيرنگ با تو کرده از آنها بازدار، که تو او را با بردباري فرا گرفتهاي تا او را آشکارا برگيري، يا در حالي که مغرور شده باشد از ريشه برآوري، که البتّه اي پروردگار! تو فرمودهاي و فرمودهات حقّ است: »تا اينکه زمين سبزي و زينت به خود گرفت و اهل آن پنداشتند که بر آن توان دارند، امر ما در شب يا روز آن را فرا رسيد، پس آن را درو کرديم انگار که ديروزش هيچ سبزهاي نداشته، اين چنين آيات را براي قومي که انديشه کنند تفصيل ميدهيم« و نيز فرمودهاي: »پس چون ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم« و به راستي که آخرين فرصت نزد ما به سر آمده و ما براي خشم تو غضبناک هستيم، و ما بر ياري حق همداستانيم و به آمدن فرمانت مشتاقيم و براي تحقّق يافتن وعدهات در انتظاريم و حلول عذابت را بر دشمنانت متوقّعيم. بار الها! پس در آن امر ما را اذن بده و راههايش را بگشاي و نحوه بيرون شدنش را آسان کن و زمينههاي پيمودنش را فراهم ساز و راههاي آيينهايش را بگشاي و سپاهيان و ياورانش را تأييد فرماي و عذابت را به ستمگران زودتر برسان و شمشير نقمتت را بر دشمنان معاندت بگستران و خونخواهي کن که تو بخشنده بسيار مکر کنندهاي. هشت: قنوت ديگري نيز از همان حضرت در همان حديث آمده: «اللَّهُمَّ مالِکَ المُلْکِ تُؤْتِي المُلْکَ مَنْ تَشَآءُ وَتَنْزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشآءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشآءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشآءُ، بِيَدِکَ الخَيْرُ إِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، يا ماجِدُ يا جَوادُ يا ذَا الجَلالِ وَالإِکْرامِ، يا بَطّاشُ يا ذَا البَطْشِ الشَّدِيدِ، يا فَعّالاً لِما يُرِيدُ، يا ذَا القُوَّةِ المَتِينِ، يا رَؤُوفُ يا رَحِيمُ، يا لَطِيفُ يَا حَيُّ حِينَ لا حَيَّ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَمخْزُونِ الحَيِّ القَيُّومِ الَّذِي اسْتَأْثَرْثَ بِهِ فِي عِلْمِ الغَيْبِ عِنْدَکَ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِکَ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي تُصَوِّرُ بِهِ خَلْقَکَ فِي الأَرْحامِ کَيْفَ تَشآءُ وَبِهِ تَسُوقُ إِلَيْهِمْ أَرْزاقَهُمْ فِي أَطْباقِ الظُّلُمَاتِ مِنْ بَيْنِ العُرُوقِ وَالعِظامِ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي أَلَّفْتَ بِهِ بَيْنَ قُلُوبِ أَوْلِيآئِکَ وَبِهِ أَلَّفْتَ بَيْنَ الثَّلْجِ وَالنَّارِ، لا هذا يُذيبُ هذا وَلا هذا يُطْفِيءُ هذا، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي کَوَّنْتَ بِهِ طَعْمَ المِياهِ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذي أَجْرَيْتَ بِهِ المآءَ فِي عُرُوقِ النَّباتِ بَيْنَ أَطْباقِ الثَّري وَسُقْتَ المآءَ إِلي عُرُوقِ الأَشْجارِ بَيْنَ الصَّخْرَةِ الصَّمّآءِ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي کَوَّنْتَ بِهِ طَعْمَ الِّثمارِ وَأَلْوانِها، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي بِهِ تُبْدِئُ وَتُعِيدُ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الفَرْدِ الواحِدِ المُتَفَرِّدِ بِالوَحْدانِيَّةِ المُتَوَحِّدِ بِالصَّمَدانِيَّةِ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي فَجَّرْتَ بِهِ المآء مِنَ الصَّخْرَةِ الصَّمّآء وَسُقْتَهُ مِنْ حَيْثُ شِئْتَ، وَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي خَلَقْتَ بِهِ خَلْقَکَ وَرَزَقْتَهُمْ کَيْفَ شِئْتَ وَکَيْفَ شآؤوا، يا مَنْ لا تُغَيِّرُهُ الأَيّامُ وَاللَّيالِي أَدْعُوکَ بِما دَعاکَ بِهِ نُوحٌ حِينَ ناداکَ فَأَنْجَيْتَهُ وَجَعَلْتَ النّارَ وَمَنْ مَعَهُ وَأَهْلَکْتَ قَوْمَهُ وَأَدْعُوکَ بِما دَعاکَ اِبْراهِيمُ خَلِيلُکَ حِينَ ناداکَ فَأَنْجَيْتَهُ وَجَعَلْتَ النّارَ عَلَيْهِ بَرْداً وَسَلاماً وَأَدْعُوکَ بِما دَعاکَ بِهِ مُوسي کَلِيمُکَ حِينَ ناداکَ فَفَلَقْتَ لَهُ البَحْرَ فَأَنْجَيْتَهُ وَبَنِي اِسْرائِيلَ وَأَغْرَقْتَ فِرْعَوْنَ وَقَوْمَهُ فِي اليَمِّ أَدْعُوکَ بِما دَعاکَ بِهِ عِيسي حِينَ ناداکَ فَنَجَّيْتَهُ مِنْ أَعْدَائِهِ، وَإِلَيْکَ رَفَعْتَهُ وَأَدْعُوکَ بِما دَعاکَ بِهِ حَبِيبُکَ وَصَفِيُّکَ وَنَبِيُّکَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَمِنَ الأَحْزَابِ نَجَّيْتَهُ وَعَلي أَعْدآئِکَ نَصَرْتَهُ وَأَسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي إِذا دُعِيتَ بِهِ أَجَبْتَ، يا مَنْ لَهُ الخَلْقُ وَالأَمْرُ، يا مَنْ أَحاطَ بِکُلِّ شَيْءٍ عِلْماً وَأَحْصي کُلَّ شَيْءٍ عَدَداً، يا مَنْ لا تُغَيِّرُهُ الأَيّامُ وَاللَّيالِي وَلا تَتَشابَهُ عَلَيْهِ الأَصْواتُ وَلا تَخْفي عَلَيْهِ اللُّغاتُ وَلا يُبْرِمُهُ إِلْحاحُ المُلِحِّينَ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالمُرْسَلِينَ الَّذِينَ بَلَّغُوا عَنْکَ الهُدي وَأَعْقَدُوا لَکَ المَواثِيقَ بِالطّاعَةِ، وَصَلِّ عَلي عِبادِکَ الصّالِحِينَ، يا مَنْ لا يُخْلِفُ المِيعادَ أَنْجِزْ لِي ما وَعَدْتَنِي وَاجْمَعْ لِي أَصْحابِي وَصَبِّرهُمْ وَانْصُرْني عَلي أَعْدآئِکَ وَأَعْدآءِ رَسُولِکَ، وَلا تُخَيِّبْ دَعْوَتي فَإِنِّي عَبْدُکَ ابْنُ أَمَتِکَ أَسِيرٌ بَيْنَ يَدَيْکَ، سَيِّدِي أَنْتَ الَّذِيمَنَنْتَ عَلَيَّ بِهذَا المَقامِ وَتَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَيَّ دُونَ کَثِيرٍ مِنْ خَلْقِکَ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تُنجِزَ لِي مَا وَعَدْتَنِي إِنَّکَ أَنْتَ الصّادِقُ لا تُخْلِفُ المِيعادَ وَأَنْتَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ«؛ 6 پروردگارا! اي صاحب ملک هستي! مُلک و سلطان به هر کسي بخواهي ميدهي و جامه ملک از هر که خواهي بيرون ميکني و هر کس را بخواهي عزيز ميگرداني و هر آنکه را خواهي ذليل سازي، خير و نيکي در دست تو است، به راستي که تو بر هر چيزي توانايي، اي بزرگوار! اي جواد! اي صاحب جلال و عظمت و احسان و کرامت! اي بسيار سخت گيرنده و صاحب بطشِ شديد! اي آنکه هر چه اراده کند انجام دهد! اي صاحب قدرت و نيروي ابدي! اي رؤوف و اي مهربان! اي زنده هنگامي که هيچ زندهاي نباشد! از تو ميخواهم به آن اسم پنهان و مستور زنده پاينده ابدي که در عالم غيب نزد خودت قرار دادهاي، که هيچ کس از خلقت بر آن اطلاع نيافته، و از تو ميخواهم به آن اسم تو که به آن، خلايقت را هر طور که خواهي در رحِمها شکل ميدهي و به آن اسم، روزيهايشان را در چند طبقه تاريکي از ميان رگها و استخوانها