فرهنگ الفبایی مهدویت :حرف ن
شهر نجف
شهر نجف
شهر مقدس عراق که مرقد امیرالمؤمنین (ع) در آن جا است. دانشمندان از نجف به ظهر کوفه (پشت کوفه) تعبیر کرده اند. 1 در روایات بسیاری نیز تعبیر به «ظهر کوفه» شده است که از جمله آن ها این است که امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که حضرت قائم (ع) قیام کند، در ظَهر کوفه، مسجدی خواهد ساخت که هزار در خواهد داشت.
نشانه های آخر الزمان
باد زرد از نشانه های آخرالزمان، نخستین نشانه صاعقه ها، سپس باد زرد آمده است. 1 باد سرخ در اخبار آخر الزمان آمده است: وقتی فاسق مردمان بر آن ها حکومت کند، اشرار از ترس شرارت شان، مورد احترام قرار می گیرند و غنا و موسیقی علنی می گردد.... در چنین زمانی منتظر باد سرخ باشید. 2 پیامبر اکرم (ص) فرمود: هنگامی که سنت را ترک کنید، بدعت ظاهر می شود، در چنین زمانی منتظر باد سرخ، خسف، مسخ و غلبه دشمن باشید. 3شاید منظور از باد سرخ، طوفان های همراه با گرد و غبار و رعب آور باشد. باد سیاه وزیدن باد سیاه از نشانه های آخر الزمان ذکر شده است. در حدیثی آمده است: باد سیاه اول صبح بر می خیزد و آن گاه زلزله ای روی می دهد و قسمت اعظم بغداد زیر آوار می ماند.4 باران بی موقع بر اثر گسترش فساد و تباهی ها و از بین رفتن عاطفه پیش از ظهور، جهان در وضعیت بدی به سر خواهد برد، به طوری که آسمان نیز بر آنان رحم نمی کند و نزول باران که رحمت الهی است نیز برای آنان به غضب تبدیل شده و ویرانگر می شود. پیامبر گرامی (ع) می فرمایند: زمانی بر مردم فرا می رسد که خداوند باران را در فصل و موسمش حرام می گرداند و باران نازل نمی شود و آن را در غیر موسمش فرو می فرستد. 5 امام صادق (ع) نیز می فرمایند:پیش از ظهور حضرت قائم (ع) سالی خواهد بود که باران های بسیاری می بارد و میوها را از بین می برد و خرماها را بر نخل ها فاسد می کند، پس در آن دوران دچار شک و شبهه نشوید. 6 باران های فراوان : کشاوری در عصر ظهور از نشانه های ظهور ذکر شده است. در سال ظهور، باران های پیاپی زمین را آباد و سرسبز می کند و وضع مردم بهتر می شود. امامان (ع) در تبیین نشانه های ظهور و خبر دادن از رخدادهای آن روزگار، از این واقعه نیز یاد کرده اند. امام صادق (ع) می فرماید: «در آستانه قیام مهدی (ع)، سالی پرباران خواهد بود که در اثر آن، خرما بر روی نخل می پوسد. پس در این تردیدی به خود راه ندهید.»7و نیز می فرماید: «و چون هنگام ظهور مهدی (ع) نزدیک شود، در تمام ماه جمادی الاخر و ده روز نخست ماه رجب، بارانی بر مردم ببارد که تا آنهنگام، مانند آن را ندیده باشند...»8این نشانه را بزرگانی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و طبرسی در ردیف نشانه های ظهور آورده اند، ولی باید توجه داشت که روایت طبرسی و مفید مرسله است و روایت شیخ طوسی نیز ضعیف است. 9 و اما درباره عصر ظهور حضرت مهدی (ع) آورده اند که: خداوند، برای مهدی (ع)، برکت را از آسمان فرو می فرستد.10آسمان، بارانی می بارد که زمین، محصول خود را آشکار می سازد و مردم در حکومت آن حضرت از نعمتی برخوردار می شوند که هرگز مانند آن را ندیده اند.11در دولت او، آب ها فراوان می شود و رودخانه ها بالا می آید،12چشمه ها می جوشد، و زمین چند برابر محصول می دهد. 13
منابع
1.روزگار رهایی، ج 2، ص 8252.[1] تحف العقول، ص 31؛ بحارالانوار، ج 52، ص 259 و 263
3.بشاره الاسلام، ص 22
4.محجه البیضاء ج 4، ص 343؛ الزام الناصب، ص 185؛ بحارالانوار، ج 52، ص 220
5.جامع الاخبار، ص 150؛ مستدرک، ج 11، ص 375
6.ارشاد مفید، ص 361؛ بحارالانوار، ج 52، ص 214
7.غیبه طوسی، ص 449
8.اعلام الوری، ص 290 و 432؛ بحارالانوار، ج 52، ص 337
9.برترین های فرهنگ مهدویت در مطبوعات، ص 250
10.ملاحم ابن طاووس، ص 71 و 141؛ عقدالدرر، ص 169
11.بحارالانوار، ج 52، ص 345؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 524؛ احقاق الحق، ج 19، ص 655
12.عقدالدرر، ص 84
13.بحارالانوار، ج 52، ص 304؛ اختصاص مفید، ص 208
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/صص154-156
ناامیدی از ظهور
ناامیدی از ظهور حضرت بر چند گونه متصور است: 1. یأس و ناامیدی از اصل ظهور حضرت قائم (ع)؛ به طور کلی و بدون شبهه، همگی در حرام بودن آن اتفاق نظر دارند، زیرا که ظهور و قیام حضرت قائم (ع) از ضروریات مذهب امامیه است، بلکه احتمال می رود که از ضروریات دین اسلام باشد؛ چون احادیث در این باره از حضرت رسول اکرم (ص) در حد تواتر از طرق شیعه و سنی رسیده است. 2. ناامیدی از ظهور حضرت قائم (ع) در مدت معینی برحسب پندارها و حدس ها؛ به این که مثلاً گفته شود: حضرت تا پنجاه سال دیگر ظهور نخواهد کرد. لازمه این پندار آن است که در آن مدت، منتظر نباشد، و حال آن که از بررسی احادیثی که امر می کند در هر صبح و شام منتظر باشیم، ظاهر می شود که این گونه ناامیدی هم حرام باشد. 3. ناامید بودن از نزدیکی زمان فرج و ظهور آن حضرت؛ یعنی این که احتمال نزدیک بودن آن را نفی نماید. ظاهر از دلایل، حرام بودن این گونه ناامیدی نیز می باشد، زیرا که از اخبار روایت شده از امامان (ع) چنین استفاده می شود که بدین جهت وقت ظهور بر مؤمنان مخفی مانده، تا در تمامی زمان ها منتظرش باشند؛ هر چند که حکمت های دیگری نیز برای آن هست.
