فرهنگ الفبایی مهدویت :حرف س
سند دعای ندبه
معارف والا، حقایق درخشان، معانی روشن و مطالب ژرفی که با اسلوبی بدیع، بیانی شیوا، منطقی گیرا، و عباراتی بسیار بلند و فصیح در این دعای شریف آمده، ما را از ارایه هرگونه سند و منبع بی نیاز می کند، که چنین حقایق تابناک و دقایق درخشان، هرگز از هیچ منبعی، جز سرچشمه زلال ولایت، خاندان عصمت و طهارت، حضرات ائمه معصومین، علیهم السلام، سرچشمه نمی گیرد، ولی برای نورانیت دلهای مشتاقان و خیل شیفتگان جلسات نورانی دعای ندبه در صبحگاهان روزهای جمعه، منابع محکم و مستحکم دعای ندبه را با تسلسل زمانی در اینجا می آوریم:
1. ابو جعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری
نخستین فرد موثق و مورد اعتماد و استنادی که دعای شریف ندبه را دراثر مکتوب خود از پیشوای به حق ناطق امام جعفرصادق، علیه السلام، روایت کرده، ابو جعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری است.
«بزوفری » منسوب به روستای «بزوفر» از توابع «قوسان » در نزدیکی «بغداد» در کرانه نهر «موفقی » در غرب دجله است. 1
«بزوفری » از استادان شیخ مفیداست و شیخ مفید به کثرت از او روایت کرده است.
محدث نوری به هنگام شمارش استادان شیخ مفید از او نام برده، می فرماید:
ابو علی، پسر شیخ طوسی، در امالی، مکرر از پدرش شیخ طوسی، از شیخ مفید، از او روایت کرده و برای او طلب مغفرت نموده است. 2
حاج آقا بزرگ تهرانی می فرماید:
وثاقت او، از نقل فراوان شیخ مفید از او، طلب مغفرت بر او، آشکار می باشد 3.
شیخ طوسی در مشیخه «تهذیب الاحکام » و «الاستبصار» از او نام برده می فرماید:
من هر روایتی که از احمد بن ادریس نقل کرده ام، از شیخ مفید و «حسین بن عبیدالله غضائری » است، که هر دو از ابو جعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری روایت کرده اند.4
حجت تاریخ، محقق بی نظیر، حاج آقا بزرگ تهرانی به هنگام بحث از کتاب ایشان می فرماید:
«کتاب الدعاء» از ابو جعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری، از استادان شیخ مفید، که شیخ مفید احادیثی از او روایت کرده،این احادیث در امالی شیخ طوسی، از طریق شیخ مفید از او روایت شده است.
سپس می فرماید:
وی در این کتاب دعای ندبه را آورده، و محمد بن ابی قره از آن روایت کرده و محمد بن مشهدی در مزارش از او روایت کرده است. 5
2. ابوالفرج محمد بن علی بن یعقوب بن اسحاق بن ابی قره قنائی
دومین فرد مورد اعتماد و استنادی که دعای ندبه را در کتاب خود آورده، محمد بن علی بن ابی قره است، که در کتاب «الدعاء» آن را از کتاب «بزوفری » نقل کرده است.
علامه تهرانی می فرماید:
محمد بن مشهدی در مزار و سید بن طاووس در اقبال و دیگر آثارش به کثرت از کتاب او نقل کرده اند.6
محمد بن ابی قره از مشایخ اجازه نجاشی بود.7
مقدم رجالیون مرحوم نجاشی در کتاب رجال می فرماید:
ابوالفرج، محمد بن علی بن یعقوب بن اسحاق بن ابی قره قنائی موثق بود، روایات زیادی استماع کرده، و کتب زیادی تالیف کرده... که از آن جمله است: عمل یوم الجمعه، عمل الشهور، معجم رجال ابی مفضل و کتاب تهجد، که همه آنها را به من خبر داده و به من اجازه روایت آنها را داده است. 8
نجاشی لقب او را «قنائی » آورده، ولی علامه حلی یکبار از او «قنائی » و یکبار دیگر «قنابی »تعبیر کرده 9 و توثیق نموده است. 10 و مرحوم نمازی فرموده:
به اتفاق همه رجالیون مورد وثوق است. 11
3. محمد بن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی حائری
ابن مشهدی یکی از علمای جلیل القدر قرن ششم بود که در حدود 510 ق. متولد شده و قبل از 580 ق. دیده از جهان فرو بسته است.
تعدادی از استادانش را صاحب معالم در «اجازه کبیره » برشمرده، که از آن جمله است: ورام (صاحب مجموعه ورام)، شاذان بن جبرئیل، ابن زهره، ابن شهر آشوب و... 12
از او کتاب ارزشمندی بر جای مانده که به «مزار کبیر» و «مزار ابن مشهدی » مشهور است و خوشبختانه نسخه های خطی فراوانی از آن تا زمان ما محفوظ مانده است:
1. نسخه ای در کتابخانه شیخ علی کاشف الغطاء در نجف اشرف.
2. نسخه ای در کتابخانه مرحوم حاج میرزا محمدعلی اردوبادی در نجف.
3. نسخه ای در کتابخانه مرحوم محدث نوری، که در کتاب مستدرک به کثرت از آن نقل کرده است. 13
4. نسخه ای در کتابخانه مرحوم علامه امینی در نجف، که تاریخ کتابت آن سوم شوال 956 ق. است. 14
5. نسخه دیگری در کتابخانه مرحوم آیة الله مرعشی در قم، به شماره 4903 موجود است، که در 482 ورق می باشد و تاریخ کتابت آن به قرن یازدهم مربوط می شود.15
و نسخه عکسی آن در کتابخانه مؤسسه «آل البیت » قم به شماره 5209 (قفسه 29، ردیف 176، ش 19) موجود است.
این کتاب به «مزار کبیر» معروف شده و جامعترین کتاب مزاری است که در طول قرون و اعصار از حوادث روزگار جان سالم به در برده و تازمان ما محفوظ مانده است.
در طول هشت قرنی که از تاریخ تالیف آن می گذرد، این کتاب همواره مورد اعتماد و استناد بزرگان شیعه بود و هر کتابی که در این هشت قرن پیرامون دعا و زیارت نوشته شده، با واسطه یا بی واسطه از این کتاب استفاده کرده است.
ابن مشهدی در مقدمه کتاب خود می نویسد:
من در این کتاب، از زیارات مشاهد مشرفه، اعمال و اماکن مقدسه، دعاهای برگزیده و تعقیبات نمازهای فریضه، آن را گرد آوردم که با سند متصل، توسط راویان مورد وثوق به دستم رسیده است.
حاج آقا بزرگ تهرانی در مجموع پانزده تن از مشایخ روایتی او را استخراج نموده، و بر ثقه بودن آنها صحه گذاشته است. 16
ابن مشهدی در این کتاب، دعای ندبه را به عنوان: «دعا برای حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، که شایسته است، در اعیاد اربعه: عید فطر، عید قربان، عید غدیر و عید جمعه خوانده شود» آورده است.
وی در این کتاب، دعای ندبه را توسط محمد بن علی بن یعقوب بن ابی قره، از کتاب بزوفری نقل کرده است.
دعای ندبه در نسخه کتابخانه آیة الله مرعشی، صفحه 821 تا837 و در نسخه آل البیت، صفحه 831 تا847 آمده است. 17
4. صاحب کتاب مزار قدیم
مزار قدیم نیز کتاب بسیار بزرگ و با ارزشی است که مؤلف آن نیز معاصر ابن مشهدی بوده است.
در این کتاب دعاها و زیارتهای فراوانی هست که در هیچ منبع دیگری یافت نمی شود و مؤلف آن توسط استادش: «مهدی بن ابی حرب حسینی » از شیخ ابوعلی (پسر شیخ طوسی) روایت می کند.
طبق این بیان او با مرحوم طبرسی صاحب احتجاج معاصر می باشد. 18
یک نسخه خطی از این کتاب در کتابخانه مرحوم آیة الله مرعشی به شماره 462 در 181 ورق موجود است. 19
مؤلف مزار قدیم، در این اثر جاوید و ارزشمند خود، دعای ندبه را توسط محمد بن علی بن ابی قره، از کتاب ابو جعفر محمد بن حسین بزوفری روایت کرده و فرموده است:
این دعا برای حضرت صاحب الزمان، صلوات الله علیه وآله و عجل الله فرجه و فرجنا معه، می باشد و مستحب است که در چهار عید بزرگ، شب و روز جمعه خوانده شود.
در این نسخه دعای شریف ندبه از ورق 173 شروع شده، در ورق 176 پایان می یابد.
با توجه به اینکه مؤلف کتاب «مزار قدیم » ناشناخته است، نمی توان به عنوان یک منبع موثق به آن اعتماد کرد، فقط می توان آن را مؤیدی بر نقل ابن مشهدی، از ابن ابی قره، از بزوفری قرار داد.
5. رضی الدین علی بن موسی بن طاووس حلی
سیدابن طاووس در کتاب گرانقدر «مصباح الزائر» در بخش زیارتهای حضرت ولی عصر، ارواحنافداه، شش زیارت نقل کرده، آنگاه دعای ندبه را به عنوان هفتمین زیارت، به نقل از «محمد بن علی بن ابی قره » از «محمد بن حسین بن سنان بزوفری » روایت کرده و فرموده است:
این دعا برای حضرت صاحب الزمان، صلوات الله علیه، می باشد و مستحب است که در اعیاد چهارگانه خوانده شود. 20
وی همچنین در کتاب شریف «اقبال » نیز تعدادی از دعاهای اعیاد اسلامی را می شمارد، آنگاه می فرماید:
دعای دیگری است که بعد از نماز عید و در هر یک از اعیاد چهارگانه خوانده می شود. 21
آنگاه دعای ندبه را نقل می کند و در پایان می افزاید:
هنگامی که از دعا فارغ شدی، مهیای سجده در برابر پروردگار باش و بگو آنچه را که ما با سندهای خود از امام صادق، علیه السلام، روایت کردیم، که فرمود:پس از این دعا گونه راست خود را بر زمین بگذار و بگو: «سیدی سیدی... کم من عتیق لک... ای عزیز ای جمیل. 22
از این تعبیراستفاده می شود که سید بن طاووس علاوه بر مزار کبیر طریق دیگری برای دعای ندبه داشته است، زیرا در مزار کبیر و مزار قدیم این قسمت اخیر وجود ندارد و سید تصریح کرده که آنرا با سندهای خود از امام صادق، علیه السلام، روایت کرده است.
6. مولی محمد باقر مجلسی
علامه مجلسی دعای ندبه را در کتاب گرانسنگ «بحارالانوار» به نقل از «مصباح الزائر» سید بن طاووس نقل کرده 23 و در پایان فرموده:
محمد بن مشهدی در مزار کبیر فرموده است: محمد بن علی بن ابی قره گفته: من دعای ندبه را از کتاب ابوجعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری نقل کرده ام. 24
علامه مجلسی در کتاب «زاد المعاد» نیز دعای شریف ندبه را نقل کرده و در سرآغاز می فرماید:
و اما دعای ندبه که مشتمل است بر عقاید حقه و تاسف بر غیبت حضرت قائم، علیه السلام، به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق، علیه السلام، منقول است، که سنت است این دعای ندبه را در چهار عید بخواند، یعنی: جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر. 25
علامه مجلسی همچنین در کتاب «تحفة الزائر» به دنبال اعمال سرداب مقدس می فرماید:
سید و شیخ محمد بن مشهدی نقل کرده است از محمد بن علی بن [ابی] قره، که او نقل کرده است از کتاب محمد بن حسین بن سفیان بزوفری، «دعای ندبه » از برای صاحب الزمان، علیه السلام، را و مستحب است که در عیدهای چهارگانه بخواند و آن دعا این است.
آنگاه دعای ندبه را نقل فرموده است. 26
به طوری که خوانندگان گرامی ملاحظه فرمودند، علامه مجلسی، قدس سره، در کتاب «زادالمعاد» تصریح فرموده بر این که دعای ندبه با سند معتبر از امام جعفر صادق، علیه السلام، روایت شده است، و در مقدمه کتاب «تحفة الزائر» ملتزم شده است که در این کتاب تنها زیارات، ادعیه و آدابی را ذکر نماید که با سندهای معتبر از ائمه دین، صلوات الله علیهم اجمعین، نقل گردیده است. 27
7. سید محمد طباطبایی یزدی
علامه جلیل القدر، صدر الدین سید محمد طباطبایی یزدی، (م 1154 ق.) در آغاز کتاب گرانقدر خود: «شرح دعای ندبه » متن دعای ندبه را با استناد به روایت رسیده از امام جعفر صادق، علیه السلام، روایت کرده است. 28
8. سید حیدر کاظمی
علامه بزرگوار سید حیدر حسنی کاظمی، (م 1365 ق.) در کتاب ارزشمند «عمدة الزائر» دعای ندبه را به نقل از سید بن طاووس و دیگران روایت کرده است. 29
9. محدث نوری
محدث بزرگوار مرحوم حاج میرزا حسین نوری، (م 1320 ق.) در کتاب گرانسنگ «تحیة الزائر» دعای ندبه را به نقل از مزار کبیر، مزار قدیم، و مصباح الزائر سید بن طاووس روایت کرده است. 30
10. صدرالاسلام همدانی
دبیر الدین، صدرالاسلام، علی اکبر همدانی، (م 1325 ق.) در کتاب ارزشمند «تکالیف الانام » تحت عنوان تکلیف سی و چهارم می نویسد:
این دعای مبارک از کثرت اشتهار کالشمس فی رابعة النهار است. خوب است در هر جمعه دوستان آن حضرت، ارواحنا فداه، از مرد و زن، در مسجدی از مساجد، یا معبدی از معابد، اجتماع نموده، این دعای مبارک را با کمال تضرع و زاری و ناله و سوگواری و با نهایت حزن و اندوه و بی قراری، بخوانند و گریه کنند و بر غیبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانیان توجه کنند و ضجه و آه سرد از دل پر درد کشند. و چنین مصیبت عظمی را سهل نشمارند و چنین داهیه کبری را آسان نپندارند، که از غیبتش اسلام بکلی از میان رفته و تنها اسمی از آن باقی مانده، «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدینا».
کفر و فسق و فجور و ناسپاسی تمام کره ارض را فرا گرفته، آنچه پیدا نیست آثار مسلمانی است و آنچه پیدا و ظاهر است آثار شیطانی. همه در وادی غفلت، حیران و در تپه ضلالت و جهالت، سرگردان و تابع جنود شیطان و عاصی بر حضرت صاحب العصر و الزمان.الله م عجل فرجه و سهل مخرجه بمحمد و آله الطاهرین. 31
آنگاه متن دعای ندبه را (از صفحه 190 تا صفحه 169) آورده، از استاد خود (مرحوم حاج میرزا حسین نوری) نقل فرموده که استاد اعظم، فرموده اند:
مستحب است در روز و شب جمعه خواندن دعای ندبه معروفه، که متعلق است به آن حضرت. و فی الحقیقه، مضامین آن سوزنده دلها و شکافنده جگرها و ریزنده خون از دیدگان کسانی است که اندکی از شربت محبت آن جناب نوشیده اند و تلخی زهر فراقش به کامشان رسیده است. در روز جمعه، بلکه در شب آن نیز - چنانکه در یکی از مزارات قدیمه، که مؤلف آن معاصر شیخ طبرسی صاحب احتجاج است، مروی است - باید خوانده شود. 32
سپس افزوده است:
مؤلف گوید: از جمله خواص خواندن این دعای مبارک آن است که در هر مکانی و موضعی که خوانده شودبا حضور قلب و اخلاص کامل، و ملتفت مضامین عالیه فائقه، و عبارات و اشارات نامیه رائقه آن بودن، توجه و التفات مخصوص حضرت صاحب العصر و الزمان، ارواحنافداه، در آن مکان و محل، بلکه حضور به هم رسانیدن ان حضرت است در آن مجلس. چنانکه در بعض موارد و موارد اتفاق افتاده است.