ميفرستي، و از تو ميخواهم به آن نامت که با آن ميان دلهاي دوستانت الفت دادهاي و بين بيخ و آتش الفت دادهاي که نه اين آن را آب ميکند و نه آن اين را خاموش ميسازد، و تو را ميخوانم به آن اسمت که به آن، مزه آبها را ايجاد کردهاي، و تو را ميخوانم به آن نامت که با آن، آب را به رگ و ريشه درختان در ميان سنگخارا فرستادهاي، و از تو درخواست دارم به حقّ آن نامت که به آن، مزه ميوهها و رنگهاي آنها را پرداختهاي، و از تو ميخواهم به آن نامي که با آن ايجاد نموده و باز ميگرداني، و تو را ميخوانم به آن اسم يکتاي بيهمتاي تو که در وحدانيت يکتا است و در بينيازي بيهمتا، و تو را ميخوانم به آن نامت که با آن، آب را از سنگ سخت شکافته و از هر جا خواستهاي جاري ساختهاي، و تو را ميخوانم به آن اسمت که با آن، خلقت را آفريدي و هرگونه که خواستهاي و هر طور که خواستهاند روزيشان دادهاي، اي کسي که روزها و شبها او را تغيير ندهند، تو را ميخوانم به آنچه نوح تو را به آن خواند هنگامي که ندايت کرد پس او و هر که با او بود نجات دادي، و قومش را هلاک کردي، و دعايت ميکنم به آنچه ابراهيم خليلت تو را به آن دعا نمود، هنگامي که تو را خواند پس او را نجات دادي و آتش را بر وي سرد و سلامت ساختي، و تو را ميخوانم به آنچه موسي کليمت، تو را به آن خواند، پس دريا (رود نيل) را شکافتي آنگاه او و بنياسراييل را نجات دادي و فرعون و قومش را در دريا غرق ساختي، و تو را ميخوانم به آنچه عيسي روح تو به آن، تو را خواند آنگاه که به درگاهت ندا کرد، پس از دشمنانش نجاتش دادي و به سوي خودت بالايش بردي، و تو را ميخوانم به آنچه حبيب تو و برگزيده و پيامبرت محمد صلي الله عليه وآله تو را به آن خواند، پس دعايش را به اجابت رساندي و از حزبها نجاتش دادي و بر دشمنانت يارياش دادي، و از تو ميخواهم به آن اسمت که هرگاه به آن خوانده شوي اجابت ميفرمايي، اي کسي که خَلْق و امر از آن تو است، اي آنکه علمش همه چيز را فراگرفته، اي آنکه شماره همه چيز را ميداند، اي آنکه روزها و شبها او را تغيير ندهند و صداها بر او مشتبه و لغتها بر او پوشيده نماند، و اصرار اصرار کنندگان او را به ستوه نياورد. از تو درخواست ميکنم که درود بفرستي بر محمد و آل محمدعليهم السلام برگزيدگان از خلقت، پس با برترين درودهايت بر آنها درود فرست، و بر تمام پيغمبران و فرستادگان درود فرست که هدايت را از جانب تو تبليغ کردند و پيمانهاي اطاعتت را محکم بستند، و بر بندگان صالحت درود فرست اي آنکه وعده خلاقي نميکني وعدهاي که به من دادهاي تحقق بخش و اصحابم را برايم جمع گردان و صبرشان ده، و مرا بر دشمنانت و دشمنان فرستادهات ياري بخش و دعايم را نااميد مگردان، که من بنده تو، فرزند بندهات، فرزند کنيزت هستم، اسير درگاه توام، اي آقاي من! تو هستي که اين مقام را بر من منّت نهادهاي و از ميان بسياري از خلايقت بر من تفضّل فرمودهاي. از تو درخواست دارم که بر محمد و آل محمدعليهم السلام درود فرستي و آنچه به من وعده کردهاي تحقق بخشي، به درستي که تو راستگوي هستي و خُلف وعده ننمايي و تو بر هر چيزي توانايي. نُه: مؤلّف کتاب «مستدرک» به نقل از کتاب «الذکري» اثر شيخ شهيد نقل کرده و گفته است: ابن ابي عقيل برگزيده دعايي را که از اميرالمؤمنينعليه السلام در قنوت روايت شده که آن حضرت چنين دعا ميکرد: «اَللَّهُمَّ إِلَيْکَ شُخِصَتِ الأَبْصارُ وَنِقُلَتِ الأَقْدَامُ وَرُفِعَتِ الأَيْدِي وَمُدَّتِ الأَعْناقُ وَأَنْتَ دُعِيتَ بِالأَلْسُنِ وَإِلَيْکَ سِرُّهُمْ وَنَجْويهُمْ فِي الأَعْمالِ، رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الفاتِحِينَ، اَللَّهُمَّ إِنّا نَشْکُو إِلَيْکَ فَقْدَ نَبِيِّنا وَغَيْبَةَ إِمامِنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا وَکَثرَةَ أَعْدآئِنا وَتَظاهُرَ الأَعْدآءِ عَلَيْنا وَوُقُوعَ الفِتَنِ بِنا، فَفَرِّجْ ذَلِکَ اللَّهُمَّ بِعَدْلٍ تُظْهِرُهُ وَإِمامِ حَقٍّ نَعْرِفُهُ إِلهَ الحَقِّ آمِينَ رَبَّ العالَمِينَ«؛ 7 خدايا ديدهها به سوي تو (به منظور عفو و رحمت) بازمانده و گامها به جانب تو برداشته شده و دستها بلند گرديده و گردانها کشيده شده و تو به زبانها خوانده شدي و سرّ و پنهاني بندگان نزد تو (آشکار است) که چه ميکنند، پروردگارا! بين ما و قوممان به حق حکم فرماي که تو بهترين حکم کنندگاني، بار خدايا! راستي که ما به تو شکايت ميکنيم فقدان پيامبرمان و غايب بودن اماممان و کمي افرادمان و بسياري دشمنانمان و دست به هم دادنشان را بر ما و افتادن فتنهها در ميانمان را؛ پس اي پروردگار! گشايش اينها را با عدالتي که آشکار سازي و امام برحقّي که ميشناسيم فراهم گردان، اي خداي حق اجابت فرما. وي گفته: و به من رسيده که امام صادقعليه السلام شيعيانش را امر ميکرد اين دعا را در قنوت نماز بعد از کلمات فرج «لا إله إلّا اللَّهُ الحليم الکريم...» بخوانند. ده: در همان کتاب به نقل از «مصباح» شيخ طوسي آورده: و مستحب است که در نماز صبح بعد از قرائت و پيش از رکوع، قنوت به جاي آورد و بگويد: «لا إِله إِلَّا اللَّهُ الحَلِيمُ الکَرِيمُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ العَلِيُّ العَظِيمُ، سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّبْعِ وَرَبِّ الأَرَضِينَ السَّبْعِ وَما فِيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبِّ العَرْشِ العَظِيمِ، وَالحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ العالَمِينَ. يا اللَّهُ الَّذِي لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَهُمْ. اَللَّهُمَّ مَنْ کانَ أَصْبَحَ وَثِقَتُهُ وَرَجآؤُهُ عَيْرُکَ فَأَنْتَ ثِقَتِي وَرَجآئِي فِي الأُمُورِ کُلِّها، يا أَجْوَدَ مَنْ سُئِلَ وَيا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، اِرْحَمْ ضَعْفِي وَقِلَّةَ حِيلَتِي، وَامْنُنْ عَلَيَّ بِالجَنَّةِ طَوْلاً مِنْکَ، وَفُکَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَعافِنِي فِي نَفْسِي وَفِي جَمِيعِ أُمُورِي کُلِّها، بِرَحْمَتِکَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ»؛ 8 هيچ خدايي نيست جز خداي حليم کريم، هيچ معبودي نيست جز خداي والاي بزرگ، منزّه است خداوند، پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار زمينهاي هفتگانه و آنچه داخل آنها و آنچه مابين آنها است و پروردگار عرش باعظمت، و حمد مخصوص خداوند پروردگار عالميان است، اي خدايي که هيچ چيز مثل او نيست و او است شنواي دانا! از تو سؤال ميکنم که بر محمد و آل محمدعليهم السلام درود فرستي و اينکه گشايش کار و فرج آنها را زودتر برساني. بار