منبع
مکیال المکارم، ج 2، ص 223 (ترجمه سید مهدی حائری قزوینی)ناحيه مقدسه
«ناحيه» در لغت به معناي جانب و جمع آن «نواحي» است. در غيبت صغري از حضرت مهديعليه السلام به آن تعبير شده است. 1 گاهي نيز از آن حضرت و نائب خاصّ ايشان با تعبير ناحيه ياد شده است. گويا اين اصطلاح همانند برخي از القاب حضرت مهديعليه السلام، به عنوان کنايه از آن حضرت به کار رفته و اغلب موارد به جهت تقيّه مورد استفاده قرار گرفته است. اينکلمه بيشتر درکلامکسانيکه بهآن حضرت توقيع نوشتهاند و جواب دريافت کردهاند، ذکر شده است، اگرچه در برخي از بيانات نوراني حضرت مهديعليه السلام نيز اين کلمه استعمال شده است. 2 مرحوم ابوالحسن اربلي از آن به عنوان رمزي بين شيعيان و آن حضرت و اطرافيان نزديک او ياد نموده، مينويسد: «... ويلقَّبعليه السلام بالحجة والقائم والمهدي والخلف الصالح و صاحب الزّمان، والصاحب وکانت الشيعة في غيبته الاولي تعبر عنه و عن جنبته بالناحية المقدسة و کان ذلک رمزاً بين الشيعة يعرفونه به...» 3. «... و آن حضرت ملقب است به حجّت و قائم و مهدي و خلف صالح و صاحب الزّمان و صاحب، و شيعه از آن حضرت در دوران غيبت صغري به ناحيه مقدسه تعبير ميکرده و اين رمزي بود که شيعيان آن حضرت را با آن ميشناختند». نقلی دیگر: ناحیه در لغت به معنی جهت، جانب، کرانه و گوشه زمین است، و «ناحیه مقدسه» از القاب حضرت مهدی (ع) است. 4 این تعبیر احترام آمیز، کنایه از جایگاه مخفی حضرت ولی عصر (ع) و یا کنایه از شخص آن حضرت بوده که این اسم رمز، بین شیعیان در زمان غیبت صغری رواج داشته است. 5 شیخ طوسی فرموده است: شیعیان در زمان غیبت نخستین، از آن حضرت و از غیبت او به عنوان ناحیه مقدسه تعبیر می کردند و این رمزی بود که شیعیان آن را می شناختند و امام را به یکدیگر معرفی می نمودند.6محدث نوری هم به نقل از جنات الخلود آورده است: در ایام تقیه، گاهی آن حضرت را به این لقب می خواندند. 7
منابع
1.مجمعالبحرين، ج 1، ص 410.2.کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 520، ح 49؛ بحارالانوار، ج 93، ص 184، ج 100، ص 182.
3.کشف الغمة، ج 2، ص 519.
4.نجم الثاقب، باب دوم
5.مجمع البحرین، ج 1، ص 410
6.کشف الغمه، ج 3، ص 309
7.نجم الثاقب، باب دوم
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص726
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص360
ناشناخته بودن حضرت
بخشی از روایات تصریح دارند که حضرت در میان مردم است و آنان را می بیند و می شناسد، ولی مردم آن حضرت را نمی شناسند و به طور مطلق نفی رؤیت می کنند. امام صادق (ع) از حضرت علی (ع) نقل می کند: «اگر زمین، یک ساعت از حجت خالی باشد، ساکنان خود را فرو خواهد برد. حجت، مردم را می شناسد، لیکن مردم او را نمی شناسند، همان گونه که یوسف، مردم را می شناخت و آنان او را نمی شناختند.» 1 امام صادق (ع) نیز درباره آن حضرت می فرماید: «چگونه این امت انکار می کند که خداوند با حجت خود، آن گونه عمل می کند که با یوسف انجام داد و صاحب شما مظلومی است که از حقش باز داشته شده. صاحب حکومت، در میان مردم رفت و آمد می کند، در بازارهای آنان گام می نهد و در منزل های آنان قدم می گذارد، ولی او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خود را به آنان بشناسند؛ آن گونه که به یوسف اجازه داد که در پاسخ برادرش که پرسید: آیا تو یوسفی؟ بگوید: بله من یوسفم.»2 از این روایات استفاده می شود که امام زمان (ع) همراه با مردم و در کوچه و بازار است، مانند یوسف که برادرانشان او را نمی شناختند، ولی او آنان را می شناخت. سخن مردم را می شنود و بر آنان سلام می کند. در مراکز آنان حاضر می گردد. از این روی، در بحث امام زمان (ع) سخن از روح مجرد و حضور غیر فیزیکی نیست. حضرت مانند دیگران در مجامع حضور می یابد، ولی افراد او را نمی شناسند. 3
منابع
غیبه نعمانی، ص 14غیبه نعمانی، ص 164
چشم به راه مهدی، ص 63 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص726
ناصبی ها
هنگامی که حضرت مهدی (ع) قیام کند، همه ناصبیان و دشمنان اهل بیت را بر آن حضرت عرضه می کنند. اگر به اسلام اقرار کردند، آنان را رها می کند و گرنه به قتل می رسند، یا آنان را به پرداخت جزیه هم چنان که اهل ذمه می پردازند ملزم می کند.1مرحوم مجلسی می گوید: شاید این حکم، مربوط به آغاز قیام باشد؛ زیرا ظاهر روایات این است که از آنان جز ایمان پذیرفته نمی شود و اگر نپذیرند، کشته می شوند.2 ابوبصیر می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: رفتار امام مهدی (ع) با ناصبی ها و کسانی که با شما دشمنی دارند، چگونه خواهد بود؟ فرمود: «ای ابا محمد! در دولت و حکومت ما، مخالفان بهره ای نخواهند داشت. خداوند برای ما خون های شان را در آن هنگام حلال خواهد کرد، ولی امروز خون شان بر ما و شما حرام است.3
منابع
بحارالانوار، ج 52، ص 372مرآه العقول، ج 26، ص 160.
(3) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 114، ح 12565.