آنگاه داستانی را از مرحوم ملا زین العابدین سلماسی نقل فرموده است. 33
11. ابراهیم بن محسن کاشانی
عالم ربانی شیخ ابراهیم بن محسن کاشانی، (م 1345 ق.) در کتاب ارزشمند «الصحیفة الهادیة و التحفة المهدیه » که با تقریظی از مرحوم آیة الله حاج سید اسماعیل صدر، بیش از یک قرن پیش منتشر شده، متن دعای ندبه را به نقل از باب مزار کتاب بحارالانوار نقل کرده است. 34
12. میرزا محمدتقی موسوی اصفهانی
نادره زمان، عاشق صاحب الزمان، حاج میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی (م 1348 ه ق.) در کتاب شریف «مکیال المکارم » بیش از یکصد دعای ماثور از امامان نور، برای دوران غیبت آن خورشید جهان افروز نقل کرده، از جمله دعای مبارک ندبه را به نقل از علامه مجلسی و محدث نوری آورده است.35
صاحب مکیال علاوه بر کتاب یاد شده، در کتاب «وظیفه مردم در غیبت امام زمان، علیه السلام » نیز به عنوان وظیفه پنجاه و دوم می فرماید:
در روزهای جمعه، عید غدیر، عید فطر و عید قربان، دعای ندبه را که متعلق به آن جناب است و در زادالمعاد مسطور است، با حالت خوش و توجه بخواند. 36
13. محدث قمی
خاتم المحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی، (م 1359 ق.) در کتاب شریف «مفاتیح الجنان » که در اثر اخلاص مؤلف بزرگوارش در شرق و غرب جهان منتشر است و در خانه هر یک از شیعیان اهل بیت، یک یا چند نسخه از آن یافت می شود، در ضمن اعمال سرداب مقدس و زیارتهای حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، دعای شریف ندبه را به نقل از «مصباح الزائر» سید بن طاووس، قدس سره، روایت کرده است.
14. شیخ محمدباقر فقیه ایمانی
عاشق پاکباخته حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، مرحوم حاج شیخ محمد باقر فقیه ایمانی، (م 1370ق.) که از77 اثر تالیفی خود،27 مجلد آن را به کعبه مقصود، قبله موعود، حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، اختصاص داده، در کتاب پر ارج «فوز اکبر» متن دعای ندبه را (از صفحه 115 تا 125) آورده، بر خواندن آن تاکید فراوان نموده، و انگیزه آن را در سه عنوان بیان فرموده است:
1. برای روشنی چشم انسان با مشاهده جمال آن حضرت.
2. برای رفع هم و غم آن حضرت.
3. به قصد تعجیل در امر فرج. 37
15. سید محسن امین
مورخ کبیر، سیدمحسن امین عاملی، مؤلف اعیان الشیعه. (م 1371ق.) متن دعای ندبه را در کتاب «مفتاح الجنات » آورده است. 38
اگر بخواهیم از همه کتب ادعیه و زیاراتی که دعای ندبه را نقل کرده اند یاد کنیم، دامنه سخن طولانی و از حوصله یک مقاله خارج می شود، از این رهگذر دامن سخن فرا می چینیم و بحث گسترده را به فرصتی دیگر موکول می کنیم و علاقه مندان را به آثاری که مستقلا در این رابطه به رشته تحریر در آمده، ارجاع می دهیم. 39
به تجربه ثابت شده که وجود اقدس حضرت ولی عصر، ارواحنا و ارواح العالمین فداه، به مجالس و محافلی که دعای ندبه در آن خوانده می شود، عنایت خاصی دارند، و در برخی از آثار مکتوب به برخی از این عنایتها اشاره شده است و اگر خداوند توفیق دهد تعدادی از آنها را در فرصتی گرد آورده به مشتاقان تقدیم می کنیم، در اینجا فقط اشاره ای کوتاه به فهرست آنها داریم:
1. داستان ملا زین العابدین سلماسی در سرداب مقدس، که صدرالاسلام همدانی آن را نقل کرده است. 40
2. داستان مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی شیرازی که مرحوم علامه قزوینی برای نگارنده نقل فرموده است.
3. داستان مرحوم آیة الله میرجهانی، که نگارنده مکرر از زبان خودشان استماع نموده است.
4. داستان تعدادی از نیکبختان، که مرحوم نهاوندی بدون واسطه از خود آنها نقل کرده است. 41
5. داستان گروه دیگری که مرحوم محدث نوری با سند متصل نقل کرده است. 42
منابع
[1] نجم الثاقب، باب دوم[2] سوره نمل، 82
[3] معارف و معاریف، ج 5، ص 315
[4] بحارالانوار، ج 53، ص 127
[5] بحارالانوار، ج 52، ص 275؛ الزام الناصب، ص 177 و 180
[6] تفسیر برهان، ج 3، ص 209؛ نورالثقلین، ج 4، ص 97؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 75
[7] بحارالانوار، ج 39، ص 243؛ تفسیر قمی، ص 479؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 74، نورالثقلین، ج 4، ص 98، تفسیر برهان، ج 3، ص 209
[8] بحارالانوار، ج 6، ص 300؛ مجمع البیان، ج 7، ص 234؛ نورالثقلین، ج 4، ص 98؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 75
[9] بحارالانوار، ج 40، ص 38 و بصائر الدرجات، ص 150
[10] نورالثقلین، ج 4، ص 99؛ مجمع البیان، ج 7، ص 234 و بحارالانوار، ج 6، ص 300
[11] تفسیر تبیان، ج 8، ص 119، ص و نورالثقلین، ج 4، ص 98
[12] بحارالانوار، ج 52، ص 194؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 75 و کمال الدین، ج 2، ص 527
[13] تفسیر کشاف، ج 3، ص 374؛ عقدالدرر، ص 313 و تفسیر الدر المنثور، ج 5، ص 116
[14] عقدالدرر، ص 313 و سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1353
[15] مستدرک حاکم، ج 4، ص 484؛ عقدالدرر، ص 314، و کشاف ج 3، ص 384
[16] الدر المنثور، ج 5، ص 115؛ عقدالدرر، ص 315، و کشاف ج 3، ص 384
[17] کشاف، ج 3، ص 384؛ الدر المنثور، ج 5، ص 116؛ عقدالدرر، ص 316 و سنن ترمذی، ج 5، ص 340
[18] عقدالدرر، ص 315 و الدر المنثور، ج 5، ص 117
[19] کنز العمال، ج 14، ص 258؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 138 و عقدالدرر، ص 322
[20] عقدالدرر، ص 318؛ تفسیر کشاف، ج 3، ص 384 و الدر المنثور، ج 5، ص 116
[21] رجعت، محمد خادمی شیرازی، ص 65
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص310
ساعت مخصوص حضرت
سید جلیل ابن طاووس در کتاب «امان الاخطار» فرموده که هر ساعتی از روز، مختص به یکی از ائمه (ع) است که برای آن دو دعا است. ساعت اولی، برای حضرت علی (ع)، تا ساعت دوازدهم که برای مولای ما مهدی (ع) است. مستحب است انسان، دعای مخصوص آن ساعات را بخواند. و اما دو دعای مختص به امام عصر (ع) که باید در ساعت دوازدهم روز خوانده شود، مطلع آن چنین است:
1. «یا من توحد بنفسه عن خلقه یا من غنی عن خلقه بصنعه، یا من عرف نفسه خلقه بلطفه...»
2. «اللهم یا خالق السقف المرفوع و المهاد الموضوع و رازق العاصی و المطیع الذی لیس من دونه ولی ولا شفیع...»1
منبع
1.نجم الثاقب، باب یازدهمموعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای
ساعه
از القاب حضرت شمرده شده است امام صادق (ع) «ساعه» در آیات شریفه «یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...» [1]، «وعنده علم الساعه...» [2] و «هل ینظرون الا الساعه...» [3] و «... و ما یدریک لعل الساعه... الا ان الذین یمارون فی الساعه لفی ضلال بعید» [4] را به حضرت مهدی (ع) تأویل کرده اند. سئوال کردند: معنی یمارون چیست؟ فرمود: «مجادله می کنند و می گویند کسی متولد شد و چه کسی او را دیده و کجاست و چه وقت ظاهر می شود؟ همه این ها به سبب عجله کردن در امر الهی و شک در قضا و دخالت در قدرت خداست.
وجوه مشابهت آن حضرت با ساعه (قیامت) بسیار است، از آن جمله اند: ناگهانی اتفاق می افتند، در بسیاری علامات شریکند، مؤمن از کافر شناخته می شود، جباران هلاک می شوند، خداوند برای آن ها وقت معین در نزد انبیاء و ملائک قرار نداده است و همه پیامبران به آمدن آن ها خبر داده اند. امام حسن مجتبی (ع) از رسول خدا (ص) پرسید: «قائم ما اهل بیت کی خروج می کند؟» حضرت فرمود: «ای حسن! جز این نیست که مَثَل او، مثل روز قیامت (ساعه) است که خداوند علم آن را بر اهل آسمان و زمین پنهان داشته است و نمی آید مگر ناگاه و بی خبر.» [5]
منبع
[1] سوره اعراف، 187
[2] سوره زخرف، 85
[3] سوره زخرف، 66
[4] سوره شوری، 17 و 18
[5] نجم الثاقب، باب دوم
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای
سامرا
«سُرّ مَن رَآ» و مخفف آن سامرا، نام شهری است در عراق، میان بغداد و تکریت. این شهر زادگاه حضرت مهدی (ع) است. امام هادی و امام عسکری (ع)، توسط عباسیان در شهر سامرا تحت مراقبت و کنترل شدید بودند تا توجه و علاقه مردم به آنان بیشتر نشود. منزل امام هادی و عسکری (ع) و نیز حکیمه خاتون و نرجس خاتون در این شهر بوده و پس از وفات شان، در همان جا دفن شدند و اینک مرقد این دو امام و آن دو بانوی بزرگوار در سامرا است. سامرا شاهد نماز خواندن حضرت مهدی (ع) بر پدر بزرگوارش و آغاز امامت حضرتش بوده است.
«سامرّا» دومين شهري است که عباسيان در 120 کيلومتري شمال بغداد، بر کنار شرقي دجله ساختند. اين شهر از زيارتگاههاي عمده شيعيان و مدفن امام علي النقيعليه السلام و امام حسن عسکريعليه السلام است. سردابي که معبد و خوابگاه امامانعليهم السلام و ولايت گاه حضرت قائمعليه السلام و محل تشرف صالحان و ديدار ايشان بوده است، در آنجا قرار دارد.
نام اين شهر به زبان آرامي «سامرا» دانسته شده و معتصم خليفه عباسي - که آن را پايتخت خود قرار داد - آن را «سُرَّ مَن راي» (هر که آن را ببيند مسرور ميشود) نام گذاشت. روي سکههايي که در زمان عباسيان در آن شهر ضرب گرديده و اکنون در دست است، همين نام عربي وجود دارد.
سامرّا به جهت مدفون بودن دو تن از ائمه بزرگوارعليهما السلام، از زيارتگاههاي عمده شيعيان و از اماکن مقدس ايشان است. مشهد اين دو امام در قسمتي از سامرّا واقع است که عسکر معتصم و اردوگاه وي آنجا بود؛ از اين رو ايشان را عسکري گويند. علاوه بر دو امام دهم و يازدهم، نرجس خاتون و حکيمه خاتون را در آنجا دفن نموده همچنين جده، مادر امام حسن عسکري و حسين ابن علي الهادي در اين محل مدفون شدند.
1- موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای
2- فرهنگنامه مهدويت/سليميان، خدامراد /ص208
سربداران
يکي از گروههايي که اعتقاد به حضرت مهدي عليه السلام در شکل گيري و استمرار آن نقش بسيار مهمّي داشتند، سربداران بودند.
سربداران نام جنبش مردمي پيشهوران و صوفيان شيعه دوازده امامي سبزوار بود که در سال 736 ه، به پيروي از آموزشهاي شيخ خليفه و شيخ حسن جوري، عليه ظلم و جور حاکمان محلي شکل گرفت و در قالب حکومت مردمي، نيم قرن در منطقه مسلّط بود. درباره وجه تسميه اين جنبش نوشتهاند که در پي غائله «باشتين» اعضاي اين گروه «داري» بيرون ده نصب کردند و دستارها بردار نمودند و... نام خود را «سربدار» نهادند. سربداران معتقد بودند: اگر خداوند ما را توفيق دهد، رفع ظلم و دفع ظالمان کنيم؛ وگرنه سر خود را بر دار اختيار کردهايم. آوردهاند که سربداران سر خود بر دار ديدن را به هزار نامردمي کشته شدن، ترجيح ميدادند.
زمينه ظهور و خروج سربداران، در بستر اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران پس از هجوم مغولان فراهم آمد. با فروپاشي حکومت ايلخانان، حاکمان محلي در اطراف و اکناف ايران حکومتهاي مستقلي پايه گذاشتند و به جنگ قدرت با هم پرداختند. ظلم و جور اين امير نشينان مستقل و تجاوز و تعرّض آنان به حقوق مردم و خرده مالکان، موجي از نارضايتي را در منطقه برانگيخت. در اين ميان شرايط مغشوش سياسي و اجتماعي خراسان، زمينه را براي بروز يک قيام مردمي فراهم آورد.
ناهنجاريهاي اقتصادي و اجتماعي - که در پي استيلاي مغولان در جامعه پديد آمد و با انحطاط حکومت آنها شدت يافت - انگيزههاي لازم را در مردم براي پيوستن به يک قيام مذهبي ايجاد کرد. اين در حالي بود که متعاقب حمله مغولان و حذف پايگاههاي حکومتي تسنّن در شرق جهان اسلام، امکان رشد و گسترش تفکر شيعي دوازده امامي در ايران بيش از پيش فراهم شد تا جايي که در زمان ايلخانان مدّتي شيعه مذهب رسمي کشور شد. باورهاي عرفاني متأثر از تفکرات شيعه اماميّه، در کنار ظلم ستيزي و دادگستري مبتني بر اعتقادات مذهبي، مهمترين انگيزه براي حذب مردم به اين جنبش شد.
حکومت سربداران نخستين دولت مستقل شيعي دوازده امامي و گستردهترين نهضت شيعي، پيش از رسميت يافتن اين مذهب در ايران بود که زمينه ظهور بسياري از نهضتهاي هم عصر و پس از خود را فراهم کرد. جنبش سربداران با الهام از مکتب مهدوي، با هدف استقرار يک حکومت مشروع و به منظور براندازي تشکيلات غير شرعي ملوک الطوائفي و حذف بقاياي قوانين و رسوم ياسايي عهد مغول شکل گرفت. ايدئولوژي حاکم و دور نمايه اين قيام، مذهب اثني عشري بود. عدهاي از رهبران و پيروان اين جنبش، از تشيّع انقلابي متکي بر تصوّف و تشيّع علوي حمايت ميکردند. عدهاي ديگر نيز نوعي تشيّع فقاهتي را ترجيح ميدادند و علماي ديني را به شراکت در امور ديني ترغيب ميکردند.
با اين همه تعاليم شيخ حسن و شيخ خليفه، با تکيه بر جهان بيني مهدويّت، بر عدم جدايي دين و دولت تصريح ميکرد. اعتقاد به مهدويّت در تعابير و ادبيات جنبش سربداران آشکار بود؛ آن چنان که شيخ حسن ، مريدان را به «اختفاء» فرا ميخواند و از آنان ميخواست به هنگام «ظهور» آماده نبرد باشند.
نوشتهاند: در زمان حکومت علي مؤيد، پيروان شيخ حسن، اسبي مجهز را هر روز دوبار در شهر ميگرداندند و ظهور امام غايب را انتظار ميکشيدند. ظلمگريزي، بيگانه ستيزي، حس مساواتطلبي و برقراري عدل و داد از ديگر ارزشهاي اين قيام بود. سربداران توانستند قسمتي از خاک ايران را از اشغال مغولان و فئودالهاي محلي برهانند. برابري و مساوات که در رفتار و حتّي پوشش سران سربدار، مشهود بود، توزيع عالانه غنايم، تقليل ماليات و خراج محصول براي عوام، از ويژگيهاي ديگر اين قيام به شمار ميآمد.
حکومت در ميان سربداران موروثي نبود و گاهي از آن شيخيان و گاه از آن سربداران بود. با وجود اين ويژگيها، دولت سربداران به واسطه اتخاذ سياستهاي نادرست داخلي و خارجي از هم فرو پاشيد. با اين همه سنت سربداري در ايران زنده ماند تا جايي که در پي قيام مردم سبزوار، اصطلاح سربدار صفت عام قيامهايي از اين دست شد. قيام مردم سمرقند به سرکردگي مولانا زاده بخاري (که سي سال بعد از خروج سربداران سبزوار رخ داد و به همين نام شهرت يافت)، قيام پهلوان اسد خراساني در کرمان عليه ظلم شاه شجاع (که رنگ و بوي سربداري داشت)، خروج سادات و دراويش مازندران به رهبري سيد قوام الدين مرعشي و جنبش سادات کياني در گيلان از اين شمارند.
منابع
احمد صدر حاج سيد جوادي و ديگران، دايرةالمعارف تشيّع، ج 9، ص 133 - 130.سردابيه
فرقهاي از غلات دوازده امامي که منتظر خروج مهديعليه السلام بودند و در ري ميزيستند، آنان هر بامداد جمعه، اسبي زين و لگام شده به سردابي برده سه بار ميگفتند: «يا امام بسم اللّه». محل اين سرداب را در حله و بغداد نيز ذکر کردهاند که خود برداشتي از سرداب سامراء است. مخالفان اماميّه، عقيده غلات مذکور را به همه دوازده اماميان تعميم دادهاند! اما در کتابهاي اماميّه از اين موضوع اثري نيست.