الها! هر کس صبح کند در حالي که اميد و پشتيبان ديگري جز تو گرفته باشد، تو در همه امور پشت و اميد مني، اي بخشندهترين سؤال شوندگان و اي رحمکنندهترين کسي که از او رحم خواسته شده، به ناتواني و کمي چارهام رحم کن و به فضل خويش به بهشت بر من منّت گذار و گردنم را از [يوغ] آتش بگشاي و مرا در نفس و وجود خودم و همه امورم نگهداري کن به رحمت خود، اي مهربانترين مهربانان. يازده: شيخ صدوق در «من لا يحضره الفقيه» براي قنوت وِتر و جمعه آورده است، وي گفته: امام باقرعليه السلام فرمود: قنوت در روز جمعه تمجيد خداوند و درود فرستادن بر پيغمبر خدا صلي الله عليه وآله و کلمات فرج است، سپس اين دعا،و قنوت نماز وتر همچون قنوت روز جمعهات ميباشد و پيش از آنکه براي خودت دعا کني ميگويي: «اَللَّهُمَّ تَمِّ نُورُکَ فَهَدَيْتَ فَلَکَ الحَمْدُ، رَبَّنا وَعَظُمَ حِلْمُکَ فَعَفَوْتَ فَلَکَ الحَمْدُ، رَبَّنا وَبَسَطْتَ يَدَيْکَ فَأَعْطَيْتَ فَلَکَ الحَمْدُ، رَبَّنا وَجْهُکَ أَکْرَمُ الوُجُوهِ وَجاهُکَ أَکْرَمُ الجاهِ وَجِهَتُکَ خَيْرُ الجِهاتِ وَعَطِيَّتُکَ أَفْضَلُ العَطِيّاتِ وَأَهْنَؤُها تُطاعُ، رَبَّنا فَتَشْکُرُ وَتُعْصي، رَبَّنا فَتَغْفِرُ لِمَنْ شِئْتَ فَلَکَ الحَمْدُ، تُجِيبُ المُضْطَرَّ وَتَکْشِفُ الضُّرَّ وَتُنْجِي مِنَ الکَرْبِ العَظِيمِ وَتَقْبَلُ التَّوبَةَ وَتَشْفِي السَّقِيمَ وَتَعْفُو عَنِ المُذْنِبِ لا يَجْزِي أَحَدٌ بآلآئِکَ وَلا يَبْلُغُ نَعْمآئَکَ [نَعْماکَ] قَوْلُ قائلٍ: اَللَّهُمَّ إِلَيْکَ رُفِعَتِ الأَصْواتُ وَنُقِلَتِ الأَقْدامُ وَمُدَّتِ الأَعْناقُ وَرُفِعَتِ الأَيْدِي وَدُعِيتَ بِالأَلْسُنِ وَتُقُرِّبَ إِلَيْکَ بِالأَعْمالِ، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَافْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الفاتِحِينَ. اَللَّهُمَّ إِلَيْکَ نَشْکُو فَقْدَ نَبِيِّنا وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا وَشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَيْنا وَوُقُوعَ الفِتَنِ وَتَظاهُرَ الأَعْداءِ وَکَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا، فَافْرُجْ ذلِکَ يا رَبِّ عَنّا بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَنَصْرٍ مِنْکَ تُعِزُّهُ وَإِمامِ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلهَ الحَقِّ آمِينَ»؛ 9 پروردگارا! نور تو در حدّ تمام رسيد که هدايت کردي.حمد تو را است پروردگارا! و حلم تو بزرگ است که عفو نمودهاي. حمد تو را است پروردگارا! ذات تو گراميترين ذاتها و عظمت تو برترين عظمتها و جهت [راه به سوي تو] بهترين جهتها است و بخشش تو از ارزندهترين عطايا و گواراترين آنها ميباشد. پروردگارا! اطاعت ميشوي آنگاه [به اطاعت کننده] احسان ميکني و چون معصيت شوي اي پروردگار ما! هر کس را بخواهي ميبخشي، پس حمد تو را است! به فرياد [شخص] ناچاري ميرسي و گرفتاري را برطرف ميسازي و از اندوه بزرگ نجات ميدهي و توبه را ميپذيري و بيمار را شفا ميبخشي و از گنهکار ميگذري، احدي را توان سپاس نعمتهاي تو نيست و آنها را شماره نتوان کرد و به زبان نشود آورد. بار خدايا! صداها به سوي تو بالا رفته و گامها در راهت برداشته شد و گردنها کشيده و دستها بلند و به زبانها خوانده شدهاي و با اعمال به درگاهت تقرب جستهايم. پروردگارا! پس ما را بيامرز و بر ما رحمت آور و ميان ما و قوممان به حق حکم فرماي که تو بهترين حکم کنندگاني. بار الها! به تو شکوه ميکنيم فقدان پيامبرمان و غايب بودن وليّمان و سختي زمانه بر ما و افتادن فتنهها در ميانمان و همدستي دشمنان و بسياري دشمنانشان و کمي افرادمان، پس اينها را از ما برطرف گردان اي پروردگار! با فتح و پيروزي از سوي خودت به زودي بر ما گشايشي ده و يارياي که از تو آن را عزّت بخشي و امام عادلي که آشکار سازي فرج برسان. اي خداي حق! مستجاب فرماي. پس از آن هفتاد مرتبه ميگويي: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ». ميگويم: اين دعا را به روايت سيّد اجل ابن طاووس آوردم چون کاملتر و تمامتر است. 10 دوازده: قنوتي است که سيّد اجل در کتاب «جمال الأسبوع به کمال العمل المشروع»، از مقاتل بن مقاتل آورده که گفت: حضرت ابوالحسن الرضاعليه السلام فرمود: در قنوت نماز جمعه چه ميگوييد؟ عرض کردم: آنچه مردم ميگويند. امامعليه السلام به من فرمود: آنچه آنها ميگويند تو مگوي، ولي بگو: «اَللَّهُمَّ أَصْلِحْ عَبْدَکَ وَخَلِيفَتَکَ بِما أَصْبَحْتَ بِهِ أَنْبِيآئَکَ وَرُسُلَکَ وَحُفَّهُ بِمَلآئِکَتِکَ وَأَيِّدْهُ بِرُوحِ القُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ وَاسْلُکْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً يَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَأَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُکَ لا يُشْرِکُ بِکَ شَيْئاً وَلا تَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلي وَلِيِّکَ سُلْطاناً وَائْذَنْ لَهُ فِي جِهادِ عَدُوِّکَ وَعَدُوِّهِ وَاجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ إِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ«؛ 11بار خدايا! کار [ظهور] بنده و خليفهات [امام مهدي] را به سامان ده به آنچه کار پيامبران و فرستادگانت را سامان دادي و فرشتگانت را پيرامونش قرار ده و او را به روح القدس از سوي خويش تأييد فرماي و از پيش روي و پشت سرش که او را از هر بدي حفاظت کنند، و پس از دوران ترس، او را در عوض امنيتي فراهم آور که تو را بپرستد و هيچ گونه شرکي نسبت به تو نداشته باشد، و براي هيچ يک از خلقت بر وليّات تسلّطي قرار مده و او را براي جهاد دشمنت و دشمن خودش رخصت فرماي و مرا از يارانش قرار ده، به درستي که تو بر هر چيزي توانايي. ميگويم: از روايات ياد شده روشن گشت که دعا براي حضرت صاحبالزمانعليه السلام در مطلق قنوتها تأکيد دارد، چون از جمله حالتهايي است که در آنها اميد ميرود دعاها مستجاب گردد، به ويژه در قنوت جمعه و وتر و نماز صبح از خداي تعالي ميخواهيم که توفيق آن را با ما عنايت فرمايد و با اين عمل اجر بزرگي به ما روزي نمايد.
منابع
(1).مهج الدعوات، 49.(2).مهج الدعوات؛ 51.
(3). مهج الدعوات؛ 59.
(4).بحارالانوار، 225:85 و 226.
(5)مهج الدعوات؛ 61 و 62.
(6)مهج الدعوات: 68.
(7)مستدرک الوسائل، 319:1.
(8)مستدرک الوسائل، 319:1.
(9)من لايحضره الفقيه، 487:1 و جمال الاسبوع، 415.
(10ميگويم: از اين حديث استفاده ميشود که مقاتل بن مقاتل واقفي نبوده. روايت ديگري نيز بر اين معني دلالت دارد که در کتاب رجال کبير آمده است. (مؤلف).)