بحارالانوار، ج 52، ص 367 (به نقل از چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، طبسی، ص 147) - موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص781
ناطق
از القاب حضرت مهدی (ع) است. حضرت، ناطق است چون آباء طاهرینش، به علت نبودن اشخاص مورد اطمینان و حاملان اسرار الهی، مهر خاموشی بر لب زده بودند، اما حضرتش بیان کننده و ناطق همه علوم خواهد بود. روایت شده که رسول خدا (ص)، اسامی ائمه را برای مسلمانان ذکر نمود تا این که فرمود: «پس حسن بن علی، صامت امین عسکری و سپس پسر او، حجه الله ابن الحسن المهدی الناطق القائم بحق الله».1 در زیارت عاشورا نیز می خوانیم: «و ان یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم» 2 که در این فراز، یکی از القاب حضرت، ناطق آمده است.
منابع
نجم الثاقب، باب دوممفاتیح الجنان، باب سوم موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص727
ناقور
از القاب حضرت مهدی (ع) و به معنای صور است؛ مانند شاخ و مثل آن که در او می دهند. امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه «فاذا نقر فی الناقور» 1 فرمود: هرگاه خداوند اظهار امرش را اراده کرد، در دلش می افکند؛ آن گاه ظاهر می شود و خروج می کند به امر خداوند.2
منابع
سوره مدثر، 8نجم الثاقب، باب دوم موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص728
ناووسيه
«ناووسيه» از شيعيان «اماميّه»، به زندگي جعفر صادقعليه السلام اعتقاد داشته و منتظر ظهور آن حضرت بودند.1 ميگويند: او همان قائم مهدي است. «ناووس» از اهالي بصره و منسوب به دهي به همين نام بود. برخي گفتند: او عبداللّه ابن ناووس يا عجلان بن ناووس نام داشت. وي ميگفت: حضرت عليعليه السلام برترين فرد امت اسلام بود و هر که او را تفضيل ندهد، کافر است. آنان امامت را در حضرت جعفر بن محمدصلي الله عليه وآله متوقف ميدانند و موسوم به «صارميه» شدند. ناووسيه گفتند: جعفر بن محمد زنده است و نمرده و نميرد و مهدي آخِرُالزّمان او است. آشکار شود و بر مردمان فرمانروايي کند. آنان ميپنداشتند: از وي روايتي رسيده که گفت: «اگر کسي بر شما فراز آيد و بگويد که مرا بيمار يافته و مرده مرا شسته، باور نکنيد و بدانيد که من سرور شما و دارنده شمشير هستم». به جهت همين شمشير داشتن، اين طايفه را «صارميه» نيز خواندهاند.2 نقلی دیگر: فرقه ای از غلاه، اتباع، «عجلان» یا «عبدالله بن ناووس بصری» هستند که امام جعفر صادق (ع) را امام زنده غایب و مهدی منتظر و قائم آل محمد (ص) می دانند. 3 یکی از ناووسیه به نام عنبسه بن مصعب، حدیثی از امام صادق (ع) جعل نمود که ایشان فرمود: اگر کسی به شما خبر داد که وی مرا غسل داده و کفن کرده و دفن نموده، سخنش را باور مکنید. 4
منابع
الملل والنحل، ج 1، ص 184.ر.ک: الفرق بين الفرق، ص 33؛ فرهنگ فِرق اسلامي، ص 436.
معارف و معاریف، ج 10، ص 63
بحارالانوار، ج 37، ص 9 موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص728
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص361
ناجی النجار
روحانی ای است اهل کاظمین عراق و از شاگردان شهید آیت الله محمد باقر صدر و از وکلای مرحوم آیت الله خویی. 1 وی کتابی را با عنوان «الجزیره الخضراء و قضیه مثلث برمودا» نوشته که آن را آقای علی اکبر مهدی پور، با عنوان «جزیره خضراء و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا» ترجمه کرده است. ناجی النجار در کتاب خود، علاوه بر ذکر داستان جزیره خضراء، دو ادعا کرده است: 1. براساس بعضی نشانه ها، احتمالاً جزیره خضرایی که علی بن فاضل مازندرانی حدود هفتصد سال پیش به آن سفر کرده است، همان منطقه وحشتناک مثلث برمودا، واقع در اقیانوس اطلس است. که امروزه روزنامه ها و مجله ها از آن سخن می گویند. 2. بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراء (امام زمان (ع) و یاران و فرزندانش) است. و اما در جای خود درباره جزیره خضراء، مثلث برمودا و واقعی یا ساختگی بودن این داستان، بحث کرده ایم.