سرداب سامراء نيز - که در شيعه مطرح است - مربوط به خانهاي است که امام دهم و يازدهم در آن سکونت داشتهاند و امام دوازدهمعليه السلام در آن متولّد گرديده است. شيعيان به همين خاطر آن را زيارت کرده، بدان تبرّک ميجويند.
ستاره دنباله دار
طلوع ستاره دنباله دار از نشانه های ظهور است.1در روایات آمده است: مهدی (ع) پس از غیبتی طولانی، همزمان با طلوع ستاره ای سرخ و ویرانی ری و خسف زوراء ظهور می کند.ستاره ای از مشرق طلوع می کند که دنباله درخشانی دارد.2طلوع ستاره ای دنباله دار، ملت عرب را به وحشت می اندازد و آن ستاره ای است که در طرف مشرق ظاهر می شود و همانند ماه می درخشد. سپس دنباله اش بر می گردد و نزدیک می شود که دو سرش به یکدیگر برسد.3پر واضح است که ترس و وحشت عرب از ستاره نیست، بلکه از حوادث جانکاهی است که همزمان با طلوع ستاره روی می دهد. رسول اکرم (ص) می فرماید: هنگامی که پل در بغداد زده شد و ستاره های دنباله دار از مشرق طلوع کرد، در کنار آن پل گروه گروه کشته می شوند. 4 در کتاب روزگار رهایی آمده است: احتمال می رود که پیامبر (ص) با تعبیر ستاره دنباله دار، هواپیماهای جنگی را اراده کند که به دنبال خود دود غلیظی به جای می گذارند و شاید منظور همان ستاره دنباله دار باشد که در احادیث فراوانی از آن بحث شده است و خود، نشانه نزدیک شدن ظهور حضرت بقیه الله (ع) است. 5
منابع
سجده حضرت
احکیمه خاتون می فرماید: وقتی حضرت مهدی (ع) متولد شد، سجده کرد و فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله، وحده لاشریک له، و ان جدی محمداً رسول الله و ان ابی امیرالمؤمنین ولی الله ...»؛ آن گاه همه امامان را بر شمرد و فرمود: «بار خدایا! آن چه را به من وعده فرمودی، تحقق بخش و کار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبیر فرما و گام هایم را در قیام پرشکوه و آسمانی ام برای برانداختن بیداد و ستم، و استقرار کامل عدالت در سراسر گیتی استوار ساز و به دست من، زمین را از عدل و داد لبریز گردان.» پس از آن، سر از سجده برداشت و به تلاوت این آیه مبارکه پرداخت.
«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم...» 1
منابع
امام مهدی (ع) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ص 192سرخی آسمان
پدیدار شدن سرخی در آسمان و گسترش آن در آفاق آسمان، از نشانه های ظهور مهدی (ع) یاد شده است. این رخداد ممکن است انعکاس پرتو خورشید در افق یا فضا باشد و این از آثار و نشانه های خشم خدا بر زمینیان است که نظیر آن در عاشورا پس از شهادت امام حسین (ع) پدیدار شده است. «ابوالعلاء» در این مورد می گوید: بر افق آسمان، دو شاهد از خون مقدس علی (ع) و فرزندش موجود است.در روایتی آمده است: قائم قیام نمیکند، جز هنگامی که چشم دنیا در آورده شود و سرخی آسمان پدید آید که آن ها اشک های خونبار حاملان عرش است که برای مردم زمین از چشم آسمان می بارد.
منابع
سرگذشت نرجس خاتون
مرحوم مجلسی در بحارالانوار از کتاب غیبت شیخ طوسی، از بُشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابو ایوب انصاری و یکی از شیعیان مخلص حضرت امام علی النقی و امام حسن عسکری (ع) و در سامرا همسایه حضرت بود، روایت کرده که گفت: روزی کافور – غلام امام علی النقی (ع) نزد من آمد و مرا احضار کرد، چون خدمت حضرت رسیدم فرمود: ای بشر! تو از اولاد انصار هستی، دوستی شما نسبت به ما اهل بیت پیوسته میان شما برقرار است به طوری که فرزندان شما آن را به ارث می برند و شما مورد وثوق ما می باشید. می خواهم تو را فضیلتی دهم که در مقام دوستی با ما و این رازی که با تو در میان می گذارم، بر سایر شیعیان پیشی گیری.
سپس نامه پاکیزه ای به خط و زبان رومی مرقوم فرمود و سر آن را با خاتم مبارک مُهر کرد و کیسه زردی که 220 اشرفی در آن بود بیرون آورد و فرمود: این را گرفته به بغداد می روی و صبح فلان روز در سر پل فرات حضور می یابی. چون کشتی حامل اسیران نزدیک شد و اسیران را دیدی، می بینی بیشتر مشتریان فرستادگان اشراف بنی عباس و قلیلی از جوانان عرب می باشند. در این موقع، مواظب شخصی به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزی را به اوصافی مخصوص که از جمله دو لباس حریر پوشیده و خود را از معرض فروش و دسترسی مشتریان حفظ می کند، به مشتریان عرضه می دارد. در این هنگام، صدای ناله او را به زبان رومی از پس پرده رقیقی می شنوی که بر اسارت و هتک احترام خود می نالد. یکی از مشتریان به عمر بن زید خواهد گفت: عفت این کنیز رغبت مرا به وی جلب کرده، او را به سیصد دینار به من بفروش! کنیزک به زبان عربی می گوید: اگر تو حضرت سلیمان و دارای حشمت او باشی، من به تو رغبت ندارم، بیهوده مال خود را تلف مکن! فروشنده می گوید: پس چاره چیست، من ناگزیرم تو را بفروشم. کنیزک می گوید: چرا شتاب می کنی؟ بگذار خریداری پیدا شود که قلب من به او وامانت وی آرام گیرد.
در این هنگام نزد فروشنده برو و بگو من حامل نامه لطیفی هستم که یکی از اشراف به خط و زبان رومی نوشته و کرم و وفا و شرافت و امامت خود را در آن شرح داده است. نامه را به کنیزک نشان بده تا در باره نویسنده آن بیاندیشد. اگر به وی مایل گردید و تو نیز راضی شدی، من به وکالت او کنیزک را می خرم. بُشر بن سلیمان می گوید: آن چه امام علی النقی (ع) فرمود، امتقال کردم. چون نگاه کنیزک به نامه حضرت افتاد، سخت گریست. سپس رو به عمر بن زید کرد و گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، و سوگند یاد کرد که اگر از فروش او به صاحب وی امتناع کند، خود را هلاک خواهد کرد. من در تعیین قیمت او با فروشنده گفتگوی بسیار کردم تا به همان مبلغ که امام به من داده بود راضی شد. من هم پول را به وی تسلیم کرده و با کنیزک که خندان و شادان بود به محلی که در بغداد اجاره کرده بودم آمدیم. در آن حال، با بی قراری زیادنامه امام را از جیب بیرون آورده می بوسید و روی دیدگان و مژگان خود می نهاد و بر بدن و صورت می کشید. من گفتم: عجبا! نامه ای را می بوسی که نویسنده آن را نمی شناسی! گفت: ای درمانده کم معرفت! گوش فرا ده و دل سوی من بدار. من ملیکه دختر یشوعا پسر قیصر روم هستم؛ مادرم از فرزندان حواریین است و به شمعون وصیّ عیسی (ع) نَسَب می رسانم. بگذار داستان عجیب خود را برایت نقل کنم. جد من قیصر می خواست مرا که سیزده سال بیشتر نداشتم برای پسر برادرش تزویج کند، سیصد نفر از رهبانان و قسیسین نصاری از دودمان حواریین عیسی بن مریم (ع) و هفتصد نفر از اعیان و اشراف و چهار هزار نفر از امرا و فرماندهان و سران لشکر و بزرگان مملکت را جمع کرد. آن گاه تختی آراسته به انواع جواهرات روی چهل پایه نصب کرد. چون پسر برادر ش را روی آن نشانید و صلیب ها را بیرون آورد و اسقف ها پیش روی او قرار گرفتند و سفرهای اناجیل را گشودند، ناگهان صلیب ها از بلندی بر روی زمین فرو ریخت و پایه های تخت در هم شکست. پسر عمویم با حالت بیهوشی از بالای تخت بر روی زمین افتاد و رنگ صورت اسقف ها دگرگون گشت و سخت لرزیدند. بزرگ اسقف ها رو به جدم کرد و گفت: پادشاها! ما را از مشاهده این اوضاع منحوس که نشانه زوال دین مسیح و مذهب پادشاهی است معاف بدار. جدم نیز اوضاع را به فال بد گرفت. با وجود این، به اسقف ها دستور داد تا پایه های تخت را استوار کنند و صلیب ها را دوباره بر افرازند و گفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طوری هست این دختر را به وی تزویج کنم، باشد که با این وصلت میمون، نحوست آن برطرف شود. چون دستور او را عملی کردند، آن چه بار نخست روی داده بود تجدید شد، مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرم سرا رفت و پرده ها افتادند.
شب هنگام در خواب دیدم مثل این که حضرت عیسی و شمعون وصی او و گروهی از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند و در جای تخت، منبری که نور از آن می درخشید قرار دارد. چیزی نگذشت که محمد (ص) پیغمبر خاتم و دادماد و جانشین او و جمعی از فرزندان وی وارد قصر شدند. حضرت عیسی (ع) به استقبال شتافت و با محمد معانقه کرد و محمد (ص) فرمود: یا روح الله! من به خواستگاری دختر وصی شما شمعون برای فرزندم آمدم، در این هنگام اشاره به امام حسن عسکری (ع) کرد. حضرت عیسی نگاهی به شمعون کرد و گفت: شرافت به سوی تو روی آورده، با این وصلت با میمنت موافقت کن. او هم گفت: موافقم پس محمد (ص) بالای منبر رفت و خطبه ای انشا فرمود و مرا برای فرزندش تزویج کرد و حضرت عیسی و فرزندان خود و حواریین را گواه گرفت. چون از خواب برخاستم از بیم جان، خواب خود را برای پدر و جدم نقل نکردم و همواره آن را پوشیده می داشتم. بعد از آن شب چنان قلبم از محبت امام حسن عسکری (ع) موج می زد که از خوردن و آشامیدن باز ماندم و کم کم لاغر و رنجور گشتم و سخت بیمار شدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد و از مداوای من استفسار کرد و چون مأیوس شد، گفت: نور دیده! هر خواهشی داری بگو تا در انجام آن بکوشم؟ گفتم: پدر جان! اگر در به روی اسیران مسلمین بگشایی و آنها را از قید و بند و زندان آزاد گردانی، امید است که عیسی و مادرش مرا شفا دهند.
پدرم تقاضای مرا پذیرفت و من نیز به ظاهر اظهار بهبودی کردم و کمی غذا خوردم. پدرم از این واقعه خشنود گردید و سعی در رعایت حال اسیران مسلمین و احترام آنان کرد. چهارده شب بعد از این ماجرا باز در خواب دیدم که حضرت فاطمه (ع) و مریم (ع) و حوریان بهشتی به عیادت من آمده اند. حضرت مریم روی به من کرد و فرمود: این بانوی بانوان جهان و مادر شوهر تو است. من دامن مبارک او را گرفتم و گریه کردم و از نیامدن امام حسن عسکری (ع) به دیدنم شکایت کردم. فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو مشرک به خدا و پیرو مذهب نصارا هستی. این خواهر من مریم است که از دین تو به خداوند پناه می برد. اگر می خواهی خدا و عیسی (ع) و مریم از تو خشنود باشند و میل داری فرزندم به دیدنت بیاید، به یگانگی خداوند و این که محمد پدر من، خاتم پیامبران است گواهی بده. چون این کلمات را ادا کردم، فاطمه (ع) مرا در آغوش گرفت و بدین گونه حالم بهبود یافت. سپس فرمود: اکنون منتظر فرزندم حسن عسکری باش که او را نزد تو خواهم فرستاد.
چون از خواب برخواستم، شوق زیادی برای ملاقات حضرت در خود حس کردم. شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالی که از گذشته شکوه می کردم، گفتم: ای محبوب من! من که خود را در راه محبت تو تلف کردم! فرمود: نیامدن من علتی سوای مذهب سابق تو نداشت و اکنون که اسلام آورده ای، هر شب به دیدنت می آیم تا موقعی که فراق ما مبدل به وصال شود. از آن شب تاکنونی، شبی نیست که وجود نازنینش را به خواب نبینم.
بُشر بن سلیمان می گوید: پرسیدم چطور شد که به میان اسیران افتادی؟ گفت: در یکی از شب ها در عالم خواب امام حسن عسکری (ع) فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد، تو هم به طور ناشناس در لباس خدمتکاران همراه عده ای از کنیزان از فلان راه به آنان ملحق شو. سپس پیش قراولان اسلام مطلع شدند و ما را اسیر کردند و کار من بدین گونه که دیدی انجام پذیرفت، ولی تاکنون به کسی نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. حتی پیرمردی که من در تقسیم غنایم جنگ سهم او شده بودم نامم را پرسید، ولی من اظهار نکردم و گفتم: «نرجس»! گفت: نام کنیزان؟
بشر می گوید: گفتم عجب است که تو رومی هستی و زبانت عربی است؟! گفت: جدم در تربیت من جَهدی بلیغ داشت. او زنی را که چندین زبان می دانست معین کرده بود که صبح و شام نزد من آمده، زبان عربی به من بیاموزد، به همین جهت عربی را به خوبی آموختم. بشر می گوید: چون او را به سامرا خدمت امام علی النقی (ع) آوردم، حضرت از وی پرسید: عزت اسلام و ذلت نصارا و شرف خاندان پیامبر را چگونه دیدی؟ گفت: درباره چیزی که شما از من داناتر هستید چه عرض کنم؟ فرمود: می خواهم ده هزار دینار یا مژده مسرت انگیزی به تو بدهم، کدام یک را انتخاب میکنی؟ عرض کرد: مژده فرزندی به من دهید! فرمود: تو را مژده به فرزندی می دهم که شرق و غرب عالم را مالک شود و جهان را از عدل و داد پر گرداند، از آن پس که پر از ظلم و جور شده باشد. عرض کرد: این فرزند از چه شوهری خواهد بود؟ فرمود: از آن کسی که پیغمبر اسلام در فلان شب و فلان ماه و فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری کرد. در آن شب عیسی بن مریم (ع) و وصی او تو را به چه کسی نزویج کردند؟ گفت: به فرزند دلبند شما فرمود: او را می شناسی. عرض کرد: از شبی که به دست حضرت فاطمه (ع) اسلام آوردم، شبی نیست که او به دیدن من نیامده باشد. در این هنگام امام دهم به «کافور» خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید. هنگامی که آن بانوی محترم آمد، به او فرمود: خواهر! این زن همان است که گفته بودم. حکیمه خاتون آن بانو را مدتی در آغوش گرفت و از دیدارش شادمان باشد. آن گاه امام علی النقی (ع) فرمود: عمه! او را به خانه خود ببر و فرایض دینی و اعمال مستحبه را به او بیاموز که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد است.