(11)جمال الاسبوع، 413. مکیال المکارم، ج 2، ص 32 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی)
در حال سجده
هفتمين هنگامي که دعا براي تعجيل فَرَج تأکيد بيشتري دارد حالت سجده براي خداي متعال است، زيرا که نزديکترين حالات به خداي قاضي الحاجات است، چنانکه روايات از امامان برحقعليهم السلام در اين باره رسيده، پس شايسته است که بنده در حال سجده مهمترين حاجتها را بخواهد و به آن اهتمام ورزد، به خصوص در سجده شکر به جهت توجه داشتن و ملتفت بودن به اينکه هر چه خداوند به ما نعمت بخشيده به برکت مولايمان صاحب الزمان است - که درود خداوند بر او و پدران پاکيزهاش باد - و به خاطر اينکه دعا براي ولي نعمت و واسطه فيض و رحمت، از مهمترين اقسام شکر ميباشد، چنانکه در بخش گذشته بيان داشتيم و شاهد بر اين، روايتِ آن در خصوص سجده شکراست در کتاب «تحفة الابرار» به نقل از «مقنعه» شيخ مفيدرحمه الله آمده: آنچه در سجده شکر گفته ميشود اين دعا است: «اَللَّهُمَّ إِلَيْکَ تَوَجَّهْتُ وَبِکَ اعْتَصَمْتُ وَعَلَيْکَ تَوَکَّلْتُ، اَللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي وَرَجآئِي فَاکْفِنِي ما أَهَمَّنِي وَما لَمْ يُهِمُّنِي وَما أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، عَزَّ جارُکَ وَجَلَّ ثَنآؤُکَ وَلا إِلهَ غَيْرُکَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ...»؛ پروردگارا! به سوي تو روي آوردم و به تو پيوستم و بر تو تکيه و اعتماد کردم. پروردگارا! تو پناه و اميد مني، پس کفايت کن آنچه مرا اندوهگين ساخته و آنچه اندوهگين نساخته و آنچه تو بهتر از من، آن را ميداني؛ پناهنده به تو عزّت يافت و ثناي تو والا است و هيچ خدايي جز تو نيست، بر محمد و آل محمدعليهم السلام درود فرست و گشايش امر آنها را زودتر برسان.... اضافه بر اين که اين کار تأسّي جستن و اقتدا کردن به خود آن حضرت - که درود و سلام خداوند بر او باد - ميباشد، چنانکه در اخبار با صراحت آمده که آن بزرگوار براي اين امر هنگام ولادتش در سجده دعا کرده، که اين کار بر اهميّت آن و تعليم به دوستان و شعيانش دلالت دارد. رئيس محدثين شيخ صدوق در کتاب کمال الدين به سند خود از جناب حکيمه ضمن حديثي طولاني آورده که گفت: ناگهان او (نرجس والده امام عصر) را ديدم آنچنان نوري او را فراگرفته که ديدگانم را پوشانيد، و ناگهان ديدم نوزاد - که بر او و پدرانش سلام باد - صورتش را به حالت سجده بر زمين نهاده و بر زانو تکيه داده و دو انگشت سبّابهاش را بلند کرده و ميگويد: گواهي ميدهم که جز «اللَّه» خدايي نيست و اينکه جدّم محمد رسول خدا است و پدرم امير مؤمنان است. سپس يک يک امامان را بر شمرده تا به خودش رسيد، آنگاه گفت: خدايا آنچه به من وعده دادهاي انجام ده، و کار و برنامهام را به مرحله تمام برسان، و گامم را استوار گردان و زمين را به [ظهور] من پر از عدل و داد فرماي....
منابع
(1).کمال الدين، 428:2.مکیال المکارم، ج 2، ص 48 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی)
در سجده شکر
پس از رکعت چهارم نماز شب: يکي از علماي ما در کتاب آداب نماز شب گفته: از آداب آن چنين است که در سجده بعد از رکعت چهارم صد بار گفته شود: ما شآءَ اللَّهُ .سپس بگويد: «يا رَبِّ أَنْتَ اللَّهُ ما شِئْتَ مِنْ أَمْرٍ يَکُونُ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْ لِي فِيما تَشآءُ أَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَجِّلْ فَرَجِي وَفَرَجَ إِخْوانِي مَقْرُوناً بِفَرَجِهِمْ وَتَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ»؛ پروردگارا! تو خدايي، هر چه ميخواهي ميشود، پس بر محمد و آل محمدعليهم السلام درود فرست و از آنچه خواسته باشي برايم قرار ده، اينکه گشايش کار آل محمد را زودتر برساني و گشايش کار من و برادران [دينيام] را مقارن با فرج آنها تعجيل فرمايي و آنچه از تو سزاوار است با من انجام دهي.
منبع
مکیال المکارم، ج 2، ص 49 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی)داعی
از القاب حضرت مهدی (ع) شمرده شده است. به معنای دعوت کننده است و آن حضرت، بندگان را از جانب خداوند به سوی خداوند دعوت می کند و حضرت، دعوت خود را به آن جا می رساند که دینی مگر دین جد بزرگوارش در دنیا نباشد.1
منابع
نجم الثاقب، باب دوم موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص313داوری حضرت
داوری ائمه معصومین (ع) در میان کلیمیان با توراتشان، و در میان مسیحیان با انجیلشان است و این به معنای به رسمیت شناختن یهودیت و مسیحیت پس از آمدن اسلام نیست، بلکه از نظر اسلام، دین انحصار به اسلام دارد و هر کس با آیینی جز اسلام به خداوند تقرب کند از او پذیرفته نخواهد شد، لکن حضرت مهدی (ع) برای اتمام حجت و رفع عذر، با پیروان همه ادیان، با کتاب های آسمانی خودشان بحث و محاجهّ می کند و نویدهای موجود در کتاب های هر آیینی را که از آمدن آن مصلح جهانی خبر داده اند به آن ها یادآوری می کند. هر کس ایمان بیاورد از او می گذرد و هر کس پس از شناخت حق و اثبات حقیقت بر کفر و الحاد خود اصرار بورزد، به سزای خود می رسد. امام باقر (ع) می فرمایند: «چون قائم ما قیام کند در میان اهل تورات با تورات، در میان اهل انجیل با انجیل، در میان اهل زبور با زبور و در میان اهل قرآن با قرآن داوری می کند. ثروت های روی زمین و گنج های درون آن از تمام نقاط جهان به سوی او گرد می آید.» 1امام صادق (ع) می فرمایند: «چون قائم آل محمد (ص) فرمانروا شود، در میان مردم به حکم حضرت داود (ع) داوری می کند و نیازی به شاهد و گواه نخواهد داشت. در هر موردی، خداوند حکم واقعی را به او الهام می کند و او براساس علم خود قضاوت می نماید.» 2 حکم داوری این گونه است که داور به علم خود داوری کند و مطالبه شاهد نکند و هنگامی که به داور از طرف خداوند چنین علم قطعی داده شود و مصونیت او از لغزش، از طرف خداوند بیمه شود، هیچ مانعی ندارد و جای شگفت نیست زیرا امام باقر (ع) می فرمایند: «خدای تبارک و تعالی برتر و والاتر از ان است که اطاعت بنده ای را بر همگان واجب کند، ولی چیزی از دانش های زمین و آسمان ها را از او پوشیده بدارد.» 3 امام باقر (ع) فرمود: «حضرت قائم (ع) احکام و قضاوت هایی دارد که حتی برخی از یاران و کسانی که در رکابش شمشیرها زده اند، به آن احکام اعتراض می کنند و آن قضاوت حضرت آدم (ع) است و حضرت نیز گردن معترضان را می زند. سپس به روش دیگری قضاوت می کند که قضاوت حضرت داود (ع) است، ولی گروه دیگری از یارانش اعتراض می کنند و حضرت گردن آنان را نیز می زند. برای بار سوم، حضرت به شیوه حضرت ابراهیم (ع) قضاوت می کند و باز هم گروهی از یارانش که در رکابش شمشیر زده اند اعتراض می کنند و حضرت آنان را نیز اعدام می کند. آن گاه حضرت به روش محمد (ص) رفتار می کند و دیگر کسی بر حضرت اعتراض نمی کند.» 4