منابع
جزیره خضراء، افسانه یا واقعیت، طریقه دار، پاورقی ص 9 جزیره خضراء، افسانه یا واقعیت، طریقه دار، پاورقی ص 9موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص725
نُجَبا
طبق روایتی که از حضرت علی و امام باقر (ع) نقل شده، اینان از یاران حضرت مهدی (ع) از سرزمین مصر هستند. و در روایتی از امام صادق (ع) رسیده است که نجبا از سرزمین کوفه هستند.1با توجه به معنای نجبا که جمع «نجیب» و به معنای افراد پاک سرشت و خوش نفس و جوانمرد است، به ویژگی دیگری از یاران حضرت مهدی (ع) پی می بریم. تعداد نجبا را هفتاد نفر آورده اند و گفته اند گاهی می شود که بیشتر از این باشند.2 امام صادق (ع) فرمود: «آنان که در امر دین به بحث و جدال نشستند، تباه گشتند و آن ها که به حقایق دین تسلیم شدند، اهل نجات خواهند بود، همانا تسلیم شدگان نجبا باشند. »3
منابع
بحارالانوار، ج 62، ص 334نجم الثاقب، باب نهم
بحارالانوار، ج 2، ص 132
نجف
شهر مقدس عراق که مرقد امیرالمؤمنین (ع) در آن جا است. دانشمندان از نجف به ظهر کوفه (پشت کوفه) تعبیر کرده اند. 1 در روایات بسیاری نیز تعبیر به «ظهر کوفه» شده است که از جمله آن ها این است که امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که حضرت قائم (ع) قیام کند، در ظَهر کوفه، مسجدی خواهد ساخت که هزار در خواهد داشت.» 2 در روایتی دیگر آمده است که: حضرت وقتی ظهور می کند، سنگ موسی را همراه خود دارد. آن را در نجف نصب می کند و از آن جا دو نهر از آب و شیر جاری می گردد. 3
1.چشم اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، ص 183
2.غیبه طوسی ص 295؛ ارشاد مفید، ص 362؛ بحارالانوار، ص 52، ص 330
3.نجم الثاقب، باب سوم
نجم الثاقب
کتاب نجم الثاقب في احوال الامام الغائب نوشته ميرزا حسين نوري طبرسيرحمه الله (محدث نوري) است. محدث نوري، در يکي از قراي نور، در سال 1254 ه .ق ديده به جهان گشود. در تهران از محضر شيخ عبدالرحيم بروجردي، مايه علمي گرفت و در سال 1278 ه .ق براي کسب دانش بيشتر، به عراق هجرت کرد و از خرمن پرفيض شيخ عبدالحسين تهراني و شيخ اعظم انصاري بهره جست، به هنگام مهاجرت ميرزا حسن شيرازي به سامرا، با وي مهاجرت کرد. چند سال در سامرا بود و آن گاه به نجف اشرف، بازگشت و در آنجا اقامت گزيد و در همان جا به سال 1320 ه .ق ديده از جهان فرو بست. وي آثار بسيار دارد. 1ايشان درباره انگيزه خود از تأليف اين اثر مينويسد: «در سال 1303 ه .ق در خدمت ميرزاي بزرگ بودم. ميرزا فرمود: خوب است، کتابي مستقل درباره حضرت مهديعليه السلام به زبان فارسي نگاشته شود و شما شايستگي انجام اين مهم را داريد. عرض کردم: مقدمات امر فراهم نيست؛ ولي از آنجا که در سال گذشته، رسالهاي درباره کساني که در غيبت کبري، به زيارت حضرت مهديعليه السلام مشرف شدهاند (تحت عنوان جنةالمأوي نگاشتهام)، اگر مصلحت باشد و همان رساله را، با افزودن مطالبي بر آن ترجمه کنم. پيشنهاد پذيرفته شد؛ لکن ميرزا فرمود: شمّهاي از حالات حضرت مهديعليه السلام هر چند به اختصار بر آن افزوده شود. حسب الامر مطاع ميرزا، به انجام اين اثر اقدام شد و در نهايت يأس، با استمداد از عسکريينعليهما السلام، بحمداللّه در اندک زماني اين خدمت به انجام رسيد، کتاب حاضر در دوازده باب، به شرح زير تنظيم شده است: 1. چگونگي ولادت، شمهاي از احوال شخصي حکيمه خاتون 2و3. اسامي، القاب و کنيهها، شمايل و توجهات الهي به حضرت 4. اختلاف مسلمانان نسبت به امر غيبت، پس از اتفاق بر درستي صدور اخباري که از پيامبرصلي الله عليه وآله بر آمدن حضرت مهدي رسيده است، کتابهايي که عالمان اهل سنّت، در باب حضرت مهدي موعود، تأليف کردهاند، مطالب مورد اختلاف، نسب، اسم پدر تشخيص و تعيين آن حضرت و ديدگاههاي علماي فرقههاي اسلامي در مورد هر يک از مباحث فوق و نقد و بررسي هر يک و ارائه ديدگاه مورد قبول خود. 5و6. حضرت مهدي موعود، فرزند امام حسن عسکريعليه السلام است. 7و8. کساني که در عصر غيبت کبري، به محضر حضرت شرفياب شدهاند، يا بر معجزات حضرت آگاهي يافتهاند و جمع بين رواياتي که ميفرمايد: «مدعي ديدار با حضرت را بايد درغگو خواند» و داستانهايي که بيانگر ديدار بزرگان و اوليا با حضرت هستند و... . (ملاقات) 9. براي هر حاجت، به امامي خاصّ بايد توسل جست و اثبات اين نکته که يکي از مناصب خاصه امام زمانعليه السلام، پناه دل سوختگان است. 10. در بيان گوشهاي از تکاليف و آداب مسلمانان، نسبت به آن جناب 11. روزهاي ويژه آن حضرت و تکليف پيروان حضرت در آن روزها در پايان گفتني است که در مطالعه اين کتاب، بايد کمال دقّت و توجّه را نشان داد و در پذيرفتن همه مطالب آن، وسواس به خرج داد.
منبع
شيخ عباس قمي، فوائد الرضويه، ص 149.فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص363
نرجس
نرجس خاتون، همسر امام حسن عسکری (ع) و مادربزگوار امام زمان (ع)، ملیکه رومیه بود که «سوسن» و «صیقل» و «ریحانه» نیز نامیده می شد. از طرف پدر، دختر «یشوعا» پسر قیصر روم شرقی و از طرف مادر، نسل شمعون از یاران حضرت عیسی (ع) و وصی او به شمار می رفت. او با این که در کاخ زندگی می کرد، آن چنان پاک و با عفت بود که گویی شباهت به خانواده خود ندارد و از حیث رفتار و اخلاق به خانواده مادری کشیده، و زندگی اش همچون زندگی شمعون و عیسی و مریم (ع)، سرشار از صفا و معنویت و پاکی بود. [1] از این رو دوست داشت با یک خانواده پاک و خداپرست وصلت کند و خداوند او را در این امر کمک کرد و او به طور غیر عادی و تعجب آور، خود را به امام حسن عسکری (ع) رساند. هنگامی که نرجس خاتون وارد خانه امام هادی (ع) شد، امام او را به خواهرش حکیمه خاتون سپرد تا احکام و دستورات اسلام را به او بیاموزد. حکیمه خاتون با این