منابع
سطیح کاهن
کاهن به معنای غیب گو است و «سطح کاهن» یکی از مشهورترین غیب گویان تاریخ است. وی از مردم یمن بوده و همواره بر زمین افتاده بود و می گویند 150 سال عمر کرده است.1
مرحوم علامه مجلسی در کتاب «بحارالانوار» از کتاب «مشارق الانوار» تألیف حافظ رجب برسی، که از علما و محدثان شیعه است، خبری را درباره ظهور امام زمان (ع) از سطیح کاهن بدین مضمون نقل نموده است: «ذاجدن پادشاه برای استفسار از موضوعی که در آن تردید داشت به دنبال سطیح کاهن فرستاد. چون سطیح آمد خواست او را امتحان کند، لذا یک دینار در کفش خود پنهان کرد و آن گاه به وی اجازه داد که داخل شود. چون وارد شد، شاه گفت: ای سطیح! برای تو چه پنهان کرده ام؟ سطیح گفت: .... در کفش خود یک دینار پنهان کرده ای! شاه پرسید: این را از کجا دانستی؟ سطیح گفت: از یک نفر جن که مانند برادر، همه جا با من همراه است. شاه گفت: ای سطیح! از آن چه در روزگاران پدید می آید مرا مطلع گردان. سطیح گفت: هنگامی که نیکان از میان بروند و اشرار به جاه و مقام برسند، و مقدرات الهی را تکذیب نمایند، و اموال را به سختی حمل کنند... و اختلاف کلمه پدید آید ... ستاره دنباله داری که عرب را پریشان کند، طلوع نماید. در آن هنگام، باران نبارد و رودها خشک شود و اوضاع روزگار دگرگون گردد... آن گاه مردی از اولاد صَخر 2 خروج می کند و پرچم های سیاه را به پرچم های سرخ تبدیل می نماید و محرمات را مباح می گرداند ... در آن موقع «مهدی» فرزند پیغمبر ظاهر می شود و این در وقتی است که مظلومی در مدینه و پسر عموی وی در خانه خدا کشته شود ... او حق را به اهل حق برگرداند و میهمانی را در میان مردم افزون گرداند و با عدالت خود، غبار ظلالت را از میان ببرد. پس زمین را پر از عدل و داد کند و عالم را پر از برکت نماید.» 3
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص403
سَفَط
در لغت به معنای جامه دان است که به شکل جوال یا مانند کدوی خشک میان تهی باشد.1 در حدیث طولانی مفضل است که امام صادق (ع) فرمود: ترکه جمیع پیامبران در آن است؛ حتی عصای آدم (ع)، آلت نجاری نوح (ع)، و ترکه هود و صالح (ع) و مجموعه ابراهیم (ع) و صاع یوسف (ع)، مکیال شعیب (ع) و آینه او، عصای موسی (ع) و تابوتی که در اوست، بقیه آن چه ماند از آل موسی و آل هارون که ملائکه بر می دارند، و زره داوود (ع)، عصای رسول خدا (ص)، انگشتر سلیمان (ع) و تاج او، رحل عیسی (ع) و میراث جمیع پیغمبران و مرسلان (ع). 2
علاوه بر این ها، عصا، انگشتر، بُرد، زره، عمامه، اسب، ناقه، استر، الاغ و شتر سواری رسول خدا (ص) و مصحف امیرالمؤمنین (ع) هم در این سفط قرار دارد.وقتی حَسَنی به آن حضرت می گوید: «اگر تو مهدی آل محمدی، پس کجاست عصای جَدّ تو رسول خدا (ص) و انگشتر او و بُرد او و ...» حضرت، «سَفَط» را حاضر می کند که همه آنچه او خواسته در آن است. 3
منبع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص404
سلام بر حضرت
سلام دادن به حضرت در هر هفته و هر روز، و هر مکان و زمان که ممکن باشد، به ویژه در ایام و اوقات و مکان هایی که خصوصیت ویژه ای با آن حضرت دارند، مثل روز و شب جمعه، شب های قدر، نیمه شعبان و مکان هایی هم چون مسجد سهله، مسجد کوفه و مسجد جمکران، از وظایف مؤمنان منتظر است.
مردی از امام صادق (ع) سئوال کرد که چگونه بر قائم (ع) سلام کنیم؟ فرمود: بگویید: «السلام علیک یا بقیه الله» نیز در روایت است: وقتی حضرت مهدی (ع) ظهور می کند، این آیه را تلاوت می کند: «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» [1]، آن گاه می فرماید: «انا بقیه الله». پس سلام نمی کند بر او سلام کننده ای، مگر آن که می گوید: «السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه» [2] سزاوار است که مؤمن، حضرت مهدی (ع) را هر روز زیارت کند و از آن غفلت نورزد و شایسته است زیارت و سلام به او، به وسیله زیارات و سلام های وارده از جانب اهل بیت (ع) باشد که در کتب روایی آمده است. مانند زیارت آل یاسین که هر وقت می توان آن را خواند و مطلع آن این است: «سلام علی آل یس، السلام علیک یا داعی الله و ...» [3] یا زیارت مخصوصه آن حضرت در روز جمعه که مطلع آن چنین است: «السلام علیک یا حجه الله فی ارضه» [4]
امام باقر (ع) فرمود: هر کس از شما قائم (ع) را درک کرد، هنگامی که او را دید باید بگوید: «السلام علیکم یا اهل بیت الرحمه و النبوه و معدن العلم و موضع رساله» [5] سلام بر شما ای خاندان رحمت و نبوت، سلام بر شما ای سرچشمه دانش و کانون رسالت. از این روایات استفادهمی شود که به مردم اجازه داده نشده است که حضرت مهدی (ع) را به هنگام زیارت و سلام، به نام مبارک یا کنیه اش ندا دهند و بگویند «السلام علیک ایها المهدی!» و این نشانگر تعظیم و تجلیل بر مقام والای اوست؛ [6] همان گونه که خداوند در قرآن کریم، مسلمانان را نهی فرمود که پیامبر (ص) را به نام صدا بزنند: «... لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم، کدعاء بعضکم بعضا» [7]
منابع
سلطان مأمول
یکی از القاب حضرت شمرده شده است. امام صادق (ع) فرمودند: بعد از ذکر جمله ای از فتن و حروب و آشوب ها، دجال بیرون می آید و در گمراهی مردم بسیار می کوشد. پس ظاهر می شود امیر اَمَره و قاتل کفره و سلطان مأمول که عقول در غیبت او متحیر است...». امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «او کسی است که خداوند تعالی، اطاعت او را پس از انبیاء و مرسلین، بر جمیع آدمیان و جنیان واجب کرده است. او سلطانی است پس از سلطانی، تا آن که منتهی شود به سلطان دوازدهم.»
منابع
نجم الثاقب، باب دومسلمان فارسی
از یاران و همراهان حضرت مهدی (ع) در هنگام ظهور و پس از رجعت است. وی که شایستگی سرپرستی کارها را در روزگار پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) داشته، از مسئولان برجسته حکومتی حضرت صاحب الامر (ع) نیز قرار می گیرد.1 پیامبر (ص) فرمود: خداوند مرا فرمان داد تا چهار تن را دوست بدارم: علی (ع)، مقداد، ابوذر و سلمان» 2
سلمان از مشاهیر صحابه پیامبر (ص) بوده است. وی فارسی و روستا زاده ای از ناحیه جی اصفهان یا کازرون یا رامهرمز بود. نام اصلی او «ماهو» یا «روزبه» است. در کودکی به دین عیسوی گرایید. بعدها اسلام آورد و رسول اکرم (ص) او را از خواجه اش خرید و آزاد کرد و از آن موقع، سلمان، ملازم رسول خدا بود و نزد او منزلتی خاص یافت. کندن خندق در جنگی که در تاریخ اسلام به غزوه خندق معروف است به اشارت سلمان بود. سلمان علاوه بر مقام بزرگی که نزد شیعیان دارد، نزد اهل سنت نیز دارای منزلتی والا است. حسن بصری می گوید: مستمری ماهیانه سلمان در دوران استانداری اش، پنج هزار درهم بود. در آن روزگار بر سی هزار مسلمان حکومت می کرد. دو جامه داشت که هنگام سخنرانی یکی را به زیر پای خود می گسترد و یکی را به دوش می افکند. همه مستمری خود را صدقه می داد و غذای خود را از مزد حصیر بافی تأمین می نمود. 3
1.ارشاد مفید، ص 365؛ کشف الغمه، ج 3، ص 256؛ بحارالانوار، ج 52، ص 346
2.معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 314
3.معارف و معاریف، ج 6، ص 315
منبع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص408سرداب سامرا
بيشتر خانهها در مناطق گرمسير عراق از گذشته سرداب (زيرزمين) داشت تا ساکنان خانه، از شدت گرماي تابستان در امان باشند.1خانه حضرت عسکريعليه السلام در سامرا نيز داراي سرداب بود.
اين سرداب محل زندگي و عبادت امام هاديعليه السلام، امام حسن عسکريعليه السلام و حضرت بقيةاللّهعليه السلام بود و اغلب ديدارها با حضرت ولي عصر در عهد پدر، در همين منزل و در همين سرداب صورت ميگرفت. به همين جهت شيعياني که پس از رحلت امام حسن عسکريعليه السلام، براي زيارت قبر آن امام و پدر بزرگوارشان وارد سامرا ميشدند، بعد از زيارت قبر آن بزرگوار، در محل عبادت سه امام بزرگوار نماز ميخواندند و آنجا را زيارت ميکردند.
اما متأسفانه برخي از دشمنان متعصب با نسبت دادن تهمتهاي ناروا، خواستهاند از اين موضوع بهرهبرداريهاي نادرست کنند! آنان به شيعه تاخته و معتقدان به غيبت حضرت مهديعليه السلام را به استهزا گرفتهاند با اينکه ميدانند حتي يک نفر شيعه راستين را نخواهند يافت که معتقد باشد حضرت مهديعليه السلام در سرداب پنهان گرديده و يا در سرداب سکونت و اقامت گزيده است!
زائران، تنها از آن جهت به اين مکان مقدس احترام ميگذارند که محل سکونت، زندگي، عبادت، نيايش و تلاوت انسانهاي کامل بوده است، با اين بيان، آنجا مکان مقدس و خانه پربرکتي است که خداوند اجازه داده است چنين مکاني، رفعت مقام يابد و در آنجا نام خدا به عظمت برده شود. به همين جهت مسلمانان پيرو مذهب خاندان وحي و رسالت، در آنجا نماز ميخوانند و بر پيامبر و خاندانشعليهم السلام درود ميفرستند و آنجا را زيارت ميکنند و کسي بر اين عقيده نيست که امام مهديعليه السلام در آن سرداب سکونت دارد يا اينکه از آنجا ظهور خواهد کرد!
سرداب مقدس، زیرزمینی است در سامرا، کنار مزار امام هادی و امام عسکری (ع)، این سرداب محل زندگی و عبادت امام هادی و امام حسن عسکری (ع) و حضرت مهدی (ع) بوده و تمام دیدارها با حضرت مهدی (ع) در زمان پدرش در همین منزل و سرداب انجام می گرفته است. خانه امام عسکری (ع) همانند دیگر خانه های عراق، شامل غرفه ای برای مردان، غرفه ای برای زنان و سرداب بوده که سرداب نیز شامل غرفه هایی برای مردان و زنان بوده است و در تابستان از شدت گرما به این سرداب پناه می برده اند. مقدس شمردن آن سرداب از سوی شیعیان موجب شد که دشمنان اهل بیت، شیعیان را متهم کنند بر این که آن ها می گویند امام زمان در این سرداب مخفی شده است؛ اما شیعیان از چنین اعتقادی منزه هستند. شیعیان سرداب را به این دلیل مقدس می شمارند که محل زندگی و نیایش سه امام معصوم، همچنین محل زندگی حضرت حکیمه خاتون و نرجس خاتون بوده است.
و اما موقعیت کنونی سرداب سامرا؛ امروزه هر کس از هر نقطه شهر سامرا به مرکز شهر نگاه کند، دو گنبد با شکوه می بیند که یکی از آن ها با کاشی های طلایی براق و دیگری با کاشی های رنگی زیبائی پوشیده شده است. هر یک از این گنبدها به ساختمان مستقلی تعلق دارند. گنبد بزرگ طلایی بر بالای ضریح که مرقدهای مقدس امام دهم (ع) و امام یازدهم (ع) در آن جای دارد، قرار گرفته است. ولی گنبدهای کوچک بر بالای ساختمان مسجد جامع شهر ساخته شده است. ساختمان حرم مطهر به شکل مستطیل و ساختمان مسجد جامع به صورت مستقل از ساختمان حرم، ولی متصل به صحن حرم است و سرداب غیبت درست در زیر ساختمان مسجد قرار گرفته و در طول تاریخ بارها در بنا و بخش های مختلف آن تعمیرات و تغییراتی انجام شده است.
سرداب غیبت از جمله سرداب های عمیقی است که در زیر یک لایه سنگی حفر شده و در کل دارای سه قسمت عمده است: یک غرفه شش ضلعی، یک غرفه مستطیل کوچک و یک غرفه با شکل مستطیل بزرگ. توضیح بیشتر آن که غرفه مستطیل بزرگ در میان مردم به «مصلای مردان» و غرفه مستطیل شکل کوچک به «مصلای بانوان» معروف است. این بخش ها با دو راهرو بلند و طولانی به یکدیگر مربوط می شوند؛ یعنی یک راهرو طولانی مصلای مردان و مصلای زنان را به هم وصل می کند و یک راهرو طولانی دیگر بین مصلای مردان و غرفه شش ضلعی وجود دارد.
همچنین این بخش های سه گانه هر یک از طریق روزنه ای کوچک و طولانی که از قسمت های فوقانی دیوار آغاز شده، تا پایین ترین حد دیوار بیرونی مسجد جامع امتداد می یابد و نور و هوا دریافت می کند. پلکانی که راه ورود و خروج سرداب است و به غرفه ضعلی منتهی می شود دارای بیست پله است. ورودی این پلکان و سرداب در داخل ساختمان مسجد و بر دیواری قرار گرفته که ورودی نمازخانه نیز در آن واقع است.
طول مصلای مردان پنج متر و هشتاد سانتیمتر و عرض آن سه متر و پنجاه سانتیمتر است. در ضمن طول مصلای زنان چهار متر و شصت سانتیمتر و عرض آن سه متر است. طول راهرویی که مصلای مردان و زنان را به هم مربوط می سازد، چهار متر است. طول روزنه ای که نور غرفه شش ضلعی را تأمین می کند، حدود شش متر و طول روزنه ای که نور مصلای زنان را تأمین می کند، چهار متر و پنجاه سانتیمتر است. در انتهای غرفه مستطیل شکل یعنی انتهای همان مصلای مردان، یک در چوبی که معروف به باب غیبت است وجود دارد. در پشت این در، اتاق کوچکی قرار دارد که طول آن یک متر و پنجاه سانتیمتر است. این اتاق به نام محل غیبت شهرت پیدا کرده است که در حقیقت بخش مکمل غرفه مستطیل شکل بزرگ محسوب می شود و در جلوی آن حفاظ مشبکی است که آن را از بقیه غرفه جدا می کند. چاه معروف به چاه غیبت هم در گوشه ای از همین اتاق قرار دارد.
اشاره به این نکته نیز خالی از فایده نیست که این سرداب در جهت غربی صحن عسکریین (ع) به سمت شمال واقع شده و در طول تاریخ اصلاحات و تعمیرات زیادی در آن انجام گرفته است. همیشه در موقع تعمیر و ترمیم بارگاه عسکریین (ع) در ساختمان سرداب نیز تغییرات و اصلاحاتی به عمل آمده است؛ به عنوان مثال در زمان های گذشته، از داخل بارگاه عسکریین (ع) از کنار مرقد حضرت نرجس خاتون به سرداب می رفتند و این وضع به همین صورت تا سال 1202 ق. ادامه داشت و در این سال احمد خان دنبلی برای سرداب راهی جداگانه از طرف شمال باز کرد و راه سرداب از طرف روضه عسکریین (ع) را مسدود نمود و صحن سرداب را جداگانه ساخت که تقریباً از یک فضای بزرگی به طول 60 متر و عرض 20 متر برخوردار است. بنابراین اگر در کتاب هایی چون مزار شهید اول، اعمال و دعاهای مربوط به زیارت این سه امام در یک مکان ذکر شده است؛ علت آن است که در زمان سابق راه سرداب نیز از پشت حرم عسکریین (ع) در یک ساختمان بوده است، لذا پس از زیارت عسکریین (ع) بلافاصله زیارت امام زمان (ع) و سپس زیارت حضرت نرجس خاتون ذکر شده است. در هر حال این سرداب در طول تاریخ به اندازه ای مورد توجه مردم بوده است که در آن آثار ارزشمندی از منبت کاری و کاشی کاری و سایر هنرهای معماری به کار رفته است. از جمله این اشیاء در چوبی نفیسی است که از دوران خلافت عباسیان به جای مانده است و از ویژگی های هنری و تاریخی ارزشمندی برخوردار است.
منابع
1.مجمعالبحرين، ج 1، ص 467.سمات
جمع سِمَه به معنی علامت ها و نشانه ها است. دعایی است معروف که علامه مجلسی در سلسله سند آن، نام محمد بن عثمان عمری، یکی از نواب خاص حضرت حجت (ع) را ذکر کرده است.1نیز در مصباح شیخ طوسی و جمال الاسبوع سید بن طاووس، به سندهای معتبر، این دعا از محمد بن عثمان عمری است و از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) روایت شده است. دعای شبور هم نامیده می شود و خواندن آن در ساعات آخر روز جمعه مستحب است. مطلع آن چنین است: «اللهم انی اسئلک باسمک العظیم الاعظم.2مستحب است خواندن «دعاى سمات» در آخرين لحظات روز جمعه و نيز بعد از آن گفته شود:- «اللّهمّ انّى اسألك بحرمة هذا الدّعاء و بما فات منه من الاسماء و بما يشتمل عليه من التّفسير و التّدبير الّذى لا يحيط به الّا انت ان تفعل بى كذا و كذا».يعنى: «خدايا! تو را به حرمت اين دعا و به حرمت آن اسمهائى كه در آن نيامده، و به تفسير و تدبير آن اسمها كه غير از تو احدى آن را نمىداند، سوگندت مىدهم كه حاجات مرا به اين شرح برآورى ...».3
منبع
سَمّان : عثمان بن سعید
ابو عمرو, عثمان بن سعید عمروی اسدی ، پیش از ولادت حضرت ولی عصر (عج) به مدت 5 سال از طرف امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) وکیل و نماینده بود و در میان شیعیان به عنوان « زیات » یا « سمان » (روغن فروش) ملقب بود، زیرا برای پوشش نهادن به مقام والای وکالت و نیابت از امام (ع) به تجارت زیتون اشتغال داشت، تا به این وسیله در آن روزگار که خفقان و اختناق عجیبی بر جهان پهناور اسلامی و به خصوص شیعیان و دوستداران اهلبیت حاکم بود ، خود را از شر دستگاه خلافت حفظ کند. او برای پوشش نهادن به موقعیت حساس خود، در بازار روغن فروشان، برای ارتش روغن و اجناس دیگر حمل می کرد.