منبع
[1]بحارالانوار، ج 51، ص 29؛ غیبه نعمانی، ص 124[2]ارشاد مفید، ص 344؛ بحارالانوار، ج 52، ص 319-339
[3]اصول کافی، ج 1، ص 262
[4]بحارالانوار، ج 52،، ص 389؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 585 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص317
دجّال
از نشانه های ظهور، خروج دجال است. «دجال» از ریشه «دجل» به معنای دروغ گوی حیله گر است. در زبان عربی به معنای آب طلا است و به همین علت، افراد بسیار دروغگو که باطل را حق جلوه می دهند، دجال نامیده می شوند. در روایات «دجال» ها و دروغ گویان فراوانی نام برده شده است. در برخی دوازده و در برخی سی، شصت و هفتاد دجال آمده است. [1] از میان این دجال ها، فردی که در دروغ گویی و حیله گری سرآمد همه دجالان است و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدی (ع) [2] و یا برپایی قیامت [3] است. بر این اساس باید گفت دو نوع دجال داریم، یکی دجال حقیقی که پس از همه دجال ها می آید و دیگری گروهی شیاد و دروغ گو که به فریب مردم و گمراهی آنان دست می زنند. دجال در روایات اسلامی این چنین توصیف شده است: «او دارای قدرت و تأثیر عجیبی است، چشم راست ندارد و چشم دیگرش در وسط پیشانی اوست و مانند ستاره صبح می درخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. داخل دریاها می شود و آفتاب با او می گردد. کوهی از طعام و نهری از آب همیشه با اوست. آسمان به دستور وی باران می دهد و زمین گیاه می رویاند. اختیار گنج های زمین با اوست. مرده را زنده می کند. با صدای بلندی که تمام جهانیان صدای او را می شنوند، می گوید: من خدای بزرگ هستم که شما را آفریده و روزی رسان هستم، به سوی من بشتابید» [4] وی از همه جا می گذرد و فقط در مکه و مدینه قدم نمی گذارد. [5] بیشتر پیروان او از یهود و زنان و عرب های بیابانی است. اصل او را از اصفهان یا بجستان و یا خراسان گفته اند. [6] اصل داستان دجال در کتاب های مقدس مسیحیان آمده و بارها واژه «دجال» در انجیل به کار رفته است. درباره دجال، صرف نظر از ویژگی های او، چند احتمال وجود دارد: 1. دجال، نام شخص معینی نیست. هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با توسل به حیله گری و نیرنگ، در صدد فریب مردم باشد، دجال است. بر این اساس دجال ها خواهند بود و این که در روایات از دجال های فراوان (دوازده، سی، شصت و هفتاد) سخن به میان آمده، این احتمال را تقویت می کند. 2. فردی معین و مشخص به عنوان «دجال» در دوره غیبت، با همان ویژگی هایی که برای وی بیان شده، خروج می کند و مردم را به انحراف می کشاند. 3. این احتمال نیز وجود دارد که مراد از «دجال» همان سفیانی باشد که در کتاب های عامه، بیشتر به عنوان «دجال» و در کتاب های خاصه به عنوان «سفیانی» آمده است. [7] 4. دجال، کنابه از کفر جهانی و سیطره فرهنگ مادی بر همه جهان است. استکبار، به معنای واقعی، دجال است. استکبار خود را قیم ملت ها می داند و با تکیه بر ثروت انبوه و قدرت عظیمی که در اختیار دارد، در همه جای زمین دخالت می کند و همه را به زیر سلطه خویش می آورد. [8] موضوع دجال، بیش از آن چه در روایات شیعه است، از طریق اهل سنت نقل شده است و قسمت عمده آن را «احمد بن حنبل» در کتاب مسند «ترمذی» در صحیح خود و «ابن ماجه» در سنن، و «مسلم» در صحیح، و «ابن اثیر» در نهایه از «عبدالله بن عمر» و «ابوسعید خدری» و «جابر بن عبدالله انصاری» نقل کرده اند. [9] مرحوم صدوق در این زمینه می گوید: متعصبین اهل سنت، این گونه اخبار را تصدیق می کنند و آن را در باره دجال و غیبت وی و زنده بودنش را در این مدت طولانی روایت نموده اند که در آخرالزمان خروج می کند، ولی درباره قائم باور نمی کنند که او مدت طولانی غائب می شود، آن گاه آشکار می گردد و جهان را پر از عدل و داد می کند، چنان که از ظلم و جور پر شده باشد، با این که پیامبر (ص) و امامان (ع) از این موضوع، صریحاً سخن گفته اند. [10] همچنین موضوع دجال، اختصاص به اسلام ندارد، بلکه ریشه داستان دجال را باید در کتاب مقدس مسیحیان جست و جو کرد. در رساله اول یوحنا نوشته است: «دروغ گو کیست، جز آن که مسیح بودن عیسی را انکار کند، آن دجال است که پدر و پسر را انکار می نماید.» [11]
منبع
[1] بحارالانوار، ج 52، ص 209؛ کنز العمال، ج 14، ص 198
[2] طبق کتب شیعه
[3] طبق کتب اهل تسنن
[4] بحارالانوار، ج 52، ص 194 (به نقل از آخرین امید، داود الهامی، ص 322)
[5] الزام الناصب، ص 74
[6] آخرین امید، داود الهامی، ص 323
[7] غیبه طوسی، ص 463
[8] برترین های فرهنگ مهدویت در مطبوعات، ص 239
[9] آخرین امید، داود الهامی، ص 323
[10] بحارالانوار، ج 52، ص 200
[11] رساله یوحنا، باب 2، آیه 22 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص318
دروازه اصطَخر
بر طبق روایات، سپاه سفیانی با سپاه سید هاشمی (سید خراسانی) در دروازه اصطَخر رو به رو می شوند که مردی به نام شعیب بن صالح پرچمدار خراسانی ها است و پرچم های سیاهی در دست دارند. نبرد سختی پدید می آید که سرانجام صاحبان پرچم های سیاه پیروز می شوند و سپاه سفیانی پا به فرار می گذارد. اصطخر معرب «استخر» است و آن پایتخت داریوش کبیر و خشایارشا و اردشیر اول در حوالی پرسپولیس است که اسکندر مقدونی آن را آتش زد. خرابه های آن که یک قسمتش به تخت جمشید معروف است، در حوالی مرودشت در استان فارس باقی است.
منابع
روزگار رهایی،علی اکبر مهدی پور، ج 2، ص 1065دُروزی
فرقه ای از باطنیه اند که عقایدی پنهانی دارند و آن ها در جبال لبنان و حوران و اطراف حلب سکونت دارند. مذهب دُروز، در قرن یازدهم میلادی و پنجم هجری در مصر، زمان الحاکم بامرالله، خلیفه فاطمی توسط مردی به نام «محمد بن اسماعیل درزی» پدید آمد. از معتقدات آن ها این است که خدایی جز «حاکم بامرالله» نیست. او نمرده و روزی ظهور می کند و آن هنگامی است که یأجوج و مأجوج آشکار گردند و حاکم، کنار رکن یمانی بایستد و شمشیر زرین خویش را به دست حمزه دهد و به فرمان او شیطان را بکشد. سپس کعبه را ویران سازد و مسلمانان و نصاری را نابود کند و زمین را تا ابد مالک شود. [1] آن ها به موعود آخرالزمان اعتقاد دارند، اما موعودی با ویژگی هایی که ذکر کردیم!