که خود از بزرگان بانوان خاندان امامت و رسالت بود، او را سیده خانواده خود [2] و خود را خدمتگزار او خطاب می کرد. [3] و اما بازداشت نرجس خاتون جعفر کذاب، جریات تجلی امام مهدی (ع) در نماز بر پدر ودریافت نامه ها و اموال شیعیان قم را به رژیم عباسی گزارش داد و بی درنگ خلیفه غاصب، دستور بازداشت سالار بانوان، نرجس خاتون، را صادر کرد و از او، فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (ع) را مطالبه نمود. اما او با درایت وصف ناپذیر خویش از راه تقیه، جریان را نپذیرفت. ولی دستگاه از او دست بر نداشت و آن بانوی گرانمایه را به زندان «قاضی» سامرا و تحت نظر او فرستاد، تا ضمن مراقبت شدید از او، جریان را دنبال کند. اما خداوند پس از مدتی کوتاه، راه نجات او را فراهم آورد. [4] نرجس خاتون در سال 261 هجری به روایتی قبل از شهادت امام حسن عسکری (ع) از دنیا رفت. قبر شریفش در سامرا، کنار قبر منور امام حسن عسکری (ع) قرار دارد. [5] نقلی دیگر: مشهورترين نام مادر حضرت مهديعليه السلام «نرجس» و کنيه ايشان «ام محمد» است. محدثان براي آن بانوي بزرگوار، نامهاي متعددي ذکر کردهاند: «نرجس»، «سوسن»، «صقيل» (يا «صيقل»)، «حديثه»، «حکيمه»، «مليکه»، «ريحانه» و «خمط». از ديدگاه يکي از پژوهشگران علت تعدّد نامهاي آن بانو، ميتواند چند چيز باشد: 1. علاقه و محبت فراوان مالک او به وي بود. روي اين جهت با بهترين اسما و زيباترين نامها او را صدا ميزد. از اين رو تمام نامهاي آن بانو، از اسامي گلها و شکوفهها است. چون مردم اين صداها و نامهاي مختلف را شنيده بودند، ميپنداشتند که تمام اينها نامهاي آن بانوي بزرگوار است. 2. اين بانوي گرامي از وقتي وارد کانون خانواده امامعليه السلام گرديد، خط مشي و مسير ديگري - بر خلاف کنيزان ديگر - دارد؛ زيرا او مادرِ بزرگ انسان ملکوتي و سلب کننده آرامش ستمگران، حضرت مهديعليه السلام است. او فشار و ظلم ستمگران و حکومتها را ميديد و ميدانست که مدتي بايد در زندان به سر برد. او ميدانستکه بايدبراي حفظ خود وفرزند گرامياش، نقشههايي بينديشد، تا حاکمان وقت، ندانند صاحب کدام نام را بايد زندانيکنند وحامل نور مهدي کداماست. روي تمام اين جهات، هر روز نامي تازه براي خود مينهاد و کانون خانواده امامعليه السلام او را به نامي تازه ميخواندند تا آنان خيال کنند که اين نامهاي مختلف، مربوط به چند نفر است و نفهمند که اين اسامي همه مربوط به يک زن ميباشد. [6] شيخ صدوقرحمه الله در داستان مفصلي، حکايت مادر حضرت مهديعليه السلام را اين گونه نقل کرده است: بشر بن سليمان نخّاس گفت: من از فرزندان ابوايّوب انصاري و يکي از مواليان امام هاديعليه السلام و امام عسکريعليه السلام و همسايه آنها در «سرّ من راي» بودم. مولاي ما امام هاديعليه السلام مسائل بنده فروشي را به من آموخت و من جز با اذن او، خريد و فروش نميکردم. از اين رو از موارد شبهه ناک اجتناب ميکردم تا آنکه معرفتم در اين باب کامل شد و فرق ميان حلال و حرام را نيکو دانستم. يک شب که در «سرّ من راي» در خانه خود بودم و پاسي از شب گذشته بود، کسي در خانه را کوفت. شتابان به پشت در آمدم، ديدم کافور فرستاده امام هاديعليه السلام است که مرا به نزد او ميخواند. لباس پوشيدم و بر آن حضرت وارد شدم. ديدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حکيمه خاتون از پس پرده گفتوگو ميکند. وقتي نشستم، فرمود: اي بشر! تو از فرزندان انصاري و ولايت ائمهعليهم السلام پشت در پشت، در ميان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد. من ميخواهم تو را مشرّف به فضيلتي سازم که بدان بر ساير شيعيان در موالات ما سبقت بجويي. تو را از سرّي مطلع ميکنم و براي خريد کنيزي گسيل ميدارم. آن گاه نامهاي به خط و زبان رومي نوشت و آن را به هم پيچيد و با خاتم خود مهر کرد. دستمال زرد رنگي را - که در آن 220 دينار بود - بيرون آورد و فرمود: آن را بگير و به بغداد برو و ظهر فلان روز، در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورقهاي اسيران آمدند، جمعي از وکيلان فرماندهان بني عباس و خريداران و جوانان عراقي دور آنها را بگيرند. وقتي چنين ديدي، سراسر روز شخصي به نام عمربن يزيد برده فروش را زير نظر بگير و چون کنيزي را که صفتش چنين و چنان است و دو تکه پارچه حرير در بر دارد، براي فروش عرضه بدارد و آن کنيز از گشودن رو و لمس کردن خريداران و اطاعت آنان سرباز زند، توبه آن مکاشف مهلت بده و تأملي کن. بنده فروش آن کنيز را بزند و او به زبان رومي ناله و زاري کند و گويد: واي از هتک ستر من! يکي از خريداران گويد: من او را سيصد دينار خواهم خريد که عفاف او باعث فزوني رغبت من شده است و او به زبان عربي گويد: اگر در لباس سليمان و کرسي سلطنت او جلوه کني، در تو رغبتي ندارم، اموالت را بيهوده خرج مکن! برده فروش گويد: چاره چيست؟ گريزي از فروش تو نيست، آن کنيز گويد: چرا شتاب ميکني بايد خريداري باشد که دلم به امانت و ديانت او اطمينان يابد، در اين هنگام برخيز و به نزد عمر بن يزيد برو و بگو: من نامهاي سربسته از يکي از اشراف دارم که به زبان و خط رومي نوشته و کرامت و وفا و بزرگواري و سخاوت خود را در آن نوشته است. نامه را به آن کنيز بده تا در خُلق و خوي صاحب خود تأمل کند. اگر بدو مايل شد و بدان رضايت داد، من وکيل آن شخص هستم تا اين کنيز را براي وي خريداري کنم. بشربن سليمان گويد: همه دستورات مولاي خود امام هاديعليه السلام را درباره خريده آن کنيز به جاي آوردم و چون در نامه نگريست، به سختي گريست و به عمربن يزيد گفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش! و سوگند اکيد بر زبان جاري کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد، خود را خواهد کشت. در بهاي آن گفتوگو کردم تا آنکه بر همان مقداري که مولايم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود، توافق کرديم. و دينارها را از من گرفت و من هم کنيز را خندان و شادان تحويل گرفتم. و به حجرهاي که در بغداد داشتم، آمديم و چون به حجره در آمد، نامه مولايم را از جيب خود در آورده، آن را ميبوسيد و به گونهها و چشمان و بدن خود مينهاد و من از روي تعجّب به او گفتم: آيا نامه کسي را ميبوسي که او را نميشناسي؟ گفت: اي درمانده و اي کسي که به مقام اولاد انبيا معرفت کمي داري! به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار که من مليکه دختر يشوعا فرزند قيصر روم هستم. مادرم از فرزندان حواريون (شمعون وصيّ مسيح) است. براي تو داستان شگفتي نقل ميکنم: جدّم قيصر روم ميخواست مرا در سنّ سيزده سالگي به عقد برادر زادهاش در آورد و در کاخش محفلي از افراد زير تشکيل داد: سيصد تن اولاد حواريون و کشيشان و رهبانان، هفتصد تن از رجال و بزرگان و چهار هزار تن از اميران لشکري و کشوري و اميران عشائر. تخت زيبايي که با انواع جواهر آراسته شده بود، در پيشاپيش صحن کاخش و بر بالاي چهل سکّو قرار داد و چون برادر زادهاش بر بالاي آن رفت و صليبها افراشته شد و کشيشها به دعا ايستادند و انجيلها را گشودند؛ ناگهان صليبها به زمين سرنگون شد و ستونها فرو ريخت و به سمت ميهمانان جاري گرديد و آن که بر بالاي تخت رفته بود، بيهوش بر زمين افتاد. رنگ از روي کشيشان پريد و پشتشان لرزيد و بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات اين نحسها - که دلالت بر زوال دين مسيحي و مذهب ملکاني دارد - معاف کن! جدّم از اين حادثه فال بد زد و به کشيشها گفت: اين ستونها را بر پا سازيد و صليبها را بر افرازيد و برادر اين بخت برگشته بدبخت را بياوريد تا اين دختر را به ازدواج او در آورم و نحوست او را به سعادت آن ديگري دفع سازم. چون دوباره مجلس جشن برپا کردند، همان پيشامد اوّل براي دوّمي نيز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قيصر اندوهناک گرديد و به داخل کاخ خود درآمد و پردهها افکنده شد. من در آن شب در خواب ديدم که مسيح و شمعون و جمعي از حواريون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعي که جدّم تخت را قرار داده بود، منبري نصب کردند که از بلندي سر به آسمان ميکشيد. پس حضرت محمدصلي الله عليه وآله به همراه جوانان و شماري از فرزندانش وارد شدند. مسيح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد. آن گاه محمدصلي الله عليه وآله به او گفت: اي روح اللّه! من آمدهام تا از وصيّ تو شمعون دخترش مليکا را براي اين پسرم خواستگاري کنم و با دست خود اشاره به ابومحمد صاحب اين نامه کرد. مسيح به شمعون نگريست و گفت: شرافت نزد تو آمده است با رسول خداصلي الله عليه وآله خويشاوندي کن. گفت: چنين کردم، آن گاه محمدصلي الله عليه وآله بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزويج کرد. مسيحعليه السلام و فرزندان محمدصلي الله عليه وآله و حواريون همه گواه بودند و چون از خواب بيدار شدم، ترسيدم اگر اين رؤيا را براي پدر و جدّم بازگو کنم، مرا بکشند. آن را در دلم نهان ساخته و براي آنها بازگو نکردم. سينهام از عشق ابومحمد لبريز شد تا به غايتي که دست از خوردن و نوشيدن کشيدم و ضعيف و لاغر شدم و سخت بيمار گرديدم. در شهرهاي روم طبيبي نماند که جدّم او را بر بالين من نياورد و درمان مرا از وي نخواست و چون نااميد شد، به من گفت: اي نور چشمم! آيا آرزويي در اين دنيا داري تا آن را بر آورده سازم؟ گفتم: اي پدربزرگ! همه درها به رويم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجير را از اسيران مسلماني که در زندان هستند، بر ميداشتي و آنان را آزاد ميکردي، اميدوارم که مسيح و مادرش شفا و عافيت به من ارزاني کنند. چون پدربزرگم چنين کرد، اظهار صحّت و عافيت نمودم و اندکي غذا خوردم. پدربزرگم بسيار خرسند شد و به عزّت و احترام اسيران پرداخت. پس از چهار شب ديگر سيدةالنساء را در خواب ديدم که به همراهي مريم و هزار خدمتکار بهشتي از من ديدار کردند. مريم به من گفت: اين سيدةالنساء مادر شوهرت ابومحمد است. من به او در آويختم و گريستم و گلايه کردم که ابومحمد به ديدارم نميآيد، سيدةالنساء فرمود: تا تو مشرک و به دين نصارا باشي، فرزندم ابومحمد به ديدار تو نميآيد. اين خواهرم مريم است که از دين تو به خداوند تبرّي ميجويد. اگر تمايل به رضاي خداي تعالي و رضاي مسيح و مريم داري و دوست داري که ابومحمد تو را ديدار کند، پس بگو: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللَّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ». چون اين کلمات را گفتم، سيدةالنساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوشحال کرد و فرمود: اکنون در انتظار ديدار ابومحمد باش که او را نزد تو روانه ميسازم. پس از خواب بيدار شدم و گفتم: واشوقاه به ديدار ابومحمد! و چون فردا شب فرا رسيد، ابومحمد در خواب به ديدارم آمد. گويا به او گفتم: اي حبيب من! بعد از آنکه همه دل مرا به عشق خود مبتلا کردي، در حق من جفا نمودي! او فرمود: تأخير من براي شرک تو بود. حال که اسلام آوردي، هر شب به ديدار تو ميآيم تا آنکه خداوند وصال عياني را ميسر گرداند. از آن زمان تا کنون هرگز ديدار او از من قطع نشده است. بِشر گويد از او پرسيدم: چگونه در ميان اسيران در آمدي؟ او پاسخ داد: يک شب ابومحمد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشکري به جنگ مسلمانان ميفرستد و خود هم به دنبال آنان ميرود. و بر تو است که در لباس خدمتگزاران در آيي و به طور ناشناس از فلان راه بروي و من نيز چنان کردم. طلايه داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم بدان جا رسيد که مشاهده کردي. هيچ کس جز تو نميداند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطلاع تو رسانيدم. آن مردي که من در سهم غنيمت او افتادم، نامم را پرسيد و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: اين نام کنيزان است. گفتم: شگفتا تو رومي هستي؛ امّا به زبان عربي سخن ميگويي! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبيات به من حريص بود و زن مترجمي را بر من گماشت و هر صبح و شامي به نزد من ميآمد و به من عربي آموخت تا آنکه زبانم بر آن عادت کرد. بِشر گويد: چون او را به «سُرّ من راي» رسانيدم و بر مولايمان امام هاديعليه السلام وارد شدم، بدو فرمود: چگونه خداوند عزّت اسلام و ذلّت نصرانيت و شرافت اهل بيت محمدصلي الله عليه وآله را به تو نماياند؟ گفت: اي فرزند رسول خدا! چيزي را که شما بهتر ميدانيد، چگونه بيان کنم؟ فرمود: من ميخواهم تو را اکرام کنم، کدام را بيشتر دوست ميداري: ده هزار درهم؟ يا بشارتي که در آن شرافت ابدي است؟ گفت: بشارت را، فرمود: بشارت باد تو را به فرزندي که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمين را پر از عدل و داد نمايد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. گفت: از چه کسي؟ فرمود: از کسي که رسول خداصلي الله عليه وآله در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومي، تو را براي او خواستگاري کرد. پرسيد: از مسيح و جانشين او؟ فرمود: پس مسيح و وصي او تو را به چه کسي تزويج کردند؟ گفت: به پسر شما ابومحمد! فرمود: آيا او را ميشناسي؟ گفت: از آن شب که به دست مادرش سيدةالنساء اسلام آوردهام، شبي نيست که او را نبينم. امام هاديعليه السلام فرمود: اي کافور! خواهرم حکيمه را فرا خوان و چون حکيمه آمد... او را زماني طولاني در آغوش کشيد و به ديدار او مسرور شد، بعد از آن مولاي ما فرمود: اي دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرايض و سنن را به وي بياموز که او زوجه ابومحمد و مادر قائمعليه السلام است. [7] لازم به يادآوري است که در منابع معتبر هيچگونه اشارهاي به سرگذشت مادر حضرت مهديعليه السلام پس از ولادت آن حضرت نشده است، و تنها سخني که در اين باره گفته شده اينکه: «ابوعلي خزيزراني کنيزي داشت که او را به امام حسن عسکريعليه السلام اهدا کرد و چون جعفر کذّاب خانه امام را غارت کرد وي از دست جعفر گريخت و با ابوعليّ ازدواج نمود. ابوعلي ميگويد که او گفته است در ولادت سيّدعليه السلام حاضر بود و مادر سيّد صقيل نام داشت و امام حسن عسکريعليه السلام صقيل را از آنچه بر سر خاندانش ميآيد آگاه کرد و او از امام درخواست نمود که از خداي تعالي بخواهد تا مرگ وي را پيش از آن برساند و در حيات امام حسن عسکريعليه السلام در گذشت و بر سر قبر وي لوحي است که بر آن نوشتهاند: اين قبر مادر محمد است.». [8]
منابع
[1] سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری، ص 61[2]بحارالانوار، ج 51، ص 2
[3] بحارالانوار، ج 51، ص 12
[4]امام مهدی (ع) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ص 253
[5] ریاحین الشریعه، ج 3، ص 25
[6] پژوهشي در زندگي امام مهديعليه السلام و نگرشي به غيبت صغري، ص 204 و 205.
[7]کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، باب 41، ح 1.
[8]کمالالدين و تمامالنعمة، ج 2، ص 431، ح 7.
موعودنامه(فرهنگ الفبایی مهدویت)/مجتبی تونه ای/ص730
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص365
نزول حضرت عيسي
فرود آمدن پيامبر بزرگ خدا عيسي بن مريم از آسمان به هنگام قيام امام مهديعليه السلام، از ديدگاه همه مسلمانان - با وجود اختلاف در مذهب - يک واقعيت ثابت و از اموري است که ترديد در آن راه ندارد. شايد تنها حکمت فرود آمدن آن حضرت در قيام امام مهديعليه السلام، تقويت حرکت جهاني آن حضرت و اعتراف و تصديق به حقانيت آن وجود گران مايه و امامت او است. بويژه که حضرت عيسيعليه السلام به امام مهديعليه السلام اقتدا ميکند و به امامت او نماز ميگزارد و امامت جهاني و آسماني او را تصديق و تأييد ميکند. فرود آمدن عيسيعليه السلام از آسمان به زمين، از شگفتانگيزترين حوادث تاريخ، مهمترين رخدادها، بزرگترين نشانهها و پرشکوهترين دلايل بر حقانيت امام مهديعليه السلام است. آيا شگفتانگيز نيست که انساني، مدتي در روي زمين زندگي کند، آنگاه به آسمانها عروج نمايد و در آنجا هزارها سال زندگي کند، و هم گام با قيام جهاني حضرت مهديعليه السلام به خواست خدا و دستور او، فرود آيد و ضمن تصديق و اقرار به امامت آن حضرت، با او نماز بگزارد و حرکت نجات بخش و آسماني آن حضرت را ياري کند؟ ابوبصير گويد: [به امام صادقعليه السلام] عرض کردم: اي پسر رسول خدا! قائم شما اهل بيت کيست؟ فرمود: «يا اَبا بَصيرٍ هُوَ الخامِسُ مِنْ وُلْدِ ابني مُوسي، ذلِکَ ابنُ سَيِّدَةِ الاِماءِ، يَغيبُ غَيْبَةً يَرْتابُ فيها المُبْطِلُونَ، ثُمَّ يُظْهِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَيَفْتَحُ اللهُ عَلي يَدِهِ مَشارِقَ الاَرضِ وَمَغارِبَها، وَيَنزِلُ رُوحُ اللهِ عيسَي بنُ مَرْيَمَعليها السلام فيُصَلِّي خَلْفَهُ وَتُشْرِقُ الاَرضُ بنورِ رَبِّها...» 1؛ «اي ابوبصير! او پنجمين از فرزندان پسرم موسي است. او فرزند سيده کنيزان است و غيبتي کند که باطل جويان در آن شک کنند. پس خداي تعالي او را آشکار کند و بر دست او شرق و غرب عالم را بگشايد و روح اللّه عيسي بن مريمعليه السلام فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد و زمين به نور پروردگارش روشن گردد...». لازم به ذکر است که حضرت عيسيعليه السلام اين انسان والا و بزرگ، از ديگر انسانها، به جهاتي ممتاز است: 1. نخست اينکه او پيامبري از پيامبران بزرگ الهي است. 2. او صاحب شريعت و کتاب آسماني است؛ گرچه دست تحريف و خيانت پس از او به شريعت و مکتب او دراز شده و آن را با بافتههاي جاه طلبانه و... آميخته است. 3. او را خداي جهان آفرين بدون پدر و تنها از مادري پاک و پاکيزه و به عنوان نشانه، به دنيا آورده است. 4. امت او اينک در سراسر جهان از دو ميليارد نفر ميگذرد که در ميان آنان از همه قشرها و طبقات - از انسانهاي عادي گرفته تا شاهان، رؤساي جمهور و ديگر چهرههاي مشهور - هستند و قدرت بزرگ و وزنه سنگيني ميباشند. 