منبع
روزگار رهایی، کامل سلیمان،علی اکبر مهدی پور، ج 1، ص 291سمری
ابو الحسن على بن محمد سمرى آخرين نائب حضرت امام زمان عليه السلام
شيخ طوسى قدس اللَّه اسراره در كتاب «غيبت» از جمعى از علماء از شيخ صدوق و او از محمد بن ابراهيم بن اسحاق و او از حسن بن على بن زكريا از ابو عبد اللَّه محمد ابن خليلان و او از پدرش از جدش عتاب كه از اولاد عتاب بن اسيد بود روايت نموده است كه گفت: مهدى صلوات اللَّه عليه در روز جمعه متولد شد. نام مادرش «ريحانه» بود كه نرجس و صيقل و سوسن هم ميگفتند. جز اين كه بواسطه حملى كه داشت او را بيشتر صيقل مىناميدند. ميلاد آن حضرت روز هشتم ماه شعبان سال 256 هجرى بود. وكيلش عثمان بن سعيد بود و او بعد از خود بدستور حضرت فرزندش محمد ابن عثمان را بجاى خود منصوب داشت و او حسين بن روح و او ابو الحسن على بن محمد سمرى را انتخاب نمود.
چون عمر سمرى بسر رسيد از او خواستند كه كسى را بجانشينى خود برگزيند ولى او گفت: خدا را امرى است كه خود آن را باهلش ميرساند.
بنا بر اين غيبت تامه همان است كه بعد از درگذشت سيمرى بوقوع پيوست.
و هم شيخ در كتاب مزبور مينويسد: شيخ مفيد و غضائرى از ابو عبد اللَّه صفوانى نقل كردهاند كه گفت: شيخ ابو القاسم (حسين بن روح) رضى اللَّه عنه ابو الحسن على ابن محمد سمرى را بجاى خود منصوب داشت و او هم قيام كرد بآنچه حسين بن روح انجام ميداد. هنگامى كه وفات او نيز فرا رسيد، شيعيان نزد وى اجتماع نمودند. من از وى پرسيدم: وكيل بعد از شما كيست، و چه كسى بايد جانشين شما باشد؟ او سخنى در اين باره اظهار نداشت و گفت: مأمور نيستم كه كسى را بعد از خود بعنوان نائب امام بمردم معرفى كنم.
و نيز جماعتى از دانشمندان از شيخ صدوق نقل كردهاند كه گفت: ابو الحسن صالح بن شعيب طالقانى رحمه اللَّه در ذى القعده سال 339 براى من نقل كرد كه: احمد ابن ابراهيم بن مخلد گفت: من در بغداد بحضور مشايخ شيعه رحمة اللَّه عليهم حضور يافتم.
در آن محفل شيخ ابو الحسن على بن محمد سمرى قدس اللَّه روحه بدون مقدمه فرمود:
«خدا على بن بابويه قمى (پدر شيخ صدوق) را رحمت كند» مشايخ حاضر در مجلس تاريخ آن روز را نوشتند تا آنكه خبر رسيد كه على
ابن بابويه همان روز وفات يافته است! خود ابو الحسن سمرى هم بعد از اين خبر در نيمه شعبان همان سال (329) رحلت كرد. اين روايت در كمال الدين با همين سند ذكر شده است.
نيز شيخ در غيبت ميفرمايد: جماعتى از علماء از شيخ صدوق روايت نمودند كه حسن بن احمد بن مكتب گفت در همان سالى كه ابو الحسن على بن محمد سمرى وفات يافت من در بغداد بودم. چند روز پيش از رحلتش بخدمت وى رسيدم. آن بزرگوار توقيعى كه از ناحيه مقدسه صادر شده بود باين عبارت براى مردم خواند.
بسم اللَّه الرحمن الرحيم اى على بن محمد سمرى! خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند، چه كه تو تا شش روز ديگر خواهى مرد، پس بكارهاى خود رسيدگى كن و بهيچ كس بعنوان جانشين خود وصيت منما كه غيبت كامل واقع شده است.
من آشكار نميشوم مگر بعد از اجازه پروردگار عالم؛ و اين بعد از گذشت زمانها و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود. عنقريب در ميان شيعيان كسانى پيدا ميشوند كه ادعا ميكنند مرا ديدهاند. آگاه باش كه هر كس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعا كند كه مرا ديده است، دروغگو است و افترا مىبندد، و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم».
راوى حسن بن احمد بن مكتب ميگويد: از روى اين توقيع نسخهها نوشتيم و از نزد وى بيرون آمديم چون روز ششم شد، نزد وى بازگشتيم، ديديم نزديك است جان بدهد. باو گفتند جانشين شما كيست؟ گفت: خدا را امرى است كه خود رساننده آنست. اين را گفت و جان بجان آفرين تسليم كرد، و اين آخرين كلامى بود كه از وى شنيده شد. رضى اللَّه عنه. اين روايت در كمال الدين هم نقل شده است.
همچنين در غيبت شيخ است كه: جماعتى از علما از حسين بن على بن بابويه قمى براى من روايت نمودند كه گفت: جماعتى از علماى قم از جمله على بن احمد ابن عمران صفار و حسين بن احمد بن ادريس رحمة اللَّه عليهم نقل ميكردند كه: در همان سال كه پدر من (على بن بابويه) وفات يافت به بغداد آمدند. ابو الحسن على بن محمد سمرى از هر كدام كه نزديك بوديم ميپرسيد از على بن بابويه چه خبر داريد؟
ما هم ميگفتيم: نامه رسيده كه حالش خوب است.
تا آن روز كه وفات يافت باز احوال او را از ما پرسيد، ما هم همان جواب را داديم. ولى او گفت: خداوند در مرگ على بن بابويه بشما اجر دهد. چه در همين موقع وى بجهان باقى شتافت، ما هم تاريخ آن لحظه و روز و ماه را يادداشت كرديم چون هفده يا هيجده روز گذشت، خبر رسيد كه على بن بابويه در همان ساعتى كه شيخ ابو الحسن سمرى فرموده بود وفات يافته است! و هم شيخ طوسى ميگويد: حسين بن ابراهيم از ابو العباس محمد بن نوح از ابو نصر هبة اللَّه بن محمد كاتب براى من نقل كرد كه گفت: مقبره ابو الحسن سمرى رضى اللَّه عنه در جاده معروف به «شارع خلنجى» جنب «باب المحول» نزديك نهر آب «ابو عتاب» واقع است، و هم او گفت كه آن بزرگوار در سال 329 (هجرى) وفات يافت.
قطب الدين راوندى در كتاب «خرايج» مينويسد: دربانان و سفرائى كه در غيبت صغرى (از طرف امامان عاليمقام) مدح بسيارى از آنها شده است، نخست: شيخ موثق ابو عمر و عثمان بن سعيد عمرى است. كه ابتداء حضرت امام على النقى عليه السّلام او را باين سمت منصوب داشت و سپس فرزندش امام حسن عسكرى عليه السّلام او را ابقاء نمود و آن مرد بزرگ هم كارهاى آن دو امام عليهما السلام را در زمان حيات آنها بعهده گرفت و بعد از آن دو بزرگوار قيام بانجام كارهاى امام زمان عليه السّلام نمود؛ توقيعات و جواب مسائل شيعيان هم بدست او صادر ميگشت.
چون عثمان بن سعيد بجوار رحمت حق شتافت، فرزندش محمد بن عثمان بجاى وى نشست و رسيدگى بهمه كارهاى او را بعهده گرفت. وقتى او هم وفات يافت، أبو القاسم حسين بن روح نوبختى جانشين وى گرديد، و بعد از درگذشت او ابو الحسن على بن محمد سمرى بجاى او نشست هيچ يك از اينان بدين منصب بزرگ نرسيدند مگر اينكه قبلا از طرف حضرت صاحب الامر (ع) فرمان انتصاب آنها صادر ميگشت و شخص قبل از او جانشين خود را تعيين مينمود. شيعيان هم تا معجزه حضرت صاحب الامر كه دليل براستگوئى و صحت نيابت آنها بود، از آنها آشكار نمىگرديد گفتار آنها را نمىپذيرفتند.
چون هنگام رحلت ابو الحسن سمرى فرا رسيد و مرگ وى نزديك گرديد بوى گفتند: چه كسى را جانشين خودتان قرار ميدهيد؟ او در جواب توقيعى درآورد كه نوشته بود ... (مقصود همان توقيع سابق الذكر است).
منابع
مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، متن، ص: 686سمیه
یکی از زنانی است که طبق روایت امام صادق (ع) جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. مادر عمار یاسر بود. او هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و به همین سبب بدترین شکنجه ها را بر او روا داشتند. گاهی که گذر پیامبر (ص) به عمار و پدر و مادرش می افتاد و می دید که آنان در گرمای سوزان مکه روی زمین های داغ در حال شکنجه هستند، می فرمود: ای خاندان یاسر! صبر کنید؛ بدانید که وعده گاه شما بهشت است.سرانجام سمیه با نیزه دژخیمی خونخوار چون ابوجهل، به شهادت رسید و او نخستین زن شهید در اسلام است1
منابع
اسدالغابه، جج 5، ص 481موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص409سنایی
حکيم سنايي غزنوي (متوفاي 545 ق) شاعر و عارف پرآوازهي شيعي، در قصيدهي دردبرانگيزي که در «انقلاب حال مردمان و تغيير دور زمان» سروده، از غيبت حضرت مهدي عليهالسلام با حسرت بسيار ياد ميکند و از اين که در جهاني پر از دجالان عالم سوز حضور دارد، گلايه مند است:
اي مسلمانان! خلايق، حال ديگر کرده اند از سر بيحرمتي، معروف منکر کرده اند
کار و جاه سروران شرع، در پاي اوفتاد زان که اهل فسق از هر گوشه سر بر کرده اند
پادشاهان قوي، بر دادخواهان ضعيف مرکز درگاه را، سد سکندر کرده اند
شرع را يک سو نهادستند، اندر خير و شر قول بطلميوس و جالينوس باور کرده اند!
عالمان بي عمل، از غايت حرص و امل خويشتن را سخرهي اصحاب لشکر کرده اند
گاه خلوت صوفيان وقت، با موي چو شير ورد خود، ذکر برنج و شير و شکر کرده اند!
در مناسک از گدايي، حاجيان حج فروش خيمه هاي ظالمان را، رکن و مشعر کرده اند!
شاعران شهرها، از بهر فرزند و عيال شخص خود را همچو کلکي، زرد و لاغر کرده اند
اي دريغا! مهديي، کامروز از هر گوشهاي يک جهان دجال عالم سوز، سر بر کرده اند
اي مسلمانان! دگر گشته است حال روزگار زان که اهل روزگار، احوال ديگر کرده اند
اي سنايي! پند کم ده، کاندر آخر زمان در زمين مشتي خر و گاو سر و بر کرده اند1
منبع
1.. ديوان حکيم سنايي غزنوي، به اهتمام مدرس رضوي، انتشارات سنايي، تهران، ص 150-148.سيماي مهدي موعود عجلالله تعالي فرجه شريف در آيينه شعر فارسي مجاهدي، محمدعلي /ص74
سن حضرت
درباره سن حضرت به هنگام ظهور، اقوال مختلفی است. بیشتر احادیث، سن حضرت را هنگام ظهور، چهل ساله معرفی می کنند. عمران بن حصین می گوید: به رسول خدا (ص) گفتم: این مرد مهدی را برایم توصیف کن. پیامبر فرمود: «او از فرزندان من است؛ اندامش چونان مردان بنی اسرائیل سخت و ستبر است؛ به هنگام سختی و گرفتاری امت من قیام می کند؛ رنگ چهره اش به عرب ها شباهت دارد؛ قیافه اش چون مرد چهل ساله می نماید؛ صورتش چون پاره ماه می درخشد؛ زمین را پر از عدل و داد می کند، آن گاه که آکنده از ظلم و ستم شود.1
امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: «... خداوند عمر حضرت مهدی (ع) را در روزگار غیبت طولانی می گرداند. پس از آن با قدرت بی پایانش او را از چهره جوانی کمتر از چهل سال ظاهر می کند.» 2امام صادق (ع) می فرماید: «زمانی که حضرت قائم (ع) ظهور می کند، مردم او را انکار می کنند و کسی بر او درنگ نمی کند؛ جز آنان که خداوند در عالم ذَر عالم پیش از آفرینش انسان ها بر روی زمین از آنان پیمان گرفته است. آن حضرت در چهره جوانی کامل و موفق ظاهر می شود» 3مراد از کلمه موفق، معتدل بودن اعضاست و کنایه از این که در سنین متوسط و یا آخر سنین جوانی است.4امیرمؤممنان (ع) می فرمایند: «هنگامی که مهدی قیام کند، سن او بین سی تا چهل سال خواهد بود.» 5مروی می گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: نشانه قائم شما به هنگام قیام و ظهور چیست؟ امام فرمود: نشانه اش این که سن حضرت زیاد است؛ ولی از نظر چهره جوان می نماید؛ به گونه ای که اگر کسی به او نظر کند، می پندارد او در سن چهل سالگی یا کم تر است. نشانه دیگرش این که گذشت روزگار او را پیر نمی کند تا زمانی که اجلش فرا رسد6
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص411
سنگ موسی علیه السلام
به فرموده امام باقر (ع) هنگامی که حضرت قائم (ع) ظهور می کند، پرچم پیامبر (ص)، انگشتر سلیمان (ع)، سنگ و عصای موسی (ع) همراه او خواهد بود. به امر حضرت در میان سپاهیان اعلام می شود که کسی زاد و توشه برای خود و علوفه برای چارپایان برندارد. برخی از همراهان می گویند: او می خواهد ما را به هلاکت بیندازد و مرکب های مان را از گرسنگی و تشنگی نابود کند. اصحاب با حضرت برکت می کنند. به اولین جایی که می رسند، حضرت، سنگ موسی (ع) را بر زمین می کوبد و آب و غذا برای نیروها و علوفه برای حیوانات بیرون می آید و از آن استفاده می کنند تا به شهر نجف می رسند1
امام صادق (ع) می فرماید: «هنگامی که به شهر نجف می رسند، در آن جا با نصب آن سنگ، برای همیشه از زمین آب و شیر می جوشد که گرسنه و تشنه ای را سیر می کند2در قرآن کریم از سنگی یاد شده3که چون حضرت موسی (ع) و قوم خود در بیابان سرگردان شده و راه به جایی نمی بردند، خداوند جهت آب آشامیدنی آنان، سنگی را به موسی (ع) معرفی کرد و به وی فرمود: عصای خویش را بر آن بزن. پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت و هر یک از دوازده نسل یعقوب از چشمه ای بهره برداری می کردند.4
از امام باقر (ع) نقل شده که سه سنگ از بهشت آمده: حجرالاسود، سنگ مقام ابراهیم، و سنگ بین اسرائیل (سنگ موسی که چشمه های آب از آن می جوشید.) 5
منابع
1.کمال الدین، ص 670؛ بحارالانوار، ج 52، ص 351؛ وافی، ج 2، ص 112
2.بحارالانوار، ج 13، ص 185؛ غیبه نعمانی، ص 238؛ نورالثقلین، ج 1، ص 344
3.] سوره بقره، 60
4.معارف و معاریف، ج 6، ص 344
5.معارف و معاریف، ج 4، ص 405
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص412
سوار بر اَبر
موضوع سوار شدن حضرت مهدی (ع) بر ابرهای آسمان در روایات ما آمده است. حتی در کتب هندوها1و بشارت های انجیل 2از آن سخن رفته است. علامه مجلسی در ضمن حدیثی از پیامبر (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود: خداوند در شب معراج خطاب به من کرد و فرمود: «.... و زمین را به وسیله او از دشمنانم پاک می سازم؛ شرق و غرب جهان را به او تملیک می نمایم، بادها را به تسخیر او در می آورم؛ ابرهای سخت و ناآرام را برای او رام می گردانم .... تا دعوت مرا آشکار سازد3امام باقر (ع) نیز فرمود: ذوالقرنین میان دو ابر مخیر شد: یکی ابر رام و دیگری ابر ناآرام، و او ابر رام را برای خود برگزید و ابر ناآرام را برای صاحب شما نگه داشت.» گفته شد: ابر ناآرام چیست؟ فرمود: «ابری که با رعد و برق و غرش باشد، که صاحب شما سوار بر آن خواهد شد. آری صاحب شما سوار ابر می شود، همه اسباب ها و ابزارها را زیر پا می گذارد، اسباب های هفت آسمان و هفت زمین را.4
مفضل از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: «هنگامی که امر ظهور امضاء شد، ... سیصد و سیزده تن از یارانش چون پاره های ابر پاییزی به دور او گرد می آیند و آمدن آن ها به مکه دو گونه است:
1. افرادی که شبانه از رختخواب های شان ناپدید می شوند و صبح در مکه هستند.