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص320دریاچه طبریه
حضرت مهدی (ع) کتاب زبور داود (ع) را از دریاچه طبرستان بیرون می آورد. 1 و در روایتی آمده است که دجال، پس از خشک شدن دریاچه طبریه خروج می کند. 2 از بررسی روایاتی که درباره شورش ها آمده به این نتیجه می رسیم که سپاه حضرت مهدی (ع) از طریق فلسطین شرقی عازم عراق می شود، در کرانه های دریاچه طبریه، با سپاه سفیانی روبرو می شوند که از عراق بر می گردد. جنگ سختی بین دو سپاه در می گیرد که سفیانی در آن شکست می خورد و همه سپاهیانش بدون استثنا در آن جا کشته می شوند و فقط خودش می ماند. یکی از یاران امام به نام سپاهیانش بدون استثنا در آن جا کشته می شوند و فقط خودش می ماند. یکی از یاران امام به نام صیاح (و یا صباح) با گروهی از سپاهیان بر او می تازند و او را دستگیر می کنند و به محضر امام (ع) می آورند. هنگامی او را می آورند که امام مشغول نماز عشا هستند. نمازشان را تخفیف می دهند و به طرف او بر می گردند. سفیانی می گوید: «ای پسر عمو! مرا آزاد کن و برای خودت نگه دار، تا یکی از یاران تو باشم!» حضرت مهدی (ع) به اصحاب خود می فرماید: «درباره او و سخنانش چه می گویید؟ همگی می گویند: به خدا سوگند به کمتر از قتل او راضی نمی شویم. او چقدر خون ریخته، چقدر به حریم جان و مال و ناموس مردم تجاوز کرده است و انتظار عفو دارد! حضرت مهدی (ع) می فرماید: هر چه می خواهید انجام دهید. گروهی از یاران او را می گیرند و روی سنگی در کرانه دریاچه طبریه می خوابانند و همانند گوسفند او را ذبح می کند. با ذبح او فتنه ها ذبح می شود و ریشه جنایت ها می خشکد و بزرگترین فاجعه خونین جهاتن پایان می پذیرد. 3 واژه شناسی این کلمه با حروف عربی: طبريه قصبه مرکز قضائی است در سنجاق عکا از ولایت بیروت ، واقع در 43هزارگزی مشرق عکا و در ساحل دریاچه ای موسوم به همین اسم . 3500 تن جمعیت دارد که دو ثلثش یهودی است ، سوری ویران ، یک قلعه در گوشه شمال غربی ، چند مسجد و چند معبد یهودی ، و یک دیر مخصوص به کاتولیک ها و حمامهای معدنی معروف در حومه آن وجود دارد. این شهرک در میان ساحل و دو دامنه کوهی ، در شمال دشتی سنگلاخ دیده می شود، و یکی از قصبات بسیار قدیم است . نام قدیمی اش کزط یا راکط بوده و بعدها ویران گشته ، و 16سال قبل از میلاد «هرود» حاکم فلسطین آنرا دوباره بنا کرده و به انتساب به نام تیبریا (طباریوس ) امپراطور رومی ، «تیبریاده » نامیده شده ، معرب آن به صورت «طبریه » درآمده ، و پس از تخریب قدس مدت مدیدی مرکز بنی اسرائیل بوده تفسیر تورات و برخی از کتب مذهبی یهودیان در این شهر نوشته شده و از این رو در نزد آنان جنبه تقدس دارد. بسال 13 ه' . ق. سرجیل بن حسنه این بلدرا به صلح فتح کرد. در زمان خلافت عمر اهالی نقض عهدو طغیان نمودند، ابوعبیدةبن الجراح عمروعاص را مامور سرکوبی نمود و دوباره آنرا فتح کردند و در دوره اسلامی بسیار معمور و آباد گردید، جمع کثیری ملقب به طبرانی از علمای مشهور از این خاک برخاسته اند. در زمان جنگهای صلیبی ، مدت کمی مرکزیت حکومتی کوچک از صلیبیون گردید و به سال 1187 م . صلاح الدین آن را از چنگ آن ها بدرآورد و بعد از 53 سال باز به دست فرنگیان افتاد و مجدداً پس از 7 سال به دست مسلمانان درآمد و 60 سال پیش اکثر اطراف سور آن از زلزله ویران گردید وبرخی از جوامع و ابنیه دیگر نیز صدمه بسیار دید.
منبع
1.ملاحم ابن طاووس، ص 67؛ ینابیع الموده، ص 4012.الزام الناصب، ص 261
3.روزگار رهایی، ج 2، ص 1135 1- موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص320
2- لغت نامه دهخدا،واژه "طبریه"
دست بر سرگذاردن
از جا برخاستن و دست بر سرگذاشتن، هنگام شنیدن نام حضرت مهدی (ع) مخصوصاً لقب «قائم»، برای احترام به امام زمان (ع) است. چنان که امام رضا (ع) وقتی که در مجلسی در محضر او نام حضرت قائم (ع) بردند، حضرت به احترام امام مهدی (ع) دست بر سر گذاشته و از جا برخاست. 1 این امر ریشه مذهبی دارد و فعل امام معصوم سندی است بر این وظیفه البته اینه کار واجب نیست و صرفاً اظهار ادب به پیشگاه حضرت است. چرا عدهای از شیعیان با شنیدن نام امام زمان (عج) ایستاده و دست بر سر میگذارند؟ آیا سنت است یا سندی هم دارد؟ همه از باب احترام و اظهار ادب و محبت است. بدیهی است کسی که سلام میدهد، یا با ذکر نام متوجه آن حضرت میشود، میداند و باور دارد که به محضر شرفیاب شده و ایشان نیز به محبین خود و صدا کنندگان نظر میکنند، پس بدیهی است که به احترام میایستد. ضمن آن که این احترام به هنگام گفتن یا شنیدن نام (القآئم)، بدین معناست که ما نیز منتظر ظهور و قیام به امامت شما هستیم. البته این آداب ادب و رفتارها و معانی و مقاصد آنها سند نیز دارد: *- درباره فلسفه برخاستن و دست بر سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است که علت آن را هم بیان میدارد: از امام صادق (ع) شبیه همین سؤال را پرسیدند که چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبتآمیز مىکند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید - 2 *- دعبل خزایی، شاعر معروف و مشهور اهل بیت (ع)، قصیدهای که سروده بود را نزد امام رضا علیهالسلام خواند. وقتی در این قصیده به موضوع ظهور حضرت رسید [خروج امام لامحالة خارج - یقوم على اسم اللّه والبرکات] – با این که نامی از ایشان نیاورده بود و فقط به مقوله ظهور اشاره کرده بود، امام رضا علیه السلام و روحی فداه، در حالی که دست بر سرگذاشته بودند، برخاستند و برای ظهور ایشان دعا کردند. 3 *- این روایات و احادیث معتبر نشان میدهد که حتی ائمه اطهار (ع) که همگی قبل از ایشان بودند، خود از منتظرین ظهور بودند و چگونگی انتظار و ادب حضور را نیز تعلیم میدادند.
منابع
الزام الناصب، ج 1، ص 271[2] منتخب الاثر، ص 640
[3] الغدیر، ج 2، ص361 1- موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص321
2-سایت شهید آوینی
دشواری انتظار
از پیامبر گرامی اسلام (ص) دو روایت معروف نقل شده شده که با مقایسه آن می توان به دشواری انتظار پی بُرد؛ «افضل الاعمال احمزها» 1 و «افضل اعمال امتی، انتظار الفرج» علل دشواری وظیفه منتظران را می توان در چهار محور خلاصه کرد: 1. آراستگی به عدالت و تقوا؛ 2. آراستگی به بردباری و پایداری؛ 3. بهره مندی از دین شناسی بنیادین؛ 4. لزوم اصلاح طلبی و ظلم ستیزی. رسیدن به این مراحل کاری است بس دشوار اما شدنی! و هر کس دشواری انتظار را هموار کرد در زمره منتظران حقیقی مولا قرار می گیرد که امام صادق (ع) فرمود: «هر کس می خواهد در شمار منتظران حقیقی باشد باید پارسایی پیشه کند و متخلق به مکارم اخلاق گردد.» 2
منابع
مجمع البحرین، ص 297 (به نقل از در انتظار ققنوس، ص 278)بحارالانوار، ج 52، ص 14 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص321
دُلدُل
نام استر رسول خدا (ص) است که حضرت قائم (ع) هنگام ظهور همراه خود دارند1استر چارپایی بارکش و سواری است که پدرش حمار و مادرش اسب است. به آن قاطر هم می گویند. از امام صادق (ع) روایت شده که پیغمبر (ص) را دو استر بوده: یکی به نام دلدل و دیگری به نام شهباء2دلدل، ماده استری است، سفید مایل به سیاهی که حاکم اسکندریه برای حضرت رسول (ص) فرستاده بود، و آن حضرت، آن را به امیرالمؤمنین (ع) برای سواری بخشید3
منابع
[1]نجم الثاقب، باب دوم[2]معارف و معاریف، ج 2، ص 140
[3]معارف و معاریف، ج 5، ص 438 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص332
دوازده امام
به عقیده اکثریت شیعه، پس از حضرت رسول (ص)، دوازده امام یکی پس از دیگری جانشین آن حضرت بودند و آنان عبارتند از: 1. علی بن ابی طالب، ملقب به مرتضی امیرالمؤمنین. 2. حسن بن علی، ملقب به مجتبی. 3. حسین بن علی، ملقب به سیدالشهداء. 4. علی بن الحسین، ملقب به زین العابدین و سجاد. 5. محمد بن علی، ملقب به باقر یا باقرالعلوم. 6. جعفر بن محمد، ملقب به صادق. 7. موسی بن جعفر، ملقب به کاظم. 8. علی بن موسی، ملقب به رضا. 9. محمد بن علی، ملقب به تقی و جواد. 10. علی بن محمد، ملقب به نقی و هادی. 11. حسن بن علی، ملقب به عسکری. 12. محمد بن حسن، ملقب به مهدی، مهدی موعود، امام زمان، امام عصر، صاحب الزمان و صاحب العصر (ع).