5. ميليونها تمثال از آن حضرت و به نام او، در معابد، کليساها، مدارس، خانهها و... نصب شده و بر سينه پيروانش آويخته است. با دقت به همه اين امور، روشن است که عيسي بن مريمعليها السلام نزد مسيحيان مقدسترين موجود است و طبيعي است که ديگر مکتبها و اديان نيز در برابر شخصيت آن حضرت سر تعظيم فرود ميآورند. مسلمانان نيز به پيروي از قرآن کريم او را آن گونه که هست - بنده وارسته و شايسته خدا و پيامبر بزرگ او - ميشمارند و همان گونه که قرآن بارها او را به پاکي، طهارت و قداست و احترام ياد ميکند، وي را تجليل ميکنند. به نظر ميرسد به جهت اهميت اين موضوع و شکوه و شخصيت والاي آن حضرت است که او - به اراده خدا و براي تقويت حرکت جهاني و نجات بخش امام مهديعليه السلام - در عصر ظهور و قيام آن حضرت، از آسمان فرود ميآيد. و نيز به دليل اهميت بسيار موضوع است که روايات بسياري در اين مورد از پيامبرصلي الله عليه وآله و خاندان وحي و رسالتعليه السلام رسيده و در آن به فرود آمدن عيسيعليه السلام و اقتداي او به امام مهديعليه السلام و تصديق و تأييد آن اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها، تصريح شده است. 2
منابع
کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 33، ح 31.امام مهدي از ولادت تا ظهور، ص 678 - 680؛ همچنين ر.ک: الامالي للصدوق، ص 271، ح 8؛ الاحتجاج، ج 1، ص 470؛ الخصال، ج 1، ص 320، ح 1؛ الکافي، ج 8، ص 49، ح 10؛ کمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 280، ح 27، ج 2، ص 345، ح 31.
نسب حضرت
درباره نسب حضرت امام زمان (ع) و این که آن حضرت از چه تباری است روایت های بسیاری وارد شده است. نسب حضرت از طرف پدر پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسکری (ع) است. روایات بسیاری مبنی بر این که وی از نسل پیامبر (ص) و از دودمان علی و زهرا (ع) است وارد شده است. نسب حضرت از طرف مادر مادر بزرگوارشان ملیکه رومیه، نرجس خاتون است که «سوسن» و «صیقل» و «ریحانه» نیز نامیده می شد. نرجس خاتون از طرف پدر، دختر «یشوعا»، پسر قیصر روم شرقی و از طرف مادر، نسل شمعون از یاران حضرت عیسی مسیح (ع) و وصیّ او به شمار می رفته است. پس امام دوازدهم شیعیان، حضرت محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) است که حسینی الاب و حسنی الام می باشد. (از طرف فاطمه دختر امام حسن (ع) یعنی مادر امام باقر «ع»)
منبع
سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری، ص 59نماز امام زمان
از برخي روايات استفاده ميشود هر يک از معصومينعليهم السلام به نمازي خاصّ تأکيد نموده و بدان سفارش ميکردند. يکي از اين نمازها، نماز حضرت مهديعليه السلام است. در روايتي منسوب به حضرت مهديعليه السلام است، که ايشان فرموده: «هر کس که از خداوند خواستهاي دارد، پس شب جمعه غسل کند، بعد از نيمه شب به نمازگاه خود رفته، دو رکعت نماز بدين ترتيب بخواند. در رکعت اوّل وقتي به »اِيّاکَ نَعْبُدُ« رسيد يکصد مرتبه بگويد: »اِيّاکَ نَعْبُدُ وَاِيّاکَ نَسْتَعِينُ« و سوره توحيد را يک مرتبه خوانده سپس ذکر رکوع و دو سجده را هفت بار تکرار کند و رکعت دوم را نيز به همين ترتيب بخواند؛ خداوند حاجتش را برآورده خواهد کرد.1 البته در برخي نقلها آمده است: پس از اين نماز مستحب است تسبيحات حضرت زهراعليها السلام را بخواند و آن گاه به سجده رفته، يکصد مرتبه صلوات بفرستد. 2 همچنين گفته شده است: در پايان دعاي «اَللّهُمَ عَظُمَ البَلاءُ وَبَرِحَ الخَفاءُ تا آخر آن خوانده شود. 3
منابع
1.مستدرک الوسائل، ج 6، ص 75.2.بحارالانوار، ج 53، ص 230.
3.وسائل الشيعة، ج 8، ص 184.
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص370
نوائب الدهو
کتاب نوائب الدهور في علائم الظهور درباره نشانههاي ظهور است که به وسيله سيد محمدحسن ميرجهاني طباطبايي در چهار جلد به رشته تحرير در آمده است. اين کتاب مجموعهاي است روايي - تاريخي در بيان نشانههاي آخِرُالزّمان، ظهور و قيام حضرت مهدي موعودعليه السلام و فتنهها و آشوبهايي که در آن مرحله به وقوع خواهند پيوست. نويسنده براي آشنايي مردم فارسي زبان، پس از نوشتن دو اثر به نامهاي لوامع النور في علائم الظهور، و گنجينه سرور در علائم ظهور اين اثر جامع را گردآوري کرده است. در اين مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتابها - که به گونهاي به نشانههاي آخِرُالزّمان مربوط باشد - گردآوري شده و در ادامه هر حديث، خطبه و يا مطلبي، لغات و مطالب مشکل آن توضيح داده شده است. در بخش اوّل، فهرستي از نشانههاي ظهور ذکر شده و در بخشهاي بعدي نشانههاي ظهورحضرتمهديعليه السلام ازقرآن (بهترتيب سورههاي قرآن) و مستند به روايات ائمه معصومينعليهم السلام علايم ظهور از نظر امامان معصومعليهم السلام و احاديث آنها، نشانههاي آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعين، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غريبه ونشانههاي ذکر شده درکتابهاي آسماني اديان پيشين آمده است.
منابع
فرهنگ نامه مهدویت،خدامراد سلیمیان/ ص372