2. افرادی که در روز روشن، بر ابر سوار می شوند و با نام، نام پدر، حَسَب و نَسَب شان شناخته می شوند. مفضل می گوید: عرض کردم: کدام یک ایمان شان قوی تر است؟ حضرت فرمود: آن ها که بر ابر سوار می شوند.5
منابع
1.در کتاب شاکمونی از کتب مقدسه هندیان
2.کتاب مقدس، انجیل متی، ص 41، باب 24 انجیل لوقا، باب 21، بندهای 25-27
3.بحارالانوار، ج 52، ص 312
4.بحارالانوار، ج 52، ص 321
5.بحارالانوار، ج 52، ص 368؛ غیبه نعمانی، ص 313
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص413
سوره کهف
در باب فضیلت این سوره روایاتی آمده است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هر کس سوره کهف را بخواند تا هشت روز از هر گونه فتنه ای محفوظ می ماند، و اگر دجال در آن هشت روز خروج کند، خداوند او را از فتنه دجال مصون می گرداند و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده که: «هر کس ده آیه از سوره کهف را از حفظ بخواند، فتنه دجال به او ضرری نخواهد رساند و هر که تمام سوره را بخواند، داخل بهشت می شود و در خبر دیگری از آن حضرت آمده که فرمود: «شما را دلالت نکنم بر سوره ای که هنگام نزولش هفتاد هزار فرشته آن را مشایعت کردند که عظمت آن ها بین آسمان و زمین را پر کرده بود؟ گفتند: چرا؟ فرمود: سوره اصحاب کهف؛ هر کس روز جمعه آن را بخواند، خداوند تا جمعه دیگر به اضافه سه روز او را می آمرزد، و نوری بخشیده می شود که تا آسمان می رسد و از فتنه دجال محفوظ خواهد ماند.1
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/انتشارات مشهور/ص414سومین نائب خاص
سومین نائب خاص حضرت مهدی (ع) «حسین بن روح نوبختی» بود. وی در میان شیعیان بغداد، از اشتهار خاصی برخوردار بود و یکی از افراد مورد اطمینان و اعتماد «محمد بن عثمان» به شمار می رفت. حسین بن روح در سال های 305-326 هق به عنوان نائب حضرت، واسطه بین امام و شیعیان بود.
سیّد
از القاب حضرت شمرده شده است. کنیزکی که علی خیزرانی او را به امام حسن عسکری (ع) هدیه کرده بود گفت: «چون سید (حضرت مهدی «ع») متولد شد، از او نوری ساطع بود که تا آسمان می رسید، مرغان سفیدی فرود آمدند و بال خود را بر سر و رو و سایر بدن حضرت مالیدند و آن گاه پرواز کردند جریان را به امام حسن (ع) خبر دادیم، خندید و فرمود: آن ها ملائکه آسمان بودند، نازل شدند که به او متبرک شوند»
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص415سید بن طاووس : صدقه
«سید رضی الدین علی بن موسی» معروف به ابن طاووس، از علمای ربانی و زاهد مشرب امامیه بود که در عین استادی در فقه، از فرط تقوا در عمر خود فتوی نداد و به ادعیه و اوراد و سیر باطن مشغول بود. آورده اند که با امام غائب (ع) ملاقات داشت و به خود وی هم کراماتی نسبت می دهند. وی شخصاً نیز ادعیه و زیاراتی انشاء کرده است. ابن طاووس در دوران زندگی و پس از مرگ، مورد احترام فریقین بود. مدفن او در حله است. نواده او نیز به نام رضی الدین بن طاووس (مؤلف زوائد الفوائد) مشهور است. ابن طاووس از عالمانی است که عرفای متأخر شیعه، وی را از پیشروان خود شمرده اند. او با سیزده واسطه از طرف پدر با امام حسن مجتبی (ع) پیوند می خورد و از طرف مادر به امام حسین (ع) می رسد. بدین جهت او را ملقب به «ذی الحسنین» نیز کرده اند و چون پدر سید بن طاووس، فرزند دختری «شیخ طوسی» نیز بوده، در تألیفاتش از جناب شیخ طوسی، با کلمه «جدی» یاد می کند. از آثار اوست: الامان عن اخطار الاسفار و الزمان، مهج الدعوات و منهج العبادات، جمال الاسبوع، الملهوف علی قتلی الطفوف، الفتن و الملاحم، فتح الابواب بین ذوی الالباب و رب الارباب (در استخارات)
شرح حال موجز سيّد بن طاوس
او سيّد رضى الدّين أبو القاسم علىّ بن سعد الدّين أبى إبراهيم موسى بن جعفر بن محمّد بن أحمد بن محمّد بن طاوس است.
نسب والايش از پدر به امام مجتبى عليه السّلام و از مادر به امام حسين عليه السّلام مىرسد و از همين رو به ذو الحسبين ملقّب گرديده است.
او به ابن طاوس معروف شد زيرا كه يكى از نياكانش به نام ابو عبد اللَّه محمّد بن اسحاق بن الحسن خوش منظر با پاهايى نازيبا بود و از همين رو طاوسش خواندند و اولاد و احفادش بدين عنوان ملقب شدند.
او در نيمه محرّم سال 589 در حلّه متولّد شد، اين قول كه تولدش در رجب سال 587 بوده سخنى ضعيف است.
ابن طاوس در حلّه نشو و نما يافت و مقدّمات را در آن جا فرا گرفت. او تا سال 602 در حلّه بود و نزد اساتيد زيادى تلمّذ نمود و از جمعى ديگر اجازه گرفت، كه از جمله ايشانند:
پدرش سعد الدين موسى.
جدّش ورام بن ابى فراس نخعى. آن گونه كه ابن طاوس مىگويد پدر و جدّش ورام در تربيت وى بيشترين اهتمام را نموده، تقوى و تواضع را بدو آموختند.
ابو الحسن على بن يحيى الخياط- الحناط- سوراوى حلّى حسين بن احمد سوراوى اسعد بن عبد القادرمحمّد بن جعفر بن هبة اللَّه حسن بن على الدّرابى محمّد السوراوى محمّد بن معد الموسوى فخار بن معد الموسوى حيدر بن محمّد بن زيد الحسينى سالم بن محفوظ بن عزيزة الحلى جبرئيل بن احمد السوراوى علىّ بن الحسين بن احمد الجوانى حسين بن عبد الكريم الغروىّ محمّد بن عبد اللَّه بن علىّ بن زهرة الحلبى ابن طاوس نزد اساتيدى غير شيعه تلمذ كرد و از آنان اجازت گرفت و فضيلت شيعه را در روايت از آنان توجيه فرمود، كه از جمله آنانند:
محمّد بن محمود النجّار.
مؤيّد الدّين محمّد بن محمّد قمى.
ابن طاوس با زهرا خاتون دخت وزير شيعى ناصر بن مهدى ازدواج فرمود، و بدين ازدواج راغب نبود، چه وصلت با چنين خانوادهها گرايش به دنيا را در پى دارد.
و ما از حال مشار اليها اطلاع كافى نداريم. ما نمىدانيم آيا او براى سيّد فرزندى آورد يا خير. فرزندان معروف سيّد همگى از امّ ولدها بودند.
سيّد ارتباط نيكويى با متصديان حكومت چون وزير علقمى محمّد بن احمد و برادران وى و پسرش داشت.
سيد روابط حسنهاى با خليفه مستنصر عباسى داشت، تا آن جا كه خليفه در جانب شرقى شهر خانهاى براى سيّد مهيّا ساخته بود.
خليفه تلاش ورزيد كه سيّد بن طاوس را به مسائل سياسى كشانده و نقابت تمام طالبيّين را به عهده وى گزارد كه سيّد بشدت امتناع ورزيد.
مستنصر كوشيد سيّد را به عنوان سفير نزد حاكم مغول گسيل دارد كه اين را هم نپذيرفت.
نخستين فرزند سيّد در 9 محرّم 643 ه. ق. در حلّه متولّد گرديد، و فرزند دوّم سيّد در 8 محرّم سنه 647 در نجف به دنيا آمد.
آنچه از كتب سير و تراجم به دست مىآيد اين است كه سيّد در 641 ه. ق. به حلّه بازگشت و در 645 ه. ق. به نجف رفت و از آن جا در 649 به كربلا رفت و در 652 به عزم سامره بار سفر بربست و هنگام رسيدن به بغداد در همان جا رحل اقامت افكند، و هنگام سقوط بغداد به دست مغول، سيّد در بغداد بود.
چون هلاكو خان وارد مستنصريّه شد از علماء اين مسأله را پرسيد كه: آيا حاكم مسلمان ظالم افضل است يا حاكم كافر عادل؟ كسى به اين پرسش پاسخى نداد جز سيّد كه فرمود: حاكم كافر عادل افضل است و در اين فتوى بقيه علماء از سيّد تبعيّت كردند.
روشن است كه اين فتواى سيّد از باب تقيّه براى حفظ جان مسلمانان بود، چه خدا مىداند اگر اين فتوى نبود معلوم نيست آيا در بغداد مسلمانى جان سالم بدر مىبرد يا نه.
در 10 ماه صفر سال 656 بود كه هلاكو سيّد بن طاوس را احضار كرده و به وى امان داد و سيّد به حلّه رفت.
در 9 محرّم 658 سيّد در نجف در خانهاش بود.
و در 14 ربيع الاول سال 658 در بغداد در خانهاش بود.
آمده است كه: هلاكو نقابت علويان را در سال 656- 661- به سيّد داد و ظاهر آن است كه در 656 نقابت بغداد و در 661 نقابت همه طالبيان را بدو داد.
سيّد در ابتداء از پذيرفتن نقابت سر باز زد ليكن شيخ نصير الدين طوسى بدو اعلام كرد كه نپذيرفتن آن موجب مرگش مىگردد و بدين ترتيب سيّد بناچار پذيرفت.
در بامداد روز دوشنبه 5 ذى القعدة 664 ه. ق. در بغداد رحلت نمود، و آرزوى ديرينش كه دفن در نجف بود با دفن در نجف تحقق يافت.
راهيابى به زندگى سيّد بن طاوس در دوران پايانى زندگى او بسيار دشوار است.
برخى گويند: در سمت نقابت وفات نمود، چنان كه گفته شده: در اواخر عمر از نقابت عزل گرديده بود، يا او و برادرش را شهيد كردند.
سيد قسمت اوّل كتاب الملاحم خود را در 15 محرّم 663 هنگام خروج از بغداد به عزم زيارت نجف و توقفش در حلّه نوشت.
در جمادى الاولى 664 ه. ق. به بعضى از شاگردانش اجازه داد.
اين كه ابن طاوس در سال 627 ه. ق. به قصدى جز زيارت خانه خدا از عراق خارج شده باشد به ما نرسيده است.
وضع مالى سيّد بن طاوس، خوب بود و در وصيت به فرزندانش ياد آور شد كه به دليل تأسّى به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السّلام طلا و نقره به ارث ننهاده، و املاك و باغاتى را به يادگار گذارد.
معروف است كه سيّد صاحب كرامات بوده كه بعضى را در نوشتههايش آورده و پارهاى ديگر را شرح حال نويسان او آوردهاند، تا آن جا كه گفته مىشد: او ارتباط مستقيم با حجة المنتظر عجل اللَّه فرجه داشت، و گفته شده كه اسم اعظم به وى اعطا گرديده ليكن اجازه نداشت آن را به فرزندانش بياموزد.
ابن طاوس را سه برادر بود:
شرف الدين أبو الفضل محمّد عزّ الدّين حسن.
جمال الدّين أبو الفضائل احمد پدر غياث الدّين عبد الكريم.
ابن طاوس چهار دختر داشت كه نام دو نفر آنها در كتابها آمده است.
شرف الاشراف.
فاطمه.
سيّد همواره از دخترانش با مباهات ياد میكرد، زيرا قرآن را از حفظ داشتند.
شرف الاشراف در 12 سالگى و فاطمه پايينتر از 9 سالگى قرآن را حفظ نمودند، و سيّد دو نسخه قرآن براى آن دو وصيت كرد.
سيّد را وصاياى زيادى است كه فرزندان خود و شيعيان را به ملازمت تقوى و ورع و عزلت از مردم در حدّ امكان تشويق مىكرد، چه اختلاط با مردم موجب دورى از خداى متعال مىگردد.
سيّد بن طاوس داراى كتابخانه معظمى بود كه برايش فهرست تأليف گرديد، و از كتابخانههاى مهمى است كه در تاريخ ثبت است.
سيّد بن طاوس همواره بر التزام به تقوى و پايبندى به اخبار رسيده از پيامبر و اهل البيت عليهم الصّلاة و السّلام تشويق مىكرد، چه، اخبار منبع اصيل معرفت دين است.
تأليفات سيد بن طاوس
سيّد تأليفاتى سودمند در علوم گوناگون دارد كه از آن جمله است:
الامان من اخطار الأسفار و الزمان أنوار اخبار أبى عمر الزاهد.
الأنوار الباهرة في انتصار العترة الطاهرة.
الأسرار المودعة في ساعات الليل و النهار.
أسرار الصلاة و أنوار الدعوات.
ثمرات المهجة في مهمات الاولاد.
البشارات بقضاء الحاجات على يد الأئمة بعد الممات.
الدروع الواقية من الاخطار.
فلاح السائل و نجاح المسائل في عمل اليوم و اللّيل.
فرج المهموم في معرفة الحلال و الحرام من علوم النجوم.
فرحة الناظر و بهجة الخواطر.
فتح الأبواب بين ذوى الالباب و ربّ الأرباب في الاستخارة و ما فيها من وجوه الصّواب.
فتح الجواب الباهر في خلق الكافر.
غياث سلطان الورى لسكّان الثرى.
الإبانة في معرفة أسماء كتب الخزانة.
إغاثة الداعي و إعانة الساعي.
الإجازات لكشف طرق المفازات.
الإقبال بالأعمال الحسنة.
الاصطفاء في أخبار المملوك و الخلفاء.
جمال الأسبوع في العمل المشروع.
الكرامات.
كشف المحجة لثمرة المهجة.
لباب المسرّة من كتاب ابن أبي قرّة.
الملهوف على قتلى الطفوف.
المنامات الصادقات.
سالك المحتاج إلى مناسك الحاجّ.
المضمار للسباق و اللحاق بصوم شهر إطلاق الأرزاق و عتاق الأعناق.
مصباح الزائر و جناح المسافر.
مهج الدّعوات و منهج العنايات.
محاسبة النفس.
المهمات في إصلاح المتعبد و تتمّات لمصباح المتهجّد.
المجتنى من الدعاء المجتبى.
مختصر كتاب ابن حبيب.
المنتقى في العوذ و الرّقى.
المواسعة و المضايقة.
القبس الواضح من كتاب الجليس الصالح.
ربيع الألباب.
رىّ الظمآن من مرويّ محمّد بن عبد اللَّه بن سليمان روح الأسرار و روح الأسمار.
السعادات بالعبادات الّتي ليس لها أوقات معيّنات.
سعد السّعود للنفوس.
شفاء العقول من داء الفضول في علم الأصول.
التّحصيل من التّذييل.
التّحصيل من أسرار ما زاد من أخبار كتاب اليقين.
التمام لمهام شهر الصّيام.
تقريب السالك إلى خدمة المالك.
الطرائف في معرفة مذاهب الطّوائف.
التراجم فيما نذكره عن الحاكم.
التعريف للمولد الشريف.
التّشريف بالمنن في التعريف بالفتن.
التّشريف بتعريف وقت التكليف.
التّوفيق للوفاء بعد تفريق دار الفناء.
طرف من الأنباء و المناقب في شرف سيّد الأنبياء و عترته الأطايب.
اليقين في اختصاص مولانا علىّ عليه السّلام بإمرة المؤمنين.
زهر الربيع في أدعية الأسابيع اين كوتهنوشت، شرحى فشرده از زندگى مبارك و پربار سيّد بود كه از كتب عديده برگزيديم و اهمّ آن نوشتار آل ياسين در باره زندگى و تأليفات و كتابخانه سيّد بن طاوس و نوشتار دوم از اتان كلبرك پيرامون كتابخانه و احوال و آثار سيّد به زبان انگليسى مىباشد كه اخيرا به زبان فارسى ترجمه گرديده است.
سيّد بن طاوس در آثار دانشمندان
دانشمندانى كه در كتب خود از سيّد بن طاوس سخن به ميان آوردهاند
1- الميرزا عبد اللَّه: رياض العلماء 4/ 161.
2- عليّ بن انجب بن الساعى: تاريخ ابن الساعى.
3- خوانسارى: روضات الجنّات 4/ 325- 339 4- المجلسى: بحار الأنوار 1/ 12- 13، 107/ 34 و 37- 45 و 63 و 208 5- ابن الطقطقى: تاريخ الفخرى: 13.
6- مشاركة العراق في نشر التراث: شماره 58.
7- مجلة الزهراء: 2/ 635.
8- مجلة المجمع العلمى العراقي: 12/ 192.
9- مجلة معهد المخطوطات: 4/ 216.
10- عبد الحسين الأمينى: الغدير 4/ 187.
11- محمّد هادى الأمينى، معجم رجال الفكر و الأدب في النجف 1/ 80- 82.
12- جواد الشهرستانى: مقدمة كتاب الامان: 4- 8.
13- الحرّ العاملى: أمل الآمل 2/ 205.
14- عليّ العدنانى: مقدمة كتاب نبأ المقالة الفاطمية: 12- 21.
15- اتان كلبرك: كتابخانه و آثار و احوال ابن طاوس «كه به زبان انگليسى تأليف و در سال 1413 ه. ق. در قم به فارسى ترجمه و در 771 صفحه منتشر گرديده است.
16- محمّد الحسّون: مقدمة كتاب كشف المحجّة: 15- 34.
17- حامد الخفاف: مقدّمة كتاب فتح الأبواب: 9- 41.
18- كمال الدين عبد الرزّاق بن الفوطى: الحوادث الجامعة و التجارب النافقة في المائة السابقة: 350 و 356 (در اين كه اين كتاب از ابن الفوطى باشد نظر و تأمل است).
تلخيص مجموع الآداب 5/ 489 و 547.
19- ابن عنبة: عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب: 190- 191.
20- الطّريحي: مجمع البحرين 4/ 83 طوس.
جامع المقال فيما يتعلق باحوال الحديث و الرجال: 142.
21- الشيخ يوسف البحرانى: لؤلؤة البحرين: 235.
الكشكول 1/ 306- 307، 2/ 196.
22- التفريشى: نقد الرجال: 244.
23- محمّد أمين الكاظمى: هداية المحدّثين إلى طريقة المحمّدين: 306.
24- سركيس: معجم المطبوعات 1/ 145.
25- الأردبيلى: جامع الرواة 1/ 603.
26- أبو على محمّد بن اسماعيل: منتهى المقال في أحوال الرجال: 225 و 357.
27- الوحيد البهبهانى: التعليقة: 239.
28- الدزفولى: مقابس الأنوار: 12 و 16.
29- النورى: مستدرك الوسائل 3/ 467- 472.
30- البغدادى: هدية العارفين 5/ 710.
ايضاح المكنون 3/ 76 و 77، 90، 110، 202، 340، 365، 471، 548، 4/ 16، 82، 83، 151، 158، 160، 186، 366، 417، 430، 439، 492، 495، 609، 673 و 731.
31- مامقانى: تنقيح المقال: 2/ 310.
32- القمى: الكنى و الألقاب 1/ 327، هدية الأحباب: 70.
33- سفينة البحار 2/ 96.
34- الفوائد الرضوية: 43، 109، 199، 312، 334، 338 و 386.
35- الطهراني: الأنوار الساطعة في المائة السابقة (طبقات أعلام الشيعة): 107، 116 و 164.
36- مصفى المقال: 301.
37- الذريعة 1/ 58، 127، 222، 366، 396 و 2/ 20، 45، 49، 56، 59، 121، 249، 264، 392، 418 و 3/ 111، 113، 159، 303، 396، 398 و 4/ 115، 130، 189، 197، 215، 454، 500 و 5/ 129، 170، 236 و 6/ 260 و 7/ 100 و 8/ 146، 190 و 10/ 75 و 11/ 109، 262 و 12/ 73، 101، 119 و 14/ 140، 205 و 15415، 161، 242 و 16/ 73، 103، 108، 113، 302، 303، 407 و 17/ 36، 289 و 18/ 58، 69، 76، 95، 274، 281، 326، 389 و 19/ 3 و 20/ 1، 68، 112، 121، 122، 167، 170، 183، 296، 319، 320، 330، 380 و 21/ 12، 20، 23، 107، 118، 135 و 22/ 189، 223، 225، 228، 276، 338 و 23/ 8، 161، 222، 272، 277، 287، 299 و 24/ 63، 158، 177، 270 و 25/ 8، 105، 224، 279 و 26/ 210، 249 و 270.
38- الأمين: أعيان الشيعة 8/ 358.
39- الخوئي: معجم رجال الحديث 12/ 188.
40- الزركلي الأعلام 5/ 26.
41- كحّاله: معجم المؤلّفين 7/ 248.
42- آل ياسين: السيّد عليّ آل طاوس حياته، مؤلفاته، خزانة كتبه، 58 صفحه.
43- عبد الرزاق كمونه: موارد الاتحاف في نقباء الأشراف 1/ 107- 110.
44- يعقوبى: البابليات 1/ 64- 66.
45- حاجى خليفة: كشف الظنون: 166، 752، 1608، 1911.
46- الأنصاريّ: مقدّمة كتاب اليقين: 53- 84.
47- محمّد حسن الزنوزى: رياض الجنّة 1/ 219- 224.
48- المدرس: ريحانة الأدب 8/ 76- 79.
49- مشار: مؤلفين كتب چاپى 4/ 413- 417.
50- الصدر: تأسيس الشيعة: 336.
51- افرام: دائرة المعارف 3/ 296.
52- مجلة مجمع العلم العربى دمشق: 28/ 468.
53- ابن داود: الرجال: 226- 228.
54- الشّهيد الثاني: حقائق الإيمان: 156، 170، 177، 252، 256، 260 و 267.
55- برو كلمان: ذيل 1/ 911- 913.
56- نامه دانشوران 1/ 161- 168.
منابع فراوان ديگرى نيز هست كه به همين مقدار بسنده مىشود.
می توان با مطالعه آثار خود ابن طاوس با زندگى او آشنا شد، زيرا او در لابلاى كتابهايش به لايههاى بسيارى از زندگى خود اشاره كرده است كه برخى از آنها را ياد آور مىشويم:
1- الإقبال: 334، 527، 585، 586، 588 و 728.
2- الأمان: 107، 116، 143.
3- الإجازات لكشف طرق المفازات، در جلد 107/ 37- 45 بحار علّامه مجلسى بخشى از آن را آورده است.
4- جمال الأسوع: 2، 23، 169، 170 و 172.
5- مهج الدعوات: 212، 256، 296 و 342.
6- كشف المحجّة: 4، 86، 109، 112- 114، 115، 118، 122، 125 و 127، 130- 132، 134- 136، 137، 138، 151 و 193.
7- اليقين: 5، 45، 79- 81، 178 و 191.
8- فلاح السائل: 2، 5، 6، 14- 15، 68، 70، 72، 74، 194، 246، 264، 264، 269 و 270.
9- سعد السّعود: 3، 25- 27، 232- 233.
10- الملاحم و الفتن: 81، 82 و 92.
11- فتح الأبواب: 223، 237، 264 و 328.
12- فرج المهموم: 1، 146، 126، 127 و 187.
به علاوه كتابهاى ديگرى كه سيّد نگاشته است و در بيشتر آنها زواياى بسيارى از زندگيش را ياد آور شده كه اگر همه آنها گرد آورده شود كتابى مستقل پيرامون زندگى ابن طاوس به قلم خود او فراهم مىآيد.
منابع
سيد حسنى و مردان طالقان
سيد حسنى آن جوان زيبا از طرف سرزمين ديلم خروج كرده و با صداى رسا صدا ميزند: اى آل احمد! دعوت آن كس را كه از غيبتش متأسف بوديد.
اجابت كنيد اين صدا از ناحيه ضريح پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بلند مىشود پس گنجهاى خدا از طالقان او را پذيره ميشوند. آنها گنجهائى هستند اما چه گنجى كه نه طلا و نه نقره است بلكه مردانى هستند كه ايمانى فولادين دارند، و بر اسبهاى چابك سوار و اسلحه بدست گرفته و پى در پى ستمگران را كشته تا آنكه وارد كوفه ميشوند و در آن موقع اكثر روى زمين را از لوث وجود بيدينان صاف كردهاند. آنها كوفه را محل اقامت خود قرار ميدهند.
چون خبر ظهور مهدى عليه السّلام باو (سيد حسنى) و اصحابش ميرسد، اصحابش باو ميگويند: اى پسر پيغمبر! اين كيست كه در قلمرو ما فرود آمده؟
سيد حسنى ميگويد: با من بيائيد تا ببينم او كيست و چه مى خواهد. بخدا قسم سيد حسنى ميداند كه او مهدى است و او را مى شناسد، ولى براى اين ميگويد كه باصحابش بشناساند كه او كيست.
سيد حسنى بيرون می آيد تا بمهدى ميرسد و از وى می پرسد: اگر تو مهدى آل محمد هستى عصاى جدت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و انگشتر و پيراهن و زرهش موسوم به «فاضل» و عمامه مباركش بنام «سحاب» و اسبش «يربوع» و «عضباء» شترش و «دلدل» قاطرش و «يعفور» الاغ آن سرور و اسب اصليش «براق» و قرآنى كه امير المؤمنين جمع- آورى كرده كجاست؟ مهدى عليه السّلام تمام اينها را بيرون آورده به سيد حسنى نشان ميدهد آنگاه عصاى پيغمبر را گرفته و بسنگ سختى ميزند، في الحال سنگ مانند درخت سبز می شود؛ و شاخ و برگ در می آورد. مقصود سيد حسنى اينست كه بزرگوارى مهدى عليه السّلام را باصحاب خود نشان دهد تا حاضر شوند با وى بيعت كنند. آنگاه سيد حسنى عرض ميكند: اللَّه اكبر! يا ابن رسول اللَّه! دست مباركت را بده تا با شما بيعت كنيم، مهدى هم دستش را دراز كرده و حسنى نخست خود و سپس ساير لشكريانش با وى بيعت می كنند، مگر چهل هزار نفر كه قرآنها با خود دارند و معروف به «زيديه» می باشند كه از بيعت كردن امتناع ميورزند.
آنها مىگويند اين كار چيزى جز يك سحر بزرگ نيست و با اين حرف دو لشكر بجان هم مىافتند، مهدى عليه السّلام بطرف طائفه زيديه آمده و سه روز آنها را موعظه مى نمايد و دعوت بآرامش و پذيرش خودش ميكند، ولى آنها بر سركشى و كيفر خود ميافزايند مهدى عليه السّلام هم ناچار دستور قتل آنها را صادر نموده همه را از دم شمشير ميگذرانند. سپس مهدى عليه السّلام باصحاب خود ميگويد: قرآنهاى آنها را نگيريد بگذاريد تا باعث حسرت آنها گردد؛ همان طور كه آن را تبديل كرده و تغيير دادند و مطابق آنچه در آن بود عمل نكردند «1» مفضل عرضكرد: آقا! بعدا مهدى چه مى كند؟ فرمود: لشكرى براى دستگيرى سفيانى بدمشق ميفرستد؛ او را گرفته و روى سنگى سر مى برند. آنگاه حسين عليه السّلام با دوازده هزار صديق و هفتاد و دو نفرى كه در كربلا از ياران او بودند و با وى شهيد شدند، آشكار مى شود. اى خوش آن رجعت نورى «2» سپس صديق اكبر امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ظهور ميكند و خيمهاى كه بر چهار پايه استوار باشد در نجف براى وى بر سر پا ميكنند. يك پايه آن در نجف و پايهاى در حجر اسماعيل و پايهاى در صفا و پايهاى در زمين مدينه است.
گويا چراغهاى آن را مى بينم كه مانند انوار مهر و ماه در آسمان و زمين ميدرخشد. در آن موقع باطن هر كس آشكار مىشود، و زنان شيرده از وحشت بچه هاى خود را رها ميكنند. آنگاه آقاى بزرگ محمد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با انصار و مهاجرين و آنها كه باو ايمان آوردند، و نبوت او را تصديق كردند و در ركاب وى شهيد شدند، ظهور ميكند.
با ظهور حضرتش كسانى كه دعوت آن حضرت را تكذيب كردند و در باره پيغمبريش شك نمودند و اعتنا بگفتار وى نكردند و كسانى كه گفتند او ساحر و كاهن و ديوانه است و از روى هواى نفس سخن ميگويد و آنها كه با وى جنگ كردند حاضر ميكنند تا از روى حق و عدالت انتقام اعمالى را كه از بعثت آن حضرت تا موقع ظهور مهدى با هر امامى و در هر وقتى از اوقات مرتكب شدهاند از آنها بگيرد. اينست تأويل حقيقى آيه شريفه:
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ «3».
مفضل عرض كرد: آقا فرعون و هامان در آن وقت كيستند؟ فرمود: اولى و دومى است. عرضكرد آقا آيا پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السّلام با قائم خواهند بود؟ فرمود:
آرى و اللَّه پيغمبر و على ناگزير مي بايد قدم روى زمين بگذارند آرى بخدا آنها همه جا حتى به پشت كوه قاف و ظلمات و قعر درياها هم ميروند تا آنجا كه جايى نمى ماند جز اينكه پيغمبر و على عليهما السلام رفته و آثار واجب دين خدا را در آنجا برپا ميدارند «4».
اى مفضل! گويا مى بينم كه ما ائمه آن موقع جلو پيغمبر جمع شده و بآن حضرت شكايت مى كنيم كه امت بعد از وى چه بروز ما آوردند، و مى گوئيم امت ما را تكذيب كردند و بى اعتنائى و نفرين و لعنت و تهديد بقتل نمودند، واليان ستمگر آنها ما را از وطن بيرون آورده بپايتخت خود بردند و جمعى از ما را با سم و حبس كشتند. در اين وقت پيغمبر سخت گريه ميكند و ميفرمايد اى فرزندان من! هر چه بشما رسيد بيشتر بجد شما رسيد.
منابع
سید خراسانی: شعیب بن صالح
اندکی پیش از ظهور حضرت، در میان ایرانیان، شخصی با عنوان سید خراسانی ظاهر شده که رهبری سیاسی مردم را به عهده می گیرد و شعیب بن صالح نیز رهبری نظامی را و ایرانیان تحت رهبری این دو تن، نقش مهمی را در حرکت ظهور آن حضرت ایفا می کنند. سید خراسانی و شعیب جنگ را در مرزهای ایران، ترکیه و عراق هدایت می کنند و نیروهای مستقر در شام، خود را به پیش رانده و در همان زمان، از دو جناح عراق و شام، آماده پیشروی بزرگ به سوی فلسطین و قدس می شوند.
پیرامون شخصیت سید خراسانی، سئوال های بسیاری مطرح است. از مهم ترین آن ها این است که آیا مراد از خراسانی در روایات، فرد معینی است و یا این که تعبیر از رهبر ایران است که در زمان ظهور حضرت مهدی (ع) وجود خواهد داشت؟ روایات به روشنی دلالت دارد بر این که آن شخصیت از ذریه امام مجتبی (ع) و یا امام حسین (ع) است و از او به عنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را که دارای صورتی نورانی و خال برگونه راست و یا دست راست دارد، بیان کرده است.
اما روایاتی که در منابع حدیث درجه اول شیعه مانند غیبت نعمانی و طوسی در خصوص این شخص وارد شده است، احتمال دارد ایشان را به یاور خراسانیان و یا رهبر اهالی خراسان و یا فرمانده لشکر خراسان تفسیر کرد. زیرا این روایات تعبیر به «خراسانی» تنها نموده نه هاشمی خراسانی، امام مجموعه قرائن موجود، پیرامون شخصیت او دلالت دارد که مشخص است وی همزمان با خروج سفیانی و یمنی ظاهر می شود و نیروهای خود را به سوی عراق اعزام می دارد که سپاهیان سفیانی را شکست می دهند.
نسبت ایشان به خراسان به این معنا نیست که حتماً اهل استان خراسان فعلی باشد، چون در صدر اسلام، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمین اطلاق می شده است که شامل ایران و سایر مناطق اسلامی متصل به آن که امروز تحت اشغال شوروی است، می شود. بنابراین شخص خراسانی اهل هر منطقه ای که از این محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحیح است، چنان که از منابع درجه اول حدیثی شیعه استفاده نمی شود که او سید حسنی و یا حسینی است؛ آن گونه که در منابع روائی برادران اهل سنت به آن تصریح شده است. سید خراسانی، آخرین شخصی است که پیش از ظهور حضرت مهدی (ع) بر ایران حکومت کرده و یا معاصر با آخرین فردی است که فرمانروای ایران خواهد بود.
لواء مهدى عليه السلام با شعيب بن صالح است
عمّار بن ياسر ميگويد: شعيب بن صالح زير لواى مهدى عليه السّلام خواهد بود.
صفت جوانى از بنى هاشم
جابر از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده كه
فرمود: جوانى از بنى هاشم كه خالى در كف دست راست خود دارد با بيرقهاى سياهى از طرف خراسان خروج ميكند كه شعيب بن صالح در جلو او خواهد بود و با اصحاب سفيانى جنگ كرده آنها را شكست ميدهد.
سفيان كلبى ميگويد: تازه جوانى چهره زرد با ياران قليلى با
لواى مهدى عليه السّلام خروج ميكند كه اگر با كوهها بجنگد آنها را خراب ميكند تا اينكه وارد بيت المقدس مىشود.
صفت بيرقهاى سياه و كوچكى كه از مشق مى آيند
كعب ميگويد: وقتى كه مردى شهر شام را گرفت و مرد
ديگرى مصر را مسخر كرد و با يك ديگر جنگ كردند و اهل شام، اهل مصر را اسير نمودند و مردى از طرف مشرق با بيرقهاى سياه كوچكى بسوى صاحب شام آمد آن مرد مطيع مهدى عليه السّلام خواهد شد. ابو قبيل گويد:
پس از آن، مرد گندم گونى، مالك مىشود و زمين را پر از عدل مينمايد و بعد از آن بسوى مهدى عليه السّلام ميرود و مطيع او شده از طرف او جنگ ميكند.
(باب صدم:) حسن گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ياد
بلائى كرد كه دچار اهل بيتش مىشود تا اينكه خدا مردى را با بيرق سياه از طرف مشرق بفرستد كسى كه آن بيرق را يارى كند خدا او را يارى ميكند و كسى كه نصرت آن را ترك كند خدا نصرتش را ترك ميكند، بعدا مىآيند نزد مردى كه نامش نام من است و او را سرپرست خود ميكنند و خدا او را يارى و تأييد مينمايد.
(باب صد و يكم:) عمرو بن مرّه جهنى ميگويد: بيرق سياهى
از خراسان خروج ميكند تا اينكه مال سوارى خود را باين درخت زيتونى كه مكان آن در زمين باير ما است ميبندد.
راوى گويد: گفتيم: ما درخت زيتونى در اينجا نميبينم؟ گفت:
تا موقعى كه افراد آن بيرق وارد اينجا شوند آن درخت بوجود مىآيد.
عبد الرحمن بن قار گويد: اهل دومين بيرق سياهى بر بيرق اول خروج ميكنند (مال سوارى خود را) بآن (درخت) ميبندند موقعى كه وارد شدند خارجى بآنها خروج ميكند، از اهل بيرق اول، كسى نيست مگر اينكه پنهان مىشود و آنها را (اهل بيرق اول را) شكست ميدهد.
(باب صد و دوم:) سعيد بن مسيب از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:
بيرقهاى سياهى از طرف مشرق خروج ميكند و تا آن موقعى كه خدا بخواهد خواهند بود بعد از آن بيرقهاى كوچك سياهى از طرف مشرق خروج ميكنند و با مردى از فرزندان أبى سفيان و يارانش جنگ ميكنند و مطيع مهدى عليه السّلام ميشوند.
منابع
سید شمس الدین : جزیره خضرا
طبق داستان جزیره خضراء که آن را «علی بن فاضل مازندرانی» نقل کرده است، «سید شمس الدین محمد عالم» حاکم آن جزیره است. بحث ادعای تحریف قرآن در داستان جزیره خضراء، از سخنان سید شمس الدین به علی بن فاضل است. سید شمس الدین در داستان جزیره خضراء ادعا می کند که هر صبح جمعه به محل گنبد بر بالای کوه می رود و در آن جا ورقه ای می یابد که همه نیازهای او در قضاوت هایش بین مؤمنین در آن نوشته شده است و به آن چه در ورقه آمده عمل می کند. همچنین سید شمس الدین در آن جزیره، قرآن، اصول دین، فقه و اقسام علوم عربی تدریس می کرد. سید شمس الدین از نوادگان حضرت صاحب (ع) است که با پنج پشت به ایشان می رسد.
منابع
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص417سیرۀ حضرت
احضرت مهدی (ع)، آخرین امام و واپسین معصوم، از سلاله پاک پیامبر و تحقق بخش ایده آل همه پیامبران و امامان (ع) و تشکیل دهنده حکومت عدل اسلامی و اجرا کننده نقشه های پیامبر اسلام (ص) در صحنه گیتی است. سیره او همانند سیره پیامبر اکرم (ص) است و برنامه دولتش تجدید عظمت قرآن و احیای تعالیم عالی اسلام است. او مانند جدش حضرت محمد (ص) رحمه للعالمین است و هنگام ظهور، پرچم و نشانه های پیامبر با اوست. پیراهن وی را بر تن و شمشیر آن حضرت را در دست دارد و نشانه های ظاهری و باطنی پیامبر در او نمایان است1
پیامبر اکرم (ص) درباره سیرت و روش کلی او فرمود: «مردی از اهل بیت من قیام می کند و به سنت و روش من عمل می نماید و خداوند برای وی روزی می فرستد و زمین آن چه دارد بیرون می ریزد و او زمین را پر از عدل می کند، چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد2راوی می گوید از امام باقر (ع) پرسیدم، قائم چگونه در میان مردم رفتار می کند؟ فرمود: «به روش پیامبر عمل می کند تا آن که اسلام را آشکار می سازد.» عرض کردم: روش پیامبر چگونه بود؟ فرمود: «پیامبر آثار کفر جاهلیت را از میان برد و با مردم به عدالت رفتار کرد. قائم موقعی که قیام می کند، اعمال نامشروع و بدعتی را که هنگام صلح و سازش با بیگانگان اسلام، در میان مسلمین مرسوم گشته از میان می برد و مردم را به عدالت گستری رهبری می نماید.3
منابع
سیصد و سیزده
در این عدد نیز مانند عدد چهل و عدد هفت رازی نهفته است. یاران پیامبر گرامی (ص) در روز بدر 313 نفر بودند. یاران امام حسین (ع) که افتخار همراهی او را در روز عاشورا داشتند (طبق برخی روایات) 313 نفر بودند و شمار یاران حضرت مهدی (ع) نیز 313 نفر خواهد بود1اصحاب طالوت نیز 313 نفر بودند که در پاره ای روایات از تعداد یاران حضرت مهدی به تعداد اصحاب طالوت تعبیر شده است. 2حضرت به همراه 313 نفر به تعداد اهل بدر، شتابان چون قطعه ابر پاییزی ظاهر می شود.3
منابع
2.الزام الناصب، ص 199
3.همان، ص 226
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص419
سیما
یکی از رجال خلیفه بود و همواره مترصد فرصتی بود که به حضرت ولی عصر (ع) آسیب برساند. وی می گوید:" به خانه امام عسکری (ع) وارد شدم. در خانه را شکستم و یک عدد تبرزین در آن جا یافتم و برداشتم. ناگهان با حضرت مهدی (ع) روبرو شدم که به من فرمود: در خانه من چه می کنی؟ گفتم: جعفر خیال می کند که پدرت فرزندی نداشت. اگر خانه مال تو باشد، من بر می گردم."1
سیما هرگز شهامت آن را نداشت که این خبر را فاش کند و از ترس و وحشتی که در برابر شکوه و عظمت حضرت بقیه الله (ع) بر او مستولی شده، سخن بگوید. لکن یکی دیگر از سران ارتش که همراه سیما برای تخریب خانه امام آمده بود، رنگ پریده او را دید و تضرع او را شنید، و چون سیما خواست حادثه را از او پوشیده بدارد، او گفت: چیزی بر مردم پوشیده نیست2البته این داستان از طریق نسیم خادم نیز روایت شده است.
منابع
روزگار رهایی، ج 1، ص 167
سیمای دوران ظهور
سیمایی را که روایات از اوضاع جهان در زمان ظهور ترسیم می کنند به ویژه از منطقه ظهور آن حضرت مانند: «یمن، حجاز، ایران، عراق، شام، فلسطین، مصر و مغرب ... سیمایی است کامل که بسیاری از حوادث بزرگ و کوچک و نام های اشخاص و اماکن را در بر می گیرد. روایات حاکی از این است که انقلاب و حرکت ظهور حضرت، بعد از فراهم شدن مقدمات و آمادگی های منطقه ای و جهانی، از مکه آغاز می شود و طبق بیان روایات، در سطح جهانی نبردی سخت میان رومیان – غربی ها و ترکان و یا هواداران آن ها که ظاهراً روس ها باشند به وجود می آید، تا جایی که به جنگ جهانی منجر می گردد. اما در سطح منطقه دو حکومت هوادار حضرت مهدی (ع) در ایران و یمن تشکیل خواهد شد... که یاران ایرانی آن حضرت، مدتی قبل از ظهور، حکومت خویش را تأسیس نموده و درگیر جنگی طولانی می شوند که سرانجام در آن پیروز می گردند. اندک زمانی پیش از ظهور آن بزرگوار، در میان ایرانیان دو شخصیت، با عنوان سید خراسانی، رهبر سیاسی، و شعیب بن صالح، رهبر نظامی ظاهر شده و ایرانیان تحت رهبری این دو تن، نقش مهمی را در حرکت ظهور آن حضرت ایفاء خواهند نمود. اما یاران یمنی وی، قیام و انقلاب آنان چند ماه پیش از ظهور حضرت بوده و ظاهراً ایشان در سامان بخشیدن به خلاء سیاسی که در حجاز به وجود می آید همکاری می نمایند. علت به وجود آمدن این خلاء سیاسی حجاز، این است که شاه نابخردی از خاندان فلان! که آخرین پادشان حجاز می باشد کشته شده و بر سر جانشینی او اختلاف به وجود می آید، به گونه ای که این اختلاف تا ظهور مهدی (ع) ادامه خواهد یافت. در این هنگام نشانه های ظهور حضرت آشکار شده و شاید بزرگترین نشانه آن، ندای آسمانی است که به نام او در بیست و سوم ماه رمضان شنیده می شود. طبق روایات پس از این ندای آسمانی، حضرت به طور سری با برخی از یاران و هواداران خود ارتباط برقرار می نماید. در باره حضرت، در سراسر جهان سخن بسیار به میان آمده و نام وی زبانزد همگان گشته، و محبتش در دل ها جای می گیرد. دشمنان وی از ظهور آن حضرت سخت بیمناک شده و از این رو برای دست یافتن به او تلاش می کنند... در میان مردم شایع می شود که آن حضرت در مدینه منوره اقامت گزیده، و حکومت حجاز یا نیروهای خارجی، جهت کنترل اوضاع داخلی حجاز، و پایان دادن به کشمکش قبائل با حکومت وقت، لشکریان سفیانی را از سوریه به یاری می طلبند. این سپاه وارد مدینه شده و به هر مرد هاشمی که دست یابند او را دستگیر می کنند. بسیاری از آنان و شیعیان آن ها را کشته و بقیه را به زندان می افکنند. سپس آن حضرت در شهر مکه با بعضی از یاران خود تماس می گیرد... تا این که قیام و حرکت مقدس خویش را در شب دهم محرم بعد از نماز عشاء از حرم شریف مکی آغاز می کند. آن گاه نخستین سخنرانی خود را برای مردم مکه ایراد می فرماید که دشمنان وی سعی در ترور آن حضرت دارند، اما یاران آن حضرت با در میان گرفتن آن بزرگوار، دشمنان را متفرق ساخته، و نخست بر مسجدالحرام و سپس بر مکه تسلط می یابند. در صبح روز دهم محرم، حضرت مهدی (ع) پیام خود را به زبان های مختلف به تمام جهان ابلاغ می کند و ملل دنیا را به یاری خویش دعوت کرده، اعلام می دارد که در مکه خواهد ماند، تا معجزه ای که جد گرامی اش حضرت مصطفی (ع) وعده فرموده، و آن فرو رفتن لشکریان سفیانی به زمین است که برای درهم شکستن حرکت آن حضرت راهی مکه می شوند به وقوع پیوندد. پس از اندک زمانی، معجزه وعده داده شده در مورد سپاه سفیانی که در مسیر مکه به حرکت در آمده اتفاق می افتد. آن حضرت پس از این معجزه، با سپاه خود که بیش از ده هزار نفر است از مکه رهسپار مدینه می شود و پس از نبرد با نیروهای دشمن، مدینه را آزاد ساخته و با آزاد سازی دو حرم مکه و مدینه، فتح حجاز و تسلط بر منطقه خاتمه می یابد. در برخی از روایات آمده است که آن حضرت، پس از پیروزی بر حجاز راهی جنوب ایران می شود و در آن جا با سپاه ایران و توده های مردم آن سامان به رهبری خراسانی و شعیب بن صالح بر می خورد. آنان با وی بیعت کرده و با قوای دشمن در بصره به پیکار می پردازند که سرانجام به پیروزی آشکاری دست می یابند. سپس امام وارد عراق گردیده و اوضاع داخلی آن جا را پاکسازی می کند و با درگیری با بقایای نیروهای سفیانی آن ها را شکست داده و به قتل می رساند. آن گاه عراق را مرکز حکومت و کوفه را پایتخت خود قرار می دهد و بدین سان یمن، حجاز، ایران و عراق یکپارچه تحت فرمانروایی آن حضرت در می آید. از روایات بر می آید: نخستین جنگی که حضرت پس از فتح عراق به آن اقدام می کند جنگ با ترکان است که آن ها را شکست می دهد. امام پس از تجهیز، سپاه بزرگش را راهی قدس می گرداند، در این هنگام با سپاه سفیانی درگیر نبردی سخت می شوند، نبردی که محورهای ساحلی آن از عکاّ در فلسطین گرفته تا انطاکیه در ترکیه و در داخل از طبریه شهر و دریاچه ای است در فلسطین تا دمشق و قدس را فرا می گیرد... در این هنگام خشم الهی بر نیروهای سفیانی و یهودی و رومی فرود آمده و به دست مسلمانان کشته می شوند و مسلمانان پیروزمندانه وارد قدس می گردند. غریبان مسیحی وقتی مواجه با شکست یهودیان به دست با کفایت حضرت می شوند، خشمگین شده و علیه حضرت اعلان جنگ می کنند؛ ولی ناگاه حضرت مسیح (ع) از آسمان قدس فرود آمده و با سخنان خویش جهانیان و به ویژه مسیحیان را مورد خطاب قرار می دهد. فرود آمدن حضرت مسیح (ع) برای جهان نشانه ای است که موجب شادی مسلمانان و ملت های مسیحی خواهد گردید. بسیاری از غربی ها به آیین اسلام گرویده و حضرت مهدی (ع) را مورد حمایت و تأیید خویش قرار می دهند. اما رومیان به جهت این که حضرت مسیح (ع) موج همبستگی مردمی را میان ملت ها ایجاد کرده، وحشت زده شده و در یک هجوم ناگهانی با نزدیک به یک میلیون سرباز به سرزمین شام و فلسطین یورش می آورند. در این یورش، نیروهای اسلام رویاروی آن ها قرار گرفته و حضرت مسیح (ع) موضع خود را با حضرت مهدی (ع) هماهنگ اعلام کرده و پس سر وی در قدس نماز می گذارد. نبرد با رومیان روی می دهد و شکستی سخت متوجه رومیان می گردد. پس از این، دروازه های پیروزی جهت فتح کردن اروپا و غرب مسیحیت، به روی آن حضرت گشوده می شود. پس از فتح غرب توسط حضرت و در آمدن آن تحت فرمانروایی آن حضرت و اسلام آوردن بیشتر مردم آن سامان، حضرت مسیح (ع) رحلت نموده و حضرت مهدی (ع) و مسلمانان بر پیکر او نماز گزارده و او را در جوار مزار شریف مادرش در قدس به خاک می سپارد. پس از فتح جهان توسط آن حضرت و یکپارچگی تمام دولت های جهان به صورت یک حکومت اسلامی، حضرت برای تعالی بخشیدن و شکوفای زندگی مادی و رفاه همگان قیام نموده و جهت گسترش فرهنگ و دانش مردم می کوشد. در زمان حضرت، پای ساکنان زمین به سوی ساکنان کرات گشوده می شود. بعد از آن شماری از پیامبران و امامان (ع) به زمین باز خواهند گشت و تا هر زمان که اراده حق تعالی باشد، فرمانروایی خواهند نمود و این امر از نشانه های رستاخیز و مقدمات آن است. به نظر می رسد که جنبش دجال ملعون و فتنه و آشوب او یک حرکت انحرافی و بهره گیری از پیشرفت علوم باشد که در زمان حضرت، جامعه بشری به آن دست می یابد. دجال از روش های پیشرفته، برای فریب جوانان پسر و دختر و زنان که بیشتر پیروان او را تشکیل می دهند استفاده می کند. از این رو موجی از فتنه و آشوب به وجود می آورد که مردم فریب کاری های او را باور می کنند، اما حضرت مهدی (ع) نیرنگ های وی را آشکار ساخته و به زندگی او و هوادارانش خاتمه می دهد. این دور نمایی کلی از حرکت و انقلاب جهانی حضرت مهدی (ع) بود
منابع