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص326دو خون
در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است که حضرت مهدی (ع) در میان دو رکن مسجد الحرام برای جهانیان ظاهر می شود و دو خون را در روی زمین فروگذار نمی کند.1برخی گفته اند: منظور از دو خون، یکی خون حضرت سیدالشهداء (ع) و دیگری خون نفس زکیه است که در پیشقدم ظهور، مظلومانه در مسجد الحرام ریخته می شود. و برخی منظور از دو خون را خون سیدالشهداء (ع) و خون محسن حضرت زهرا (ع) گفته اند و استناد کرده اند به روایتی که نقل شده: نخستین دادگاهی که در دولت حقه تشکیل می شود، برای بررسی خون به ناحق ریخته شده محسن حضرت فاطمه (ع) است.2
منابع
بحارالانوار، ج 52، ص 236؛ الزام الناصب، ص 188روزگار رهایی، ج 2، ص 1070
3.سوره بقره، 30 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص333
دوران حیرت
برهه ای است که امام زمان (ع)، سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت شد و در حقیقت، دوران غیبت صغری را دوره حیرت و محنت شیعیان نامیده اند. [1] در این دوران، بر دوستداران اهل بیت (ع) بسیار سخت گذشت. از یک سو فرقه ها و نحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت، افکار و اندیشه های متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید می انداختند و شیعیان، به دنبال ملجأ و مرجعی می گشتند، [2] تا بتوانند در این عرصه خطرناک، در پناه او بمانند و از افکار و اندیشه خود به دفاع برخیزند. از سوی دیگر، دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم (ع) فرزندی دارد، از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی بر آمده بود. مجموعه این حوادث، فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان می ساخت و به فرموده امام رضا (ع): «بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن (ع)] فتنه فراگیر و طاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو می افتند.» [3] در آن دوران، دشمنان از هیچ تبلیغ ناروا و سخت گیری کوتاهی نکردند. مؤمنان بسیاری دچار حیرت شدند و اختلاف به اندازه ای رسید که به نقل شیخ مفید، چهارده انشعاب در شیعه به وجود آمد که از آن میان، فقط سه فرقه به وجود مهدی (ع) پایبند مانده بودند، به نوشتن کتاب هایی در این موضوع وا داشت. [4] اخباری مربوط به بیست سال پیش از شروع غیبت کبری (در حدود سال 352هـق) وجود دارد که نشان می دهد، حیرت و ناامیدی از بازگشت سریع امام دوازدهم، ویژگی بارز محافل امامیه بوده است. حملات شدید به غیبت و فلسفه آن از سوی معتزلیانی چون ابوالقاسم بلخی، [5] و زیدیه همچون: ابو زید علوی [6] و صاحب بن عباد، این حیرت را در میان امامیه، از نیشابور تا بغداد گسترش داد، تا آن که شماری عقاید خود را ترک گفتند. [7]
منابع
[1] غیبه نعمانی، ص 185[2] بحارالانوار، ج 51، ص 11
[3] غیبه نعمانی، ص 180؛ کمال الدین، ص 370؛ سفینه البحار، ج 2، ص 703
[4] چشم به راه مهدی، ص 413
[5] المغنی، ج 2، ص 176
[6] کمال الدین، ج 1، ص 122
[7] کمال الدین، ج 1، ص 2-3-16 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص334
دوشنبه
یکی از ایام هفته است. در حدیثی آمده است که در روز دوشنبه و پنج شنبه اعمال این امت بر پیامبر (ص) عرضه می شود و پس از آن حضرت، بر حضرات ائمه (ع) و حضرت ولی عصر (ع) عرضه می گردد.1از حضرت رسول (ص) آمده که دانش را در روز دوشنبه فرا گیرید که آن را بر پژوهنده اش آسان می سازد2
منابع
1.نجم الثاقب، باب یازدهم2.کنزالعمال، حدیث 29340 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص335
دولت کریمه
«دولت کریمه» از بارزترین ویژگی حکومت حضرت مهدی (ع) است. آرمان تشکیل حکومتی عدل پرور و فضیلت گستر و تحقق جامعه ای حق محور، اندیشمندان بسیاری را بر آن داشته که به طراحی مدل آن شهر طلایی و ایده آل بپردازند و جامعه بشری را بدان بشارت دهند یا برای نیل به آن تشویق کنند. افلاطون نقشه «اتوپیا» را تهیه کرد. فارابی تابلوی «مدینه فاضله» را ترسیم کرد. توماس کامپانلا، ماکت «شهر آفتاب» یا «کشور خورشیدی» را طراحی کرد. تاموس مور «بهشت زمینی» را نوید داد. و کارل مارکس «جامعه بی طبقه» را وعده گاه آخرین منزل تاریخ دانست. باری همه انسانها که فطرت تکامل جو و کمال طلب شان، آنان را از وضع نامطلوب کنونی حاکم بر جوامع بشری گریزان ساخته، به نیک شهری می اندیشند که بستر مناسبی را برای شکوفایی گرایش های عمیق فطری آدمی و رشد فضایل ناب انسانی فراهم سازد. این جاست که مکتب اسلام که دستور العمل جامعِ حیات طیبه بوده، موهبت «امید» را در سه مرحله به خیر الامم (امت رسول الله صلی الله علیه و آله) ارزانی داشته است: 1. لزوم امید داشتن به مدد و رحمت الهی «ولا تیاسوا من روح الله1، 2. وعده وراثت و امامت صالحان و مستضعفان «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و تجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»2، 3. تأمین ضمانت اجرایی وعده فوق با ظهور منجی آخر الزمان، مهدی موعود (ع) و تشکیل آرمان شهر آسمانی «دولت کریمه» به دست حضرتش «بقیت الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین3 آری پس از تحقق وعده الهی و ظهور حکومت عدل مهدی (ع)، آرمان شهر حقیقی و «دولت کریمه» شکل می گیرد و تمام افراد از مزایای حقوق و عدالت اجتماعی برخوردار می شوند و در پرتو آن دولت، توحید و ایمان در سراسر زمین حکومت می کند. در دعای افتتاح هم می خوانیم: «اللهم انا نزغب الیک فی دوله کریمه4 خدایا، ما با یک دنیا اشتیاق، دولت کریمه را از تو می خواهیم.
منابع
سوره یوسف، 87سوره قصص، 5
سوره هود، 86
مفاتیح الجنان، دعای افتتاح موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص335
دومین نائب خاص
دومین نائب خاص حضرت مهدی (ع)، «محمد بن عثمان»، فرزند نائب اول است. در زمان حیات پدرش از طرف امام حسن عسکری (ع) به نیابت امام غایب معرفی شده بود و «عثمان بن سعید»، به هنگام مرگ خود، امر نیابت را به دستور امام زمان (ع) به فرزند خود «محمد» سپرد1
منابع
1.غیبه طوسی، ص 361؛ کمال الدین، ج 2، ص 510 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص336دین آینده جهان
از آیات، روایات و کتب مقدسه آسمانی، استفاده می شود که جهان، روزی را در پیش دارد که در آن روز، تمام کشورهای کوچک و بزرگ، به یک کشور تبدیل می شود، مرزهای جغرافیایی کشورها برداشته می شود، و حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی تشکیل می گردد و بر تمام جهان یک دین و آیین، یک قانون اساسی و یک رهبر حکومت می کند. برای پاسخ به این سئوال که دین آینده جهان چیست به سراغ قرآن و روایات می رویم. در سوره توبه آیه 33 در مورد جهانی شدن اسلام و غلبه این دین مبین بر سایر ادیان چنین آمده است: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون»؛ اوست خداوندی که پیامبرش را با هدایت، و دین حق فرستاد، تا او را برهمه ادیان غالب گرداند، هر چند که مشرکان کراهت داشته باشند. در سوره نور آیه 55 هم می خوانیم: «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که خلافت روی زمین را به آن ها خواهد بخشید، همان گونه که به پیشینان آن ها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آن ها پسندیده، پابرجا و مستقر کند.» در سوره مائده آیه سوم نیز می خوانیم: «... الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛... امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم. آن چه از این آیات بر می آید این است که اسلام بر تمام ادیان غالب خواهد شد و در زمین مستقر و پابرجا می شود. و اما روایات؛ پیامبر اکرم (ص) در رابطه با دین آینده جهان می فرماید: «در آن روز، آیین مقدس اسلام سراسر روی زمین را فرا می گیرد، حکومت از دست کفار گرفته می شود و حکومتی جز حکومت اسلامی نخواهد بود.» [1] در حدیث دیگری می فرماید: «تا هر کجا که تاریکی شب وارد شود، این آیین مقدس نفوذ خواهد کرد.» [2] امام سجاد (ع) می فرماید: «بدون تردید خداوند به هنگام قیام قائم (ع)، اسلام را بر همه ادیان پیروز می گرداند.» [3] و امام صادق (ع) فرموده است: «هنگامی که قائم ما قیام کند، هیچ نقطه ای در زمین باقی نمی ماند مگر این که آواز شهادت به توحید و یگانگی خدا و رسالت رسول خدا (ص) در آن جا بلند می شود.»[4] از مجموع این روایات هم استفاده می شود که سرانجام دین اسلام همه کره زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه ادیان جهان پیروز خواهد گردید؛ و این در هنگامی است که حضرت مهدی (ع) ظهور کند و حکومت واحد جهانی را تشکیل دهد. خداوند در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم (ع)، حضرت اسماعیل (ع)، پیامبر اکرم (ص)، حواریون حضرت عیسی (ع)، فرزندان حضرت یعقوب (ع)، بلقیس و فرعون، به هنگام بحث از گروندگان به آیین حق، با لفظ «اسلام»، «مسلم» و «مسلمین» یاد فرموده است. به چند آیه در این زمینه توجه فرمایید: «ان الدین عندالله الاسلام» [5]؛ همانا دین در نزد خدا اسلام است. «مله ابیکم ابراهیم هو سمیکم المسلمین قبل...» [6]؛ آیین پدرتان حضرت ابراهیم، او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید. «واسلمت مع سلیمان لله رب العالمین» [7]؛ با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم. (از زبان بلقیس) «نحن انصار الله امنا بالله و اشهد بانا مسلمون» [8]؛ ما یاوران خداییم، به خدا ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما اسلام آورده ایم. (از زبان حواریون حضرت عیسی «ع») و آیات 84 و 85 سوره آل عمران، آیه 36 سوره ذاریات، آیه 133 سوره بقره و آیه 33 سوره فصلت. از این آیات استفاده می شود که همه شرایع آسمانی در زبان صاحب شریعت «اسلام» نام داشته است، اگر چه ما آن ها را به نام های دیگری چون یهودیت، مسیحیت و غیر آن ها می شناسیم، و این نام ها به تناسب های دیگری اتخاذ شده است. و هیچ منافاتی هم ندارد که نام کلی ادیان آسمانی در نزد خدای تعالی همان اسلام بوده باشد؛ زیرا ریشه همه ادیان آسمانی یکی است و آن رشته گسترده ای است که از زمان آدم ابوالبشر توسط پیک وحی بر دل پیامبران درخشیده و با رسالت خاتم انبیاء به اوج کمال و تمام رسیده است. به گفته یکی از دانشمندان محقق: «فکر گنجاندن بشریت در وطن واحد، بدون توجه به جنس، رنگ، زبان و حدود جغرافیایی، هدیه ای است که اسلام آن را به مدنیت بشر اهدا کرده است.» [9] قرآن کریم بشریت را به سوی یک دین و آیین و یک هدف و مقصد، و اتحاد و وحدت عمومی دعوت می نماید و با صدای بلند و رسا فریاد بر می آورد که: «یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبدو الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» [10]؛ بگو ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر اعراض کردند، بگویید، شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما]. اسلام آمده است تا همه امت ها و ملت ها را متحد ساخته، آنها را به یک امت و ملت تبدیل نماید و اساس همه تضادها، برخوردها، اختلاف ها را که از کفر و شرک مایه می گیرد از ریشه بخشکاند و تمام اختلافات قومی، نژادی، ملی، وطن، جغرافیایی و حتی اختلافات دینی را از میان ببرد، تا جایی که همه در برابر خدای تعالی خاضع شوند و تنها خدای یگانه را بپرستند و در سایه یک حکومت، یک دین، یک رهبر و یک قانون اساسی زندگی کنند. [11]
منابع
[1] الملاحم و الفتن، باب 178، ص 173 (به نقل از ظهور حضرت مهدی (ع) از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، هاشمی شهیدی، ص 360)[2] منتخب الاثر، ص 160
[3] همان، ص 294
[4] بحارالانوار، ج 52، ص 340
[5] سوره آل عمران، 19
[6] سوره حج، 78
[7] سوره نمل، 44
[8] سوره آل عمران، 52
[9] امامت و مهدویت، ج 2، ص 62
[10] سوره آل عمران، 64
[11] ظهور حضرت مهدی (ع) از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، هاشمی شهیدی، ص 367 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص336
دین آینده جهان
انسان دیندار، در صدر اسلام عقاید و باورهای دینی را از پیامبر (ص) می گیرد و تعالیم خالص دین را با دریافت مستقیم از مفسر واقعی وحی دریافت می کند. رسول خدا (ص) را می بیند و از روش و منش و سیره او الهام می گیرد و پایه باورهای خود را استوار می سازد و این امور در آسان کردن پذیرش حق، نقش به سزایی دارند. اما انسان دیندار در این عصر، از تمامی این دریافت های حسی به دور است و تنها براساس درک عقلی و تاریخی، پیامبر و امامان (ع) را می شناسد و به رسالت و امامت ایشان ایمان می آورد. پیامبر (ص) می فرماید: «برادران من کسانی هستند که پس از شما [اصحاب] زندگی می کنند. به من ایمان می آورند... در حالی که مرا ندیده اند.1 بی گمان دیندار بودن در روزگار غیبت، ایمان افزون تری را می طلبد، چرا که ایمان به وجود پیامبر (ص) امامان معصوم (ع) و غیبت مهدی (ع) به نوبه خود، ایمان به غیب است.2دینداری در روزگار غیبت، نیازمند بینشی است که انسان دیندار در پرتو آن، بتواند در برابر تحریف ها، مسخ ها، شبهه ها، تردیدها، تزلزل ها و سرکوفت ها از دورن و بیرون حوزه دین، همچنان رویکرد دینی خود را نگاه دارد و با هیچ یک از این عوامل، خلوص دینی و دینداری را در فکر و عمل از دست ندهد. پیامبر (ص) فرمود: «به زودی پس از شما، کسانی می آیند که یک نفر از آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد. گفتند: ای رسول خدا! ما در جنگ بدر واحد و حنین در رکاب شما جهاد کرده ایم و در باره ما آیه قرآن نازل شده است! حضرت فرمود: زیرا اگر آن چه از آزارها و رنج ها که بر آنان می رسد بر شما آید، به سان آنان، شکیبایی نخواهید داشت3 پایداری بر دین در روزگار غیبت، به پذیرش سختی ها و بیم ها و محرومیت ها و تنگناهای مادی خلاصه نمی شود، بلکه تحمل فشارهای سخت روحی و معنوی نیز، بر آن ها افزوده می گردد و چنان چه دینداری با صبر و شکیبایی آگاهانه توأم نباشد، به تدریج، ناامیدی ها روی می آورد و باور را از روح و فکر می ستاند. امام صادق (ع) می فرماید: «به تحقیق برای صاحب الامر غیبتی است، کسی که در آن زمان دینش را نگهدارد، هم چون کسی است که درخت خار قتاد را با دست بتراشد. کدام از شما قدرت دارد که خار آن درخت را به دستش نگهدارد؟»4 حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «... سوگند به خدا شکسته می شوید مانند شکسته شدن سفال؛ به درستی که سفال هرگز به صورت نخست بر نمی گردد، به خدا سوگند حتماً شما امتحان خواهید شد، به خدا سوگند قطعاً شما غربال خواهید شد، چنان که دانه تلخ از میان گندم جدا شود.» 5سوگندهای پی در پی حضرت، دلالت بر اصل امتحان و دشواری دینداری در عصر غیبت دارد.
منابع
1.بحارالانوار، ج 52، ص 1322.در بعضی روایت ها، آیه «الذین یؤمنون بالغیب» سوره بقره آیه 2، به غیبت مهدی (ع) منطبق شده است.
3.بحارالانوار، ج 52، ص 130
4.غیبه طوسی، ص 75
5.بحارالانوار، ج 52، ص 101 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص339
دین فروشی
یکی از علائم آخرالزمان این است که مردم از دین خارج می شوند. روزی امام حسین (ع) نزد امیرمؤمنان (ع) آمد. گروهی در گرداگرد حضرت (ع) نشسته بودند. ایشان به آنان فرمود: «حسین پیشوای شماست. رسول خدا او را سید و سرور نامیده است. از نسل او مردی ظهور خواهد کرد که در اخلاق و چهره، شبیه من است. او دنیا را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ستم و جور شده است.» سئوال شد: این قیام در چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: «افسوس! هنگامی که از دین خارج شوید»1همچنین پیامبر گرامی اسلامی درباره اهمیت دین داری در آخرالزمان فرموده است: «... گروهی دین خود را به بهای ناچیز و متاع اندک می فروشند. کسی که در آن روز به دین خود چنگ زده و پای بند است، همانند کسی است که گلوله ای از آتش را در دست گرفته یا بوته ای از خار را در دست می فشرد2
منابع
1.ملاحم ابن طاووس، ص 1442.مسند احمد، ج 2، ص 390 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص340